بازخوانی اقدامات رهبران داعش و طالبان از منظر سیاسی و اعتقادی
دوشنبه ۹ خرداد (جوزا) ۱۴۰۱- ۳۰/ ۵/ ۲۰۲۲
گروه طالبان با توافقات انجام شده با آمریکا و پاکستان، موضع انفعالی همسایگان و فقدان مقاومت نیروهای رژیم آمریکایی حاکم بر افغانستان توانست طی مدت کوتاهی بر سراسر کشور مسلط و حاکم شود، ولی فاقد هرگونه تشکیلات لازمه حکومت داری و تضمین امنیت است. لازمه حفظ امنیت در هر کشوری وجود تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی است که قادر باشد قبل از هر اقدام تروریستی و ضد امنیت جامعه آن را شناسایی و خنثی سازد. طالبان در حال حاضر از چنین سازمان و تشکیلاتی بی بهره است و عوامل حکومتی نیز از تجربه کافی در این زمینه برخوردار نیستند. لذا در کوتاه مدت حکومت طالبان قادر نیست به صرف کنترل شهرها از اقدامات تروریستی گروه هایی همانند داعش جلوگیری کند.
وقوع حملات تروریستی در ولایاتی هم چون قندوز و قندهار نگرانی ها را نسبت به تشدید بی ثباتی های سیاسی و گسترش دامنه عمل جریان های تروریستی تکفیری در افغانستان بیشتر کرده است. با توجه به تداوم بی ثباتی ها، سوالاتی در رابطه با شرایط امنیتی افغانستان و نسبت بین طالبان و داعش برای ما به وجود می آید که برای یافتن پاسخ انها با آقای علیرضا شفیق، پژوهشگر و آگاه سیاسی به گفت و گو می نشینیم:
دولت اسلامی و طالبان گروه های جهادی رادیکالی هستند که بر روی رهایی جهان از خطری که فرهنگ غربی برای اسلام می دانند، متمرکز گشته اند، اما تفات های اساسی و اصلیِ بین دوگروه مذکور چه به لحاظ ایدئولوژیک و چه به لحاظ عملکردی که باعث تمایز و تقابل آنها شده است، چیست؟
اگربخواهیم درباره این دو گروه صحبت کنیم باید نقاط تحلیل مختلفی را بررسی کنیم. آنچه در سال ها و بخصوص در ماه های اخیر در فضای رسانه ای ایران به صورت جدی مطرح شد، بحث رویکرد مذهبی بود. ما چند رویکرد می توانیم داشته باشیم که رویکرد اول بحث مواجهه با غرب هست. رویکرد دوم از نظر مذهبی است که از نظر مذهبی این دو چه تفاوت ها و شباهت هایی دارند. مبانی دینی آنها چگونه است. همچنین از نظر سیاسی می توانیم در این باره بحث کنیم و این سوال مطرح شود که اسلام سیاسی این دو چه تفاوت هایی با هم دارند؟ بحث نوع نگاه آنان به زنان و جامعه زنان هم در جای خودش قابل تأمل است.
بحث جدی درباره طالبان که در ماه های اخیر در ایران مطرح شد، بحث مذهبی است. یعنی عمده کسانی که می خواستند تفاوت و تضاد این دو گروه را نشان دهند، روی تفاوت های مذهبی تمرکز کردند.
آنها بیان کردند که طالبان یک گروه حنفی هستند که گرایش های مسالمت جویانه در ارتباط با شیعه دارد و گروه داعش از شاخه حنبلی است و با شیعه دشمنی دارد. این نقطه نظر و تحلیل کامل نیست ولی غلط هم نیست و از یک منظر می توانیم تا حدی آن را تأیید کنیم؛ اما اساساً این نقطه نظر اصلی که بحث حول آن بچرخد، نیست. چرا که هر دو این گروه ها در قدم اول گروه های سیاسی هستند یعنی گروه و جنبش و خیزش دینی-سیاسی هستند تا دینی-مذهبی. اگر کتاب ها، بیانیه ها و نوع حملات این ها را را رصد کنیم هر دو گروه عمده فعالیت های شان بیشتر سیاسی است تا مذهبی. داعش هم بیشتر از اینکه دشمن شیعه و مذهب او باشد، دشمنی های سیاسی با آنان دارد. این موضع گیری از جنگ هایی که آنان با گروه های مختلف شیعه داشتند مشخص می شود. همین موضع درباره طالبان هم از نظر مذهبی با درجه ای پایین تر وجود دارد. اما به طورکلی، همان طور که گفته شد نمی توان این دو گروه را از منظر مذهبی قابل بحث دانست زیرا گروه هایی سیاسی هستند. خاستگاه و اهداف شان سیاسی است، اما رویکرد مذهبی داعش نسبت به طالبان پررنگ تر هست، لذا نقطه بحث ما در مقایسه این دو گروه از منظر سیاسی خواهد بود.
پیش از بحث راجع به داعش و طالبان یک نکته باید عرض کنم. داعش خراسان و داعش شام یک تفاوت اساسی دارند، شکل گیری و زمینه پیدایش داعش خراسان با داعش شام تفاوت دارد. همان گونه که ممکن است داعش آفریقا با داعش شام تفاوت جدی داشته باشد. البته یک سری اهداف و رویکردهای مشترک نیز دارند اما داعش خراسان، همان داعش شام یا سوریه نیست. داعش شام از یک بستر کاملا عربی، بیرون آمده است. زمانی که داعش شام درحال شکل گیری بود، از رهبران اصلی جهادی القاعده یا خود داعش فتواهایی می گرفت و جهاد خود را پیش می برد. اما وقتی داعش خراسان شکل گرفت اساسا متأثر از فضای قبایلی بین مرز پاکستان و افغانستان بودند. یک تحلیل همیشه وجود داشت که داعش خراسان توسط بالگرد از سوریه به افغانستان آورده شده بودند که این تحلیل از پایه و اساس غلط بود. داعش خراسان متأثر از فتاوای اهل حدیث است اما داعش شام متأثر از فضای وهابیت زده و فقه حنبلی است.
داعش شام از میان القاعده بیرون آمد، یعنی زمانی که بساط القاعده از افغانستان جمع شد پراکنده شدند. برخی به کشورهای خودشان رفتند و برخی به کشورهایی نظیر عربستان، لیبی، پاکستان، عراق، سوریه، اردن و بسیاری کشورهای دیگر. عمده اینان با حکومت وقت کشورشان دچار مشکل بودند و به دنبال مکانی بودند تا دوباره گردهم آمده و جهاد خودشان را پیگیری کنند. شرایط عراق و سوریه به سمتی رفت که زمینه دوباره جهاد در آنجا شکل بگیرد، چرا که آمریکا به آنجا آمده و این کشور را اشغال نظامی کرده بود، نظیر اقدامی که شوروی با افغانستان انجام داده بود که این برای جهادگران بسیار الهام بخش بود که به مناطقی بروند و جهاد کنند. بنابراین از میان القاعده گروهی به وجود آمد که داعش نام گرفت.
تفاوت اساسی که داعش با القاعده داشت این بود که جهادش هم علیه شیعه بود هم گروههای اسلامی دیگر هم دولتهای مستقر. اما القاعده این گونه نبود. القاعده گروهی بود که دغدغه اصلی اش سیاسی بود، هرچند شیعیان را رافضی می دانست اما حکم به قتل آنان نمی داد و با دیگر گروه های جهادی دیگر رقابت داشت اما حکم جهاد علیه آنان نداده بود و تلاش برای جنگ و حذف آنان انجام نداد.
اما اتفاقی که در افغانستان افتاد این بود که گروههای جهادگرا و معتقد به اسلام سیاسی، زیر چتری به نام طالبان می جنگیدند که رویکرد افراطی نیز داشتند و به واسطه هرج و مرج مرزی میان افغانستان و پاکستان و حتی گاهی کشمیر، شبکه ارتباطی گستردهای متشکل از گروههای جهادی مختلف فعال بودند. یکی از مهم ترین گروه های بنیادگرای این منطقه، گروه طالبان پاکستان است که طی سال های زیادی بخصوص بعد از سال ۲۰۰۸ در حال جنگیدن با حکومت پاکستان است و بین طالبان پاکستان و طالبان افغانستان هم پیوندهای عمیقی برقرار بوده و هست. داعش خراسان، از میان همین گروه های جهادی که مشغول جهاد و فعالیت در افغانستان بودند، به وجود آمد. همان گونه که داعش شام از میان یک گروه بنیادگرای سیاسی به وجود آمد، داعش خراسان نیز از میان شبکه ای از گروههای شبه نظامی و افراطی در افغانستان و پاکستان بوجود آمد که در وهله اول فعالیت سیاسی داشتند. یعنی در حال جهاد با دولتهای پاکستان و افغانستان و بعضا درگیر در کشمیر بودند. در واقع اگر پیدایش داعش خراسان و شام را از منظر سیاسی مقایسه کنیم بسیار شبیه به یکدیگرند.
دلایلی از جمله دخالت آمریکا در این کشورها، حجم بالای خشونت جاری، وجود تعداد زیاد اسلحه میان مردم این مناطق، فقر شدید موجود، ترویج تفکرات مذهبی تکفیری منبعث از منابع اهل سنت عوامل کلی شکلگیری این گروهها هستند که در کنار مسائل سیاسی و مذهبی زمینه پیدایش را تکمیل می کنند.
یک نکته باقی می ماند که فرقی که میان داعش خراسان و داعش شام بود، این است که داعش شام منظم تر و یکپارچه تر و با یک رهبر مشخص و با سر و صدای زیاد ظاهر شدند. اما داعش خراسان از میان گروه های مختلف بیرون آمده بود و نتوانست یکپارچگی خود را حفظ کند، تاکنون رهبر مشخص ندارد و چندین رهبر از گروه اینان اعلام شده است. برخی از این رهبران از مناطق افغانستان و پاکستان انتخاب و برخی دیگر از سرزمین های دیگر که پیوندهایی با طالبان نداشتند. به طور مثال داعش تابحال چندین رهبر داشته است که هر کدام جداگانه با رهبر شامی و قریشی بیعت کردند. عبدالرئوف خادم در هلمند، حافظ سعیدخان در پاکستان، عبدالرحیم مسلمدوست در ننگرهار و دیگر رهبران جدید همگی جداگانه بیعت کردند.
حالا اگر بخواهیم مشخصتر درباره طالبان و داعش خراسان صحبت کنیم باید به دو نکته مهم بپردازیم. یکی از منظر سیاسی بگوییم و دوم اینکه دو دسته متفاوت داعش خراسان که یکی تشکیلاتی و دیگری اعتقادی هستند را بیان کنیم. .
از منظر تشکیلاتی باید بگوییم داعش خراسان متشکل از دو دسته بودند. یکی اعتقادیها که با یک رویکرد اعتقادی و متاثر از تفکرات سلفی با شام بیعت کردهاند و دیگری تشکیلاتیها که از تشکیلات طالبان خارج شده و با شام بیعت کردهاند ولی مانند اعتقادیها سواد دینی کمتری دارند. یعنی همان مبانی سلفیت را شاید به خوبی ندانند اما عمده بخاطر مسائل تشکیلاتی و گاها متاثر از استخبارات منطقه داعش شدند. تشکیلاتیها سست تر هستند و زمینه جذب دوباره شان به صفوف طالبان هست. نمونه مهمش عبدالرحیم مسلمدوست است که در دورهای داعش شد و دوباره به صف طالبان پیوست. اولین داعشی خراسان نیز عبدالرئوف خادم بود که در هلمند از طالبان جداشد و توسط طالبان نیز کشته شد.
حالا به نکته پایانی می رسیم. یعنی تحلیل داعش و طالبان از منظر سیاسی. برای بیان این نکته ناگزیر باید آن دو را در بستر زمان تحلیل کنیم. اگر زمان را مدنظر بگیریم، نقطه تحلیل بحث ما در زمان سقوط نظام جمهوریت با نقطه تحلیل ما بعد از این سقوط متفاوت خواهد بود. قبل از سقوط دولت افغانستان داعش خراسان و طالبان با وجود اختلافات و زد و خوردهایی که داشتند، اما همچنان در یک جبهه بودند، از منظر سیاسی هر دو دشمن دولت بودند و انفجارهایی که صورت می دادند علیه این دولت صورت میگرفت. حجم و میزان حملات این ها علیه دولت متفاوت بود. مثلا اگر داعش علیه دولت می جنگید افراد خاص یا پایه های برق وارداتی در شمال افغانستان را هدف قرار می داد یا حملاتی علیه زندان ها داشت تا افراد خودش را آزاد می کرد؛ به طور کلی برای مبارزه با دولت تاکتیک خاصی نداشت. عمدتا حملات داعش به نحوی بود که می خواست اعلام حضور کند و موجودیت داعش خراسان را اثبات کند.
در این شرایط، شیعه خیلی آسیب دید چرا که شیعه یک هدف قابل وصول تری بود. هرچند حملات آنان شهروندان عادی و خسارت های دولتی را هم شامل می شد؛ در مقابل حملاتی که از سوی طالبان شکل می گرفت خیلی بیشتر بود. از انفجار تا انتحار، از مین گذاری تا ناآرام کردن برخی نقاط شهری، ترور افراد دولتی و غیره. حملات آنها کشته های بیشتری می گرفت که داعش هم در این اواخر از آنان الگو می گرفت. اما به صورت کلی حملات طالبان سنگین تر و مخرب تر بود و در نتیجه دولت همیشه انتقادات بیشتر نسبت به طالبان داشت. جنگ آنان حدود بیست سال به درازا کشیده بود اما از زمان شکل گیری داعش تنها چهار سال می گذشت.
بعد از سقوط دولت افغانستان ما با دو رویکرد مواجه هستیم؛ یکی تشکیلاتی ها هستند که برخی از آنان سلاح بر زمین گذاشته و با رهبر طالبان بیعت کردند و به صفوف گذشته خود بازگشتند و دیگری اعتقادیها که همچنان بر اساس اعتقادشان و انتقاداتی که به طالبان دارند میجنگند و به رویه ترورهای خود ادامه می دهند.
برخی از داعشیهای تشکیلاتی نیز بر انتقادات خود بر طالبان استوار ماندهاند. آنها خطاب به امارت میگویند، چرا با آمریکا و چین روابط صلح آمیز برقرار کردید. چرا جهاد علیه آمریکا را کنار گذاشتید. چرا حکم شریعت را درباره آنان اجرا نمی کنید. آنان کافر هستند و هدف ما مبارزه با کافران بود. حتی به ارتباطات طالب با شیعه انتقاد دارند. عده ای هم از ابتدا رویکرد داعش گونه داشتند و جزء طالبان نبودند به همین دلیل بعد از سقوط دولت کاملا با هم در تضاد قرار گرفتند. از ابتدا داعشی بودند و تفکر داعش را پذیرفته و از همان ابتدا با رویکرد طالبانی مشکل داشتند.
لذا امروزه داعشیهای تشکیلاتی و اعتقادی به صورت پراکنده و با رهبریهای مختلف با طالبان میجنگند و این علت اصلی است که مانند شام نتوانستند حتی در دوره اندکی قدرتمند ظاهر شوند.
با توجه به ایدئولوژیِ جهاد جهانی داعش، آیا می توان گفت این گروه در پی تسخیر و تصرف علنی افغانستان بوده و به نوعی دشمنی بالقوه برای دولت طالبان است؟
اگر از منظر سیاسی بحث کنیم، طالبان برای مدت بیست سال دشمن دولت وقت بود اما الان خودش به جای دولت نشسته است. داعش هم مخالف دولت بود اما هنوز جایگزین دولت نشده و رویکرد سیاسی آنان همچنان حفظ خواهد شد؛ اما تا زمانی که به دولت نرسد دشمنی خودش را دارد چون اصل و اساس فکری شان این گونه است. در حال حاضر هر دو گروه یکدیگر را تکفیر کرده و کافر می دانند و حکم قتل یکدیگر را صادر کرده اند، همان گونه که طالبان پنجشیری های جبهه مقاومت را یاغی دانسته و حکم جهاد داده اینها را نیز خوارج می گوید و می کشد. همان طور که ذکر شد اساس و علت شکل گیری هر دوی این گروه سیاسی بوده است و هر دو یکدیگر را کافر می دانند لذا این دشمنی آنها پابرجا خواهد ماند. رویه هر دو هم در این سال ها همین گونه بوده است. اگرچه به لحاظ مذهبی هر دو یک مذهب دارند و مبانی اسلام سیاسی شان یکسان است اما طرف مقابل خود را کافر دانسته و تکفیر می کنند.
اصولا برخی ناقدان معتقدند که طالبان و داعش در راستای هم و موازی با یکدیگر عمل می کنند، اما از دیگر سو شاهد اختلافات و بلکه درگیری این دو گروه در مسائلی چون: جذب نیروهای دیگری، عدم عملکردِ لازم و کافی برای پیاده سازیِ اسلامِ واقعی و اصیل، و عدم پذیرشِ روایت افراطی تر از اسلام بوده ایم. اما به واقع این دو گروه آیا با یکدیگر در تقابل و نزاع بوده یا هم مسیر و همراه با یکدیگر اند؟
همان طور که ذکر کردم باید عنصر زمان را ملاک قرار دهیم چرا که در چند ماه اخیر دولت سیاسی تغییر کرده و به دنبال آن رویه ها تغییر کرد؛ یعنی طالبان از یک گروه منتقد دولت تبدیل به خود دولت شده است. لذا این تغییر اساسی باعث شده که تحلیل ما نیز تغییر کند.
در دوره پیش از سقوط دولت، رویکرد طالبان و داعش یکسان بوده است. یعنی هر دو مخالف دولت افغانستان بودند و علیه آن می جنگیدند و به نحوی به دولت افغانستان ضربه وارد می کردند اما بعد از سقوط دولت، رویه طالبان تغییر کرد اما رویه داعش تغییر نکرد. رویه داعش به همان شیوه خودش که مخالفت با دولت بود، همچنان باقی مانده است. چون اینان فقط خلافت اسلامی را مدل مطلوب حکومتداری می دانند، هر دولت دیگری که روی کار بیاید با آن دشمنی میکنند و چون نگاه شان یک نگاه متصلب است، نگاه سیاسی شان نیز یک نگاه متصلبی است و هیچ راه مماشاتی وجود ندارد.
با پیشروی طالبان در سراسر افغانستان و آزادی زندانیان در سراسر کشور، صفوف داعش ولایت خراسان افزایش یافته است. اما با توجه به چند دستگی و عدم تجانس بین نیروهای طالبان به ویژه اعضای سطح پایین و عملگرایی و خشونت طلبی مبارزانِ آن، با پذیرشِ رویکردِ منعطف ترِ طالبانِ نوین نسبت به طالبانِ دهه نود، آیا احتمالاتی از پیوستن نیروهایِ به ویژه خشونت گرای و رادیکال ترِ طالبان به داعش وجود دارد؟
این سوال، یک سوال دشوار و پیچیده است و اگر بخواهیم در این باره صحبت کنیم بحث طولانی خواهد بود. اما به طور خلاصه همان گونه که قبلا بیان داشتم، عوامل قدرت گرفتن داعش متفاوت است و از یک منظر نمی شود درباره آن صحبت کرد. اینکه داعش پیوندهایی با طالبان داشته، علت اصلی گسترش داعش نمی تواند باشد. علت اصلی که به نوعی می توانیم درباره قوت گرفتن داعش در افغانستان مطرح کنیم، بحث ارتباط داشتن و بحث سیاسی نیست، بلکه ناتوانی دولتی است. عدم توانایی طالبان در تثبیت قدرت و اعمال خدمات دولتی می تواند مهمترین عامل پیوستن نیروهای طالبان به داعش باشد. در این چند ماه اخیر که طالبان به قدرت رسیده است، مهمترین چالش آنها بحث معاش (حقوق) و اداره حکومت است. چیزی که اصلا در این بیست سال اخیر با آن مواجه نشدند زیرا حکومتی نداشتند که این مشکل را داشته باشند. لذا این چالش را تا حدودی مدیریت می کنند هرچند راه طولانی برای حل مشکلات خود دارند.
این مسئله دوبعد دارد: یک بعد داخلی و یک بعد خارجی. در بعد خارجی ، در قدم اول بحث به رسمیت شناخته شدن، یک بحث جدی برای طالبان است و خیلی تلاش کردند تا به رسمیت شناخته شوند اما هنوز هیچ کشوری آنها را به رسمیت نشناخته است؛ هرچند روابطی با برخی کشورها داردند و سفارت هایی را در دیگر کشورها بازگشایی کرده اند اما به رغم گذشت ده ماه از تشکیل امارت اسلامی هنوز هیچ کشوری طالبان را به رسمیت نشناخته است. در همه این مدت کمک های دلاری آمریکا به حکومت طالبان ادامه داشته و بیست و هشتمین بسته ۳۲ میلیون دلاری از سوی بانک جهانی به افغانستان فرستاده شد که طالبان به وسیله همین کمک ها توانستند بسیاری از خلأهای حکومتی خود را پر کنند.
در واقع همیشه در هر کشوری مهم ترین عاملی که باعث می شود یک گروه جهادی-تکفیری رشد کند این است که دولت ضعیف در آن کشور وجود دارد. دولت ضعیف و فساد در عراق باعث ایجاد گروه های جهادی شد. در افغانستان هم در سال های اخیر دولت به سمت فساد رفت و نتوانست امنیت را در کشورش تأمین کند لذا زمینه ساز رشد داعش در آنجا شد؛ در کشورهای آفریقایی هم همین وضعیت است. اگر طالبان نتوانند امر حکومت داری را با موفقیت انجام بدهند، داعش به زودی قدرت می گیرد چرا که فعالیت های استخباراتی و جاسوسی در افغانستان به شدت فعال است و ممکن است هر سازمان استخباراتی در منطقه بخواهد از این فضا استفاده کند و داعش را تقویت کند و به دیگر کشورها سرایت بدهد و احتمال اینکه بخواهد منافع خود را با یک گروه شبه داعشی تأمین کند، زیاد است.
از منظر داخلی هم مشروعیت سیاسی طالبان در هاله ای از ابهام بوده است. آنها هنوز نتوانسته اند یک ساز و کار مشخص کنند و مردم هم به واسطه ترسی که از حکومت وقت دارند سکوت کرده و هیچ گونه فعالیت سیاسی ندارند. احزاب سیاسی کاملا تعطیل هستند، رهبران سیاسی مشخص نیستند، عزل و نصب ها همه انتصابی است و مردم هیچ نقشی در آن ندارند. این رویکرد داخلی هم باعث می شود که افغانستان به سمت داشتن یک دولت ضعیف برود و زمینه برای شکل گیری داعش شود. اگر طالبان خرد و عقل سیاسی شان را به کار نیندازد و به انحصارگرایی ادامه دهند، احتمال کلید خوردن جنگ داخلی و فعالیت گسترده تر داعش وجو دارد، البته با حمایت و پشتیبانی استخبارت منطقه و بین المللی.
آیا گروه هایی چون داعش و مقابله با آنان برای طالبان افغانستان حائز اهمیت است؟ به عبارت دیگر، طالبان برای مقابله با آنان پلان و برنامه ای دارند؟
بله به صورت جدی برنامه دارند و داعش برخلاف برخی اظهارات، یک خطر جدی برای طالبان هستند. لذا طالبان همان طور که برای جبهه مقاومت برنامهریزی دارند، برای داعش هم برنامه هایی دارند. البته نکتهای عرض کنم که جبهه مقاومت و داعش از اساس با هم متفاوتند و علت اینکه نام اینها کنار هم میآید دلیل همسانی آنها نیست. شرایط افغانستان در حال حاضر حساس است و حکومتی هم که شکل گرفته مقبولیت سیاسی و مشروعیت جهانی ندارد، یک حکومت نیم بند است و اگر نتواند خود را تثبیت کند احتمال فروپاشی آنان در زمانی نزدیک وجود دارد. سران طالبان هم به این موضوع آگاهی دارند بنابراین به صورت جدی از هرگونه تحریکات نظامی جلوگیری می کنند و تفاوتی بین داعش و جبهه مقاومت برای آنان وجود،ندارد زیرا هر دو علیه حکومت اسلامی قیام کرده اند که باید کشته شوند. چون عملیات داعش انتحاری، انفجاری ناگهانی و ترورگونه است، یک ترس مضاعف هم از داعش دارند در مقایسه با جبهه مقاومت که در کوهستان ها مستقر هستند و رو در رو مبارزه می کنند. داعش در شهرها عملیات انجام می دهند و کنترل آنها سخت تر هست. طالبان هم این مسائل را در نظر می گیرد و به صورت جدی به دنبال حذف داعش است.
نکته ای که می خواهم عرض کنم این است ک یک تحلیلگر افغانستانی در دوره پیش از سقوط دولت بحثی را مطرح کرده بود مبنی بر اینکه در این چند سال حضور داعش در افغانستان، دولت افغانستان تنها و تنها مقابله ای که با آنان داشت مقابله نظامی بود و این علت اصلی بقای داعش بود در واقع ایشان نظرشان بر این بود که راه حذف داعش صرفا نظامی نیست. باز در اینجا به بحث عوامل شکل گیری و بقای داعش می رسیم که باید متوجه باشیم چندعامل متعدد است. اگر این چندگانه بودن را در نظر نگیریم و تنها از یک بعد نظامی بخواهیم مقابله کنیم به شکل گیری و گستره فعالیت های داعش دامن می زنیم. درباره طالبان هم این مسئله صدق می کند. تنها راه مقابله با طالبان در همه این بیست سال مقابله نظامی بود که باعث شد طالبان خود را بازیابی نظامی کنند و خشونت معکوس به کار ببرند. همین رویه درباره داعش ممکن است تکرار شود؛ اگر طالبان بخواهند تنها با رویکرد نظامی و استخباراتی با آنان مواجه شوند و سرکوب کنند ممکن است ما در یک برهه زمانی طولانی تر شاهد شکل گیری داعش در افغانستان باشیم.
هدف داعش از انجام حملات تروریستی و ایجاد ناامنی در افغانستان چیست؟
اینان شیعیان و صوفیان و تجهیزات طالبان را هدف قرار می دهند که نشانگر رویکردهای متفاوت است. رویکردهای متفاوت با اهداف متفاوت. اما در کل داعش خراسان در پی این است که موجودیت خود را اعلام کند و سعی می کند که ولایت خراسان از دست نرود و همیشه فعال باشد. از نظر داعش، افغانستان از جمله کشورهایی است که تعداد حملات در آن بالا بوده است. معمولا کشورهایی چون عراق، افغانستان و برخی کشورهای آفریقایی یعنی ولایات آفریقایی از جمله کشورهایی هستند که حملات زیادی در آنها شکل می گیرد. یعنی رقابت بین این سه ولایت بوده است. لذا داعش در قدم اول می خواهد اثبات کند که در افغانستان حضور دارد. بنابر همین سیاست رسانهای و تبلیغاتی که دارد اعلام وجود می کند و همین مسأله باعث می شود که به مرور زمان نیرو جذب کند. اگر سرکوب کامل نشود ممکن است گسترش پیدا کنند.
در این میان شیعیان که مورد حمله قرار می گیرند دو علت دارد. اول اینکه انتقاد جدی که داعش به طالبان دارد این است که چرا طالبان، شیعیان را کافر نمی داند. هر زمان که طالبان پیوندهایی را با شیعیان نشان می دهد، داعش حساسیت به خرج می دهد و برخی مناطق شیعه نشین را هدف حملات تروریستی قرار می دهد. چون مناطق شیعه نشین نمی توانند امنیت خود را به دست بگیرند و دوم اینکه طالبان اجازه نمی دهد شیعیان از نظر امنیتی قوی باشند، لذا هدف ضعیف تلقی می شوند و هرگاه داعش بخواهد اعلام حضور کند متأسفانه یکی از گزینه هایش حمله به شیعیان است.
با توجه به بحران اقتصادی پیش آمده در افغانستان و نارضایتی های درون گروهی طالبان، داعش تا چه میزان اقبال این امر را دارد که از این مسئله به نفع خود و در راستای تقویت خود گام بردارد؟
بحران اقتصادی دلیل عمده جذب به داعش نیست. بحران اقتصادی سبب ضعف دولت می شود و این مسئله زمینه قدرت یابی داعش را به وجود می آورد. لذا بحران اقتصادی که در افغانستان وجود دارد به صورت غیرمستقیم از عوامل قدرت یابی داعش خواهد بود. اگر در کنار این مسئله منافع استخباراتی سازمان های خارج از افغانستان ایجاب کند که از گروه های شبه داعش حمایت کنند، باعث می شود که داعش در افغانستان قدرت بگیرد و طالبان را با چالش جدی مواجه کنند. تاکنون آنچه اتفاق افتاده این است که داعش به خوبی توانسته اعلام موجودیت کند و دغدغه های مخالفان داعش یعنی شیعیان، دولت، صوفی ها و هر گروهی که با داعش دشمنی دارد را با نگرانی هایی مواجه کند. تنها راه مقابله با داعش شکل گیری یک دولت مردمی قدرتمند است که بتواند هرچه زودتر امنیت سراسری را در افغانستان برقرار کند و در کنار آن مشارکت سیاسی و عدالت اجتماعی هم ضمیمه شده باشد.
یک متن عالی و خواندنی بود؛