نظام سیاسی مطلوب طالبانی چیست؟ بازگشت به گذشته یا نگاه به آینده

۷ فروردین(حمل)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۳/۲۷
اکنون که طالبان پس از بیست سال جهاد دوباره قدرت را به دست گرفته اند، در تلاش برای عینیت بخشیدن به رویای بیست ساله خود و ایجاد حکومت اسلامی متناسب به قرائت خود هستند. چنانکه از بعداز سقوط کابل در ماه اوت این گروه تغییراتی را در مسیر برپایی نظام دینی خاص خود برداشته اند اما همچنان پرسش جدی این مسئله است که منظور از حکومت اسلامی مدنظر طالبان چیست. در همین راستا باتوجه به اهمیت این پرسش، گفت و گویی داشتیم با فرزاد سلیمی فر کارشناش مسائل افغانستان.
۱ .طالبان اکنون پس از بیست سال جنگ به قدرت در افغانستان با هدف برپایی نظام اسلامی مدنظر خودشان برگشته اند. به توجه به این مسئله به عنوان نخستین پرسش، حکومت اسلامی مدنظر طالبان چگونه حکومتی است؟
برای پاسخ به این سوال می توان کتاب ها نوشت. زیرا شرایط کنونی افغانستان، بسیار مبتنی بر احتمالات است. اما اگر بخواهیم گریزی کوتاه داشته باشیم، می توان گفت که در پاسخ به این سوال دو سطح وجود دارد. سطح اول بخشی است که نسبت به نیت آن مطمعن هستیم و آن باطن ماجراست، و سطح دوم بخشی است که نمی توان با قطعیت درباره آن صحبتی داشت و آن ظاهر ماجراست. ما می دانیم که اساس حکومت طالبان اسلامی خواهد بود. اما چه میزان اسلام و چه خوانشی از اسلام سیاسی آن کماکان خصوصاً در مرحله عمل مشخص نیست.
اسلام سیاسی مد نظر طالبان قطعاً با خوانش اهل سنت غیر سکولار است. در این خوانش دو نگرش بنیادین مربوط به قبل و بعد از خلافت عثمانی وجود دارد: اعتقاد به اندیشه امارت ذیل نگرش قبل از سقوط خلافت عثمانی و نگرش اخوانی به اسلام سیاسی. درجاتی از امتزاج میان این دو نگرش برای کارگزار قابل تحمل است اما در مقوله هایی نیز متفاوت عمل می کنند. از هر دو طیف اندیشه در طالبان دیده می شود. گرایشات اخوانی و وهابی علی رغم تفاوت های بنیادین به عنوان گرایشات غیرخلافتی شناخته می شوند و گرایشات دیوبندی منطبق بر اسلام خلافتی است. نکته اشتراک همه این اندیشه ها لزوم وجود شورایی برای تصمیمگیری عالی دانسته می شود که در حیطه اختیارات تفاوت دارند. مقام رهبریت در همه این ها دارای جایگاه است؛ اما در یکی مادام العمر و دیگری چرخشی می باشد. همه این موارد جزو باطن ماجرا است و نوع انتخاب میان این تفاوت ها جزو ظاهر ماجراست.
علاوه بر تفاوت هایی که تعریف کننده ظاهر حکومت طالبان هستند، می توان به مؤلفه های دیگر نیز اشاره داشت. غالب قریب به اتفاق کارشناسان معتقد هستند حکومت طالبان یک حکومت قومیتی است. با تمام احترام، بنده مخالف این قضیه هستم. قومیت در گفتمان سیاسی طالبان می تواند صرفاً از گذر فرهنگی ورود داشته باشد نه به عنوان یک مؤلفه قومی، زیرا اساس اسلام با قوم پرستی مخالف است. رویکردی که طالبان در مقابل قومیت ها خصوصاً قوم پشتون دارد از منظر مشروعیت و از گذرگاه اتکا در بزنگاه های مهم و لرزان افغانستان و در پاسخ به تهدیدات ایدئولوژیک و سیاسی مابقی رقبا به عنوان یک متحدی مطرح است که قبلاً امتحان خود را پس داده است. اما آیا این قومیت می تواند به نوعی حکومت آپارتاید تبدیل شود؟ می تواند به نوعی حکومت نژادپرست تبدیل شود؟ من معتقدم که هرچه ثبات بیشتری در حکومت ورزی طالبان ایجاد شود تغییر این روند و تکیه طالبان به منابع مشروعیت و حمایت قوم پشتون به تدریج کاهش می یابد و در مقابل نیز به هر میزان تنش ها و عدم قطعیت ها در افغانستان کنونی تداوم یابد بر میزان نفوذ قومی در طالبان تأثیر خواهد داشت. شاید مهمترین راهکار در این خصوص را باید فشار بر طالبان جهت یاداوری نیاز حکومت امارت به منابع مشروعیت دیگر و غیر از پشتونیت دانست. اما نباید فراموش کرد که در برهه کنونی، قبولاندن مواردی که از اساس با مشروعیت طالبان و نه مشروعیت قومی منافات دارد مانند یک شمشیر دو لبه عمل خواهد کرد که نه به سود طالبان است و نه مردم افغانستان. البته نباید فراموش کرد که عوامل قومی طالبان نیز منفعل نخواهند نشست و قطعاً مقابل این تغییر منابع مشروعیت مقاومت خواهند نمود. یکی از مهمترین محورهای اتکای این عوامل مقوله یکسان انگاری ارزشهای قومی با شریعت اسلامی است که بر این اساس مقاومت خود را پیش خواهند برد. این مفهوم که در ابتدا در دوران تاریخی افغانستان در نتیجه تحولات خاصه آن دوران شکل گرفت، در برهه کنونی به این شکل بروز می یابد که به عنوان مثال فلان لباس و پوشش قومی منطبق و شاید تنها مصداق پوشش اصیل اسلامی در افغانستان به شمار آید و مابقی پوشش ها اعم از مظاهر پوششی غیر افغانستانی مانند چادر ایرانی یا لباس های غربی مصادیقی غیر اسلامی ترویج شوند.
در نهایت می توان با قطعیت گفت که حکومت طالبان یک حکومت دینی سنی است که می تواند دارای مؤلفه های همسوی اخوانی و دیوبندی مانند شورا، رهبری، قانون گزاری در مواردی که اسلام درباره آن سکوت کرده هستند. اما، در مقابل، نمی توان با قطعیت گفت که چه میزان گرایش طالبان بین اندیشه اخوانی، دیوبندی و وهابی غالب خواهد بود. ضمناً، این حکومت فعلا نیازمند مشروعیت قومی است اما قطعاً در صورت فشار مدنی بر طالبان در آینده مشروعیت آن متنوع خواهد شد که البته آسان نخواهد بود. با این وجود، نمی توان با قطعیت گفت چه مدت زمانی این فرایند طول خواهد کشید و چه مقاومتی از جانب منابع قومی وارد خواهد بود.
۲ .با توجه به شرایط فعلی در افغانستان و تغییرات به وجود آمده در بیست سال گذشته و خواست های جامعه جهانی از طالبان، آیا این گروه قادر به ایجاد نظامی مشابه دهه نود میلادی خواهند بود؟
طالبان در خصوص حدودی که می تواند اختیار کند و قدرتی که می تواند اعمال کند در حال آزمون و خطاست. قطعاً می توان گفت طالبان علی رغم ادعاهای خود نمی داند حدود قدرت و اقتدارش به چه میزان است. مانند نوباوه ای است که تازه متوجه شده دست و پا دارد و به تدریج در پی کشف آن می رود. آیا تجربه پیشین حکومت دارد؟ بله؛ اما آیا شکست قبلی خود در تشکیل حکومت را ناشی از اعمال خود می بیند؟ قطعاً خیر. طالبان اصولاً خود را شکست خورده و امارت اول را سقوط یافته نمی بیند. بر خلاف ما که برای تدقیق بیشتر به عباراتی مانند امارت اول و دوم تکیه می کنیم، اصولا مفهومی مانند امارت اول و امارت دوم برایش رسمیتی ندارد. چیزی که وجود دارد این است که میان دو برهه یک وقفه را تجربه کرده و محور ادعاهای حکومت ورزی خود را همان تجربیات دوران نخست امارت می بیند و امارت کنونی را تداوم آن امارت. پس این سوال مطرح است که آیا طالبان از عوامل منتهی به شکست های قبلی خود در حکومت ورزی درس گرفته است؟ قطعاً بله؛ طالبان اکنون بر همان معیار اما با سیاست بیشتری عمل می کند. مطابق شرایط پیش می رود و قبل از هرگونه اقدام به خوبی شرایط را می سنجد. تمام تغییراتی که طالبان داشته است نه در اصول و اهداف بلکه در سیاست ها و راهبردها بوده است. نوطالبان نسخه باهوش تر طالبان است. با این وجود، تفاوت های زمانی انکار ناپذیر هستند. رهبران طالبان امروز با سوادتر هستند، با تجربه تر هستند و با جامعه ای متفاوت از بیست سال قبل مواجه هستند. خصوصاً آنکه تلاش دارد پایگاه مردمی جدیدی اختیار کند.طالبان بر این اساس خوانشی خلاقانه از ملیگرایی مذهبی را ترویج می کند.
جامعه کنونی افغانستان برخلاف ۲۰ سال گذشته انتظارات بالاتری دارد، پایگاه های اجتماعی متعدد تری ایجاد کرده و تجربه هایی هرچند ناقص در ملت سازی داشته است. به علاوه، قبلاً طالبان محور تصرفات و عملکرد امارت قبلی خود را بر گُرده شهرنشینان نمی گذارد، و همین سبب تسلط قومگرایی بر ساختارهای این گروه بوده و تلاشی هم برای کاستن آن نمی کرد. ولی امروز تلاش دارد ولو در ظاهر در کسوت یک حکومت همه شمول، گسترده و در واقع تنها حاکمیت مقتدر افغانستان شناخته شود. پس مهمترین چالش این گروه نه با مردم افغانستان بلکه با مبانی قومیتی خود گروه است. هرچه بیشتر تکیه این گروه بر غیرشهرنشینان و قومگرایی باشد، حکومت شباهت بیشتری با آن امارت اولیه خواهد داشت. شرح این تنازع در پاسخ به پرسش نخست داده شده است. از طرف دیگر، حس نیاز طالبان به نمایش خود به عنوان یک حاکم مقتدر و ملی محور تمایز این امارت با امارت نخست خواهد شد که مصادیق آن در نیاز به شناسایی توسط همسایگان و کشورهای دیگر، رفع مایحتاج اولیه مردم نظیر نان و سوخت و گسست از منابع مالی سنتی خود و تکیه بر منابع مالی جدید، و نهایتاً حس حاکمیت و سیادت خود مهمترین موارد هستند. از این گذشته، عامل رقیبی مانند داعش خراسان نیز نباید فراموش شود.
داعش خراسان یک رقیب جدی برای طالبان است. قطعاً یکی از مقاصد جذب گروهک های زیرطالبانی ناراضی، عناصر اخراجی و حتی نظامیان جمهوری گروه داعش خراسان است. هرکدام دلایل و استدلال های خود را دارند؛ شامل نارضایتی قومی، معاش، کینه و … اما محور اشتراک همه این ها عناد با طالبان است. پس رفتار کج دار و مریز طالبان در نوع حکومت منطقی و معقول و در عین حال بسیار آسیب زا است. طالبان به هر میزان که میان شباهت با امارت اسلامی نخست، و در سوی دیگر، حکومتی متفاوت با امارت اسلامی نخست حرکت کند بلاخره بخشی از گروه از آن جدا و به گروه رقیب می پیوندد. به نظرم مجموع شرایط ذکر شده پاسخ مناسبی به سوال مطرح شده باشد.
۳ .درصورت مستحکم شدن پایه های دولت دینی مطابق قرائت طالبانی از اسلام مانند آنچه افغانستان در دهه نود تجربه کرده بود، این حکومت با چه چالش هایی برای تداوم و حفظ بقای خود مواجه خواهد شد؟
به نظر من دو چالش مهمی که فراتر و مفهومی تر از چالش هایی مانند کمبود نیروی انسانی، بحران فقر مطلق و غذا و از این قبیل موارد است را می توان در دو مورد خلاصه کرد. اول تنش داخلی طالبان میان مشروعیت قومی و مشروعیت ملی و دوم، تصویر خود یافته طالبان از امارت. در اینجا درباره چالش دوم صحبت می کنم زیرا درباره چالش نخست در پاسخ به دو سوال نخست به آن اشاره شده است. طالبان اسیر تصورات خود از خودش و حاکمیتش است. قبل از قدرت گیری مجدد چنان هیبتی برای خود متصور شد که نقاط ضعف آن تنها با روی کار آمدنشان برای گروه هویدا شده است و همین تصویر خود ساخته و غیرواقعی مبنای چالش های متعاقب شده است. می داند که نیروی متخصص ندارد اما جرات اقرار به آن را نیز ندارد. می داند در فلان امر حکومتی مانند بودجه بندی و … تجربه مناسبی ندارد اما تصورش از خود مانع اعلام نیازش می شود. قبل تر این موارد مطرح نبود. در دوران امارت اول وضعیت افغانستان چندین سال بی ثباتی جنگ را تجربه کرده بود اما این ۲۰ سال اخیر نیازهای متفاوتی بروز داشته است. نکته جالب اینجاست که به نظر من چالش دوم بسیار مرتبط با چالش نخست است به عبارتی، تجربه هر چه بیشتر عدم توان و سستی فراوان سبب تکیه بیشتر گروه به منابع مشروعیتی می شود که بر آن تکیه داشته و مطمئن هستند. طالبان اگر می خواهد حکومت کند باید آن تصور پیشینش از خود را کنار گزارد و یک حکومت به معنای واقعی همه شمول تشکیل دهد. در غیر این صورت، تکیه طالبان به منابع مشروعیت قومی در برهه کنونی بدون احساس نیاز به مشروعیت جدید یا هر دلیل دیگری مانند نخوت یا تصورات اشتباه از خود این گروه را مانند ماری می سازد که دم خود را می بلعد.
۴ .درصورت تثبیت حکومتی دینی به رهبری طالبان در افغانستان، چه تأثیری بر امنیت منطقه و فعالیت سایر گروه های جهادی اسلامی می گذارد؟ به عبارت دیگر، نظام سیاسی آینده افغانستان به رهبری طالبان چه تأثیری بر نظم و امنیت منطقه ای برجای خواهد گذاشت؟
پیروزی طالبان از این گروه یک قهرمان برای همه گروه های سلفی ساخت. در این شکی وجود ندارد. اما تداوم اطلاق لقب قهرمان به طالبان منوط به رفتارهای آتی گروه است که تا چه میزان به آرمان های سلفی پایبند می ماند از طرفی، پیروزی طالبان مشخص کرد که غرب شکست می خورد و تصور شکست ناپذیری غربی ها را فروریخت. این تلقی بدون شک موجب تشویق و روحیه گرفتن دیگر جنبش ها می شود حتی اگر با طالبان سنخیتی نداشته باشند. جنبه دیگر، مقوله بازدارندگی است. حکومت هایی که در کشورهای خصوصاً عربی با ظاهری مسلمان و باطنی سکولار محل مبارزات سلفی ها هستند بدون تردید دریافته اند که نمی توان روی حمایت غرب به ویژه آمریکا حساب قطعی باز کرد. تحولات اوکراین هم به این امر دامن زده است. قبلاً بارها در موراد متعدد گفته ام که جهان به قبل و بعد از خروج غرب و به ویژه آمریکا از افغانستان تقسیم می شود. یعنی در چنین سطحی این تحول اهمیت دارد. آمریکا با خروج خود ضربه مهلکی به هیبت و سیاست بازدارندگی خود وارد ساخت. نمونه متأخر نتیجه این تحولات را می توان در مواضع عربستان سعودی دید. عربستان سعودی برخلاف تصورات از همراهی با غرب، به درخواست بایدن برای عرضه بیشتر نفت به بازار انرژی پاسخ منفی داد و بر روابط خاص خود با روسیه تأکید نمود و صراحتاً به قدرت گرفتن بایدن بی اعتنایی کرد. چنین تحولاتی در منطقه نشان از داخلی شدن نگاه این حاکمان به مقوله امنیت خود و نحوه تعاملاتشان با گروه های مبارز است.
۵ .اما به طور کلی با توجه به شرایط داخلی و خارجی بهترین نوع حکومت داری برای طالبان چه خواهد بود؟ به عبارت دیگر چه مدل از حکومت به این گروه برای تثبیت خود در افغانستان کمک می کند؟
پاسخ این سوال در برهه کنونی چیزی بیش از احتمالات و اما و اگر نخواهد بود. کارشناسان تجویزهایی انجام می دهند که با ماهیت اساسی اندیشه امارت و جهانبینی طالبان مغایرت دارد. ما هر چه هم که یک شکلی از نظام را توصیه کنیم طالبان مبنا را بر امارت می گذارد که ساختار و حدودش مشخص است و فقط در ظواهر محل مناقشه است. افغانستان طی یکصد سال گذشته چندین نظام سیاسی با اشکال مختلف را تجربه کرده و پاسخ مناسب نیافته است. با این وجود، من شخصاً دوره مذاکرات صلح بین افغانی را پیش از خروج غرب از افغانستان مهمترین دریچه تغییر می بینم که از دست رفت. در آن برهه پیشنهاد من که به چهارمین همایش سالانه انجمن علمی مطالعات صلح ایران در ۱۳۹۹ نیز تقدیم شد تقسیم حکومت به دو عرصه قانونگزاری مدنی و نظارت دینی بر قوانین تقسیم می شد که در آن به تفصیل سازوکار مشارکت دادن طالبان در نظامی سیاسی بدون مخالفتی با اصول طالبان و با تأکید بر ترویج نوعی از تحزب بر اساس نوع اقبال مردم به هر کدام از جنبش ها شرح داده شد که به هر حال شرایط جور دیگری رقم خورد. با این وجود، همسو با پاسخ به سوال۳، عرض می کنم که در برهه کنونی اگر طالبان قصد بقا دارد باید واقعیت را همانطور که هست ببیند و بپذیرد چه این واقعیت درباره خود باشد یا جامعه؛ و بپذیرد که نیاز به منابع مشروعیت جدیدی دارد که مستلزم دل کندن از منابع مشروعیت قومی است.
۶ .جدا از بحث ایدئولوژیک و اندیشه دینی طالبان، آیا طالبان در وجه عملی و عملیاتی از رویکرد خود چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی محافظه کارتر شده و آیا در رفتار سیاسی طالبان تغییر و تحولاتی را مشاهده می کنیم؟
طالبان یا به تعبیر بنده نوطالبان امروزه باهوش تر شده و این نحوه عمل نه به معنی تغییر کامل این گروه به نحوی که با یک گروه کاملا متفاوت طرف باشیم، بلکه به معنی تغییر راهبردها و سیاست ها برای نیل به اصول و اهدافی است که خلل ناپذیر است. و البته تحولات جهانی مسلمانان نیز بر آن تاثیر داشته است.
۷ .با توجه به عدم تجانس و یک دست بودن درون گروه طالبان، آیا درصورتِ برپایی نظامی میانه رو، فراگیر و تعدیل شده، جبهۀ تندرو و افراطی و جهادگرایان مخلص این گروه حاضر به همراهی خواهد بود و آیا حکومت آتی این گروه از تنش های داخلی عاری خواهد بود یا همین امر پاشنه آشیلی برای تضعیف طالبان تبدیل خواهد شد؟
قطعا از گروه جدا شده و یکی از دو مسیر تقابل مستقل یا پیوستن به داعش را پیش می گیرند.