چالش های استراتژیکِ طالبان در مسائل افغانستان
۲۲ خرداد (جوزا) ۱۴۰۱ – ۱۲/ ۶/ ۲۰۲۲
کبیر تانجا
کبیر تانجا، عضو و تحلیلگر ارشد مسائل امنیتیِ اندیشکدۀ “بنیاد تحقیقاتیِ آبزرورِ” هند (ORF) است که در یادداشتِ تحلیلیِ حاضر به بررسی چالش های استراتژیک پیش روی طالبان در رابطه با افغانستان می پردازد.مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
سفر اخیر دکتر عبدالله عبدالله (رئیس پیشین شورای عالی آشتی ملی) از کابل به دهلی در آپریل ۲۰۲۲، سطحی از گسترش روابط بین طالبان و هند را برجسته کرد. در همین راستا، نمونه های دیگری نیز وجود داشته است؛ مواردی چون ارسال محموله های کمکی گندم به افغانستان که در جلال آباد و با قرار گرفتنِ پرچم های هند و طالبان در کنار هم مورد استقبال قرار گرفت؛ بدین ترتیب گزارشات اخیر نشان می دهند که دهلی نو احتمالا درصددِ بازگشایی سفارت خود در کابل، و به شکلی محدود درپیِ تسهیل کمک ها و خدمات کنسولی در آینده است. بنابراین می توان گفت، این مانورها به عنوانِ واقعیتی از موجودیتِ امارت اسلامی برآمده است، چراکه طالبان مجذوبِ قدرت های منطقه ای در جنوب آسیا، آسیای مرکزی و خلیج فارس شده، و آنها نیز محتاطانه در پیِ ایجاد موضع گیری های سیاسیِ خاص خود در قبال این گروه هستند.
هشت ماه از به قدرت رسیدنِ مجدد طالبان می گذرد و این گروه همچنان برای دست یابی به سطحی بنیادین و اساسی از یک انسجامِ ساختاریِ به جا و مناسب، چه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ منطقه ای، در تلاش و تقلاست. اخیرا سراج الدین حقانی از شبکۀ حقانیِ مورد حمایتِ پاکستان، خواستار حل و فصل مسائلی بین قبایل متخاصم و تنش های قومی، از جمله درگیری های درون قبیله ای بین خانوادۀ خود و قبیله سوری خیل -اختلافی ۶۰ ساله-، بر اساس مذاکره و گفتگو شد.
درحالی که اختلافات و مشاجراتِ داخلی مانند آن دست اختلافات مرتبط با آموزش دختران، مسببِ ایجاد شکاف و چند دستگی هایی در کریدورهای قدرت ایدئولوژیک طالبان در سطح عمومی و منطقه ای شده است، ضمنِ آن می توان گفت این گروه درحال حاضر نیز به واسطۀ تنش و درگیری های مرزی کوچکی با ایران و پاکستان و همچنین جریاناتی از مقابله با تهدیدات داعش ولایت خراسان نیز درگیر و گرفتار شده است. چنانکه گزارش های اخیر حاکی از آن بوده است که داعش ولایت خراسان به ازبکستان و تاجیکستان در مرزهای شمالی موشک شلیک کرده است. اما قسمتِ عجیب از ماجرایِ افغانستانِ تحت حکومت طالبان در اینجاست: گروهی تروریستی که تا پیش از این با دولت وقت می جنگید، حال به قدرت رسیده است و اکنون بایستی با استفاده از کادر و نیروهایی که اساسا تجربه ایفای نقشی مشابه با آنچه که داعش ولایت خراسان امروز نمایندگی می کند را دارند؛ خود علیه گروه هایی چون داعش ولایت خراسان و دیگر گروه ها، روندی از مبارزه با تروریسم را پیش برد.
به هرروی باید گفت، این رویارویی و رقابتِ اخیر، مابینِ طالبان و حامیانِ آن، یعنی پاکستان است؛ که به عنوان مهمترین معمای استراتژیک امروز طالبان، جایگزین مسائل دیگر می شود. قدرتِ رهبری ارشدِ طالبان با وجودِ هیبت الله آخوندزاده، به عنوان رهبر عالی و محمدحسن آخوند، به عنوان رئیس الوزرای دولت موقت امارت اسلامی طالبان، همچنان پابرجا و محکم است؛ هر دو از دسته «قندهاری ها» هستند، که بسیاری از آنها مستقیما با ملاعمر، پدرسالار این گروه، یا تحت رهبری آن کار کرده اند. دیگر مقاماتِ ارشدِ برجستۀ این گروه، حقانی ها نزدیک به دولت پاکستان هستند که اخیرا به واسطۀ حمایت از تحصیل دختران و تلاش برای جذب علمای دینی در حمایت از چنین نتیجه ای، با کارت “اصلاح گرایانی سیاسی” بازی می کنند. همان گونه که سراج الدین حقانی اخیرا در مصاحبه ای با سی ان ان گفت که خبرهای خوبی در مورد تحصیل دختران در راه است.
اما رهبریِ طالبان همچنان به حمایت از دیگر گروه های تروریستی، چون القاعده و مهمتر از آن تحریک طالبان پاکستان (تی تی پی) ادامه می دهد. چنانچه پاکستان شاهد روندی افزایشی از موارد تروریسم توسط گروه تحریک طالبان پاکستان، دولت اسلامی ولایت خراسان و دولت اسلامی پاکستان[۱] بوده است. این امر خود طالبان را نیز تحت فشار فزاینده ای قرار داده است، چراکه طبق گزارش ها، پاکستان دست به انجام حملاتی هوایی در داخل افغانستان و در استان های کنر و خوست زده و در پی هدف قرار دادنِ گروه هایی تروریستی برآمده که سال های اخیر به طور مداوم حملاتی را علیه نیروهای مسلح پاکستان انجام داده اند.
بدین ترتیب باید گفت در این مقطع، طالبان برای متعادل ساختنِ دو چالش استراتژیک عمده دست و پنجه نرم می کنند: ۱- نخستین چالش، یکپارچگی و انسجام داخلیست. در این راستا، طالبان بایستی شکاف های درون قبیله ای را مدیریت کرده، با روندی از افزایشِ بالقوۀ داعش ولایت خراسان در ولایت های شمالیِ و شمال شرقی، جایی که سلفی گری در دهه ۱۹۸۰ جای پای خود را پیدا کرد مقابله کرده، و همچنین بقایای اقتصاد جنگی خود را کنترل کند؛ هرچند باوجود روایت عمومی این گروه مبنی بر وجود سخت گیری و سرکوب هایی در مورد مسائلی مانند کشت خشخاش، قطعا همچنان به عنوان «طرح B» اقتصادی برای آنها باقی می ماند. از دیگر سو، افزایش احتمالی جبهۀ مقاومت در مناطقی مانند پنجشیر، با تعهد و وفاداریِ گروه های کوچک تر به فرماندهان و پرسنل سابق قبایل افغانستان که علیه طالبان می جنگیدند، تدریجا فشار بر ارتش طالبان در برخی ولایات را افزایش داده است. این جریانات علی رغمِ اشاعۀ شایعاتی موجود درکریدورهای قدرت، مبنی بر این است که ایالات متحده بیسر و صدا از کشورهای منطقه خواسته است تا از هیچ مقاومتِ سازمان یافته ای حمایت نکنند.
۲- اما چالش دوم، این واقعیت را مطرح می کند، در حالی که غرب مسئولیت امنیت افغانستان را به راحتی بر دوش قدرت های منطقه ای انداخته است، اما تقریبا هیچ منافعِ مشترک و همپوشانندۀ عمده ای بین دولت های منطقه ای وجود ندارد تا این کشورها در سایۀ آن بتوانند در چشم اندازی بلندمدت با یکدیگر و در جهت ایجاد یک زیرساخت سیاسی “فراگیر و جامع” حولِ طالبان با یکدیگر همکاری کنند. برای طالبان، تخفیف و آرام ساختنِ نگرانی های امنیتی، اعم از نگرانی های امنیتیِ هند و ایران تا پاکستان و چین، مستلزم دیپلماسی استادانه و ظرفیت ارائه دررابط با مسائلی مانند مبارزه با تروریسم است. اما در مورد موضوع خاصِ حذف گروه های تروریستی از سرزمین های خود باید گفت، با وجودِ ادعایِ طالبان از سیاستِ پیش رویِ خود مبنی بر عدم اجازه به گروه های تروریستی برای استفاده از خاک افغانستان جهت حمله به کشورهای دیگر، این گروه هنوز هیچ مدرک موثق و مشخصی در مورد اقدامات خود ارائه نکرده است. این رشته استدلال نشان نمی دهند که طالبان میزبان هیچ گروه تروریستی نخواهد بود و در عوض آن را به ادعایی مبهم و نامشخص بدونِ هیچ سازوکاری اطمینان بخش متکی بر اعتباربخشی و سندیت تبدیل می کند.
ایمن الظواهری، رهبر القاعده که پیشتر شایعات زیادی مبنی بر مرگ او وجود داشت، طی چند ماه گذشته، به طور فعال مطالب و سخنرانی هایی تبلیغاتی منتشر کرده است. “بازگشتِ” الظواهری با بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان مصادف و همزمان بوده است. درهمین راستا، ارزیابی های اخیر مقامات آمریکایی نشان از وجودِ احتمالاتی می دهد که ذیلِ آن، طالبان ممکن است محدودیت هایی که در جریانِ مذاکراتِ دوحه و سقوط حکومت اشرف غنی برای القاعده در نظر گرفته بود را کاهش دهند. اگر چنین احتمالی آشکار گردیده و به واقعیت تبدیل شود، شفافیت در مورد سیاست های حتمیِ ضد تروریسم به رهبری غرب در افغانستان ممکن است به سرعت به نتیجه رسد؛ روندی قطعی در مقایسه با بلاتکلیفی و برزخی فعلی که غرب در آن گیر افتاده است.
نهایتا باید گفت در حالی که اکنون بیشترِ توجهات جهانی به سمتِ بحرانِ داخلی افغانستان، از فاجعه انسانی گرفته تا آموزش دختران، حقوق زنان و نبود اقلام و خدمات ضروری برای کل جمعیت متمرکز شده است، اما چالش های ژئوپلیتیکی برای خود طالبان موضوعیست که همچنان و تا حد زیادی مورد بررسی قرار نگرفته است. “پیروزی” طالبان در جریان روند مذاکرات دوحه ممکن است به این گروه احساسی کاذب و غلط مبنی بر توانایی آنها برای هدایت شکاف های منطقه ای و جهانی را داده باشد. اما باید در نظر داشت که آیندۀ حکومتِ طالبان در افغانستان، بر چگونگیِ رابطه طالبان با واشنگتن دی سی وابسته نخواهد بود؛ بلکه بسته بر این است که طالبان چگونه منافع سیاسی و امنیتی کشورهای منطقه را تخفیف و یا تقلیل می دهد. اما دست بر قضا، این جنجال و نابه سامانیِ ژئوپلیتیکی که طالبان را هدف رفته است، دست پخت و نتیجه ای از اعمال خودشان می باشد.
منبع: وب سایتِ eurasiareview
[۱] Islamic State Province of Pakistan (ISPP)