تهدیدات بازیگران غیردولتی در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان
۴ تیر (سرطان) ۱۴۰۱ – ۲۵/ ۶/ ۲۰۲۲
جاشوا تی وایت
جاشوا تی وایت، عضو غیر مقیم برنامه سیاست خارجی در «انستیتو بروکینگز»، و استادیار مطالعات آسیای جنوبی در دانشکده مطالعات پیشرفته بین الملل در دانشگاه جان هاپکینز (SAIS) واشنگتن است. تحقیقات او غالبا بر مسائل سیاسی و امنیتی در شبه قاره هند متمرکز بوده و ضمن آن به بررسی روابط رو به رشد بین جنوب و شرق آسیا را نیز می پردازد. وی در یادداشت تحلیلی حاضر نیز به واکاوی و برشمردنِ تهدیداتِ موجود ناشی از وجود بازیگرانِ غیردولتی در افغانستانِ تحت حاکمیت و کنترلِ طالبان پرداخته است. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
در حالی که رهبری جدید طالبان در افغانستان درگیرِ دست و پنجه نرم کردن با چالش های کوتاه مدت از تشکیل دولت، مدیریت تنش های داخلی، و پیگیریِ جریانِ به رسمیت شناختن این گروه و تأمین مالی خارجی برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی افغانستان بوده است، در این بین بازیگران مسلح غیردولتی در افغانستان نیز ارزیابی فرصت ها و محدودیت هایی که بازگشت طالبان به حکومت با خود به همراه داشته است را آغاز کرده اند. چراکه از دیدِ بازیگرانِ مذکور، شرایط و فضای فعلیِ افغانستان به احتمال زیاد بستری مساعد برای آنهاست. چنانچه گروه های مذکور، از جمله سازمان های تروریستیِ مشخص، در شرایط فعلی کمتر خود را در برابر نظارت و هدف قرارگیریِ ایالات متحده و شرکای ائتلاف آن آسیب پذیر یافته؛ همچنین قادر به بهره برداری از ائتلافِ عظیمی از نیروهایِ مسلح با تجربه و نشات گرفته از طالبان سابق، نیروهای امنیتی افغانستان و سایر صفوف شبه نظامی ستیزه جو خواهند بود؛ و بدین ترتیب فضا را برای ایجاد همکاری های آتی و برنامه ریزی عملیات های جدید در منطقه و فراتر از آن افزایش خواهند داد.
از این رو، فضا و شرایط جدیدِ افغانستان، خطرات متعددی را متوجه ایالات متحده و شرکای آن می کند که تحلیل حاضر به بررسیِ سه مورد از برجسته تری موارد و پیامدهایِ آنها برای ایالات متحده می پردازد.
دولت اسلامی خراسان
نخستین خطر و تهدید آن است که دولت اسلامیِ ولایت خراسان ممی باشد، گروهی که رابطه ای علنا خصمانه نیز با طالبان داشته، از ضعف و دغدغه هایِ حکومت جدیدِ افغانستان در مسیرِ تقویت جذب نیرو، جمع آوری کمک های مالی، و کنترل سرزمینی خود در داخل افغانستان بهره خواهد جست؛ و فشار این گروه بر دولت باعث انحرافِ توجه و تمرکزِ رهبری طالبان بر منتقدان داخلی یا خارجی خواهد شد.
دولت اسلامی ولایت خراسان در افغانستان که به گروهِ بزرگترِ دولت اسلامی (عراق و شام) وابسته است، در سال ۲۰۱۵ ظهور و یک پایگاه اصلی عملیاتی را در مناطق کوهستانی شرق این کشور ایجاد کرد. از منظر سلفی، دولت اسلامی خراسان گروه ستیزه جویی ضدشیعه است و موجودیتِ دولت پاکستان و دولت افغانستان که از سوی غرب حمایت می شدند را به عنوان رژیم های مرتدی که مستحقِ سرنگون و جایگزینی بوده اند، رد کرده است.
