سر تیتر خبرهاسیاستمصاحبهنخستین خبرها

امیر شیرعلی خان؛ از تمایل به اصلاحات تا گرفتاری در دام رقابت‌های خاندانی

۲۱خرداد (جوزا) ۱۴۰۱ – ۱۱/ ۶/ ۲۰۲۲

گفتگو با دکتر محمد شفق خواتی

دوره حکومت شیرعلی خان به دو دوره تقسیم می شود و دوره اول از ۱۸۶۳ تا ۱۸۶۸ به مدت سه سال با جنگ خاندانی همراه بود. برادران امیر، افضل خان حاکم بلخ و اعظم خان حاکم کورم(کورم اجینسی منطقه‌ای در پشاور)، هر کدام مدعی پادشاهی بودند. در اثر حمله افضل خان به کابل، شیرعلی خان شکست خورد و افضل خان قدرت را به دست گرفت. حکومت افضل خان زیاد طول نکشید و بعد از یک سال در اثر مریضی فوت کرد. با فوت افضل خان، بزرگان محمد زایی، اعظم خان فرزند دیگر دوست محمد خان را به پادشاهی برگزیدند.

حکومت اعظم خان نیز بعد از یک سال در اثر حمله شیرعلی خان ساقط شد و او به سمت ایران فرار کرد، در بین راه در نیشابور فوت کرد و در همان جان دفن شد.

اگر سلطنت اول امیر شیرعلی خان را بخواهیم در چند جمله خلاصه کنیم باید بگوییم که مهم‌ترین مشغولیت این امیر، سال‌ها جنگ در بین برادرانش بود که سلطنت او را نمی پذیرفتند و سبب سقوط او نیز همین منازعات خاندانی بود. در بین برادرانش نیز محرک حقیقی محمد اعظم خان و رقیبان جدی او افضل خان و فرزندش عبدالرحمان بودند.

در گفت و گویی با دکتر محمدشفق خواتی استاد دانشگاه، نگاهی به دوره اول سلطنت امیرشیرعلی خان انداخته‌ایم.

۱-  علی رغم آن که فرزندان دوست محمد خان از خاندان بارکزی، شاهد افول و در نهایت سقوط خاندان سدوزایی، آن هم به خاطر رقابت‌های داخلی و عدم انسجام مابین خود و نزاع بر سر قدرت بودند اما چرا فرزندان دوست محمد نیز همچنان درگیر این معضل از جاه طلبی برای کسب تاج و تخت شده و به وصیت پدر مبنی بر تعلق امارت به شیرعلی خان پشت کردند؟

نزاع فرزندان دوست محمد خان ریشه در منازعات خاندانی قبل از مرگ امیر دوست محمد خان داشت و قبل از فرزندان امیر دوست محمد خان، برادران او سال‌ها با هم درگیر خانه جنگی بودند. در واقع عقل سیاسی حاکم بر افغانستان چه در عصر ابدالی‌ها و چه در عصر محمدزایی‌ها، عقل قبیله‌ای بوده است. این عقل مبتنی بر روابط خونی و خویشاوندی است و شاه بیت این منطق و عقلانیت قبیله‌ای آن است که: «در بین قبیله، بی‌قوم، در بین قوم، بی‌برادر و در بین برادران، بی‌پسر نباشی». این قاعده معادل همان قاعده طلایی قبیله در میان قبایل جاهلی عرب است که در آن گفته می‌شد: «من و پسرم علیه برادرم، من و پسرم و برادرم علیه پسر عمو، من و پسرم و برادرم و پسر عمو علیه غریبه».

بر اساس این منطق قبیله، ساکنان جغرافیای تحت تسلط شاهان قبیله‌ای، لایه به لایه، بیگانه، غیر و دشمن تلقی می‌شدند. در منطق حکومت محمدزایی‌ها، همانند سدوزایی‌ها، ابتدا اقوام غیرپشتون‌ بیگانه و غیر و در نتیجه حتا دشمن تلقی می‌شدند، سپس در میان پشتون‌ها، غلجایی‌ها غیر، بیگانه و در نتیجه دشمن بودند. در میان ابدالی‌ها نیز قبایل غیر محمدزایی بیگانه و غیر و دشمن شمرده می‌شدند و در درون محمدزایی‌ها نیز این غیریت سازی و دشمن پنداری و در نتیجه رقابت و خصومت، در درون یک خاندان کشیده می‌شد و میان پسرعموها و برادران و حتا میان پدر و پسر منازعه بر سر قدرت تداوم داشت.

بر همین اساس، امیر دوست‌محمد خان به‌ حکم قانون طلایی عقلانیت قبیله، بیست برادر داشت، چهارده زن گرفت و همانند پدرش، پاینده خان، صاحب فرزندان زیادی شد (۵۲ پسر و دختر). این قاعده‌ قبیله‌ای و کثرت اولاد نه ‌تنها به خود امیر سودی نرساند، بلکه سبب جنگ‌های خانمان‌سوز خانوادگی و کشاندن کشور به قهقرای بیش‌تر شد. امیر، هر کدام از فرزندان خود را به حکم‌رانی یک قسمت از افغانستان گماشت.  وی نه ‌تنها قلمرو کوچک حکومتش را بین پسران خویش تقسیم کرد، بلکه قشون کابل را هم به چندین ‌دسته تقسیم و هر دسته را به یکی از پسرانش واگذار نمود. بنا بر گزارش عبدالرحمان خان در تاج التواریخ،  مدعیان تخت سلطنت افغانستان آن‌ قدر بی‌شمار بودند که نوشتن فهرست اسامی آن‌ها ناممکن است.

پس از مرگ امیر دوست‌محمد خان و با روی کار آمدن فرزندش، امیر شیرعلی خان، جنگ‌های داخلی بین برادران (فرزندان امیر دوست‌محمد خان) شروع شد. امیر دوست‌محمد خان نه ‌تنها پسرانش را به حکومت ولایات منصوب کرده بود، بلکه آن‌ها را در مناطقی به حکومت گماشت که از طریق مادر با ساکنان آن مناطق رابطه‌ قومی داشتند. هنگام مرگ او، محمداعظم خان، از مادر بنگش در کرم، محمدامین خان و محمدشریف خان، از مادر دُرّانی در قندهار و فراه و محمدحسین خان از مادر هزاره در هزاره‌جات حکومت داشتند. ارتباط قومی این‌ها با مردم محل، انگیزه‌ دیگری برای اطاعت نکردن از حکومت مرکزی بود و زمینه را برای جنگ داخلی فراهم می‌ساخت.

بنا براین، مردم افغانستان در دوره‌ برادران محمدزایی از آغاز تا عهد امیر شیرعلی خان که کشور را به چندین منطقه‌ ملوک‌الطوایفی خاندانی تقسیم کرده بودند، همه چیز خود را از دست دادند و در مدت بیش از یک و نیم‌ قرن، قربانی جنگ‌های خانوادگی این سرداران قبیله‌ای شدند. سران قبایل و اشراف رقیب از این زمینه به نفع خود استفاده کردند و آتش جنگ‌ها را فروزان نگه داشتند و دولت مرکزی را متزلزل ساختند. برادرانش نیز به پادشاهی او رضایت ندادند و درصدد مخالفت برآمدند. از همان روزی که در هرات، خطبه به نام شیرعلی خان خوانده شد، تمام برادرانی که با پدرشان به هرات آمده بودند، برای تحکیم موقعیت خود به ولایاتی برگشتند که در زمان پدر در آن‌ جا حاکم بودند. حتی سردار محمدامین خان، برادر تنی شیرعلی خان و والی قندهار نیز امارت امیر شیر علی خان را نپذیرفت و می‌گفت: «چون امیرکبیر (امیر دوست‌محمد خان) وفات نمود، امروز هر پسر حق دارد تا پادشاه منطقه‌ خود باشد».

نکته دیگر این‌که وصیت امیردوست محمد خان در مورد جانشینی امیر شیر علی خان دقیق نیست و چنین وصیتی وجود نداشته است. دقیقا یکی از عوامل اساسی بحران سیاسی در افغانستان و حکومت‌های سدوزایی و محمدزایی، معزل فقدان قاعده جانشینی بوده است. به همین جهت، پس از مرگ هر سلطان یا امیر، مجادلات و منازعات بر سر کرسی سلطنت و امارت از نو شروع می‌شد و جامعه را بیشتر از پیش قربانی جنگ و منازعه مدعیان سلطنت و امارت می‌نمود.

۲- نقش سردار عبدالرحمن خان، پسر افضل خان در دوران امارت شیرعلی خان چه بود؟ آیا او در صدد تحریک پدرش برای تعلق سلطنت به افضل خان و کنار زدن شیرعلی خان بود و چه اقداماتی انجام داد؟

عبدالرحمن یکی از مزاحمان جدی سلطنت عمویش امیر شیرعلی خان بود و در روی کار آوردن پدرش به عنوان امیر کابل و سپس امیر اعظم خان عمویش، نقش مهم داشت. البته ابتدا این امیراعظم خان بود که به تحریک امیر افضل خان و فرزندش عبدالرحمن پرداخت و برای به دست آوردن تاج و تاخت و کنار زدن امیر شیر علی خان، به آنان مراجعه کرد. امیراعظم خان در مسیر راه هرات به کابل که پس از مرگ امیر دوست محمد خان با امیر شیرعلی خان همراه بود، مسیر خود را تغییر داد و به سمت بلخ و بدخشان روی آورد تا حمایت امیر افضل خان را جلب نماید، اما در ادامه، امیر اعظم خان در اثر تفاهم با امیر افضل خان و فرزندش عبدالرحمان، به حمایت از سلطنت امیر افضل خان پرداخت.

بعد از جنگ‌های گسترده میان برادران امیر شیر علی خان در نقاط مختلف افغانستان از شمال تا جنوب، ابتکار عمل بیشتر به دست عبدالرحمان و پدرش امیر افضل خان افتاد. سرانجام، در ماه می ۱۸۶۶، غزنی به دست سردار عبدالرحمان خان (فرزند محمدافضل خان) سقوط کرد و او پدرش سردار محمدافضل خان را که تا کنون در زندان بود، به کابل منتقل نمود و بدون درنگ، در کابل اعلام پادشاهی نمود. به این صورت، دو پادشاه در یک اقلیم فرمان‌روا شدند و مردم بین دو قدرت حاکم و مخالف یکدیگر تقسیم شدند و بیش‌ از پیش زیر فشار قرار گرفتند. امیر محمدافضل خان در اکتوبر ۱۸۶۷ در کابل وفات کرد و به‌ جای او، سردار محمداعظم خان با حمایت و همراهی عبدالرحمان به پادشاهی یک نیمه‌ افغانستان اعلام شد. سردار عبدالرحمان به بلخ لشکر کشید و در مقابل او، امیر شیرعلی خان از هرات به قندهار فرود آمد. مردم قندهار که از ظلم پسران امیر محمداعظم خان به تنگ آمده بودند، به استقبال امیر شیرعلی خان شتافتند و قندهار را به وی تسلیم کردند. با این حال، سلطنت وی با تهدید جدی از ناحیه برادران و به خصوص عبدالرحمن مواجه بود و سرانجام این عبدالرحمان بود که پس از دور دوم سلطنت امیر شیرعلی خان، با حمایت انگلیس، وارث تاج و تخت افغانستان گردید.

۳- نقطه ضعف‌های امیر شیرعلی خان در نخستین دور حکومتش چه بود؟

نقطه ضعف امیر شیرعلی خان مانند بسیاری از امیران و سلاطین دیگر افغان در عرصه داخلی و خارجی، دو امر بود: نخست، ناتوانی در مدیریت و کنترل منازعات خانوادگی، ایلی و تباری و گرفتاری در چنگال رقابت‌های قبیله‌ای و خاندانی و دوم، عدم ظرفیت و ناکامی در ایجاد توازن در روابط با دو قدرت بزرگ بین‌المللی، روس و انگلیس. سقوط حکومت او هم در دور اول پادشاهی و هم در دور دوم پادشاهی‌اش، همین دو عامل بود. از یک سو  مدعیان تاج و تخت از میان برادران و برادرزادگانش چالش بزرگی برای حکمروایی وی بر تمام قلمرو کوچک بر جای مانده از اسلافش ایجاد نموده بود. او تنها در دور اول پادشاهی خود (۱۸۶۸ـ۱۸۶۳) با شش جنگ ویرانگر از سوی برادران و برادرزادگان خود مواجه شد (جنگ کرم، جنگ تخته پل مزار شریف، جنگ سیدآباد وردک، جنگ بازارک پنج‌شیر، جنگ قندهار و جنگ شش گاو).

تنها برادران او نبودند که با امیر در جنگ بودند، حتا فرزندش محمد یعقوب خان که والی هرات بود، در سال ۱۸۷۰م تصمیم به شورش علیه پدرش گرفت و در سال ۱۸۷۴ به زندان افتاد.

از سوی دیگر، امیر شیرعلی خان نه با روسیه توانست روابط گرم و استواری برقرار نماید که بتواند به آن قدرت در برابر مطامع انگلیس اتکا کند و نه به انگلیس می‌توانست اعتماد نماید. در نهایت، منازعات درونی که با دسیسه‌های بیرونی، به خصوص انگلیس در تحریک و حمایت از برخی برادران او همراه بود، سبب سقوط حکومت وی گردید.

۴- به طور کلی امیر شیرعلی خان بیشتر در قسمت داخلی در ساماندهی امور کشور موفق و پیشرو بود یا در قسمت خارجی؟

امیر شیر علی خان به رغم آن‌که تظاهر به اصلاحات می‌نمود و در عرصه داخلی، درصدد تقویت دولت مرکزی و در عرصه خارجی، در پی استقلال افغانستان برآمد.، اما در عمل، نه در عرصه داخلی به موفقیتی دست یافت و نه در عرصه سیاست خارجی دستاوردی داشت. زمانی‌که او روی کار آمد، در اثر منازعات درون قبیله‌ای میان محمدزائیان (نخست برادران دوست محمد خان و سپس فرزندان او) ساختارهای دولتی (ملکی و نظامی) در کابل از میان رفت و ولایات کشور نیز از لحاظ شرایط اجتماعی و اقتصادی، عقب گرد غیر قابل وصف داشت و حتا معاملات پولی از میان رفت، پولی در اختیار مردم نبود و با معاملات به صورت کالا به کالا انجام می‌شد. براساس گزارش مورخین، سردار هر ولایت بدون قاضی و منشی و محاسب، دیگر نیازی به تشکیلات اداری نداشت و از توان مالی برای نظم و توسعه‌ امور اجتماعی محل نیز تهی شده بود. سرداران محلی بر سر دفاع و تجاوز در برابر هم‌دیگر به دشمنان خونی تبدیل شده بودند. این زد و خوردها نه ‌تنها فرهنگ، صنعت و تجارت داخلی و خارجی را از بین برد، بلکه مردم را زیر فشارهای کمرشکن و همیشگی نگه می‌داشت و فشار خان‌های محلی و سران قبیله‌ای روز به‌ روز بیش‌تر می‌شد. سرداران محلی برای حفظ و تقویت خود در برابر رقیبان، نظر خان‌های قبیله‌ای کوچک‌تر را جلب می‌کردند و نیازمندی سرداران بزرگ به خان‌های محلی سبب آزادی بیش‌تر آنان در تحمیل باج بیش‌تر و دل‌خواه بر مردم می‌شد.

سرداران محمدزایی نه ‌تنها از انهدام ملوک‌الطوایفی و حکومت ابدالی هرات در افغانستان و مقابله با دولت سکهه در حواشی افغانستان ناتوان بودند، بلکه خود، مروّج ملوک‌الطوایفی و تجزیه و تقسیم کشور بودند. برادران محمدزایی چون در داخل کشور، دشمن هم‌دیگر بودند، گاهی بر ضد همدیگر به نیروی خارجی می‌پیوستند و به کشور دیگری پناه می‌بردند. برای نمونه، سرداران پیشاور با رنجیت سینگ متحد می‌شدند و سرداران قندهار زیر چتر حمایتی دولت ایران قرار داشتند و بر رخ همدیگر، شمشیر از نیام می‌کشیدند. نفاق داخلی و جنگ درونی برادران و سرداران محمدزایی تا سال‌های مدید حتی وقتی‌ که دولت مرکزی هم تأسیس کرده بودند (زمان امیر دوست‌محمد خان و امیر شیرعلی خان)، به شکل‌ بیماری مزمن میراثی ادامه داشت. به این ترتیب، استقلال افغانستان و ولایات شرقی کشور، قربانی همین خانه‌جنگی برادران محمدزایی شد.

با این حال، امیر شیر علی خان در عرصه داخلی به چند اقدام اصلاحی دست زد که گاهی به خاطر علاقمندی به تجدد و اصلاحات، وی به عنوان بنیانگذار تجدد در افغانستان نیز تلقی می‌شود. اما اقدامات اصلاحی او، خیلی هم پیشرو و مؤثر نبودند. بر اساس تمام منابع و روایات تاریخی، سید جمال الدین کسی است که راهنما و انگیزه دهنده امیر شیر علی خان در امر اصلاحات تلقی می‌شود. امیرشیرعلی خان به آن دلیل که سید معلم اعظم خان بود، اعتمادی نداشت و درباریان نیز مخالف سید بودند. در نتیجه، امیر او را مجبور به ترک کشور نمود. با این حال، سید جمال طرح اصلاحی خود را در طوماری به امیر تحویل داد و از کشور بیرون شد.

در مجموع، دستاوردهای اصلاحی امیر شیر علی خان را در موارد ذیل می‌توان بر شمرد:

عرصه نظامی: در عرصه نظامی، او بنیان‌گذار ارتش نوین افغانستان به شمار می رود. در عصر وی، به فرماندهی «سپهسالار حسین علی خان»، ارتش افغانستان ساختار و تشکیلات نسبتا مدرن یافت و برای اولین بار، رساله‌های درسی برای تعلیمات نظامی اردو تدوین شد که در آن اصطلاحات نظامی از انگلیسی به زبان پشتو ترجمه شده بود (تا این زمان، زبان رسمی و منحصر دربار و دولت، زبان فارسی بود). تا قبل از امیر علی شیر نیروهای نظامی بیشتر شکل قبیله‌ای داشتند که تحت فرماندهی برخی از سران اقوام و طوایف در شرایط خاصی به وجود می آمدند و دوباره پراکنده می شدند، اما در این زمان یک ارتش منظم سواره نظام، پیاده نظام و توپچی در مرکز قلعه شیرپور کابل به وجود آمد. کارخانه توپ سازی، تفنگ و باروت سازی در کابل فعال شده بود و علاوه بر اسلحه و مواد منفجره خارجی، در کارخانه توپ سازی کابل نیز در هر ماه یک توپ آماده می‌شد و در اختیار نیروهای مسلح قرار می‌گرفت. با این حال، این ارتش نیز در وضعیت ابتدایی و دارای تشکیلات نسبتا بدوی بود.

در عرصه فرهنگی: تأسیس دو مکتب (مدرسه) مدرن و متفاوت از مکتبخانه‌های سنتی و نیز تأسیس چاپ خانه سنگی در کابل و هم‌چنین تأسیس نشریه شمس النهار که اولین نشریه در در تاریخ افغانستان است، از دستاوردهای دوره امیر شیر علی خان به شمار می رود. البته مکاتبی که او تأسیس نمود، بسیار محدود و تنها در اختیار فرزندان خانواده شاهی و محمدزایی‌ها بود و نشریه شمس النهار نیز به مدت سه سال و ۴۷ شماره منتشر شد و بعد از آن متوقف گردید.

در عرصه سیاست خارجی، حکومت افغانستان از زمان حاکمیت شاه شجاع تا عصر شیرعلی خان و نیز پس از او تا عصر عبدالرحمان و حبیب الله، عرصه رقابت‌های گسترده دولت‌های خارجی و به ویژه دو قدرت بزرگ روس و انگلیس که در آن عصر همسایه سیاسی افغانستان به شمار می‌رفتند، بود. امیر شیرعلی خان علاقمند به روابط عادی با هردو ابرقدرت عصرش (روس و انگلیس) بود و تمایل داشت که در این میان استقلال عمل داشته باشد. اما اصرار انگلیس بر تبعیت امیرشیرعلی خان از رویکرد انگلیس، سبب شد که امیر شیرعلی خان به روسیه نزدیک شود.

اولین اقدام امیر، اعلام سلطنت به عنوان جانشین امیر دوست محمد خان به دولت انگلیس بود. دولت بریتانیا که هنوز در مورد شخصیت و افکار امیر جدید آگاهی کامل نداشت و نسبت به میزان تعهد وی نسبت به ادامه تعهدات پدرش نیز اطلاعات نداشت، در مورد شناسایی رسمی حکومت وی تمایلی از خود نشان نداد و در نهایت با معطلی و تأخیر زیاد، از طریق مأمور سیاسی خود که در پیشاور مقیم بود، با وی ارتباط برقرار نمودند و ادامه کمک‌های مالی و نظامی خود را که به پدرش تقدیم می‌شد، معطل ساخت.امیر شیر علی خان عدم علاقه بریتانیا نسبت به حمایت از خود را عامل تشجیع برادران و مخالفان خود تلقی می‌نمود. به همین جهت، در واکنش مشابه، نوعی عدم تمایل از خود نسبت به دوام همکاری با دولت بریتانیا را نشان داد. وی برای جلوگیری از قیام مردم مهمند در برابر انگلیسی‌ها هیچ اقدامی انجام نداد و منتظر ماند تا انگلیسی‌ها مستقیما به وی مراجعه کنند. پس از مراجعه انگلیس به وی، و متهم ساختن امیر به دست داشتن در این حادثه، امیر برای رفع اتهام، شهزاده محمدعلی خان پسرش را با تعدادی از عساکر برای ختم غایله به منطقه اعزام کرد. در ادامه نیز انگلیس نه تنها هیچ گونه اقدام مثبتی برای حمایت از امیر شیر علی انجام نداد، بلکه به حمایت مالی از محمد اعظم خان برادر مخالفش، پرداخت. اقدامات نظامی محمداعظم خان که در راولپندی به عنوا مهمان انگلیسی‌ها زندگی می‌کرد، در همکاری با سردار عبدالرحامن خان که در بخارا سکونت داشت، همه نشانگر سیاست مخالف‌پروری انگلیس در برابر امیر شیر علی خان بود.

هم‌چنین، پس از شروع جنگ‌های داخلی، وقتی امیر شیر علی خان به سوی هرات حرکت کرد، دولت انگلیس به صورت رسمی طی مکتوبی به وی اعلام نمود که اگر امیر تمایلی به ایران نشان دهد، حکومت انگلیس علنا به تقویت رقبای امیر خواهد پرداخت، در حالی که امیر به تازگی توانسته بود به این خانه‌جنگی‌ها پایان بخشد.

سیاست‌ها و رویکرد انگلیس سبب شد که امیر شیر علی خان به روسیه روی آورد، اما این رویکرد امیر، سبب شد که هم انگلیس نسبت به او بیشتر بدگمان گردد و هم روس در هنگام نیاز، از وی حمایت قاطعی انجام نداد. روابط تیره شیر علی خان با انگلیس، و حمایت مداوم انگلیس از مخالفان و برادران او، در نهایت سبب شد که در دوره‌ دوم سلطنت وی، دومین جنگ انگلیس و افغانستان (۱۸۷۸ـ۱۸۸۰) اتفاق افتد. روسیه نیز در این جنگ، به حمایت از شیر علی خان نپرداخت و در نهایت به سقوط سلطنت وی منجر شد.

امیر شیرعلی خان با دولت‌ قاجاری ایران در مجموع پیوندهایی را برقرار نمود و هیات‌های حسن نیت میان دوکشور رفت و آمد کردند که مهم‌ترین آنها رفتن سردار محمد یعقوب خان (فرزند امیر شیر علی خان) با شماری از همراهان به خراسان و دیدار با ناصرالدین شاه در ۱۲۸۴ه.قـ/۱۸۶۷مـ بوده است. ناصرالدین شاه که در آن هنگام در خراسان بود، مقدم امیرزاده را گرامی داشت؛ هدیه‌هایش را پذیرفت و به او و همراهانش تحفه و هدیه داد و در پایان همان سفر، در برابر توطـئـه‌ای که از سوی فرزند سلطان احمدخان بر ضد او فراهم شده بود از سردار محمد یعقوب خان حمایت نمود و به دستور شاه رقیب سردار را توقیف کردند. هم‌چنین، در سال ۱۲۸۶هـ/۱۸۶۹مـ که شیرعلی خان برتمام افغانستان مسلط شد، دولت ایران سفیری به افغانستان فرستاد. این سفیر سید ابوالحسن شاه قندهاری، امین کل آستان قدس رضوی بود.

۵-  ویژگی‌های رفتاری امیر چه بوده است؟ و این ویژگی‌ها چه نقشی در تصمیم‌ها و سیاست‌های امیر در امور مملکت داری داشته است؟

بر اساس روایت اغلب منابع تاریخی، امیر شیر علی خان شخص خودرأی و یک دنده، عصبی مزاج و تند خوی بود. از نقطه ضعف روحی و روانی امیر (تندمزاجی و بی‌حوصلگی او) نه تنها دولت انگلیس بهره برداری سیاسی می‌نمود، که این نقطه ضعف حتا در مدیریت خانواده و در تعامل با فرزندانش نیز برای شیر علی خان چالش ایجاد کرده بود. وی نتوانست روابط خود را با فرزندانش مدیریت کند و کنترلی بر تعامل فرزندانش با یکدیگر نیز نداشت و حتا با فرزندش امیر یعقوب خان هم در افتاد و او به یکی از مخالفان سرسخت و جدی پدرش تبدیل شد. به همین ترتیب، تندمزاجی، عصبیت و خودرأیی او، ظرفیت تحقق اهداف اصلاحی را نیز در وی تضعیف نموده بود.

در همین دور اول سلطنت شیر علی خان، وی برای تصرف قندهار که تحت تصرف برادرش محمدامین خان بود، فرزندش محمدعلی خان را با نیروی نظامی فراوانی فرستاد. در جنگ تن به تن، پسر و برادرش کشته شدند. هم‌چنین در جنگ بین دو سپاه، هشت هزار عسکر به قتل رسید. این واقعه نیز شیرعلی خان را متأثر ساخت و روی روان او تأثیر منفی بر جای گذاشت و کنترل اعصاب خود را از دست داد و در قندهار انزوا اختیار نمود. این انزوا در واقع زمینه سقوط سلطنت مرحله اول او را فراهم ساخت.

فرار شیر علی خان در هنگام حمله انگلیس به سمت بلخ، به رغم برخورداری از ارتش منظم، نیز متأثر از خودرایی ویک دندگی او بود که سرانجام سبب سقوط مرحله دوم سلطنت وی گردید.

۶- با توجه به نقش انگلیس در تنش‌های دوره امیر دوست محمد خان، در جنگ‌های داخلی دوره امیر شیرعلی خان نقش دولت انگلیس در ایجاد تنش چه بوده است؟ و تا چه اندازه موفقیت آمیز بوده است؟

انگلیس هم نقش برجسته در منازعات داخلی عصر امیر شیر علی خان داشت و هم برای تضعیف حکومت امیر شیر علی خان و سقوط سلطنت او موفق بود. البته مسلم است که زمینه‌های مداخله انگلیس را نیز منازعات خاندانی و عقل سیاسی قبیله‌ای که بر خاندان سلطنتی و محمدزایی‌ها حاکم بود، فراهم می‌نمود. چنان‌که قبلا اشاره شد، امیر شیر علی خان از بدو روی کار آمدنش، روابط دوستانه‌ای با انگلیسی‌ها نداشت. او نسبت به انگلیسی‌ها بدگمان بود، در عین حال، علاقه داشت که روابط دوستانه با آنان برقرار نماید و تنشی بین او و انگلیسی‌ها نباشد. اما مشکل کار آنجا بود که شیر علی خان هوای استقلال در سر داشت و انگلیسی‌ها بدون تبعیت شیر علی خان از سیاست‌های انگلیس، به حمایت او تمایل نداشتند. به همین جهت، انگلیسی‌ها از منازعات خاندانی و رقابت و منازعه برادران شیر علی خان با او، بهره گرفتند و برادرانش، از جمله امیر اعظم خان را بر ضد او مورد حمایت قرار می‌دادند، چنان‌که از امیر افضل خان و فرزندش عبدالرحمان نیز انگلیسی‌ها حمایت قاطع و همه جانبه نمودند.

امیر یعقوب خان فرزند شیرعلی خان معاهده گندمک را با انگلیسی‌ها امضا نمود که مطابق آن، کنترل امور خارجی افغانستان به انگلیسی‌ها واگذار شد که با امضای معاهده دیورند در زمان عبدالرحمان، واگذاردن نصف قلمرو افغانستان آن روز به انگلیس، عملی شد و امروز یکی از عوامل بنیادین بحران افغانستان و عامل اصلی مداخلات پاکستان به افغانستان، به رسمیت نشناختن همین مرز توسط حاکمان متأخر افغانستان (از سردار محمد داود خان به بعد) به شمار می‌رود.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا