طالبان و احیای سنت پدرسالاری
۹ بهمن(حوت)۱۴۰۰-۲۰۲۲/۲/۲۸
حسین عطایی-کارشناسی ارشد علوم سیاسی
طالبان چه نوع نظم سیاسی و اجتماعی را ایجاد خواهند کرد؟
افغانستان در طول تاریخ مهد تمدن ها و گذرگاه لشکرکشی های فراوان بوده است. تجربه تمدن های گوناگون و لشکرکشی های حکومت های متعدد باعث شده تا به لحاظ اجتماعی ما شاهد اجتماعات پراکنده بدون یک هویت واحد در این سرزمین باشیم. برای بررسی بحران فعلی افعانستان نیاز هست تا کمی به گذشته رفته تا ریشه های بحران بهتر واکاوی شوند. مسیر تاریخ افغانستان نوین به تشکیل حکومت توسط احمدشاه ابدالی برمی گردد. احمدشاه ابدالی با سیستم ملوک الطوایفی از طریق مکانیزم لویه جرگه امپراطوری خود را بنا نهاد. او به عنوان “شاه شاهان” و “جانشین و خلیفه خدا” برای مردم افغانستان مطرح شد. از همین دوره، اندک اندک این تفکر غالب شد که حکومت ازآن “پشتون تبار” ها است و شاه باید “خون ابدالی” داشته باشد.
در دوره بعد، با سرکوب سرتاسری توسط عبدالرحمان خان، سایر اقوام که در تشکیل افغانستان نوین نقش داشتند در یک انزوای سیاسی تمام عیار فرو رفتند.
در تاریخ افغانستان نوین با وجود اختلاف و کشمکش بین دو طایفه ابدالی و غلزایی بر سر قدرت، در نهایت امر، یک طبقه بندی اجتماعی -سیاسی خاصی بین این دو طایفه پشتون تبار با سایر اقوام وجود داشت. اینکه قدرت حق ابدالی هاست و غلزایی ها نیز در بخش نظامی باشد و سایر اقوام نیز هیچ حقی در قدرت ندارند، تبدیل به یک کلیشه و فرهنگ سیاسی شده بود.
با صرف نظر از برخی جا به جایی های اندک در این طبقه بندی اجتماعی در برخی دوره های تاریخی، از این کلیشه میتوان به عنوان مهمترین مؤلفه فرهنگ سیاسی افغانستان یاد نمود.
موضوع بحران کنونی افغانستان از آنجا آغاز شد که با کودتای سردار داوود و بعد تر کودتای کمونیست ها، این طبقه بندی سیاسی- اجتماعی برهم خورد. با کودتای کمونیست ها، غلزایی ها جای برادر بزرگتر یعنی ابدالی ها را گرفتند و با تشکیل حکومت مجاهدین، اقوام به حاشیه رفته، به صحنه سیاست بازگشتند. چنین اتفاقاتی زخم و ترومای سنگینی بر خاطره جمعی پشتون ها وارد نمود.
آنان که قدرت را نعمت خدادادی برای تبار ابدالی می دانستند اما حالا شاهد مصادره شدن این “میراث پدری” در دست دیگران هستند. به طوری که اندیشمندان پشتون تبار چون انورالحق احدی و اسماعیل یون از ” زوال پشتون ها” سخن زدند و خواهان احیای دوباره اقتدار پشتون ها شدند. تجربه تاریخی افغانستان نشان می دهد که هر نوع اصلاحات و مدرنیزسیون در تضاد با منافع پشتون ها بوده، پس زده شده است.
برای مثال، اصلاحات دوران امان الله خان و لغو برده گی و همچنین اصلاحات ارضی کمونیست ها که در تضاد با زمین داران و خوانین پشتون بود با شدت تمام شکست خوردند. دموکراسی دو دهه اخیر نیز که به ظن پشتونها، میراث پدری آنان را بین سایر اقوام تقسیم کرده بود، توسط طالبان ساقط شد.
به لحاظ احساسات و نوستالژی قومی، جنبش طالبان در واکنش به همین موضوع به وجود آمد. طالبان به لحاظ خاطره قومی، به وجود آمدند تا بار دیگر “میراث پدرابدالی ” را از سایر اقوام پس بگیرد. با توجه به همین خاطره قومی، آنان درصدداند تا بار دیگر “پدرسالاری پشتونی” را احیا و نظم طبقاتی-قومی قدیم را احیا کنند. پدرسالاری یک مفهوم اساسی در تعریف حکومت ها در علوم سیاسی است که به طور خلاصه می توان این گونه تعریف کرد: “نوعی نظام اجتماعی و نظام دودمانی است که در آن پدر یا مسنترین فرد ذکور طایفه، سرپرستی طایفه را بر عهده دارد”.
با توجه به شرایط افغانستان و نبود یک اپوزسیون سیاسی قوی در برابر طالبان، آنان نظم سیاسی- اجتماعی با ماهیت “پدرسالاری جدید” بنا خواهند کرد. شکل این حکومت از هر نوعی که باشد اما ماهیت از نوع پدرسالاری جدید خواهد بود. پدرسالاری جدید مفهومی است که هشام شرابی اندیشمند عرب در توصیف حکومت های کشورهای عربی استعمال میکند. پدرسالاری جدید یک نظم سیاسی- اجتماعی خاصی هست که جنبه ها و مؤلفه های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی خاص خود را دارد که در این متن امکان توضیح آن مؤلفه ها نیست اما به صورت کلی، می توان آن را نظام سیاسی مستبد یاد کرد که با انحصار تمام عرصه ها، جای برای جامعه مدنی و شهروندان در عرصه اجتماعی و سیاسی نخواهد گذاشت. در این نوع نظام سیاسی وجود هر نوع مکانیزم های دموکراتیک نیز تشریفاتی و شبه مدرن و مهندسی شده خواهد بود که در راستای قدرت هییت حاکمه عمل خواهد نمود.
طالبان نیز حتی اگر تحت فشارهای منطقه ی و بین المللی مجبور به پذیرش برخی مکانیزم های سیاسی مدرن شوند در نهایت امر آن مکانیزم ها و مشارکت سایر اقوام و شهروندان، نمایشی و شبه دموکراسی خواهد بود.