سر تیتر خبرهاکتابخانهنخستین خبرها

نقد و بررسی کتاب «سیاست خارجی افغانستان»

۱۵ خرداد(جوزا)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۶/۵

رضا عطایی (کارشناسی ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

نام کتاب: سیاست خارجی افغانستان

نویسنده: محسن مدیرشانه‌چی

ناشر: موسسه انتشارات نگاه

تهران، چاپ اول دی ۱۴۰۰

الف) نگاه اجمالی

این کتاب در زمره‌ی جدیدترین آثار تألیفی با موضوع  افغانستان در ایران می‌باشد که دی ۱۴۰۰ توسط موسسه انتشارات نگاه در تهران منتشر شده است.

همانطور که در مقدمه کتاب تصریح شده، نویسنده، محسن مدیرشانه‌چی، از سال ۱۳۸۹ در دانشگاه آزاد اسلامی در کابل، درسی با مضمون «سیاست خارجی و روابط خارجی افغانستان»  را تدریس می‌کرده است که این کتاب به نحوی حاصل افاضات و تقریرات آن کلاس‌ها می‌باشد. (ص ۷)

توجه داشته باشید که نویسنده خود ایرانی است و بنا به گفته پشت جلد کتاب از کارشناسان مسائل افغانستان در ایران می‌باشد.

نویسنده بعد از تعریف مفاهیم اصلی موضوع کتاب همچون؛ سیاست خارجی، دیپلماسی، روابط خارجی، استراتژی (صص ۱۱_ ۱۵)؛ عوامل شکل‌دهنده سیاست خارجی افغانستان (صص ۱۷_ ۲۸) و همچنین منابع تصمیم‌گیری در سیاست خارجی افغانستان(صص ۲۹_ ۳۲) را مورد بررسی اجمالی قرار می‌دهد.

برهه زمانی بررسی کتاب در موضوع سیاست‌خارجی افغانستان، از دوره امان‌الله شاه شروع می‌شود (صص ۳۳_ ۴۰) و به دوره اشرف غنی (صص ۱۲۹_ ۱۳۳) خاتمه می‌یابد. به عبارتی کتاب سیاست‌خارجی افغانستان در یک صد ساله‌ی اخیر را مورد کاوش و بررسی قرار داده است.

اگرچه در دو بخش بعدی یادداشت، این کتاب را از چند زاویه مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم و نشان خواهیم داد که چه ضعف و کاستی‌های عجیب و غریبی دارد اما به عنوان مدخل آن بخش باید چنین افزود که این اثر خود می‌تواند مصداقی از «فقرشناختی جامعه ایرانی از افغانستان» قلمداد شود.

شاید یکی از معجزات کتاب حاضر همین ‌باشد که نویسنده با آن‌که خود معترف است تحولات افغانستان در یک قرن اخیر دارای فراز و فرودهای فراوانی بوده است (ص ۱۳۵) با این حال توانسته آن هم به صورت «روشمند، موجز و جامع» (ص ۸/ پشت جلد) “صد سال” سیاست‌خارجی افغانستان را  تنها در “صد صفحه”  بررسی نماید. (صص ۳۳_ ۱۳۳)

ب) نقد منبع‌شناسی و روش‌شناسی

نخستین و مهم‌ترین نقدی که تمام این اثر را در بر گرفته است این است که تمام مطالب کتاب فاقد ارجاع‌دهی به منابع و بدون رفرنس می‌باشد. از همان صفحه ۱۱ که مباحث کتاب شروع می‌شود تا آخرین مطلب کتاب در صفحه ۱۳۶، حتی یک مورد ارجاع‌دهی (چه درون متنی و چه برون متنی) مشاهده نمی‌شود. همین امر ارزش کتاب را از لحاظ بررسی “روش علمی” چنان پایین آورده است به نحوی که این اثر نمی‌تواند منبع سایر تحقیقات و پژوهش‌های مرتبط درباره افغانستان قرار بگیرد یا آن را به عنوان یک منبع معرفی نمود.

جالب است که نویسنده در مقدمه خود به این مسأله اشاره می‌کند:

«از آنجا که در بسیاری از موارد منابع متعددی پس از مطابقت و تصحیح و تلخیص و تنقیح آن‌ها استفاده شده، طبعاً شکل متعارف ارجاع به کار گرفته نشده است. منابع مورد استفاده و دیگر منابع مرتبط به صورت “کتاب‌شناسی تفصیلی” در پایان “پژوهش” آمده است» (ص ۸)

سطح این سخن به قدری نازل می‌باشد که حتی نمی‌توان عنوان «توجیه» را هم بر آن نهاد. مگر اثر پژوهشی می‌تواند بدون ارجاع‌دهی، اثر پژوهشی باشد؟ از همین روی این صد صفحه بیش از آن‌ که اثر پژوهشی باشد نوعی جزوه‌نویسی یا تقریر دروس است.

در انتهای کتاب نیز در ۱۷ صفحه (صص ۱۳۷_ ۱۵۳) تنها نزدیک به دویست کتاب که درباره افغانستان می‌باشد، “فهرست‌نویسی” شده است و نمی‌دانیم مراد نویسنده از این ادعا که منابع مورد استفاده‌اش «به صورت کتاب‌شناسی تفصیلی در پایان پژوهش آمده» چیست؟ فهرست‌نویسی ۲۰۰ اثر و منبع در آخر کتاب، بدون آن‌که حتی به یک مورد در متن، ارجاع و رفرنس داده شده باشد، تنها می‌تواند یک کارعبث و بیهوده باشد نه ارائه یک اثر پژوهشی.

کتاب‌های فهرست‌نویسی شده در انتهای کتاب فقط کتاب‌هایی درباره افغانستان می‌باشد که به ترتیب حروف الفبا آمده‌اند و خواننده نمی‌داند این فهرست هفده صفحه‌ای به چه کار می‌آید، وقتی که در تمام کتاب، حتی یک مورد ارجاع‌دهی به آن‌ها انجام نگرفته است. به نویسنده و ناشر کتاب پیشنهاد می‌شود چنان‌چه کتاب مورد چاپ‌های بعدی قرار گرفت به فصل دوم «کتابشناسی اوراسیای مرکزی و افغانستان» مراجعه نمایند تا فهرست انتهای کتاب، فربه‌تر شود.

مطالب مقدماتی کتاب (ص ۱۱_ ۳۱) که مرتبط با موضوعات رشته‌های علوم سیاسی، روابط بین‌الملل، جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی می‌باشند هم در صفحات مذکور فاقد منبع است و هم در کتابنامه انتهای کتاب، ذکری از یک کتاب منبع در حوزه‌های علوم سیاسی و روابط بین‌الملل نشده است تا خواننده به وسیله آن پی ببرد که این مطالب، پژوهش علمی است نه الهامات غیبی.

نویسنده در مقدمه، یکی از زمینه‌های نوشتن کتاب را چنین ذکر می‌کند؛

«کتاب جامع و موثقی که به طور مشخص به سیاست‌ خارجی افغانستان یا روابط و مناسبات خارجی این کشور پرداخته باشد، در دست نبود. صرفاً در برخی کتب مربوط به تاریخ افغانستان در انتهای هر مبحث که به زندگی و اقدامات یکی از شاهان یا روسای جمهور افغانستان تخصیص می‌یافت، گاه اشاراتی نیز به برخی مطالب مربوط به روابط این کشور و دیگر ممالک صورت گرفته بود و در این موارد نیز به سیاست خارجی افغانستان در این ادوار تقریباً اشاره‌ای نشده بود» (ص ۷)

جالب اینجاست که نویسنده کتاب «سیاست خارجی افغانستان» خود نیز همین طریقه را در کتابش دنبال کرده است؛ به این معنا که در ابتدای هر دوره، نخست زندگینامه‌ای از رأس قدرت آن دوره ذکر می‌شود و پس از آن با اشاراتی کلی، توضیحاتی در همین حد که افغانستان در آن برهه با دیگر ممالک چگونه روابطی داشته است، ارائه می‌دهد که در ادامه چند مورد آن را بررسی خواهیم کرد. از همین روی چنین به نظر می‌رسد که این اثر فقط در حد عنوان، «سیاست خارجی افغانستان»، یک اثر مستقل در موضوع سیاست‌خارجی افغانستان می‌باشد و نوع‌آوری دیگری در آن به چشم نمی‌خورد.

از لحاظ روش‌شناسی و مباحث مرتبط با چهارچوب نظری نیز مباحث کتاب بدون رویکرد روش‌شناختی خاصی در ارائه مطالب است. با توجه به ادعای نویسنده که سال‌ها تدریس «سیاست خارجی افغانستان» را در دانشگاهی در کابل عهده‌دار بوده است (ص ۱۱) در مباحث مقدماتی کتاب (صص ۱۱_ ۳۱) نیز اشارتی به چهارچوب نظری و رویکرد روش‌شناسی که نویسنده در اثر پژوهشی‌اش مد نظر داشته، نمی‌شود. در صورتی که این موضوع در ادبیات پژوهشی آکادمیک از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است که پژوهشگر از لحاظ متدولوژی، از برای مثال با توجه به موضوع این کتاب، از میان چهارچوب‌های نظری و رویکردهای روش‌شناختی که در علوم سیاسی، روابط ‌بین‌الملل و دیپلماسی متداول می‌باشد، کدام روش و رویکرد را در مباحث مرتبط به سیاست خارجی افغانستان مد نظر داشته است.

در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن چنین می‌توان گفت که در این اثر به نحوی فقط یک سری اطلاعات و داده‌هایی مرتبط به سیاست‌خارجی افغانستان معاصر گردآوری شده است.

ج) نقد محتوایی

از آن‌جایی که کتاب، تنها گردآوری یک‌سری اطلاعات و معلوماتی در خصوص تحولات افغانستان می‌باشد. در این بخش چند نمونه از مطالب مندرج در کتاب را مورد بازخوانی انتقادی قرار می‌دهیم.

اگرچه نویسنده درباره “محمود طرزی” و نقش وی در اصلاحات دوره امان‌الله می‌نویسد که؛

«در انجام اصلاحات امانی، روشنفکران و مصلحانی چون محمود طرزی و سردار محمد سلیمان اولین وزیر معارف و ملکه ثریا [دختر محمود طرزی و همسر امیر امان‌الله خان] نقش موثری داشتند.» (صص ۳۴_ ۳۵)

با این حال، نویسنده درباره علت شروع اصلاحات دوره امان‌الله‌ شاه، این نظر را مطرح می‌نماید که انجام این اصلاحات متاثر از بازگشت سفر طولانی امان‌الله از اروپا و ترکیه و ایران بوده است؛

«مهم‌ترین اقدام امان‌الله خان در عرصه سیاست داخلی او انجام اصلاحات گسترده‌ای بود که با نام امان‌الله خان گره خورده است. امیر امان‌الله خان در پی سفری طولانی به اروپا و بازگشت از مسیر ترکیه و ایران، اصلاحات جامع و همه‌جانبه خود را آغاز کرد. این اصلاحات تا حدود زیادی متأثر از اصلاحاتی بود که به سبک غرب در ترکیه (توسط آتاتورک) و ایران (توسط رضاه) صورت می‌گرفت.» (ص ۳۴)

در صورتی که با مراجعه به اسناد و منابعی که از آن دوران موجود است، عامل تاثیرگذار بر امان‌الله برای اعمال این اصلاحات، افکار و اندیشه‌های افرادی همچون محمود طرزی بود که بعد از سال‌ها تبعید در کشورهای حوزه امپراتوری عثمانی، و الهام‌گیری از خوانش‌های جدید ناسیونالیستی، در دوره حبیب‌الله به افغانستان باز می‌گردد و با نفوذ و جایگاهی که در قدرت و دربار پیدا می‌کند، می‌تواند  طرح‌ها و ایده‌هایی را عملی سازد. از همین روی کاملا مشخص است که امان‌الله‌خان از همان سال نخست به قدرت رسیدن (۱۹۱۹م) به سیر و سیاحت به سایر بلاد خارجی نپرداخته بود که از آن‌ها الهام اصلاحات بگیرد. به تصریح مرحوم غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ» تنها سفر خارجی امان‌الله که چند ماه به طول انجامید و به دعوت انگلستان بوده مربوط به سال ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸م می‌باشد.

نکته مهم‌تر آنکه اصلاحات اساسی پهلوی اول در ایران بعد از رسیدن رضاشاه به پادشاهی، بعد از سال ۱۳۰۴ش (۱۹۲۵م) شروع شد. همچنین روی کارآمدن مصطفی کمال پاشا به عنوان پایه‌گذار ترکیه نوین نیز بعد از اعلام انحلال خلافت عثمانی (۱۹۲۲م) و تأسیس ترکیه در سال ۱۹۲۴م بوده است.  در حالیکه که به تصریح مرحوم غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ»، فاز اول اصلاحات امانی که مشمول برنامه‌های اقتصادی_مالی و اجتماعی فرهنگی می‌شد [تنظیم ادارات مالیه، مکتب اصول دفتری، قانون محصول مواشی، قانون تشویق صنایع، تاسیس مکاتب و کتابخانه، نشر جراید متعدد و غیره] مربوط به سال‌های ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۴ می‌باشد که موفق نیز بود.

جالب‌تر آن است که نویسنده در چند صفحه بعد به این مسأله اشاره می‌کند که سفر طولانی امان‌الله به خارج از کشور که در مسیر بازگشت از ترکیه و ایران هم بازدید می‌کند، سال ۱۹۲۷م، دو سال قبل از برکناری‌اش از قدرت صورت گرفته بوده است؛

«امان‌الله خان خود نیز در نوامبر ۱۹۲۷ همراه با همسرش ملکه ثریا و هیئتی بلندمرتبه به دیدار از چندین کشور خارجی پرداخت. وی طی این سفر که هفت ماه به طول انجامید، از مسیر کراچی به مصر، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، سویس، اتریش، آلمان، انگلستان، لهستان، شوروی، ترکیه و ایران رفت و طی دیدار با پادشاهان و روسای جمهور و دیگر مقامات این کشورها، پیمان‌ها و قراردادهای متعددی در خصوص همکاری‌های دیپلماتیک، تجاری، نظامی و علمی منعقد کرد.» (ص ۳۶)

اشتباه عجیب دیگر نویسنده در ارائه و تحلیل مطالب گردآوری شده‌ کتاب‌ش از دوره امان‌الله این است که مدعی می‌شود امان‌الله و طرزی رهروان ایدئولوژی پان‌اسلامیسم سیدجمال بوده‌اند؛

«امان‌الله‌خان با وجود سیاست سکولار در عرصه‌های داخلی و خارجی، به پان‌اسلامیسم نیز در جهت گسترش همکاری با جهان اسلام و کشورهای اسلامی بی‌توجه نبود … و نیز مواضع و رویکردهای محمود طرزی به عنوان یکی از پیروان شاخص سیدجمال پرچمدار پان‌اسلامیسم، در این رویکرد موثر بود.» (ص ۳۹)

جدای از بحث اعتبارسنجی منبع یا منابعی که نویسنده در ذکر این مطلب، همچون سایر مطالبش که به آن‌ها ارجاع نداده است. ادعای انتساب امان‌الله و طرزی، به پان‌اسلامیسم سیدجمال و الهام‌گیری این دو از آن جریان را می‌توان نوعی «ادعای شاخ‌دار» دانست. زیرا این مطلب همچون اظهر من الشمس می‌باشد که  محمود طرزی و امان‌الله‌خان پایه‌گذاران «پان‌پشتونیسم» بودند که با توجه به شرایط و تحولات قرن بیستم میلادی در اکثر کشورهای خاورمیانه، موج‌هایی از احساسات ناسیونالیسم افراطی و رمانتیکی همچون پان‌ترکیسم، پان‌عربیسم، پان‌ایرانیسم و پان‌صهیونیسم به وجود آمد که تا امروز نیز ادامه دارد.

درباره محمود طرزی نیز این نکته حائز اهمیت است که وی چون در کشورهای حوزه امپراتوری عثمانی آن روزگار در تبعید بوده نوع خوانش و برداشت‌اش از ناسیونالیسم نیز متاثر از جریانات پان‌ترکیسم بوده که مبتنی بر نوعی ناسیونالیسم نژادی می‌باشد نه ناسیونالیسم قراردادی. از همین روی ملت‌سازی افغانی از دوره امان‌الله ‌خان تا امروز به صورت فصلی ناتمام و ناکام مانده است زیرا مبتنی بر ناسیونالیسم نژادی و فاشیسم قومی بوده است.

همان‌طور که گفته شد کتاب «سیاست خارجی افغانستان» از لحاظ منبع‌شناسی، ارجاع‌دهی و روش‌شناسی، هیچ‌گونه شیرازه‌ی مشخصی ندارد به همین دلیل از لحاظ «نقد محتوایی» نیز ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم. زیرا از نگاه این قلم، این کتاب فاقد استانداردهای لازم در توصیف یک اثر علمی است و چنانچه بخواهیم «نقد محتوایی» صد صفحه اطلاعات تاریخی را که فاقد هر گونه ارجاع و رفرنسی می‌باشد ادامه دهیم خود یک جزوه دوصد صفحه‌ای می‌شود.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا