سر تیتر خبرهاکتابخانهنخستین خبرها

بازخوانی انتقادی تاریخ معاصر در آیینه جنگ-معرفی و بررسی کتاب «در آیینه جنگ»

۲۷ خرداد (جوزا) ۱۴۰۱- ۱۷/ ۶/ ۲۰۲۲

رضا عطایی (کارشناسی ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

عنوان کتاب: در آیینه جنگ

نویسنده: ابوذر غزنوی

به کوشش عبدالله اکبری

کابل: نشر تاریخ شفاهی افغانستان

چاپ اول: تابستان ۱۳۹۸

الف) مقدمه

پنج سال پیش به بهانه انتشار جلد اول «دانشنامه هَزاره» در یادداشتی از اهمیت مکتوب شدن تاریخ شفاهی نوشتم و با صراحت گفته بودم که: «ما و نسل بعد از ما حق دارند، بدانند که بر آن‌ها چه گذشته است» و «آنچه بر ما رفته باید به نسل‌های بعد از ما هم برسد» چرا که بر این باورم آنچه از تاریخِ معاصر که ما امروز آن را مسلّم و بَدیهی می‌دانیم و همه نیز شاهد و ناظرش بوده‌ایم، در صورتی که مستند، مستدل و مکتوب به دستِ نسل‌های بعدمان نرسد معلوم نیست که نسل‌های آینده‌ هم آن‌ها را مسلّم و بَدیهی بدانند؟!

در سال‌های اخیر پرده بر روی نقاب خاک کشیدن شاهدان عینی تاریخ چند دهۀ اخیر، زنگ خطر جدی و فوری برای همگان بود، چرا که نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب جز حسرت فایده‌ای نخواهد داشت. باید تاریخِ شفاهیِ معاصر را مکتوب و ماندگار کرد آن هم به شیوه‌ها و قالب‌های مختلف؛ زندگینامه‌، خاطرات، یادداشت، مصاحبه و… تا هم برای آیندگان به عنوان ارث و میراث بماند و هم فرصت ارزیابی، عبرت‌گیری و نقد و ارزیابی آن فراهم شود.

«در آیینه جنگ» دومین جلد از آثار منتشر شده ابوذر غزنوی است که به کوشش عبدالله اکبری و توسط نشر تاریخ شفاهی افغانستان، تابستان ۱۳۹۸ش در کابل منتشر شد. چاپ و انتشار این کتاب از یک سو به سهم خود خلأیی را که در اول یادداشت [مکتوب شدن تاریخ شفاهی] بدان پرداختم برطرف می‌سازد و از سوی دیگر یک نمونه عالی و کم‌نظیر از «بازخوانی انتقادی تاریخ افغانستان معاصر» می‌باشد که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

ب) نگاه اجمالی

“در آیینه جنگ” روایت ابوذر غزنوی از بطن رویدادهای سال‌های دهه شصت و هفتاد خورشیدی افغانستان است؛ آن هم نه تنها به عنوان یک شاهد عینی حوادث و رویدادها، بلکه به عنوان یکی از شخصیت‌های مهم و فرماندهان ارشد «حزب وحدت» در بحبوحه سال‌های بسیار مهم و حساس دهه‌های شصت و هفتاد.

ما در یادداشت دیگری در سایت کلکین درباره اهمیت این برهه تاریخی تحت عنوان «حلقه مفقوده فهم تاریخ تحولات افغانستان» سخن گفته‌ایم.

“در آیینه جنگ” فقط یک سند تاریخی و یا یک شاهد عینی از تاریخ چند دهه گذشته نیست که به واسطه آن بتوان چهره‌های اشخاصی چون مزاری، مسعود، محسنی، ربانی، محقق، خلیلی، حکمتیار، سیاف، دوستم و غیره را، آن هم با زاویه نقد منصفانه و انتقادی شناخت؛ بلکه با قلم تحلیلی نویسنده که خود نیز در زمره مهم‌ترین بازیگران همان دوره تاریخی محسوب می‌شود، می‌توان با اعماق وجود، درس‌ها و عبرت‌‌های تاریخ را حس کرد و چشید. از همین‌روی مخاطب این کتاب نه تنها فقط هزاره‌ها نیستند، بلکه سایر هموطنان، به خصوص وطنداران تاجیک نیز لازم است که با علاقه و توجه بیشتری این کتاب را بخوانند.

ج) بررسی فصول ده‌گانه کتاب

“در آیینه جنگ” از ده فصل تشکیل شده است که نویسنده‌ در فصل اول به تجزیه و تحلیل علل، ابزار و زمینه‌های جنگ در افغانستان می‌پردازد. ابوذر غزنوی عواملی چون خودخواهی، خوی ستیزه‌جویی، دست‌های پشت پرده، هیجانات و فلسفه تنازع بقا را از علل بسترساز جنگ و ستیز در افغانستان می‌داند (صص ۳۱_ ۵۰).

عنوان فصل دوم  “حزب وحدت در جنگ” است که بخش نخست آن به جنگ‌های حزب وحدت و هزاره‌ها در مناطق تحت نفوذشان در دوران مقاومت و جهاد علیه اشغال اتحاد جماهیر شوروی می‌پردازد (صص ۷۵_ ۹۴) به زعم نگارنده‌ی این سطور، این بخش نیز بسیار حائز اهمیت است چرا که این تصور بعضاً از سوی بسیاری در همان برهه مطرح می‌شد که ادعا می‌کردند؛ هزاره‌ها به دلیل مذهبی و موقعیت ژئوپولتیک و جغرافیایی‌شان در دوران جهاد علیه شوروی، هیچ سهمی نداشتند یا بسیار سهم اندکی داشتند. اگرچه این دعاوی تنها جنبه ابزاری برای تامین منافع جناحی و قومی و همچنین سهم‌خواهی بیشتر در قدرت و حکومت بعد از شکست دولت نجیب داشت، اما در آن برهه آنقدر مهم و حساس بود که می‌توان از آن به عنوان یکی از عوامل شکل‌گیری حزب وحدت نیز برشمرد. حال اینکه روایت‌های عینی این بخش از کتاب که به جنگ و جهاد هزاره‌ها در دوران اشغال شوروی می‌پردازد خط بطلانی بر دعاوی یاد شده می‌کشد.

از نگاه نگارنده به عنوان یک دانشجوی رشته علوم سیاسی، فصل سوم تحت عنوان “حزب وحدت و حزب جمعیت” (صص ۱۷۵_ ۲۳۸) و فصل چهارم با عنوان “نقش افراد در ایجاد عناد بین دو ملیت” (صص ۲۳۹_ ۳۱۰) کلیدی‌ترین فصول کتاب “در آیینه جنگ” را تشکیل می‌دهد، زیرا هم نمونه‌ای عالی از بازخوانی انتقادی تاریخ معاصر افغانستان محسوب می‌شود و هم از طرفی به واسطه این دو فصل می‌توان بسیاری از ذهنیت‌ها و تصورات قالبی (stereotypes) میان هزاره‌ها و تاجیک‌ها را در خصوص تحولات چند دهه اخیر مورد بازنگری انتقادی قرار داده است.

ذهن همه ما مملو از کلیشه‌ها و انگاره‌هایی درباره جهان بیرون از ماست که در برخورد و تعامل با جهان بیرون، آن‌ها را با خود داریم و بعضاً ناخودآگاه بروزشان می‌دهیم‌. تصوراتی که بیش از آنکه برآمده از واقعیت‌های عینی باشد، بیشتر ساخته ‌و پرداخته ذهن ماست.

اهمیت موضوع “انگاره‌های ذهنی” و “تصورات قالبی” در کشوری همانند افغانستان که گستردگی و تنوع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در آن، این کشور را بدل به “موزه‌ای از اقوام” و “رنگین کمانی از هویت‌های پریشان” نموده است، دو چندان می‌کند.

در افغانستان انگاره‌های ذهنی و‌ تصورات قالبی غالباً منفی و مخرب گروه‌های قومیتی از هم، سبب شده است که نه تنها هیچ‌گاه ارتباط سازنده‌ای بین اقوام شکل نگیرد، بلکه با توجه به عوامل دیگر سبب شده همیشه شاهد نزاع و درگیری میان اقوام این کشور باشیم.

“تصورات ‌قالبی” نقش بسته در اذهان مردم افغانستان در گروه‌های هویتی و قومیتی نسبت به هم، در طول تاریخ این کشور نقش مهمی در برقراری ارتباط، دوری گزیدن، نفی و حتی حذف یکدیگر داشته است. تاریخ چند دهه اخیر افغانستان که با آن فاصله چندانی هم نداریم _بلکه در ادامه آن هستیم_ بیش از آنکه روایت خون و شمشیر باشد، روایت‌ تصورات‌ قالبی گروه‌های هویتی جامعه افغانستان نسبت به یکدیگر است.

ابوذر غزنوی در ابتدای فصل سوم از اشتراکات فراوان فرهنگی و زبانی میان هزاره‌ها و تاجیک‌ها و همچنین سرنوشت نسبتاً مشترک آن‌ها در طول تاریخ افغانستان سخن می‌گوید:

«حلقه‌هایی که این دو ملت [هزاره و تاجیک] را با هم وصل می‌کرده، علاوه بر مظلومیت تاریخی و گویشی، زبان و فرهنگ مشترک، موقعیت جغرافیایی و ژئوپولتیکی هندوکش و بابا و پامیر و کرانه‌های آن‌ها با دره‌های زیبا و خوش‌منظر جایگاه و خاستگاه هر دو قوم است. در کرانه پنجشیر در طول چهارده سال، حاکمیت مستقل جهادی “جمعیت” جان می‌گیرد، در کرانه بابا، مرکز ولایت بامیان، حزب “وحدت” به وجود می‌آید» (ص ۱۷۶).

در ادامه نویسنده نه به عنوان یک شاهد عینی بلکه به عنوان یکی از بازیگران مهم آن برهه از مناسبات نیک دوران جهاد و پیک‌ها و قاصدهایی که میان “وحدت” و “جمعیت” رد و بدل می‌شد، سخن می‌آورد (ص ۱۷۷_ ۱۹۰) که حامل این درس و پیام مهم برای امروز ماست که روابط میان اقوام در افغانستان حتی در پیچیده‌ترین پیچ‌های تاریخی نیز همواره مملو از خشم و خشونت نبوده است.

البته ابوذر غزنوی در نقد فرماندهی مسعود و دولت ربانی گزارش‌ها و گزاره‌هایی دارد که اگرچه بازخوانی آن امروز برای بسیاری سخت و دشوار باشد اما برای تحقق عبرت‌آموزی و بازخوانی انتقادی تاریخ، نیاز مبرم است.(صص ۱۹۱_ ۲۱۱).

در فصل چهارم نگارنده به واکاوی این امر مهم می‌پردازد که چرا علی‌رغم اشتراکات و مناسبات فراوان میان حزب وحدت و حزب جمعیت، رابطه این دو جریان مهم خدشه دار می شود و در این راستا نقش مخرب مسعود و ربانی (صص ۲۴۵_ ۲۵۰) و مزاری، محسنی و سیاف (صص ۲۵۷_ ۲۹۱) را تجزیه و تحلیل می‌کند.

فصول بعدی کتاب به سایر تحولات دوران جنگ‌های داخلی و درگیری احزاب و جناح‌ها با هم می‌پردازد. تحولات چنداول (فصل پنجم؛ صص ۳۱۱_ ۳۳۶) و فاجعه افشار و عوامل آن (فصل هفتم؛ صص۴۰۱_ ۴۴۴) و تحولات ولایت‌های اطراف کابل در آن سال‌ها (فصل هشتم؛ صص ۴۴۵_ ۴۷۰)، و در فصل نهم شرایط، مناسبات و موضع‌گیری‌های کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در قبال تحولات افغانستان را مورد بررسی قرار می‌دهد. (صص ۴۷۱_ ۵۰۲)

فصل پایانی کتاب نیز پیامدهای جنگ در افغانستان از جمله بازتاب جنگ در بلخ و بامیان و پیامد جنگ در خارج از کشور و موضوع مهاجران را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. (صص ۵۰۳_ ۵۱۶).

د) نمونه‌هایی از بازخوانی انتقادی تاریخ

حسن ختام این یادداشت را به ذکر نمونه‌هایی از بازخوانی انتقادی تاریخ تحولات معاصر  افغانستان در این کتاب اختصاص می‌دهیم.

ابوذر غزنوی در صفحات پایانی فصل سوم کتاب، موضوع مهمی را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد که دقیقا همین امروز نیز در صحنه سیاست افغانستان این موضوع زنده است. ابوذر غزنوی چنین تحلیل می‌کند که حزب وحدت و هزاره‌ها در طول سال‌های جهاد و جنگ‌های داخلی همواره قربانی این تصور و کلیشه در نزد سایر اقوام و جریانات بوده‌اند که وابسته جمهوری اسلامی ایران هستند و از طرف دیگر جنگ ایدئولوژیکی و ادعای ام‌القرایی میان عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران تبعات بسیاری میان جریانات و تحولات افغانستان داشته است (صص ۲۳۲_ ۲۳۴). اگرچه حزب وحدت همانطور که ابوذر غزنوی نیز در ادامه ذکر می‌کند استقلال عمل خویش را داشته است اما به تعبیر اورینگ گافمن، جامعه‌شناس فرانسوی، همواره این “داغ ننگ” اتهام وابستگی بر پیشانی‌ هزاره‌ها و حزب وحدت خورده است.

در همین مورد به همین استفهام انکاری بسنده می‌کنیم که: کدام جریان و جناح حزبی_سیاسی در طول تاریخ تحولات چند دهه اخیر افغانستان وجود داشته و یا همین امروز وجود دارد که حامی و پشتیبان خارجی یا وابستگی به یک کشور خارجی نداشته و ندارد؟

در میانه‌های فصل چهارم، ابوذر غزنوی به عنوان یکی از فرماندهان ارشد حزب وحدت و به عنوان یکی از نزدیکان و خاصان عبدالعلی مزاری، که همگان از میزان ارادت و احترام وی به مزاری واقفیم، نقدهایی را در نحوه مدیریت و رهبری مزاری وارد می‌کند. از جمله این مورد که مزاری در اوایل به نحوی طرفدار تز ولایت فقیه بوده است در حالی که شرایط عینی و ذهنی افغانستان اصلا بستر تحقق چنین تز و فلسفه سیاسی را ندارد (صص ۲۵۷_ ۲۵۹).

همچنین ابوذر غزنوی در واکاوی زمینه‌ها و علل فاجعه افشار توضیح می‌دهد که مدیریت حزب وحدت، به ویژه شخص مرحوم مزاری نیز در پدید آمدن آن فاجعه تاثیر گذار بوده است. (فصل هفتم؛ صص۴۰۱_ ۴۴۴)

از نگاه این قلم چنین به نظر می‌رسد که دیگر دوره «بت‌سازی‌ها» و «اسطوره‌سازی‌ها» در افغانستان به سر آمده است و زمان نقد کارنامه گذشتگان‌مان می‌باشد و اگر تجلیلی از آن‌ها صورت می‌گیرد _که باید هم صورت بگیرد_ باید با تحلیل همراه باشد تا فلک را سقف بشکافد و طرحی نو در اندازد.

مقدمه این طرح نو نیز چنین است که باید پذیرفت تنها یک “روایت” و “قرائت” از تاریخ، نمی‌تواند تمام تاریخ و واقعیت باشد. از همین رو تعابیری همچون “اسطوره” و “احیاگر”، “شهیدملی” و “شهیدوحدت‌ملی” در وصف رهبران، همان‌قدر مشترک است که تعابیری چون “مزدور” و “خائن” در وصف‌شان رایج است.

البته این سخن به معنای طرد تاریخ و عدم اهمیت و مطالعۀ آن نیست بلکه به این معناست که در بازخوانی و بازنگری در آنچه روی داده، فقط با عینک و زاویه دید خودمان، تاریخ را نخوانیم و نبینیم. این رویه سبب می‌شود فهم بهتر و عمیق‌تری از عملکرد آن‌چه که پیشینیان‌مان داشته‌اند، داشته باشیم و کمتر در دام “تعصب” و “لجاجت” بیفتیم و حتی “قضاوت‌مان” هم رنگ و بوی منصفانه‌تری داشته باشد.

به ویژه درباره رهبران و شخصیت‌های معاصر افغانستان که علاوه بر اینکه روایت‌ها و قضاوت‌های ضد و نقیضی درباره‌شان وجود دارد، بلکه در روایت حامی‌ترین حامی آن‌ها هم می‌توان نشانه‌های خطا و لغزش را در آن‌ها یافت.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا