سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماعنخستین خبرهایادداشت ها

افغانستان و معمای هویت؛ بررسی نقش هویت‌ در بحران‌های موجود افغانستان

۲۱اردیبهشت۱۴۰۱-۲۰۲۲/۵/۱۱

 حسیب‌الله شاهین

 مقدمه

آموزش را سیاسی نکنید!

انسان بعنوان موجود اجتماعی نیازمند تبیین و تعریف هویت‌ در لایه‌های متعددی از سطوح تعامل در جامعه می‌باشد. این موجود اجتماعی به محض پا گذاشتن در جامعه وارد عرصه‌ی از پیچاپیچ هویت گردیده و این هویت برای این فرد و در موقعیت‌های متفاوت نقش‌های متعددی را بار می‌آفریند. هویت همچون نرم‌افزاریست که قابلیت‌های چند بعُدی را در انسان ایجاد نموده و آن را قادر به تولید کنش واکنش در عرصه‌های عمومی و خصوصی می‌سازد. اما در اغلب مواقع این هویت به نقطه‌ی ثقل معضلات اجتماعی مبدل گردیده و یک نوع احساس عدم امنیت، تقابل، حساسیت و غیریت پنداری را در میان هویت‌های متعدد در سطوح مختلف اجتماعی بار‌ می‌آورد.

در طی نزدیک به ۱۴دهه گذشته افغانستان همواره از معضل هویت و نیز متسلب بودن این پدیده در رنج بوده و ریشه‌ی برخی از بزرگ‌ترین چالش‌ها در طول این مدت و حتی تا حال نیز به مساله‌ی هویت، سیاست های اعمال شده در این عرصه و نیز کشانیدن این پدیده به عرصه‌ی مسایل سیاسی-امنیتی بر می‌گردد. زیرا تلاش برای پاک‌سازی قومی، حذف اقلیت‌های مذهبی-قومی و سایر سیاست‌های اعمال شده از سوی حکومت‌های مختلف با هویت‌های ایدئولوژیک متفاوت که نوع وحدت عجیبی را در این عرصه با هم دارند، فرد را وادار می‌سازد تا با نوع نگاه متفاوت به این مساله نگاه نموده و تاریخ را شکل دیگر بررسی نماید. که در طی آن بخشی از واقعیت‌های مدفون شده و نیز برخی از هویت‌های به حاشیه رانده شده را دوباره در متن کشانیده و چنان تاریخ را مورد واکاوی قرار دهد تا بخش‌های مسلم انگاشته شده در آن با خاک یکسان گردد. که نویسنده مایل است این فرایند را تحت مفهوم “تعفیر تاریخ”  قرار  دهد. فرایندی که می‌تواند واقعیت‌های همواره در حال سرکوب را از دل مدفون شده‌ی تاریخ بیرون نموده و هویت را از نوع متسلب آن به شکل منعطف درآورده تا باشد بحران اصلی اجتماعی در افغانستان به صورت دائمی حل گردد. یافته‌های اولیه نویسنده در مورد مبدل شدن مساله هویت به عنوان معضل اصلی اجتماع افغانستان در چند نکته به شرح زیر می‌باشند:

  • هویت همواره وابسته‌ی قدرت در نظر گرفته شده که این موضوع به امنیتی سازی این پدیده در جامعه دامن زده است؛
  • هویت ابزاری برای ایجاد و دوام سلطه و نیز مشروعیت بخش منازعات کنونی در افغانستان می‌باشد؛
  • عدم آگاهی از ماهیت و اهمیت هویت به دامن زدن بحران در جامعه افزوده است؛
  • هویت هسته‌ی اصلی انسانی در اجتماع بوده که باید با آن با احتیاط برخورد نمود، آنچه همواره در افغانستان به تداوم بحران افزوده نیز همین پدیده هویت و چگونگی برخورد با آن بوده است.

 هویت ضمیر خودی جمعی و نقطه‌ی اتصال میان هویت‌های ایدئولوژیک

هویت را می‌توان مجموعه‌ای به هم پیوسته از هم‌سانی‌ها، هم شکلی‌ها، هم ارزشی‌ها و هم هنجاری‌ها میان گروه‌ها، طیف‌ها و بخشهای مختلف اجتماعی تعریف نمود. انسان بعنوان تنها موجودی شناخته می‌شود که قادر است خودش را در وضعیت های متعدد با استفاده از مفاهیم فرض نموده و این ظرفیت وی را قادر می‌سازد تا گذشته‌ی خود را وارثی و آینده خویش را پیش‌بینی نماید. این مساله سبب آن می‌گردد تا انسان تنها موجودی باشد که می‌تواند مرگ خویش را تصور کند؛ تصور مرگ در انسان باعث می شود تا این موجود به فکر بقا بیفتد؛ اما نه بقا در وجود جسمانی بلکه بقا در ضمیر خودی آن ضمیری که او را در مسیر پروژه نامیرائی قرار خواهد داد. در واقع انسان ‌ها که خالق بخش اعظمی از هویت‌های متکثر خویش اند، تلاش می‌نمایند تا با تعریف و بسط این هویت در کتله‌های متعدد اجتماعی پروژه‌های نامیرایی خویش را دنبال نمایند. هدف نهایی این پروژه ها حفظ همان ارزش‌ها، باور ها و هنجاری های است که سبب شده تا این ضمیر خودی بسط  جمعی گیرد.

دقیقآ زمانی که انسان‌ها خود شانرا بخشی از یک ابر هویت می دانند تلاش می‌نمایند تا پروژه‌های فردی نامیرایی خویش را در آن مسیر سوق دهند. زیرا ابر هویت موجود از چنان ابزار‌های کارکردی برخوردار است که می‌تواند این فرد را به همان نامیرایی نائل گرداند. برای این بتوان بحث را واضح ساخت به اجتماع خویش نظری افگنیم خواهیم دید که چگونه هویت‌های قومی با هویت‌های دینی در اتحادی نامتقارن قرار می گیرند. هر چند این اتحاد منجر به شکل گیری ابر هویتی می شود که از آمیزش قومیت و دیانت بوجود آمده اما همین ابر هویت نیز بخشی از آن پروژه‌ نامیرائی در سطح وسیع تر هست. زیرا قومیت به تنهایی خویش قادر به آن نبوده تا ابزار های کافی برای نامیرایی افراد متعلق به خوبش تامین نماید بناً نیازمند آن است تا در قالب یک اتحاد با دیانت ابزار‌های کافی برای ماندگاری/نامیرایی را فراهم سازد.

در واقع اتحاد هویتی که شکل نامتقارن نیز دارد در اکثر مواقع از روی ناچاری اتفاق می‌افتد. از آن جا که برخی از ادیان در ورای سرزمین‌های اقوام دیگر ظهور نموده داعیه همه شمول بودن کرده و نیز پیروان نخستین آن برای گسترش این دیانت جدید از طرق مختلفی از جمله جنگ استفاده می نمایند. هویت های قومی نیز با توجه به ظرفیت‌های فرهنگی-تاریخی خویش به مصاف دیانت میروند که در نتیجه این زور آزمایی برخی هویت های قومی ذوب شده و برخی دیگر دیانت را در خویش ذوب می نمایند؛ که می توان به این رابطه اسم آمیزش هویتی را نیز گذاشت. این آمیزش زمانی درست عمل می نماید که یک طرف این رابطه از ظرفیت ‌های نابرابر و یا از همان کانتکست قومی پدید آمده باشد. در این صورت به‌زودی در هم پیوندی با هم قرار گرفته و ابر هویتی را پدید می‌آورد که ویژگی بارز این ابر هویت حالت النیانسیون هویتی (از خود بیگانگی هویتی) گردیده که در نتیجه این انسان را هم از قومیت دور ساخته و هم با دیانت بیگانه نگه‌میدارد  در این چنین شرایط سر خورده‌گی است که افراد هر گونه اقدام خویش را در راستای این ابر هویت دانسته و با بهره جستن از آن اقدامات خویش را توجیه می کنند.

در طی یک چنین رابطه‌ی است که گروه‌ها و سازمان‌های خشن در طول تاریخ ظهور نموده و فاجعه خلق کرده اند. در واقع این آمیزش نامشروع دیانت/ایدئولوژی با قومیت بوده که فرزندان ناسالمی چون تروریسم، افراط گرایی و فاشیسم را به وجود آورده است. حالا مشکل کار در اینجاست که نمی توان به راحتی با این ابر هویت مقابله نمود. زیرا نیرو‌های وفادار به این ابر هویت آنرا پروژه‌های نامیرایی خویش تلقی نموده و هر گونه اقدام را علیه آن به معنی خلل وارد نمودن در این پروژه ها تلقی نموده و علیه آن واکنش نشان می‌دهند. این نگاه به زندگی باعث آن می شود تا گروه‌های وابسته به این ابر هویت ها تاریخ را ایستا فرض نموده و یا در مقابل هر گونه تغییر واکنش منفی نشان دهند. این چنین یک وضعیت در جوامع جنوب و یا به تعبیر دیگر کشورهای توسعه نیافته به وضح قابل دید بوده و این کشور‌ها از آن در رنج بوده و این عامل بعنوان اصلی ترین و جدی ترین معضل فراراه توسعه این جوامع دانسته می شود. نمونه عینی این وضعیت می توان افغانستان را دانست که با گذشت چندین دهه تلاش برای حرکت به سمت توسعه و شکل گیری دستاورد‌های قابل حس، به محض بیرون شدن آمریکایی ها و مسلط شدن دوباره طالبان به هزار سال عقب در حرکت است؛ که در ادامه به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.

آمیزش هویتی و معضل افغانستان

قلم‌های زیادی سیع بر فهم این نکته نموده اند که به راستی ریشه‌های معضل افغانستان در کجا می باشد. در این مجال تلاش صورت می گیرد تا ریشه اصلی معضل افغانستان مورد کندوکاو قرار گیرد. هویت در افغانستان همواره مساله امنیتی بوده و بازیگران عرصه‌ی سیاست که اکثراً خواستگاه‌های قومی دارند برای کسب و حفظ قدرت خویش دست به غیریت سازی زده و خواسته یا ناخواسته مساله سیاسی هویت را به عرصه‌ی امنیتی کشانیده که در نتیجه حس عدم اطمینان و یا به تعبیر رساتر حس تهدید در میان اقوام متعدد افغانستان به میان آید. اگر چند هویت را می توان در گستره‌ی وسیع معنا نمود اما در افغانستان هویت قومی به مرجعیت برای سایر انواع هویت ها مبدل گردیده و هر گونه سنجش و ارزش‌گذاری از دید قومیت صورت می‌ گیرد. اگر هویت ها را نیز بخشی از آن پروژه‌های نامیرایی در جهت حفظ ضمیر خودی جمعی در نظر بگیریم می‌توانیم تا حدی به ریشه های معضل در افغانستان پی ببریم. این پروژه نامیرایی در گستره‌ی نزدیک به سه صد سال است که آغاز شده و از بدو و آغاز تا اکنون خون خوار بوده است. هویت قومی بخصوص روایت موجود از هویت حاکم حتی تا همین حال تلاش نموده تا به هر قیمت ممکن و با استفاده ابزارگرایانه از سایر انواع هویت در پی دوام پروژه‌ی نامیرایی خویش در قالب های گوناگون بوده و نیز با روایت متسلب و خشک خویش با تمام ارزش های جهان مدرن در تخاصم می باشد.

هویت‌ها بخصوص های های بزرگ در طول تاریخ با هم مواجه شده و در طی این برخورد هویت‌ها در یک دیگر ذوب شده اند. دیانت یا همان اسلام در برخورد با قومیت بخصوص قومیت پشتون ذوب گردیده و کاملاً شکل جدیدی به خویش گرفته است. در طی این آمیزش هویتی میان دیانت و قومیت در افغانستان ابر هویتی تحت عنوان پشتونیسم اسلامی به میان آمده که فرزندان ناسالم آن از طالبان گرفته تا فاشیست‌های قومی در طی این آمیزش نامشروع میان دیانت و قومیت به میان آمده اند.  این پشتونیسم اسلام شده پیامبران و راویان متعدد خودش را داشته و مفسران این دیانت خودشان را ذیحق در تمام امورات مردم می دانند؛ این مهم است که معضل افغانستان موجود شده و دوام می آورد.

در طی نزدیک به هشت ماه است که طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان تصرف نموده اند. در طی این مدت تمامی آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسی-اقتصادی شهروندان کشور سلب گردیده و بار دیگر عملاً زندگی اجتماعی در افغانستان شکل قییله‌ی به خویش گرفته است. ممانعت زنان برای انجام فعالیت‌های اقتصادی، ممانعت دختران از رفتن به مکاتب، وضع محدودیت‌ها در پوشیدن لباس، طرز برخورد و ممنوعیت موسیقی و سایر آزادی های اجتماعی از مردان و زنان کشور گرفته شده و رهبران گروه طالب هر روز محدویت های جدیدی برای شهروندان کشور وضع می نمایند. هر چند برخی از این محدویت ها در ظاهر شوخی به نظر می رسند اما واقعی بوده و نشان از آن دارد که پشتونیسم اسلامی و راویان آن تا چه اندازه در کج فهمی به سر میبرند.  آمیزش نامشروع دیانت و قومیت که ثمره آن طالبان و طالب منشان بوده در طی بیست سال گذشته به طور عام و در طی این هشت ماه گذشته به طور خاص جو اجتماعی کشور را امنیتی نموده اند. این موضوع باعث شده تا شهروندان کشور که به طور روزمره شاهد از دست رفتن دستاوردهای چندین ساله‌ی خویش بوده به شدت از این فضا ناامید شده و انزجار شان را نسبت به این گروه اعلام نمایند. در شرایط کنونی فضای اجتماعی افغانستان با معمای هویت مملو گردیده و طیف‌ها، گروه‌ها و بخش‌های متعدد اجتماعی حالت دفاعی به خویش گرفته اند.

معضل هویتی و امنیتی شدن هویت به شدت بافت‌های باقی مانده از حس اتحاد میان اقوام را تحت فشار قرار داده و دوام این وضعیت پیامد‌های ناگواری به همراه خواهد داشت. در فضای به شدت امنیتی کنونی وضع محدودیت‌های اسطوری برای شهروندان عمیقاً نگران کننده و در عین حال تاسف‌بار است. پشتونیسم آخوندی روی دیگری از دیانت را به نمایش گذاشته و عملاً در تلاش است که در این قرن بیست و یکم شهروندان افغانستان را به عصر کلاخ و سنگ هدایت نماید. حس شدید آن جهانی و دربافت‌ پاداش‌ های اسطوری بهشت باعث شده تا راویان این دیانت خود بنیاد اطفال و دختران و پسران کشور را از ادامه تعلیم و تحصیل باز داشته و عملاً دانش و دانش‌ورزی را از صحنه‌ی اجتماعی به دور نمایند. پیامدهای این چنین تلاش ها در کوتاه مدت انزجار و نفرت پراکنی نسبت به اسلام و نیز قوم پشتون گردیده و در میان مدت به احتمال تجزیه افغانستان نیز قوت خواهد بخشید.

با در نظر داشت این مهم می توان گفت که پشتنونیسم اسلامی در طی نزدیک به صد سال گذشته و با ائتلاف و اتحاد های نامشروع به سایر هویت ها از اساسی ترین ریشه‌های توسعه نیافتگی افغانستان بوده است. برای حل معضل افغانستان نمی توان راهکاری بسیار موثر پیشنهاد نمود اما یکی از راهکارهای بیرون رفت از وضع موجود دگرگونی اساسی در ساخت‌ها و بافت‌های اجتماعی و نیز اقتصادی-سیاسی کشور می باشد. که در پی تحقق این چنین شرایط است که می‌توان به این پشتونیسم آخوندی و نیز فرزندان نامشروع آن پایان بخشیده و بستر‌های حرکت به سمت توسعه در کشور را هموار نمود.

پیامد‌های معضل هویت

افغانستان که در طی صد سال اخیر تجربه‌های ناکام زیادی در مسیر حرکت به توسعه را داشته بار دیگر نیز با این تجربه تلخ مواجه گردیده است. آمیزش نامشروع میان هویت قومی/قبیله‌ی و اسلام منجر به شکل گیری پشتونیسم آخوندی شده که این ابر هویت پیامبران، روایات و مفسران منحصر به خودش را دارد. کسانی که تحمل رفتن دختران به مکاتب را ندارند زیرا از نظر جنسی تحریک می شوند؛ به زنان اجازه فعالیت در اجتماع را نیز به همین منظور نمی دهند.‌ استفاده از کاغذ در دستشو را نیز ممنوع نموده زیرا تحریک کننده می دانند. شاید برخی از این موارد شوخی به نظر برسد اما واقعیت است همان واقعیت تلخ!

قرار دادن اسطوره جای علم و تلاش برای برگشتن به گذشته‌ی ایده آل از نظر این پشتونیسم آخوندی که در طی آن همه چیز و همه کس محتاج این ملا‌ها باشد مطلوب نظر این گروه نامشروع بوده و تلاش و تشویق مردم به پاداش‌های اسطوری آن جهانی برای ترک لذت های این جهان را وzیفه‌ی نیک و شایسته می پندارند. برخورد گروه طالبان فارغ از قضاوت های ارزشی گویایی چند نکته‌ی در خور تعامل است:

  • آنچه طالبان اسلام می نامند با اسلامی که در کشور‌های چون ایران، اندونزی، ترکیه و امارات وجود دارد متفاوت و حتی متضاد است؛
  • در طی آمیزش میان دیانت و قومیت دیانت در قومیت ذوب شده و در قالبی دیگری از نو برساخته شده است (پشتونیسم اسلامی)؛
  • طالبان در طی هشت ماه گذشته ریشه‌های گم شده توسعه نیافتگی در طی صد سال گذشته را به خوبی نشان دادند، زیرا همین تفکر در جریان‌های متعدد از طالبان گرفته تا مارکسیست‌ها و مشروطیت خواهان دوران حبیب الله خان وجود داشته و همواره باعث سبوتاژ شدن روند توسعه در کشور گردیده است؛
  • این برخورد طالبان در شرایط کنونی حس تهدید و حس غیریت میان سایر اقوام را دامن زده که می تواند عواقب خطرناکی در ‌پی ‌داشته باشد؛
  • راه حل اساسی برای افغانستان دگرگونی در سطوح اجتماعی و اقتصادی-سیاسی بوده که تمامی این اتحاد‌های نامشروع و فرزندان نا اهل آنرا از میان بردارد.

فضای به شدت امنیتی در کشور همه پدیده های غیر سیاسی و سیاسی را امنیتی نموده و این مساله سبب گردیده تا برای رفع تهدید در زود ترین فرصت تمامی اختیارات به رهبران سیاسی محول گردد. رهبرانی که شاید چندان سابقه درخشان نداشته اما تهدید موجود این فرصت را بار دیگر بوجود آورده تا همان رهبران بار دیگر بعنوان تصمیم گیران اصلی وظیفه دفع این تهدید را عهده دار شدند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا