به تخت نشستن شیرعلی خان در سایۀ “رقابت و نزاع”؛ میراثی به جای مانده برای خاندان دوست محمدخان (۱۲)
۳۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۱ – ۱۹/ ۴/ ۲۰۲۲
طبق برخی روایت ها، گرچه دوست محمد خان پیش از مرگش جانشینِ آتی امارت و صاحب تاج و تخت را پس از خود مشخص نمود، لیکن همچون سایر جریاناتِ مرتبط با مسئلۀ وراثت و جانشینی در دیگر ادوار تاریخ افغانستان، فرزندان و ورثۀ دوست محمد خان نیز از فروافتادن در چالۀ نزاع بر سر جانشینی و قدرت یابی در امان نمانده و به روندِ کشمکش برای تصاحب تاج و تخت روی آوردند.
روز سه شنبه ۲۱ ذی حجه ۱۲۷۹ (۹ ژوئن ۱۸۶۳)، پادشاه وقت، امیر دوست محمد خان، در هرات درگذشت. طبق برخی روایت ها، ۱۳ سه روز بعد، به پیشنهاد محمد اعظم خان، یکی از پسران دوست محمد خان، شخصیت های برجسته سیاسی و نظامی در مسجد جماعت هرات گرد آمده و پیش از شروع مراسم خطبه با سومین پسر دوست محمد، شیرعلی، بیعت کردند. بدین ترتیب محمد اعظم خان در انتقال و انتصاب لقب –امیر- به شیرعلی خان نقش به سزایی داشت و در اواخر همان روز با اعلام نام امیر جدید در محل مناسبی در خطبه جمعه، یکی از رسوم نمادین اصلی جانشینی سلسله را به جای آورد. هرچند دیری نپایید که برادران شیرعلی خان، به ویژه دو برادر بزرگتر، محمد افضل (بزرگترین پسر بازماندۀ دوست محمد) و خود محمد اعظم خان، ادعاهای رقیب برای امیرنشینی و تصاحب قدرت را مطرح کردند.
اما به روایتی دقیق تر از کاکر، در زمان مرگ امیر دوست محمد خان، سومین پسرش، سردار شیرعلی خان، منصب ولیعهدی را از آنِ خود داشت –که این امر خود روندِ انتقال جانشینی را محرز و مشخص می ساخت. طبق این روایت، امیر دوست محمدخان که دو دهه با قدرتی نسبی حکومت کرد، درست پیش از مرگش… پسران خود را جمع کرد تا تاج فرمانروایی را بر سر «شیر علی» بگذارد، چنان که پس از آن او را امیر شیرعلی خان نامیدند. با این حال باید گفت شاهزادگان پشتون در مورد انتصاب قدرت دولتی به ندرت به سخنان پدران درگذشتۀ خود توجه کرده و در نهایت در دور باطلی از جاه طلبی و کشمکش برای قدرت گرفتار می شدند.
تعدد و اختلاف میان فرزندان؛ معضلی اساسی در مسئلۀ جانشینی
آنگونه که فرهنگ اشاره می کند، دوست محمد خان همسران و فرزندان زیادی داشت. پسرانی که در این تاریخ نقش داشته اند، در زمان مرگ امیر، بدین ترتیب بودند: محمد افضل خان- والی ترکستان؛ محمد اعظم خان-والی کرم؛ شیرعلی خان-ولیعهد؛ محمدامین خان-والی قندهار؛ محمدشریف خان-والی فراه و گرشک؛ ولی محمد خان-حاکم آقچه؛ فیض محمد خان-حاکم آقچه به اتفاق ولی محمد خان؛ محمداسلم خان-حاکم غورات؛ و محمدحسن خان- حاکم هزاره جات. از این فرزندان، دو دسته از پسران دوست محمدخان نقش موثری را در تاریخ ایفا کرده اند. یک دسته مرکب از محمد افضل خان و دسته دیگر شامل شیرعلی خان، محمدامین خان و محمد شریف خان.
افضل خان پسر ارشد امیر بود، در استحکام پادشاهی وی سهم فعالی داشت و بزرگتر از شیرعلی خان ولیعهد بود. اما مادر او و برادر عینی اش محمداعظم خان از قبیله بنگش بود؛ بنابراین از نظر اعیان دربار شایسته پادشاهی شمرده نمی شدند، در حالیکه شیرعلی خان برعکس از مادر سدوزائی بود و سلسله نسبش به حاجی رحمت الله خان از اعیان آن خانواده می رسید.
وزیراکبرخان و غلام حیدر خان دو برادر بزرگتر نیز پیش از پدر وفات کرده بودند. اما چون امیر این ها را از نظر نسب مستحق پادشاهی می شمرد، پس از فوت آنان، شیرعلی خان را، با اینکه از نظر سن پسر سوم بود، به عنوان جانشین خود تعیین کرد. براین اساس، شیرعلی خان پس از فوت پدر در هرات به سلطنت رسید و از برادرانش تقاضای بیعت کرد. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۳۶۲)
امیر شیر علی خان؛ از به تخت نشستن تا کناره گیری
شیرعلی خان (۱۸۲۵-۱۸۷۹) سومین پسر دوست محمد خان، دومین امیر افغانستان و از دودمان بارکزایی خاندان محمدزائی بود. وی از ۱۸۶۳ تا ۱۸۶۶ یعنی دور نخست از حکومتش، و متعاقبا پس از دوسال وقفه؛ مجددا از ۱۸۶۸ تا زمان مرگش در ۱۸۷۹ امیر افغانستان بود. با این حال، تنها پس از یک رشته جریاناتِ مشوش و سردرگم از مبارزات درون خانوادگی، شورش ها و جنگ های داخلی، تسلط او بر تاج و تخت تضمین و با ثبات شد.
این امیر افغانستان از ۱۸۶۳ تا ۱۸۷۹ تنها با موفقیتی اندک و محدود تلاش کرد تا تعادل کشورش را در مبارزات قدرت های بزرگ بین روسیه در شمال و هند بریتانیا در جنوب حفظ کند که در دور دوم از امارت وی به این مسئله پرداخته خواهد شد.
اما در رابطه با دور نخست از حکومت وی پس از مرگ پدرش می توان گفت؛ اگرچه امیر جدید پس از پدرش به کرسی امیرنشینی کابل تکیه زد، اما همکاری و همراهیِ اندکی از سوی اطرافیان دریافت کرد و تنها برای دو ولایت مهم افغانستان، قندهار و ترکستان افغانستان، حق حاکمیت او به رسمیت شناخته شد. منطقه دومی توسط محمد افضل و اولی توسط برادر کوچکتر به نام محمد امین اداره می شد.
علیرغم مشکلات سیاسی شیرعلی خان، حداقل یکی از وقایع نگاران سلطنت او به نام فیض محمد خان، در مورد توانایی ها و دستاوردهای اداری/اجراییِ امیر جدید اشاره می کند. او به اصلاحات نظامیِ تحت حاکمیت شیرعلی اشاره دارد؛ اصلاحاتی که شیرعلی خان به دلیل آن شهرت قابل توجهی پیدا کرده و امور حکومتی را «دست یابی به درخشش تازه ای» توصیف می کند، در حین اینکه مسائل مذهبی تحت حمایت او نیز «از احیای مجدد» برخوردار شدند.
به هرروی، در اواخر ۱۸۶۴ شیرعلی خان موفق شد محمد افضل را از ترکستان بیرون و مقامات خود را در آنجا مستقر کند. اعمال اقتدار در قندهار اما مسئلۀ دشوارتری بود و اگرچه امیر توانست محمد امین را بیرون ساخته و کنترل شهر و این ولایت آن را با یک لشکرکشی در ذی حجه ۱۲۸۱ (آوریل ۱۸۶۵) به دست آورد، اما این موفقیت هزینه شخصی زیادی را با خود برای امیر به همراه داشت. چراکه بزرگترین و طبق شواهد، دوست داشتنی و بهترین پسر او در جریان این کارزار/لشکرکشی به شکلی غم انگیز و تصادفی کشته شد.
بدین ترتیب، امیر پریشان حال تاج و تخت را رها کرده و به گوشه نشینی و عزلت خو گرفت. چنانچه به گفتۀ فیض محمد “وی هفت ماه زاهدانه زندگی کرد، گوشت نخورد، بر بستر نرم نخوابید و هشت جزء از قرآن را حفظ کرد. اما خبر کناره گیری امیر، تقلایِ سرسختانه و افکار جاه طلبانه ای را در میان برادرانش برای رسیدن به تاج و تخت آغاز کرد.
دریغ چندی بعد و در زمانی که شیرعلی خان از اندوهِ مرگ فرزند خود رهایی یافته و تصمیم به بازپس گیری اقتدار خود گرفت، وفاداران و حامیانِ محمد افضل ترکستان را پس گرفته بودند و بسیاری از پایگاه های سیاسی شیرعلی خان دیگر از میان رفته بود. در اواخر ماه مه ۱۸۶۶، کابل، غزنی و ترکستان تحت حکومت محمد افضل قرار داشتند و در محرم ۱۲۸۳ (می/ژوئن ۱۸۶۶)، محمد افضل رسما تاج و تخت امیری را در کابل به دست گرفت. (Machesney, 1983: 140-142) در ادامه به بسط جریانات رخ داده طی امارت نخست وی می پرازیم:
همانطور که محمد حسن کاکر نیز در روایتی دیگر و در فصل اول از کتاب خود با عنوان “تاریخ سیاسی و دیپلماتیک افغانستان ۱۸۶۳-۱۹۰۱” پیرامون سلطنت امیر شیرعلی خان به خوبی شرح داده است؛ پس از جریان وارثت مسلم و بلافصل، در نهایت سردار شیرعلی خان امیر شد، اما متعاقبا برخی از والیان قیام کردند. این شورش به مدت چهار سال (۱۸۶۴-۱۸۶۸) به طور متناوب ادامه یافت و طی آن افغانستان در جنگی فرو رفت که در آن بسیاری از پسران و نوه های امیر شرکت داشتند. امیر شیرعلی خان در داخل کشور خود آواره شد، اما دست از مبارزه برنداشت. سرانجام در سپتامبر ۱۸۶۸ با کمک پسر ارشدش سردار محمد یعقوب خان تاج و تخت را به دست آورد.
شیرعلی خان به استثنای لشکرکشی هایی جزئی مانند لشکرکشی علیه سردار محمد اعظم خان والی زرمت کسی که به هندوستان تبعید شده بود؛ در کل به مدت دو سال در آرامش نسبی حکومت کرد. در سال ۱۸۶۴، امیر اولین لشکرکشی بزرگ را علیه برادر ناتنی بزرگ خود، سردار محمد افضل خان، والی ترکستان صورت داد، برادری که از پرداخت درآمد خودداری و به نام امیری خود خطبه خوانده بود. این اقدامِ افضل خان عملا قیام و سرکشی از حاکم وقت محسوب می شد، زیرا خواندن خطبه به نام امیر-پادشاه وقت و همچنین پرداخت درآمد از واجبات و وظایف یک والی بود.
به دلایلی، امیر شیرعلی خان بیمِ آن را داشت که افضل خان ادعای تاج و تخت کند، چراکه او بزرگترین پسر دوست محمدخان بود، و علاوه بر آن، دارای ارتشی متشکل از بیست و پنج هزار نیرو بوده و تقریبا ده سال پس از آرام شدن اوضاع در سال ۱۸۵۵، بر منطقه مهم مرزی حکومت می کرد. همچنین یک افسر سابق بریتانیایی به نام ویلیام کمپبل که به اسلام گرویده و نام شیر محمد را برگزیده بود فرماندهی کل ارتش افضل خان را برعهده داشت؛ کسی که در سال ۱۸۳۴ در نبردی که دوست محمدخان علیه شاه شجاع در شرق قندهار به راه انداخته بود، اسیر شد؛ کمپل سردار محمد افضل خان را در سازماندهی ارتش خود یاری رسانده بود.
همه این وقایع باعث شد که امیر شیرعلی خان پس از جنگ بی نتیجه ای در باجگاه در ژوئن ۱۸۶۴، خود را با برادر یاغی و شورشی اش آشتی داده و از درِ مصالحه وارد شود. اما سردار عبدالرحمن خان، پسر افضل خان، بر خلاف این ترتیب عمل کرد، زیرا «نمی توانست ببیند که حق جانشینی مشروع پدرش، پسر بزرگ دوست [محمدخان] پایمال شده است.» ‘در حالی که سردار محمد افضل و امیر دست در دست هم در حرم (حضرت علی در مزار) برای تایید و تصویب صلح مابین خود قدم می زدند، عبدالرحمن خان بدعهدی و بدخواهی خود برای دستگیری شاه و تیراندازی بر ولی عهد {سردار محمد علی خان} را نشان داد. بدین ترتیب شیرعلی متقاعد شد که این پدر و پسر تصمیم گرفته اند که به قدرت حاکم پایان دهند.’
پس امیر برادرش را دستگیر و در بازداشت به کابل برد، در حالی که پسر افضل خان، یعنی سردار عبدالرحمن، از ترس جان خود، زودتر به بخارا گریخته بود. در سال ۱۸۶۵ امیر شیرعلی خان در رأس لشکریان خود عازم قندهار شد. در آن زمان برادر تنیِ کوچکترش، سردار محمد امین خان، والی قندهار، شورش/قیام نموده و کلات غلجایی را اشغال کرده بود. در جنگی که در ژوئن ۱۸۶۵ در کجباز روی داد، ولیعهد شیر علی خان، به نام سردار محمدعلی خان و بسیاری دیگر کشته شدند. این مرگ و میر نزدیکان و به ویژه فرزندش برای امیر طاقت فرسا بود و بدین ترتیب تمام علاقه و انگیزه خود برای رسیدگی به امور دنیوی و حکومتی را از دست داده و گوشه نشین شد.
در این زمان، حتی دادخواست و تقاضاهای مکرر مقامات نیز نتوانست امیر شیرعلی خان را به حرکت درآورد و چنین شد که مخالفان او به رهبری سردار محمد اعظم خان و سردار عبدالرحمن خان که به ترتیب به هندوستان و بخارا گریخته بودند، به سمت کابل رفتند و آنجا را اشغال کردند. آنها سپس به سردار زندانی محمد افضل خان کمک کردند تا در می ۱۸۶۶ در کابل امیر شود. تنها پس از این جریانات بود که امیر شیر علی خان عزلت را ترک و خود را وقف سازماندهی ارتش کرد.
در مدت کوتاهی موفق به انجام این کار شد، اما ارتش او در سیدآباد در ماه مه ۱۸۶۶، در مقر (Muqur) در ژانویه ۱۸۶۷ و در پنجشیر در سپتامبر ۱۸۶۷ از لشکریان مخالف خود متحمل شکست شدند. امیر شیر «علی خان به هرات عقب نشینی کرد و امیرمحمد افضل خان در اکتبر ۱۸۶۷ درگذشت. برادر تنی اش، امیرمحمد اعظم خان جانشین او شد. شیر علی خان نه تنها کنار نرفته و دست نکشید، بلکه در عوض تلاش خود را برای بازپس گیری تاج و تخت از دست رفته اش دوچندان کرد.
بدین ترتیب پسرش، سردار محمد یعقوب خان (متولد ۱۸۴۹) و چند تن از برادرزاده هایش در این تلاش او را یاری کردند. اما تلاش های او برای لشکرکشی به کابل از طریق بلخ ناکام ماند و به هرات بازگشت و قصد داشت کابل را از راه قندهار بازپس گیرد. اولین گام موفق در این مسیر توسط سردار محمد یعقوب خان برداشته شد که پسران امیرمحمد اعظم خان را که مستبدانه حکومت می کردند از قندهار اخراج کرد. شیرعلی با حمایت از پسر فاتح خود راه وی را ادامه داد و از قندهار به سوی کابل حرکت کرد و امیرمحمد اعظم خان را در جنگی نزدیک غزنی درگیر کرد.
در این زمان بود که چند سردار کابل خسته از ظلم و ستم امیرمحمد اعظم خان پایتخت را برای سپردن به امیر شیرعلی خان اشغال کردند. امیرمحمد اعظم خان و سردار عبدالرحمن خان با از دست دادن پایتخت و ناکامی در غلبه بر حریف خود در درگیری های نظامی بار دیگر افغانستان را ترک کردند. اعظم خان در راه تهران درگذشت و سردار عبدالرحمن خان به سمرقند پناهنده شد و در آنجا به مدت یازده سال به عنوان مستمری بگیر روسیه زندگی کرد. بدین ترتیب شیرعلی خان در ۸ سپتامبر ۱۸۶۸ وارد کابل شد و برای دومین بار به عنوان امیر حکومت کرد. (Kakar, 2006: 9-12)
اما غلام محمد غبار روند فراز و فرود امارت امیرشیر علی خان در گیرو دارِ رقابت برادرانش در نخستین دور از حکومتش را چنین توصیف می کند:
به مانند سرنوشت سایر پادشاهان برادرانش امارت امیر شیرعلی خان را نپذیرفتند و درصدد مخالفت با آن برآمدند. سردار محمد افضل خان برادر بزرگ امیر والی ولایات بلخ و میمنه، پسر او سردار عبدالرحمن خان والی ولایات تخارستان و بدخشان، سردارمحمد اعظم خان برادر بزرگ دیگر امیر والی پکتیا و اینک در هرات موجود بود. سردار محمد شریف خان والی فراه، سردار محمد امین خان والی قندهار و سردار محمد حسین خان والی ایالت مرکزی هزاره جات بودند. همینکه امیر به کابل حرکت کرد، سردار محمد اسلم خان از عرض راه به هزاره جات و سردار محمداعظم خان به زرمت فرار کردند. اما مردم هزاره به طرفداری امیر شیر علی خان قیام کرده، سردار محمد اسلم خان و محمد حسن خان (برادران اعیانی) را محاصره کردند.
در کابل نیز سردار محمد سرور خان پسر سردار محمد اعظم خان و سردار جلال الدین خان پسر وزیر اکبرخان با هدف کشتن امیر شیر علی خان داخل توطئه شدند، اما امیر فهمید و آنان را به مزار و زرمت تبعید کرد. خود امیر برای تصفیه خاندان مخالف خویش به زرمت لشکرکشی کرد. سردار محمد اعظم خان به هندوستان فرار کرد و انگلیسی ها او را پذیرفتند. این شرایط فرصتی را فراهم کرد که انگلیسی ها بتوانند اختلافات داخلی افغانستان را دامن بزنند. محمد اعظم خان از پا ننشست تا از بین نرفت. بعداز لشکرکشی به زرمت نوبت به بلخ رسید و امیر شیر علی خان خود در ۱۸۶۴ سپاه کشید تا سردار محمد افضل خان را که از پرداخت مالیات سرپیچی کرده بود، از بیین ببرد. در این جریان نیز امیر پیروز و سردار محمد افضل خان تسلیم امیر شد. امیر نیز او را زندانی کرد.
در سال ۱۸۶۵ امیر شیرعلی خان برای تصفیه قندهار لشکرکشی کرد. سردار محمد امین خان به مقابله پیش آمد و در جنگی که در بین طرفین واقع شد، سردار محمد علی خان پسر امیر با عموی خود سردار محمد امین خان و هشت هزار عسکر قندهاری یکجا کشته شدند. در این میان امیر دچار بیماری روانی شد و به قندهار رفت و انزوا گزید. در این میان سردار محمد اعظم خان از هند به قطغن آمد و سردار عبدالرحمن خان نیز از بخارا رسید. هردو به کابل حمله کردند. سردار محمد ابراهیم خان پسر امیر مغلوب گشته و کابل تسخیر شد.
سردار عبدالرحمن خان بعداز تجهیز سپاه غزنی سوق داده شد و امیر شیرعلی خان به مقابله پیش آمد. در نهایت جنگ طرفین در سیدآباد وردک به عمل آمد. به هرروی پس از کشاکش و نبردهای داخلی، پس از آن رقبای اصلی شیرعلی یعنی دوبرادر بزرگتر او، درصدد تکیه زدن بر تخت امارت بر آمدند. (غبار، ۱۳۶۸: ۵۸۹-۵۹۲)
امارت افضل خان و اعظم خان: وقفه ای دو ساله در امارت امیر شیر علی خان
همان طور که گفته شد، حکومت امیر شیرعلی بلافاصله پس از مرگ دوست محمد خان توسط برادران ناتنی امیر، محمد افضل و محمد اعظم خان به چالش کشیده شد. شورش اولیه آنها توسط شیرعلی شکست خورد، اما شورش دوم در ۱۸۶۶-۱۸۶۷ به رهبری پسر افضل خان، یعنی عبدالرحمن، شیرعلی خان را مجبور به فرار به هرات نمود و بدین ترتیب افضل فرماندهی پایتخت را بر عهده گرفت. هنگامی که افضل خان در پاییز ۱۸۶۷ بر اثر وبا درگذشت، عبدالرحمن اجازه داد که جانشینی به عمویش اعظم خان برسد. همچین با مرگ افضل خان، عظیم خان از سوی دولت کلکته به عنوان امیر کابل شناخته شد. با این حال، سپاهیان امیر جدید به سرعت وفاداری خود به او را از دست دادند و شیرعلی توانست در سال ۱۸۶۸ یک ضد شورش موفقیت آمیز به راه بیندازد. اعظم خان و عبدالرحمن خان به تبعید رانده شده و شیر علی را برای یازده سال دیگر تاج و تخت را حفظ کرد. (Kahler, 1981: 179) اما با توجه به ثبت رسمی حکومت محمد افضل و محمد اعظم خان در متون تاریخی و تکیۀ آنها بر مسند قدرت به عنوان اُمرایِ وقت، در ادامه اشاره ای مختصر به دوران حکومت امیر محمد افضل خان و امیر محمد اعظم خان در این وقفۀ کوتاه (دوسال) از کناره گیری امیر شیر علی خان از امارت خواهیم داشت:
– امارت امیر محمد افضل خان(۱۸۶۷-۱۸۶۶): آنگونه که میرمحمد صدق فرهنگ ذکر کرده است، آشکار بود که رقیبان شیرعلی خان حاضر نبودند این فرصت مساعد برای تصرف کابل را از دست بدهند و نخستین کسی که در صحنه داخل شد، عبدالرحمن خان پسر محمدافضل خان بود که از بخارا به بلخ بازگشته و رهبری قوای آن منطقه که به دست خودش تربیت شده بود را برعهده گرفت. وی به راحتی کابل را تصرف کرد و در همین زمان عمویش محمداعظم خان نیز به او پیوست. شیرعلی خان با شنیدن این خبر با قوای قندهار به نبرد عبدالرحمن خان آمد و در نبردی که شکل گرفت، قوای قندهار شکست خورده و به هرات پناه برد. در این میانه محمد افضل خان که در غزنی محبوس بود، آزاد گشت و در کابل جلوس کرد.
اما طبق روایت غبار؛ به مجرد اینکه این دولت غیررسمی اعلام شاهی امیر محمد افضل خان را به حکومت انگلیسی هند اطلاع داد، فورا جواب شناسایی و تبریک شنید و متعاقبا نماینده سیاسی انگلیس -مثل دوره امیر دوست محمد خان- در کابل مقیم شد، در حالی که پادشاه رسمی افغانستان هنوز در افغانستان موجود و مورد قبول اهالی واقع بود. امیر شیر علی خان از قندهار عسکر کشید و در قلات از سردار محمداعظم خان و عبدالرحمن شکست خورد و به هرات کشید. قندهار هم در دست سرداران مذکور افتاد. امیر شیر علی خان از هرات به بلخ رفت و با سردار فیض محمدخان در ۱۸۶۷ به کابل سپاه کشید. سردار عبدالرحمن خان در پنجشیر جلو این سپاه را گرفت و در جنگ بازارک سردار فیض محمد خان کشته شد. قشون امیر ۱۷۰۰ نفر کشته و زخمی در میدان گذاشت و امیر شیر علی خان به هرات رفت.
– امارت امیر محمد اعظم خان(۱۸۶۸-۱۸۶۷): امیر محمد افضل خان در اکتبر ۱۸۶۷ در کابل مرد و در عوضش سردار محمد اعظم خان به پادشاهی نیمه افغانستان اعلام شد. سردار عبدالرحمن خان به بلخ لشکرکشی کرد و در مقابل او امیر شیرعلی خان از هرات به قندهار فرود آمد. مردم قندهار که از ظلم پسران امیر محمد اعظم خان به ستوه آمده بودند، به استقبال امیر شیر علی خان شتافتند. قندهار تسلیم و پسران امیر محمد اعظم خان رانده شدند.
امیر شیر علی خان بعداز فتح قندهار به کابل سپاه کشید و امیر محمد اعظم خان به مقابله شتافت. ولی در غیاب او محمد اسماعیل خان از چاریکار به کابل حمله کرد و مردم بنام امیر شیر علی خان تسلیم شدند. در محل کیچه مرسل قشون امیر محمد اعظم خان نیز بر ضد او قیام کردند. امیر محمد اعظم خان به تخارستان فرار کرد و با سردار عبدالرحمن خان یکجا شد. امیر شیر علی خان هنوز در کابل نیامده بود که امیر محمداعظم خان و سردار عبدالرحمن خان با قشون تازه نفس به خط غزنی در حرکت افتادند.
امیر شیر علی خان در سپتامبر ۱۸۶۸ در محل شش گاو با قشون مخالف رزم داد و غالب شد. سرداران هردو فرار کردند و حکومت انگلیسی هند آنان را دعوت به اقامت در هند نمود. اما ایشان از راه سیستان به مشهد رفته و از آنجا سردار عبدالرحمن خان به بخارا و باز به سمرقند رفت. سردار محمداعظم خان راه تهران برداشت اما در مسیر راه بیمار شد و مرد و در بسطام دفن شد. سردار محمد اسحق خان پسر محمداعظم خان نیز از بلخ به ماورالنهر فرار کرد.
بدین صورت دست انگلیس از داشتن رقبای قوی در مقابل امیر شیرعلی خان خالی ماند. برعکس سلطنت امیر شیر علی خان از این تاریخ ۱۸۶۸ تا ۱۸۷۸ بعداز پنج سال خانه جنگی ده سال دیگر در افغانستان مستقر ماند و امیر شیر علی خان فرصت اصلاحات در کشور یافت. (غبار، ۱۳۶۸: ۵۸۹-۵۹۲)
جمع بندی
به باور برخی مورخان، تحکیم و تثبیت سیاسی دوران سلطنت دوست محمد خان را می توان به بهترین شکل با تیمور شاه مقایسه کرد. لیکن موازی با آن، شاهد فقدان وجود جانشینی تاثیر گذار برای دوست محمد خان هستیم. آن گونه که گریگوریان نیز اشاره کرده، وحدت سیاسی که دوست محمد خان به آن دست یافته بود، بعد از مرگش از هم پاشیده شد.
وقفه ای که به وسیله جنگ های داخلی در میان وارثان رقیب بر سر تاج و تخت به وجود آمد، پنج سال به درازا کشید (۱۸۶۴ تا ۱۸۷۹) و با پیروزی شیرعلی به پایان رسید (۱۸۶۹ تا ۱۸۷۹). به طور کلی می توان گفت گرچه شیرعلی خان جانشین دوست محمد خان شد، اما چون دوست محمدخان در دوران سلطنت، پسرانش را به حكومت مناطق مختلفی گماشته بود كه از طریق مادری با ساكنان آن منطقه دارای رابطۀ نژادی بودند، پس از مرگش اختلاف و درگیری میان آنان پدید آمد.
همان طور که کاکر نیز به خوبی اشاره داشته، دعوای پسران و نوادگان های امیر دوست محمد خان دلایل خاصی داشت. امیر پادشاهی خود را بین پسرانش تقسیم کرده بود، درست مانند تیمورشاه درانی که پیشتر این کار را انجام داده بود، و از این رو، آنها خود را حاکمانی خودمختار می دانستند که تنها تابع پدرشان بودند. هر یک از این والیان نیروی نظامی خاص خود را داشته و صلاحیت جمع آوری زراعت/محصولات و ارسال مازاد آن را پس از کسر مخارج خود به کابل داشتند. هر کس آن طور که می خواست بر ولایت خود حکومت می کرد و در نتیجه هر کدام به عنوان حاکمی بر قلمرو خود به این اقتدار می نگریستند.
مشکل جدی دیگر عدم اتحاد پسران پرشمار امیر دوست محمد خان بود که فرزندان بسیاری از مادرانی با پیشینه های قومی مختلف بودند. شاهزادگانی که از یک مادر به دنیا آمده بودند، علیه برادران ناتنی رقیب خود متحد شدند، اما گاهی اوقات حتی در اختلافات بر سر وراثت و قدرت، با همدیگر می جنگیدند. همچنین در فضای رقابتی محافل سلسله ای، مادران به طور عام و همسران به طور خاص، پسران خود را با هدف مردانگی، رقابت، جناح گرایی و مجادله تربیت می کردند.
به طور کلی اگر حکومت اول امیر شیر علی خان را به خواهیم در چند جمله خلاصه کنیم باید بگوییم که مهم ترین مشغولیت وی صرف سال ها جنگ در مقابل برادرانش که سلطنت او را گردن نمی نهادند شد و در بین برادرانش نیز محرک حقیقی محمد اعظم خان بود.
منابع:
– غبار، میرغلام محمد، (۱۳۶۸) ، «افغانستان در مسیر تاریخ»، چاپ چهارم، بهار.
– فرهنگ، میر محمد صدیق، (۱۳۹۰)، افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران: عرفان.
– Kahler, H. (1981), “Modern Times”, The Muslim World , No 4/1. Volume 4 of Muslim world : a historical survey / transl. and adapt. by by F.R.C. Bagley. Editor: Frank Ronald Charles Bagley
– Kakar, M. Hassan, (2006), CHAPTER ONE, THE REIGN OF AMIR SHER ‘ALI KHAN”, In: A Political and Diplomatic History of Afghanistan, 1863-1901, Brill’s Inner Asian Library, Volume: 17
– Machesney, R. D. (1983), “A FARMAN ISSUED BY AMIR SHIR ‘ALI KHAN IN 1877”, (New York University), in Journal of Asian history, edited Denis Sinor, volume 17