دولت اسلامی خراسان از همان ابتدای تاسیس، قویا و با سرسختی به انتقاد از طالبان پرداخته است؛ چرا که این گروه را به قدر کفایت اسلامی/اسلامگرا نمی داند. چنانچه جنگجویان طالبان و دولت اسلامی خراسان بارها با هم درگیر شده اند؛ و طالبان در این میان نقش مهمی در شکست پایگاه های داعش در روستاهای افغانستان ایفا کرده و گاه در قالبی غیررسمی نیز با نیروهای آمریکایی هماهنگ شده اند. در پیِ تسلط طالبان بر افغانستان در تابستان ۲۰۲۱، دولت اسلامی خراسان به حملاتِ خود ر افغانستان ادامه داد و این بار طالبان را نه به عنوان رقبای شورشی، بلکه به عنوان مقامات حکومتی نامشروع هدف قرار داد. در زمان حاضر نیز دولت اسلامی خراسان از توجهِ سردرگم، پراکنده و غیرمتمرکزِ دولت طالبان و تلاش های این گروه جهت برقرار ساختن خدمات اجتماعی اولیه نهایت بهره را می برند. دولت اسلامی خراسان که در زمان فروپاشیِ آشفته و نابه سامانِ حکومت اشرف غنی، صفوف خود را با فرار از زندان و آزادی زندانیان تجدید ساخت، حملات شهری را تسریع و تشدید نموده و بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، “جایگاه خود را به عنوان تنها گروهِ ضدمصالحه/واپس گرا در افغانستان تثبیت کرده است.” همانطور که ایالات متحده و شرکای افغان آن طی سالیان متمادی از شرایط افغانستان تجربه آموخته و درس گرفته اند، باید گفت دفاع از مناطق شهری در برابر تیم های وفادار و جان فشانِ تروریست های هسته های کوچک، حتی برای دولتی مجهز و تامین شده نیز اقدامی طاقت فرسا و سهمگین است (چه رسد به دولت نا به سامانِ فعلی).
به هر حال باید توجه داشت، درحالی که احتمالِ نسخه برداریِ عناصر استراتژیک شورشی طالبان از سوی دولتِ اسلامیِ خراسان وجود دارد، لیکن این گروه شانس کمی برای تکرار موفقیت طالبان در افغانستان دارد. ایدئولوژی سلفی این گروه و استقبال از خشونت های تعمدی آن علیه غیرنظامیان، به بیگانگی و روی گرداندنِ بیشتر افغان ها، حتی رهبران مذهبی محافظه کار پشتون ادامه خواهد داد. اما به هر حال باید این امر را در نظر گرفت که یک دولتِ اسلامیِ احیا شد، در هر صورت مخرب و خطرآفرین خواهد بود. چرا که این گروه می تواند تا حدی کنترل ارضی خود را بسط و گسترش داده؛ فرصتی برای کسب رانت ها و درگیر شدن در روندی از استخدام قهری به دست آورد؛ و در نهایت جهت ارتقای جایگاه خود، حملاتِ غیر عادی اش علیه دولت را قدرت بخشیده و افزایش دهد. به لحاظ نظری باید گفت، دولت اسلامی خراسان می تواند از پناهگاه های امن سوء استفاده کرده، و برای برنامه ریزی حملات علیه اهداف غربی منابع خود را گسترش دهد، لیکن هیچ نشانه آشکاری دال بر طرح ریزی برای انجام این کار وجود ندارد؛ بدین ترتیب به احتمال زیاد جهت گیری این گروه بر رقابت بر سر کنترل دولت افغانستان متمرکز خواهد ماند.
همچنین کارزار نظامیِ حملاتِ دولت اسلامی خراسان، محاسبات رهبری طالبان را به شیوه هایی بی فایده و بی ثمر شکل می دهد. طالبان گرچه نسبتا منسجم و یکپارچه به نظر می رسید، با چرخش به سمت حکومت، جناح بندی آن آشکارتر می شود. چنانچه در همین راستا باید اشاره کرد، گرچه برخی از رهبرانِ طالبان که با جامعه بین المللی نیز مذاکره و گفتگو داشته اند، آشکارا نسبت به نهادهای کمک کنندۀ خارجی و تشکیل دولتی فراگیر موضعی سازگارتر را ترجیح می دهند؛ لیکن دیگر شخصیت های این گروه، به ویژه سراج الدین حقانی، وزیرکشور و رهبر شبکه بدنام حقانی، با موفقیت دولت را به سمت اتخاذ مواضع تندرو و سختگیرانه در سیاست داخلی و خارجی سوق داده اند. دولت طالبان به احتمال زیاد در مواجهه با چالشی جدید از سوی دولت اسلامی خراسان، نگرانِ تخریب و از دست دادن مشروعیت ایدئولوژیک خود خواهند بود. این فشارها تنها به عناصر تندرو قدرت می بخشد.
افزایش آزادی برای دیگر شبه نظامیان
اما تهدید دوم این است که، یک دولت طالبان تحت سلطه شبکۀ حقانی در کابل و با انگیزه های حیثیتیِ کمی برای محدود کردن فعالیت های گروه القاعده یا سازمان های شبه نظامی وابسته به پاکستان مانند لشکر طیبه و جیش محمد، به این گروه های در آزادیِ استفاده از فضای افغانستان جهتِ فعالیت های لجستکی خود، استخدام و جذب نیرو، همچنین برنامه ریزی و کاهش وابستگی خود به پاکستان اجازه خواهند داد. حتی در بهترین شرایط نیز، اجتناب ناپذیر بود که خروج نیروهای ایالات متحده و ائتلاف از افغانستان به ایجاد فضایی مساعدتر برای گروه های تروریستی منجر شود. در واقع، دولت ایالات متحده در ماه اکتبر چنین برآورد کرد که، دولت اسلامی خراسان می تواند توانایی خود را برای انجام عملیات خارجی علیه ایالات متحده در مدت ۶ تا ۱۲ ماه بازسازی کند، در حالی که القاعده می تواند همین کار را «یک یا دو سال» انجام دهد. در همین حین، هند و شرکای جهانی آن به حق نگران این موضوع هستند که گروه هایی چون لشکر طیبه و جیش محمد، که تا حد زیادی از افغانستان به عنوان جبهه ای ثانویه برای جذب نیرو و آموزش استفاده کرده اند، فضای بیشتری برای برنامه ریزی حملات علیه اهداف هندی خواهند داشت.
برجسته بودنِ حضورِ شبه نظامیان وابسته به شبکه حقانی در دستگاه امنیتی دولت جدید، این خطرات را تشدید می کند. حقانی ها و برخی دیگر از فرماندهان نظامیِ طالبان روابط نزدیک خود با القاعده حفظ کرده اند، و اگرچه امکان دارد آنها به این گروه تروریستی توصیه کنند که خود را از قرار گیری در دید و توجه عموم دور نگه دارند، اما به نظر نمی رسد که تلاش هایِ موثر و معناداری برای محدود کردن آزادی عمل آن (گروه) انجام داده باشند. همچنین باید توجه داشت پیوندهای حقانی ها با گروه های جهادی تحت حمایت پاکستان نیز طولانی مدت، پیچیده و متقابل است. لشکر طیبه و جیش محمد -با میانجیگری احتمالی پاکستان- می توانند از حمایت مستمر حقانی ها برای آموزش و نیروگیری در افغانستان سود ببرند. همچنین حقانی ها و متحدانشان از پیوند دادنِ ائتلاف گسترده ای از شبه نظامیانی که می توانند با دولت اسلامی خراسان مخالفت کرده و مشروعیت و فضای جذب نیرو را از این گروه سلب کنند، سود خواهند برد.
حقیقت این است که القاعده، جیش محمد، لشکر طیبه و سایر گروه هایی که منافع غرب و هند را هدف قرار می دهند، نیازی به تسهیل شرایط و حمایت فعال طالبان ندارند. تنها نیازِ این گروه ها آن است که دولت جدید افغانستان تا حد زیادی منفعل بماند. با وجود اینکه طالبان انگیزه های آشکاری برای جلوگیری از برنامه ریزی القاعده برای حملات خارجی از خاک خود دارند، و امکان دارد خود القاعده نیز به دلیل ضعف هایی سازمانی با مشکلاتی مواجه شود، اما ایالات متحده نمی تواند برای محدود کردن القاعده و سایر شبه نظامیان تنها به نگرانی های حیثیتیِ طالبان تکیه کند. بنابراین، پاکستان ممکن است همچنان به عنوان یک شریک با ارزش، ولو ناخوشایند و پرتنش در جریان مبارزه با تروریسم در نظر گرفته شود: چرا که از یک سو، پاکستان به قدر کفایت به طالبان نزدیک هست تا بتوان بینش منحصر به فردی در مورد فعالیت های القاعده در افغانستان به دست آورد، و از دیگر سو نیز آن اندازه نگران دشمنی تاریخی القاعده در قبال پاکستان است که برای همکاری در روش های محدود با واشنگتن و برای تنزل دادن این گروه تمایل داشته باشد.
ناشناخته های شناخته شدۀ جدید
اما خطر و تهدید سوم این است که شرایطِ غیرشفاف و محیطِ مساعد و آسانگیر در افغانستان همراه با حجم وسیعی از نیروهایِ مسلح بیکار، به مشارکت های عملیاتی جدید بین بازیگران مسلح غیردولتی منجر خواهد شد که خود می تواند شناسایی تهدیدهای جدید برای ایالات متحده و شرکای آن را دشوار سازد.
به عبارت دیگر، این خطرات و تهدیدات به سادگی تنها در قالبِ آنچه جامعه مبارزه با تروریسم می تواند در مورد افغانستان امروزی به رهبری طالبان تشخیص دهد، جای نمی گیرد؛ بلکه این دست تهدیدها در آنچه نمی توان مشاهده یا پیش بینی کرد نیز جای خود را باز خواهد کرد. افغانستان محیطِ بارور و مساعدی برای مشارکت های جدید ستیزه جویان است. حتی پیش از سقوط حکومت غنی، حقانی ها به عنوان گارگزارانِ پیش فرض از قدرت در میان مجموعه ای از گروه ها عمل می کردند؛ گروه هایی چون: القاعده؛ شبه نظامیان متمرکز بر هند؛ گروه های فرقه گرای ضد شیعه؛ تحریک طالبان پاکستان (تی تی پی) با تمرکز بر به چالش کشیدن دولت پاکستان؛ ستیزه جویان اویغور که چین طالبان را برای سرکوب آنها تحت فشار قرار داده است؛ و دیگر گروه های ستیزه جو.
این شبکۀ سازمانیِ پیچیده از گروه های شبه نظامی سنی اکنون در حال تلاقی و مواجهه با بازاری (ستیزه جویانه) هستند که متشکل از طالبانِ سابق، سربازان بیکار سابق نیروهای امنیت ملی افغانستان، و شبه نظامیانیست که از کشورهای مجاور گسیل می شوند تا از محیط مساعد یا فرصت های نیروگیری نهایت استفاده را ببرند. بعید است که سازمان های شبه نظامی قادر به جذب بیش از بخش کوچکی از این نیروهای ستیزه جویِ موجود باشند، اما به هر حال باید گفت که آنها از مجموعۀ مستعدِ این نیروی کارِ غیرعادی اما با کیفیت بهره مند خواهند شد.
درحال حاضر توانایی و ظرفیت اش واشنگتن با از دست دادن بسیاری از پلتفرم های جمع آوری اطلاعات انسانی و فنی خود در تابستان گذشته، برای درک چشم انداز ستیزه جویان در افغانستان به طرز چشم گیری کاهش یافته است و با جریان یافتن نیروی کار ستیزه جو به روش های غیرقابل پیش بینی، دید ایالات متحده حتی بیشتر نیز کاهش خواهد یافت. متأسفانه، این خطر را نمی توان به راحتی با مشارکت های دیپلماتیک یا دخیل ساختن روندی از زیرساخت های نظامی کاهش داد. بینش ایالات متحده در مورد محیط شبه نظامیان افغانستان ناگزیر با میانجیگری شدید پاکستان همراه خواهد شد، که علیرغم کمک های محدودش علیه القاعده و البته تحریک طالبان پاکستان، به دلیل حمایت اساسی از طالبان و شبه نظامیان ضد هند، توسط اکثر مقامات آمریکایی به عنوان راوی غیرقابل اعتمادی در نظر گرفته می شد.
در نهایت باید گفت حضور گسترده ایالات متحده و نیروهای ائتلاف در افغانستان، مانع از بهت و شرمساریِ ایالات متحده در سال ۲۰۱۵ و بابت کشف یک کمپ آموزشیِ عظیمِ القاعده در جنوب افغانستان، نشد. این کشف موجی واکنشی را در جامعه ضد تروریسم ایالات متحده به وجود آورد؛ جامعه ای که بیش از حد به مفروضات خود در مورد محیط ستیزه جو اعتماد و اطمینان کرده بود. اما ظرفیتِ افغانستان برای غافلگیری ایالات متحده، امروز حتی بیشتر از هفت سال پیش است و ایالات متحده جز اینکه هوشیار و گوش به زنگ بماند، چاره ای دیگر ندارد.
منبع: وب سایت بروکینگز