افغانستان و کودتای هفت ثَور -نگاهی به کتاب «افغانستان سقف جهان »-
فروردین(حمل)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۴/۱
افغانستان و کودتای هفت ثَور –«نگاهی به کتاب «افغانستان سقف جهان »-
تالیف فهمی هویدی/ ترجمه سرور دانش، ناشر؛ انتشارات مالک اشتر، قم، تابستان ۱۳۶۴
رضا عطایی (کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)
۱) مقدمه
“افغانستان سقف جهان” اثر “فهمی هویدی” خبرنگار مصری است که پس از کودتای هفت ثَور [اردیبهشت] ۱۳۵۷ش در افغانستان، از طرف مجله کویتی “العربی” برای ثبت گزارش، اخبار و اتفاقات به افغانستان مسافرت میکند. فهمی هویدی اولین خبرنگار جهان عرب و در زمره نخستین خبرنگاران خارجی است که موفق به انجام مصاحبه با “نور محمد ترهکی” در اولین ماههای پس از انجام کودتا میشود. کتاب، شرح گزارشات سفر یک خبرنگار عرب به افغانستان است. موضوع کتاب را تحولات سیاسی_اجتماعی افغانستان پس از سرنگونی رژیم داوودخان و بر سر کار آمدن رژیمی جدید و همچنین بررسی علل و چگونگی کودتای هفت ثَور شکل میدهد.
از آنجا که نویسنده پس از وقوع کودتای هفت ثَور، فرصت حضور میدانی در فضای افغانستان سال ۱۳۵۷ خورشیدی را داشته و همچنین تحلیلهایش در این کتاب نیز مبتنی بر شنیدهها و دیدههای مستقیم وی از افغانستان آن روز میباشد، کتاب ارزش و اعتبار بیشتری در خصوص تحلیل رویدادهای پس از کودتای هفت ثور مییابد.
از همین روی مترجم در مقدمه خود انگیزه و علت ترجمه این کتاب را چنین بیان میکند؛ «آنچه که ما را به ترجمه این کتاب واداشت دو امر بود: نخست اینکه یک سلسله از معلومات مفیدی درباره اوضاع سیاسی و انسانی ارائه میدهد و دیگر آشنا ساختن فارسیزبانان، به ویژه هموطنان گرامی با نظرات، دیدگاهها و برداشتهایی که برادران عرب ما، آن هم قشر تحصیلکرده و روشنفکر آنان در مورد افغانستان دارند» (ص۲۸)
نویسنده نظرات و تحلیلهای خود را از اوضاع و شرایط افغانستان پس از کودتای کمونیستی هفت ثَور ۱۳۵۷ در دو بخش “سیری در زمان” (صص ۳۹_ ۹۶) و “سیری در مکان” (صص ۹۷_ ۱۷۰) ارائه میدهد؛ در بخش اول پس از اینکه ماجرای پر فراز و نشیب سفرش را از “کویت تا کابل” روایت میکند، یک تصویر نسبتاً شفاف از سیر زمانی اتفاقات و رویدادهایی که در افغانستان تا انجام کودتا روی داده است، ارائه میدهد. همچنین در همین بخش کتاب شرح مصاحبه نویسنده با “نورمحمد ترهکی” قرار دارد که به زعم نگارنده، از جذابترین و جالبترین بخشهای کتاب است. نویسنده در بخش دوم کتاب، از ویژگیهای ژئوپولیتیکی_جغرافیایی افغانستان و نقش و تأثیر آن در سیر تحولات افغانستان بحث میکند.
پیش از این دو بخش اصلی، کتاب شامل سخن مترجم (صص ۷_ ۲۹) و مقدمه نویسنده (صص ۳۰_ ۳۸) نیز میباشد. نکته دیگر اینکه مترجم دو مقاله دیگر نویسنده را در مجله کویتی العربی منتشر شده و از لحاظ محتوایی مرتبط به متن اصلی کتاب وی میباشد را نیز به عنوان ضمیمه در بخش پایانی کتاب، ترجمه نموده است که عنوان مقاله اول؛ «گذرگاه خیبر، تاریخ زنده» (صص ۱۷۱_ ۲۰۰) و عنوان مقاله دوم؛ «دنیای مسلمانان شوروی» (صص ۲۰۱_ ۲۵۵) میباشد.
شایان ذکر است توضیحات تکمیلی سرور دانش به عنوان مترجم که در اثنای مباحث فهمی هویدی، شمارهگذاری شده و در پایان متن اصلی گنجانده (صص ۱۴۸_ ۱۷۰) نیز در فهم و درک بهتر کتاب و سیر تحولات سیاسی_اجتماعی معاصر افغانستان مفید و بهجا بوده است.
فهمی هویدی برخی از گزارشات سفرش به افغانستان را در همان مجله “العربی” کویت در دو شماره منتشر میکند و سپس تصمیم میگیرد مجموعه گزارشها و معلومات خویش را به صورت کتابی درباره افغانستان درآورد و عنوان اصلی آن را هم «حدث فی افغانستان» میگذارد. (ص ۲۷) البته عنوان ترجمه فارسی کتاب که آن هم تعبیری از فهمی هویدی است و از همین کتاب برگرفته شده است «افغانستان سقف جهان» میباشد. (ص ۲۹)
۲) نگاهی به سخن مترجم و مقدمه نویسنده
از آنجایی که در سخن مترجم (صص ۷_ ۲۹) و مقدمه نویسنده (صص ۳۰_ ۳۸) نکات قابل تأملی در تحلیل و ارزیابی افغانستان بعد از کودتای هفت ثور سال پنجاه و هفت خورشیدی آمده است و با توجه به اهمیتی که کتاب در بازخوانی رویدادهای تاریخی آن برهه افغانستان دارد، به اهم نکات مترجم و نویسنده پرداخته میشود.
در سخن مترجم (صص ۷_ ۲۹)، نخست مروری بر موضع مطبوعات کشورهای عربی بر روی کارآمدن نظام کمونیستی در افغانستان دارد. (صص ۸_ ۱۷) مطبوعات کشورهای عربی بسته به اینکه در ذیل کدام دسته از تقسیمبندی دوران جنگ سرد قرار داشتند، موضعگیری متفاوتی داشتهاند.
پس از آن به موضع گروههای چپ و مارکسیستی در ایران اشاراتی میشود. مترجم به نقل از شمارهی ۱۱ نشریه “مردم” ارگان نشریاتی “حزب توده” به تاریخ ۱۹/ ۲/ ۱۳۵۸، موضعگیری “کیانوری” دبیر اول حزب توده را چنین نقل میکند؛ « حزب حاکم یعنی حزب دموکراتیک خلق، یک حزب مترقی است که تمام نیروهای خود را برای غلبه بر عقبماندگی افغانستان به کار میبرد» (ص ۱۸)
سازمان مجاهدین خلق در شماره ۲۳ و ۲۴ ارگان نشریاتیاش تحت عنوان “مجاهد” در خصوص تحولات افغانستان چنین مینویسد؛ « واقعیت این است که تا کنون در افغانستان، بسیاری از مرتجعین و رؤسای قبایل تحت عنوان اسلام عمل کردهاند، پارهای از گزارشها حاکی است که حتی پول و نفرات و سلاحهایی نیز به میزان زیاد از جانب برخی محافل ایرانی به حضرات رسیده است. از سیاست برخی روزنامههای معلومالحال دستراستی ایران نیز ناگفته پیداست که از هر مرتجعی تحت عنوان اسلام حمایت کرده و میکند که گویی معیار اسلامیت و مسلمانی “ضدمارکسیستبودن” است…» (ص ۲۳)
از آنجایی که پس پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ (هشت ماه بعد از وقوع کودتای کمونیستی در افغانستان) و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران، رویکردهای سیاستخارجی ایران نسبت به تحولات افغانستان شکل تازهای به خود میگیرد و افغانستان در این برهه توسط اتحاد جماهیر شوروی اشغال شده است، برخی از مواضع مقامات مسئول در جمهوری اسلامی در قبال تحولات افغانستان را مترجم ذکر میکند.
بیانیه حزب جمهوری اسلامی چنین است؛ « آنچه ملت مسلمان افغانستان میخواهند این است که تحت لوای مکتب اسلام سرنوشت سیاسی خود را به دست گیرند و بر این اساس از هرگونه مداخله استعمارگران شرق و غرب به دور باشند» (ص ۲۵) آیتالله بهشتی به عنوان یکی از شخصیتهای مطرح نظام جمهوری اسلامی در کنفرانس مطبوعاتی و رادیوتلویزیونی در خرداد ۱۳۵۹ در این زمینه میگوید؛ «ما موظفیم از مجاهدین افغانستان با هر مقدار امکاناتی که داریم پشتیبانی کنیم. علاوه بر این هر راه حلی مربوط به مشکل افغانستان تنها میتواند راهحل منطبق با موازین اسلامی باشد که خدمتی به پیدایش جمهوری اسلامی افغانستان باشد» (ص ۲۶)
فهمی هویدی در مقدمه کتاب (صص ۳۰_ ۳۸) تحلیلی کلی از زمینه و شرایط کودتای هفت ثور با توجه به متغیرهای منطقهای و جهانی ارائه میدهد. وی مینویسد؛ « سیر انقلاب به سوی تهران نیز بعد از مرور کابل انجام گرفت. گرچه که هر یک از این دو گرایشها و تمایلات سیاسی و ایدئولوژیکی مختلفی دارد ولی آن تندبادی که از هر دو وزیدن گرفت یکی است، ماهیت انقلاب هر چه که باشد مسیرش را معتقدات سیاسی نمیتواند محدود سازد» (ص ۳۲) «این انقلاب نه تنها رژیم خاندان درانی را در افغانستان و حکمرانی خاندان پهلوی را در ایران سرنگون کرد، بلکه دو دژ محکم آمریکا را در مرکز قاره آسیا نیز واژگون ساخت و سیاستهای ابرقدرتها و محاسبات جهانی را کاملاً و با شدت هر چه بیشتر در این منطقه درهم کوبید» (صص ۳۳_ ۳۴)
فهمی هویدی در آخر مقدمه، گریزی به “سیدجمالالدین اسدآبادی” میزند که در تحلیل جنبشهای اسلامی دو سده اخیر کشورهای اسلامی شخصیت قابل توجهی میباشد. اما نکتهای که فهمی هویدی درباره “سیدجمال” میگوید در خصوص ملیت اوست که قابل توجه میباشد؛ «من در طول این مسافرت که از افغانستان دیدن کرده و مسائلی را به تحریر درآوردهام هیچ اشاره به “سیدجمالالدینافغانی” نکردهام. با اینکه سیدجمال در نظر روشنفکران و طرفداران تجدد و تحول در اندیشه و فرهنگ اسلامی، موقعیت و مکانت خاصی داشته و دارد و قبر وی را هم در داخل دانشگاه کابل زیارت کردهام، تنها چیزی که مرا درباره “سیدجمالالدینافغانی” در این کتاب به “سکوت” وا داشت، نظریات و فرضیاتی است که در این اواخر مبتنی بر “ایرانیبودن” وی ابراز شده است و اینکه این مرد، معروف به “افغانی” شده نه بدان جهت که او از خانواده افغانی است، بلکه لقب و شهرت او “افغانی” بوده و اسم حقیقی او “سیدجمالالدین اسدآبادی” میباشد» (صص ۳۷_ ۳۸)
۳) افغانستان پس از کودتای هفت ثور
از آنجایی که پس از وقوع کودتا، پروازها به کابل دشوار میشود فهمی هویدی برای رفتن به افغانستان مجبور میشود که از کویت به تهران بیاید تا از طریق پیگیری از سفارت افغانستان در تهران بتواند به افغانستان برود. توصیف وی از وضعیت آن روز سفارت افغانستان در تهران که برای گرفتن ویزا به آنجا مراجعه کرده، چنین است؛
«از چهره کاردار افغانستانی کاملاً مشاعر و احساسات کارمندانی که در نظام پیشین مشغول وظیفه بودند، درک میشد؛ او نمیدانست قدرت در دست کیست؟ و حتی نمیدانست که در مقامش باقی میماند یا نه؟» (ص ۴۳)
مشابه آنچه را که فهمیهویدی چهل و چهار سال پیش در سفارت افغانستان در تهران نظارهگر بوده، مهاجران افغان مقیم ایران در سال گذشته و با روی کارآمدن مجدد طالبان در صحنه قدرت افغانستان دیدند. او مینویسد؛ « در تهران تازه فهمیدم که اتصالات تلفنی با کابل مقطوع است و شرکت هواپیمایی افغانستان “آریانا” هم برای هیچکس بلیط نمیداد جز اینکه روادید دخول داشته باشد. گذشته از همه اینها، سفیر افغانستان در تهران، جز خاندان داوودخان بوده و مستشار سفارت و دبیر اول هم با این خاندان ارتباط داشتهاند همه این سه نفر، سفارت را ترک گفته و از ترس جانشان مخفی شده و از سفارت غایب بودند» (ص ۴۴)
فهمی هویدی با فراز و فرودی موفق میشود که روادید و بلیط هواپیما فراهم کند (صص ۴۵_ ۴۷) و به افغانستان برود. توصیف آن روزهای تهران [قبل از بهمن ۱۳۵۷] که همچون کابل، تب و تاب خودش را داشت نیز از زبان وی جالب است؛
« شهر تهران همچنان میلرزید، تظاهرات و راهپیماییها تمام خیابانهای اصلی تهران را در بر گرفته بود، فریادهای مردم بر ضد شاه بلند و خیابانها همه مبدل به پادگانهای عسکری شده بودند. ماشینهای حامل ارتش در خیابانها به حرکت بودند. سایه سوم نحس بر ما سایه افکنده بود و با خود میگفتم: همین هواپیمای ایران هم پرواز نخواهد کرد، ولی صبح روز بعد برای ما غیر منتظره بود، هواپیمای ایرانی پرواز کرد، هیچ باورمان نمیآمد که حرکت ما به سوی کابل آغاز شده است» (ص ۴۷)
فهمی هویدی مشاهدات عینی خود را از فرودگاه کابل به سمت هتل چنین توصیف میکند؛ « بوی انقلاب همچنان از آسمان کابل به مشام میرسید، در پلاکارتها و شعارهایی که در سر راه فرودگاه نصب شده بودند، این عبارت به چشم میخورد “زنده باد انقلاب” و با خط درشت نوشته بودند “۷ ثور روز سرنگونی رژیم داوودخان”. هنوز ارتش با سربازان و خودروهای نظامی در خیابانهای کابل مستقر بودند. حکومت نظامی و مقررات منع عبور و مرور از ساعت ۱۱ شب تا ۵ صبح برقرار بود ولی خیابانها از ساعت ۹ شب فارغ و خلوت و محلات تجارت از ساعت ۷ شب بسته میشدند. شهر به سکوت فرو رفته بود و اگر سخنی هم گفته میشد بسیار آهسته و به شکل راز و زیرگوشی بود، انتظار در چشم همگان آشکار بود.» (صص ۴۹_ ۵۰)
تغییر رژیم و حکومت در کابل پس از کودتای هفت ثور، در آن برهه چالشها و ابهامات فراوانی را مطرح ساخته بود. فهمی هویدی از یکی از سفرای خارجی در کابل که از وی نام نمیبرد، چنین نقل قول میکند؛ « تمام زحمتهایم به هدر رفت، همه برنامهها و ارتباطاتی که در طول سه سال برقرار کرده بودم از هم گسیخته شد. باید الان از صفر شروع کنم چون با چهرههایی مواجه شدهایم که هنوز چیزی از آنها نمیدانیم، رژیمی روی کار آمده که هنوز ماهیتش نامعلوم است و درست هم نمیدانیم قدرت در دست کیست؟» (ص ۵۱) « روشن بود که همه میخواستند معلومات و اطلاعات صحیح از ماهیت کودتا و رهبرانش به دست آورند، حتی آنان که در خارج از افغانستان مسائل جاریه هفت ثور را دنبال میکردند» (ص ۵۲)
فهمی هویدی درباره ماهیت کودتای هفت ثور و ایدئولوژی کودتاچیان توضیح میدهد که کودتاگران تمایلی نداشتند بلکه در آغاز اعلان انزجار میکردند که به نوعی “مارکسیستی” و “چپی” قلمداد شوند. (ص ۵۶)
گزارش هویدی در این باره چنین است؛ «رادیو کابل هر صبح برنامههایش را با تلاوت قرآن و یک بحث مذهبی افتتاح میکرد و رییس مجلس انقلاب هم تمام سخنرانیهایش را با “بسم الله الرحمن الرحیم” آغاز میشود. من هیچگونه اشاره مارکسیستی در پیامها و نامهها و بیانیههایی که تا کنون پخش شده ندیدم و حتی در برنامه کار حزب دیدم که مقدمهاش با “بسم الله” آغاز شده بود، تنها در مانیفست حزب، چند عبارتی دیده میشد که تا اندازهای این شبهه را تایید میکرد ولی باز هم این یک دلیل قاطع و قابل قبول شمرده نمیشد.» (ص ۵۶)
«در نخستین مصاحبه مطبوعاتی ترهکی در هفته اول کودتا، هنگامی که خبرنگار روزنامه گاردین انگلیسی این سوال را نمود که آیا ظهر امروز نماز خواندهاید یا نه؟ تنها پاسخ ریس مجلس انقلاب این بود که این مسأله شخصی است و ربطی به دیگران نداشته و کسی هم حق پرسش ندارد» (ص ۵۶) فهمی هویدی این موضوع را در گفتگو و مصاحبه اختصاصی که توانسته با ترهکی داشته باشد نیز مطرح میکند که این پاسخ را میشنود؛
« همهی اینها را میدانم و عکسالعملهای مختلفی را که در جهان عرب ابراز شد،شنیدهام.خبرگزاریهای غربی در زشت نشان دادن چهره انقلاب ما، نقش رذیلانهای را بازی کردهاند، آنان از فرصت استفاده کرده و از هیچ دسیسه و دروغپردازی خودداری نکردهاند. ما مسلمان و موحدیم و هیچکس حق ندارد از ما در این مورد مطالبه دلیل و برهان نماید. زیرا این عملی است بین خدا و بندهاش که کسی دیگر از آن اطلاع ندارد. ما خواهان نظامی دموکراتیک هستیم، حامی فقرا و طبقات زحمتکش کارگر و دهقان هستیم. درست است که افکار ما بر اساس “تضاد طبقاتی” پایهگذاری شده ولی ما کمونیست نیستیم و حتی کلمه کمونیسم در دفتر سیاسی ما ذکر نشده است» (صص ۶۰_ ۶۲)
توضیحاتی که فهمی هویدی از ریشههای کودتای هفت ثور و همچنین چگونگی آن ارائه میدهد، میتوان بدان به عنوان یک سند تاریخی نگریست. همانطوری که بسیاری از پژوهشگران تاریخ افغانستان اذعان دارند کودتاچیان هفت ثور سال ۱۳۵۷ همانهایی بودند که داوود را در به قدرت رسیدن و کودتای علیه ظاهر شاه یاری کردند. فهمی هویدی در این زمینه مینویسد؛ «هنگامی که داوود به دنبال کودتای سال ۵۲ رژیم خود را روی کار آورد کاملاً از همکاری و تایید گروه دستچپی در افغانستان برخوردار بود» (ص ۵۳) « حتی گفته میشود که همین ببرک کارمل نایب ریس فعلی [در هنگام تالیف کتاب] بود که نخستین بیانیه رژیم داوود را نوشت و برخی از وزرای رژیم داوود نیز از همین گروههای چپگرا بودند» (ص ۵۴)
اما تمرکزگرایی قدرت توسط داوود، فرایند تحولات را به گونه دیگری پیش میبرد. به بیان فهمی هویدی « داوودخان برای اینکه قدرت را تنها در انحصار خود قرار دهد، اولاً ضربات شدیدی به رهبران مذهبی وارد کرده و بسیاری از آنان را دستگیر نمود و در مرحلهی دوم میخواست همان ضربات را بر چپیها هم وارد سازد و آنان را از صحنه سیاست دور کند و این درگیریها تا آن حد شدت یافت که یکی از رهبران آنان به نام “میر اکبر خیبر”در آوریل سال گذشته ترور شد و جنازه او بزرگترین وسیلهای شد برای به مبارزه طلبیدن داوودخان؛ هنگامی که بر جنازه او در مسجد پل خشتی کابل نماز خواندند، جمعیت انبوهی حضور یافته و در طول دو روز عزاداری، مخالفت مخالفان آشکار گشته و به اوج خود رسید» (ص ۵۴)
بنابر آنچه فهمی هویدی گزارش میکند، داوود دستور میدهد هفت نفر از رهبران حزب خلق دستگیر شوند که در میان آنان “نور محمد ترهکی”، “ببرک کارمل” و زن پزشکی به نام “آناهیتا” دیده میشد و داود قصد اعدام این افراد را داشته است. (ص ۵۴) آن زمان که “حفیظالله امین” که نفوذی و مسول سازمان دادن حزب در داخل ارتش است از اهداف داوود، آگاه میشود و نقشهی یک کودتا را در ارتش پیریزی میکند. (صص ۵۴_ ۵۵)
فهمی هویدی چگونگی کودتا را با توجه به اظهارات “حفیظالله امین” به این نحو گزارش میدهد؛ « اعلان شده بود که هیئت وزیران به ریاست داوودخان در روز پنجشنبه ۷ ثور تشکیل جلسه خواهد داد تا پیرامون سرنوشت بازداشتشدگان به بحث و گفتگو بپردازد. طبق آنچه این وزیر افغانی [منظور حفیظالله امین] برایم اظهار داشت بنابر این بود که حکم اعدام این هفت تن را صادر و در روز ۹ ثور تنفیذ کنند و بدین خاطر صبح همان روزی که وزرا تشکیل جلسه میدادند، وقت انجام کودتا تعیین شد تا پیش از آنکه او اینها را اعدام کند، خود اعدام شد.» (ص ۵۵)
طبق تصریحات “ترهکی” به نقل از فهمی هویدی؛ « فرزندان ما در ارتش، اولین کاری که بعد از محاصره کردن کاخ ریاست جمهوری کردند، آزاد نمودن همین هفت تن بود که از زندان خارج شده و رهبری کودتا را به دست رفتند.» (ص ۵۵) فهمی هویدی با جنجالهایی موفق میشود که دیدار و مصاحبهای با ترهکی داشته باشد (صص ۵۷_ ۵۹) بخشی از مصاحبه و سوال و جوابهای اساسی (صص ۶۰_ ۷۱) را مرور میکنیم: « گفتم نظر شما درباره اسلام چگونه است؟ گفت: ما به اسلام به عنوان یک دین طرفدار فقرا احترام مینهیم و آن را معارض با برنامه انقلاب خود نمیدانیم، ما آرزومندیم در افغانستان، اسلامی به وجود آوریم به دور از خرافات و تزویر و آلودگیهایی که الان دارد، اسلامی که در خدمت تودههای مردم باشد نه در انحصار مرتجعین و فئودالها و طاغیان» (ص ۶۵)
ترهکی در پاسخ به پرسشی درباره ارتباط با شوروی میگوید؛ « تکرار است که دوباره بر “غیر متعهد بودن” خود تاکید نماییم، اگر برای ما تعهدی مطرح باشد فقط در برابر طبقات درهم کوبیده شده ملت افغانستان است» (ص ۶۶) ترهکی در پاسخ به پرسشی درباره قبایل بلوچ و پشتون که در نواحی مرزی افغانستان و پاکستان قرار دارد، میگوید؛ « ما با تاکید هر چه بیشتر خواستار حل مشکله هستیم و در آینده با پاکستان در این مورد تماس خواهیم گرفت تا بتوانیم مشکل را با روشهای مسالمتآمیز حل کنیم لکن دید ما هنوز مختلف است: پاکستان از واقعیت موجود سخن میگوید، ولی ما از حقوق تاریخی غیر قابل گذشت. اگر یک وقتی این تفاهم، نتیجهای نبخشید متوسل به جهات بیطرف دیگر از قبیل محکمه عدل بینالمللی خواهیم شد» (ص ۷۰)
ترهکی درباره تاثیر انقلاب افغانستان بر نقشه سیاسی منطقه میگوید؛ « این سرگذشت ما تجربهای برای همه خواهد بود زیرا افکار و عقاید مرز نمیشناسد، نه حدود سیاسی و جغرافیایی دارند و نه شناسنامه و گذرنامه لازم دارند، هیچ مانعی در کار نیست که دیگران هم از افکار ما پیروی کرده و روش ما را در پیش گیرند» (ص ۷۱) فهمی هویدی معتقد است که؛ «ما مواجه با زلزله هستیم! زلزله! باید بیدار باشیم» (ص ۷۳) و درباره ماهیت رژیم برآمده از کودتای هفت ثور میگوید؛ « آنچه که در نهایت باید اضافه کنیم آن است که اینها [حزب خلق] اگر صد در صد مارکسیست نباشند باز هم بیشتر به مسکو متمایلند و رژیم شوروی کاملا آنها را هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی و حتی از نظر نظامی کمک میکند» (صص ۷۶_ ۷۷)
فهمی هویدی درباره گزینههای پیشروی افغانها در مواجه با رژیم تازه به قدرت رسیده چنین است؛ « ملت افغانستان تنها سه راه در پیش داشت یا “اسلام منحط” [خط مولویها و ملاها] یا “اسلام قالبی” و خشک و بیاثر همراه با “ستمگری” آشکار [رژیم سابق/دوران داوودخان] یا “اسلام قالبی” و خشک همراه با “عدالت موعود” [رژیم جدید]. در نتیجه میبینیم که ملت افغانستان راه برتر و ایدهآلتر نداشته، زیرا همه این سه راه، فاجعهآور بود. ملت افغانستان تنها میتوانست آن راه را برگزیند که ضرر و زیانش کمتر باشد و چون گروههای چپی دارای تشکیلات و سازماندهی نیرومند و در میان ارتش فعالتر بودند (صد افسر افغانی در زمان داوود در مسکو آموزش مییافتند) قدرت را به دست گرفتند و راه سوم جایگزین دو راه دیگر شد.» (ص ۸۰)
در ادامه فهمی هویدی به نکتهای در خصوص فعالیتهای گروههای چپگرا اشاره میکند که به خوبی نشان میدهد زمینه و بستر برایشان بر مرور زمان فراهم شده بوده است؛ «آنچه که زمینه را بیشتر برای نیروهای چپ آماده و مساعد ساخت این بود که آنها مدتها “فعالیت زیرزمینی” داشتند، گرچه در زمان ظاهرشاه آنان تا حدی آزادی بیان و حتی نماینده در پارلمان داشتند و آشکارا سخن میگفتند و بدین جهت احتمال کودتا کمتر میرفت ولی در زمان داوود که حکومت دیکتاتوری فردی در اوج خود رسیده بود “انفجار” ضرورت یافت.» (ص ۸۰)
۴) جامعه و فرهنگ افغانستان
یکی از دلایلی که میتواند مطالعهی این کتاب را برای خواننده شیرین و لذتبخش کند، شناخت و تصویری است که از افغانستان و مردمان آن در ذهن و دل “فهمی هویدی” به عنوان یک خبرنگار خارجی شکل گرفته و او در جای جای کتاب آن را بازگو میکند.
فهمی هویدی پس از توصیف افغانستان از درون هواپیما میگوید؛ «از خود این طبیعت آشکار بود که افغانستان هنوز یک کشور بکر و دستناخورده باقی مانده است». (ص ۴۸) فهمی هویدی در ابتدای بخش دوم کتاب تحت عنوان “سیری در مکان” میگوید: «در افغانستان طبیعت، فریبت میدهند. چهرهها فریبت میدهند؛ در وهله اول، شناخت کاذب پیدا میکنی و به مرور میآموزی که چگونه اشخاص و اشیاء را بشناسی؟ و چگونه باید در مورد آنان قضاوت نمایی». (ص ۹۹) نویسنده حس و حال شخصی را که در افغانستان مسافر یا توریست است در آن زمان که میخواهد از افغانستان به کشورش بازگردد، چنین شرح میدهد: « شرمنده میشوی و پشیمان همانگونه که من نیز شرمنده بودم و پشیمان از گذشته، زیرا در گذشته ما این مردم را تنها از طریق چاقوی بزرگی میشناختیم که هر نفرشان در جیب دارد اما الان خواهی فهمید که تا چه حد این شناخت، خطا و کاذب بوده است، مگر نگفتم که در افغانستان چهرهها فریبت میدهند و در ابتدا “شناخت کاذب” برایت رخ میدهد» (صص ۱۰۱_ ۱۰۲)
وی در جای دیگر کتاب درباره افغانستان و مردمان آن چنین مینویسد: « افغانستان همانند یک “دژ محکم” بر روی تمام جنگجویان تاریخ، تسلیم ناپذیر باقی مانده و هیچکسی نتوانسته مردم افغانستان را زیر سلطه خویش بکشد. چرا که این مردم نه “نرمش” دارند و نه “مغلوب” میگردند» (ص ۱۰۵) « افغانستانیها در جنگ بسیار جرئت داشته و نترس هستند. شجاعت آنان مخصوصاً قبایل نورستان و تاجیک همیشه ضربالمثل است. سروده قدیمی و مشهور آنان این است: “برای تو بهتر است آغوشته به خون به خانهات برگردی از اینکه زندگی ذلتبار داشته باشی”» (ص ۱۰۵)
فهمی هویدی درباره تأثیر نقش محیط جغرافیایی بر خلقیات انسانی افغانها مینویسد؛ «اگر مردم افغانستان، جنگجویان و نواده جنگجویان نباشند و اگر هم “طبیعت” خشن و درشت افغانستان به آنان روح مبارزهجویی و پیکار را نیاموزد، زمان آنان را مجبور خواهد کرد که بیاموزند یعنی اگر مردم افغانستان “طبیعتاً” قهرمان نباشد “جبرا” قهرمان خواهد شد» (ص ۱۰۷)
مشاهدات عینی فهمی هویدی از بسیاری از نقاط مختلف افغانستان و تنوع و تکثر اقوام و قبایل در آن سرزمین منجر به تحلیل قابل توجهی شده است که چرا اقوام در افغانستان همبستگی ندارند و دلیل عدم گفتگوی همه اقوام در چیست. « بدین سان خوب در مییابی که “کوه” در این میان چه نقشی را بازی کرده؟! و خوب به خاطر میآوری که چگونه یک دیوار طبیعی در اطراف تجمعات قبایل، سر برافراشته و بسان دژ و قلهای، هر قبیلهای را در درون خود در محاصره گرفته و از دیگران جدا نگه داشته!؟» (ص ۱۱۹) وقتی فهمی هویدی از افغانستان با عناوینی چون “قلب آسیا” ، “کلید آسیای مرکزی” و در یک تعبیر رسا که نام کتاب هم از آن گرفته شده “افغانستان سقف جهان” تعبیر میکند، شعر متفکر بزرگ مشرق زمین اقبال لاهوری در ذهنمان تداعی شود که سروده بود؛
آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت افغان در آن پیکر دل است
از گشاد او، گشاد آسیا
از فساد او، فساد آسیا
و این قلم پریشان در این اندیشه است که چه حملات قلبی هولناکی که به این “قلب تپنده آسیا” در طول تاریخ نشده است اما همچنان صدای ضربان این قلب طنینانداز است.