سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماعنخستین خبرهایادداشت ها

شالوده شکنی فیمینیسم شرق شناسانه در افغانستان (زن افغان از برقع طالبانی تا مدلینگ سرمایه داری)

۴اسفند(حوت)۱۴۰۰- ۲۰۲۲/۲/۲۳

حسین عطایی-کارشناسی ارشد علوم سیاسی

معلوم نیست شروع یک متن جامعه شناسانه با یک ضرب المثل تا چه اندازه صحیح باشد. با این حال برای ادای بهتر حق مطلب، این نوشتار را با یک ضرب المثل فارسی آغاز می کنم. در زبان فارسی ضرب المثلی هست که می گوید ” طرف به جای آن که ابرو را درست کند، چشم را هم کور کرد”.
درباره نتایج بیست سال حضور امریکا و متحدانش در افغانستان به خصوص نسبت به دستاوردهای حقوق زنان تنها همین ضرب المثل هویدا کننده همه چیز است. بعد از پایان حضور آمریکا و سقوط کابل به دست طالبان آنچه که اذهان را دچار شوک نمود، فروپاشی یک شبه تمام دستاوردهای بیست سال اخیر بود.
اینکه چطور می شود در یک چشم به هم زدن همه چیز نیست و نابود شود؟ سوالی است که اذهان قادر به پاسخ دادن به آن نیستند. بیست سال قبل، جوج بوش رییس جمهور وقت آمریکا در بدو حمله به افغانستان، از طرح خاورمیانه بزرگ یاد کرد. آن طرح بر دولت-ملت سازی و ایجاد دموکراسی در سرتاسر خاورمیانه تاکید داشت. منطق اصلی اش آن بود که یک خاورمیانه دموکراتیک با یکدیگر نخواهند جنگید و راحت تر با سیاست های آمریکا همراهی خواهند کرد.

افغانستان و عراق میدان اول این آزمایش بود.  آمریکا با شعار مبارزه علیه تروریسم و ایجاد دموکراسی به افغانستان حمله کرد تا شاید بتواند نظریه ” پایان تاریخ و آخرین انسان ” فرانسیس فوکویاما را جامع عمل بپوشاند و طعم دموکراسی آمریکایی را به سایر جوامع بچشاند. فوکویاما در این کتاب با نگاه تک خطی به تاریخ و توسعه جوامع میگوید که در جنگ تمدن ها، لیبرال دموکراسی غرب پیروز میدان شده است و در واقع، تاریخ به پایان خودش رسیده است و آخرین انسان هم انسان لیبرال است. همچنین اشاره می کند که تمام جوامع برای توسعه محکوم به طی کردن مراحل توسعه غرب است و غرب را الگوی نهایی برای سایرین می پندارد. اما بعد از بیست سال، حوادث افغانستان نشان داد که نه به پایان تاریخ رسیده ایم و نه آخرین انسان، انسان لیبرال است.

گذشته از تمام مسایل، شاکله اصلی بازگشت به عقبه افغانستان بعد از بیست سال تجربه دموکراسی در کجاست؟ چگونه می شود که تمام دستاوردها به خصوص در زمینه حقوق زنان یک شبه نیست و نابود شود؟ از منظر نگارنده، برای فهم جواب این سوال باید به عمق معرفت و دانش اجتماعی غربی ها نسبت به شرق رفت و مشکل را در آنجا جستجو کرد.

ادوارد سعید اندیشمند معروف در کتابش از دانش شرق شناسی و استعماری غربی ها که متناسب با منافع شان دربار شرقی ها برساخته اند و در نهایت با اتکا با همین دانش و معرف با شرقی ها برخورد می کنند، یاد می کند.
آمریکا و متحدانش با جهان بینی تک خطی نسبت به تاریخ و توسعه، وارد افغانستان شدند و بدون نظر داشته خصوصیات بومی مردم افغانستان تلاش نمودند تا با الگوی وارداتی و تک بعدی این کشور را تغییر دهند.
شبیه لباسی که بر تن جامعه افغانستان دوخته نشده بود. با ایجاد اصلاحات ظاهری و عجولانه و وضع قوانین روی کاغذ، دموکراسی متزلزل را بنا کردند.
درباره حقوق زنان، با ایجاد مسندهای تشریفاتی و سهیم کردن زنان در قدرت بدون ایجاد اصلاحات عمیق در لایه های فرهنگی نهاد خانواده، دست به توانمندی زنان زدند که در نهایت امر در یک چشم بهم زدن همه آن تغییرات محو شد. با سر بر آوردن نئولیبرالیسم از دل تمدن غرب و حاکمیت صنعت تجاری سازی بدن زنان توسط نظام سرمایه داری، سازمان های غربی با همین نگاه وارد افغانستان شدند.
تلویزیون های خصوصی افغانستان که وابسته به همین سازمان ها بود، به جای معرفی و نمایش الگوهای بومی برای زنان یا نمایش زنان در قالب یک دکتر که جان انسان ها را نجات می دهد یا یک معلم، این رسانه ها الگوی زن فعال را در قالب “آواز خوان ها و مدلینگ ها با بدن های زیبای جراحی شده” به نمایش گذاشتند.

همین امر باعث شد تا ذهنیت و تصور مردم افغانستان بیش از پیش نسبت به زنان فعال و حضور زنان در عرصه اجتماع بدبینانه و منفی شود. برای مثال با پخش مکرر سریال های ترکی و روابط غیر ازدواجی پسران و دختران در این فیلم ها در تلویزیون خانه های مردم، نه تنها که تغییراتی ایجاد نشد بلکه پیامد و تصور منفی از تحصیل و آموزش زنان بین مردم شکل گرفت.
در نهایت امر، همان نگاه تک بعدی غرب به توسعه و زنان، الگوهای وارداتی و غیر بومی باعث شد تا هیچگاه تغییرات بنیادی و اصیل در لایه های اجتماعی و فرهنگی جامعه افغانستان شکل نگیرید. به همین خاطر شبیه “خانه شنی” در ساحل با یک موج کوچک همه چیز ویران شد.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا