سر تیتر خبرهامجلهنخستین خبرهایادداشت ها

گام های بلند نادر شاه در مسیر پیشرفت، مقهور تحولاتی داخلی از نارضایتی و بی اعتمادی (۱۹)

۷ تیر (سرطان) ۱۴۰۱ – ۲۸/ ۶/ ۲۰۲۲

حبیب الله کلکانی و یا به عبارتی همان بچۀ سقا، قصد داشت به عنوان امیر جدید بر افغانستان حکومت کند، اما حکومت او تنها ۹ ماه پیش از سرنگونی نادرخان (۱۹۲۹- ۱۹۳۳) و برادرانش دوام آورد. سقوط بچه سقا اجتناب ناپذیر بود؛ زیرا همه چیز علیه او، به عنوان حاکمی تاجیک پیش رفت. پیش از سقا، هرگز یک حاکم تاجیک حکمرانی نکرده بود، چراکه همه پادشاهان از قبایل پشتون برخاسته بودند. بدین ترتیب، هنگامی که نادرخان پس از ایفای نقش رهبری در مبارزه با این حاکم تاجیک، لویه جرگه ای از رهبران قبایل برجستۀ پشتون را گردهم آورد، جرگه به سرعت بچه سقا را “جبار” نامیده و در نتیجه او را به عنوان حاکم وقت سلب مشروعیت کرد.

به هرروی، گرچه پیش از آنکه محمد نادرشاه کار سلطنت و حکومت را آغاز کند، مردم کشور عملا شاهد بودند که نا به سامانی و حکومت اغتشاشی کشور را به سوی افول و نیستی می کشاند (شاه امان الله خان به رغم انتظار مردم، در برابر اغتشاش ثبات نورزیده، کشور را ترک کرد و متعاقبا محمد نادر خان بر حکومت بچه سقا غلبه کرد)؛ لیکن مردم بازهم بر نادرخان اعتماد نداشته و به ویژه قشر روشنفکر با شک و تردید به جانب وی می نگریستند‌.

اما نادر خان که بود؟

به روایت غبار، در جنگ دوم انگلیس و افغانستان (۱۸۷۸-۱۸۸۰) هنگامی که امیرمحمد یعقوبیان جبهه ملت افغانستان را ترک، و معاهده گندمک را امضا نمود، دولت انگلیس از وجود چنین پادشاه تسلیم شده ای بی نیاز، و با قیام مردم افغانستان مقابله گردید. پس امیر محمد یعقوب خان اسیر را در دسامبر ۱۸۷۹ از کابل به هندوستان تبعید نمود و متعاقبا سردار یحیی خان (یکی از پسران سردار سلطان محمد خان طلایی) خسر امیر محمد یعقوب خان را نیز از کابل به دیره دون هند فرستاد.

بدین ترتیب، آنگونه که در ادامه، فرهنگ شرح می دهد، محمد نادرشاه در سال ۱۸۸۳ میلادی در مقام دیره دون واقع در هند بریتانیا تولد یافت و سالیان اول عمرش را در آن کشور به سر برد. تعلیمات ابتدایی و متوسطه را در آنجا فراگرفته و با زبان های اردو و انگلیسی آشنایی داشت. وی پسر سردار محمد یوسف خان، پسر سردار یحیی خان، پسر سردار سلطان محمد خان معروف به طلایی از برادران وزیر فتح خان بود که پس از سقوط دولت سدوزایی، افغانستان آن روز را بین هم تقسیم کردند.

محمدنادر خان که علاوه بر پشتوانه خانوادگی، از نظر تعلیم و آگاهی از اوضاع جهان بر سایر درباریان برتری داشت، در ۲۳ سالگی به رتبه برگد نظامی و در ۳۱ سالگی به درجه سپهسالاری ارتقا یافت. جاه طلبی مفرط را که شاید هوس پادشاهی هم جزء آن بود، از جدش سلطان محمد خان به ارث برده و سیاست مبتنی بر مکر و حیله را در دبستان درباری که در آن خدمت می کرد، آموخته بود. وی هم در جنگ استقلال و هم در پایان بخشیدن به جنگ داخلی متعاقب سقوط شاه امان االله نقش موثری ایفا کرد. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۶۷۶)

محمد نادر شاه و چگونگیِ به قدرت رسیدن وی

با نگاه کوتاهی به گذشته باید گفت، زمانی که بچه سقا کابل را اشغال و شاه فرار کرد (ژانویه ۱۹۲۹) سپهسالار (نادر خان) درصدد داخل شدن در افغانستان شد و بعد از کمی با برادرانش محمد هاشم خان و شاه ولی خان از نیس فرانسه حرکت کرده و وارد بمبی شد. آنگاه از لاهور به پیشاور رسید. محمد هاشم خان را به ننگرهار فرستاد و خود به قصد پاکتیا حرکت کرد. شاه محمود خان از جاجی در پاره چنار به استقبال نادرخان رفت و نادرخان متعاقبا به خوست رسید و به فعالیت شروع نمود.

اما روزی که نادرخان در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۹ داخل شهر کابل و وارد تالار سلام خانه عام/ارگ که مملو از مستقبلین کابل بود گردید، و چند نفر از اشخاص معین شده پیشنهاد قبول سلطنت افغانستان را به شخص او نمودند، نادر خان بدون اینکه به وعده هایی که به مردم افغانستان داده بود وفا کند، روی سجده بر زمین نهاد و از این نعمت عظمی دعای شکران نمود در حالی که او بارها کتبا و شفاها گفته بود که “در مبارزه با ضدبچه سقا، استقرار مجدد صلح و امنیت افغانستان را می خواهد، نه تاج و تخت را برای شخص خویش.” بدین ترتیب نادرخان در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۹ در کابل به پادشاهی خود را اعلام و دو روز بعد کابینه موقت تشکیل داد. (غبار، ۱۳۹۴: ۳۸-۳۹)

طبق برخی روایت ها، نادر شاه با نداشتن پولی در خزانه برای جبران غرامت قبایل به خاطر به قدرت رساندن او، اولین هفته های خود را در تاج و تخت به تماشای غارت پایتخت و بازارهای اطراف توسط رعایای خود سپری کرد. آندره ویولیس، تنها خبرنگار خارجی که شاهد جنجال های پس از سرنگونی تاجیک ها بود، چنین نوشت که «قبایل [پشتون] کابل را پایتخت دشمن می دانستند. با وجود این، پادشاه جدید به سرعت برای بهبود روابط با تاجیک ها اقدام و فرزندان رهبران برجسته را برای خدمت در محافظ شخصی خود منصوب کرد». همچنین نادر برای تقویت حکومتش لقب «شاه» را به خود داد.

با کنار زدن قبایل غارتگر از پایتخت، چالش مضاعف نادر این بود که نظم داخلی را که به دلیل ضعف های سیاسی امان ‌الله و متعاقب آن تصاحب قدرت توسط تاجیک ها مختل شده بود، بازگرداند؛ و در عین حال مقاصد و آمال خود برای نوسازی کشور را پیش ببرد. شاه جدید از یک سو به زودی اجرای دقیق شریعتِ ارائه شده توسط کلکانی را تأیید و برخی مقررات که او وضع کرده بود را بازگرداند؛ در حالی که از دیگر سو با موفقیت قانون اساسی را اجرا می کرد؛ که تا حد زیادی شبیه قانون اساسی پیشنهاد شده توسط امان الله بود.

پس از شورش دوم توسط تاجیک ها در سال ۱۹۳۰، که با اعدام تعداد زیادی از افراد به شدت سرکوب شد، دولت جدید ساخت جاده ای از طریق هندوکش را آغاز کرد تا اقتدار خود را در استان های شمالی، که برای حاکم قبلی بسیار مهم بود، نمایان و عملی کند. هرچند تمام این برنامه های بلندپروازانۀ نادرشاه در ۸ نوامبر ۱۹۳۳ ناگهان متوقف شد؛ یعنی زمانی که شاه توسط عبدالخالق، دست نشاندۀ یکی از رقبای سیاسی نادر، ترور شد و پسرش، شاهزاده ظاهر نوزده ساله، به سلطنت رسید. (DeNeufville,2006: 55-57)

اقدامات نادرشاه برای تقویت دولت

اولین کار محمد نادرشاه پس از احراز تاج و تخت، تشکیل کابینه دولت یا هیات وزراء بود. برخلاف شاه امان الله که وظیفه ریاست وزراء را خودش برعهده داشت، نادرشاه برادرش محمد هاشم خان را با عنوان صدر اعظم به این وظیفه مامور، و برادر دیگرش شاه محمود خان را به صفت وزیر حربیه تعیین کرد. از جمله وزرای امان الله شاه دو نفر فیض محمد خان و علی محمد خان را که در پیشنهاد پادشاهی او پافشاری کرده بودند را به ترتیب به عنوان وزیر خارجه و وزیر معارف مقرر نمود. وزارت عدلیه را به حضرت فضل عمر مجددی، بانفوذترین شخصیت روحانی که در ساقط ساختن دولت امانی سهم فعال داشت تفویض کرد و وزارت داخله را به محمدگل خان مومند، سردسته برتری خواهان پشتون سپرد.

هرچند در دولت جدید، شاه به ظاهر در اداره امور شرکت نداشت و کارها به صدراعظم و هیات وزراء سپرده شده بود، اما نادرشاه شخصی نبود که در عمل به چنین کاری تن در دهد. او مردی فعال و سخت کوش بود و از تمام امور خصوصا مسائل مربوط به امنیت، سیاست خارجی و تبلیغات شخصا سرکشی می نمود و این کار را عمدتا به وسیله دو نفر از همکاران مورد اعتمادش الله نواز خان یاور و محمد نوروز خان سرمنشی اجرا می نمود.

اما در عین حال، نظام جدید با وجود تشکیل کابینه و هیات وزراء، ماهیت خانوادگی داشت. به این معنی که تمامی افراد خانواده سردار یحیب خان جد نادرشاه و به درجه اول چهار برادرش محمد عزیز خان، محمدهاشم خان، شاه ولی خان و شاه محمود خان خود را در پادشاهی شریک می شمردند و نادرشاه نیز این حیث را برای ایشان قائل بود. از جمله این برادران محمدنادرخان، محمد هاشم خان و شاه محمودخان از مادری سدوزایی بودند و محمدعزیزخان و محمد هاشم خان از مادر محمد زایی. لیکن با وصف جدایی مادرانشان، با یکدیگر اتفاق داشتند. این اتحاد، مدت دراز بین برادران دوام یافت و عامل مهم پیشرفت کارشان بود. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۶۵۶-۶۵۷)

اما به روایتِ غلام محمد غبار، نادرشاه پس از اعلان پادشاهی، مرامنامه خویش را در ده ماده در افغانستان منتشر ساخت. طبق فقره اول، حکومت موجود موافق به احکام دین مقدس اسلام و مذهب مهذب حنفی امور مملکت را اجرا خواهد کرد. طبق فقره دوم، منع شراب نوشی. در فقره سوم تنظیم اردو و افتتاح مکتب حربیه را وعده داد و در فقره چهارم از ادامه مناسبات با دول خارجی مثل دوره امانیه سخن راند. در فقره پنجم، سپردن کار را به اهل آن وعده داده و از ترمیم تلفن، تلگراف، پوسته، و شوارع سخن رانده است. در فقره ششم از مالیات و گمرگات مثل دوره امانیه، و در فقره هفتم از آرزوی قایم کردن مناسبات تجاری با دول خارجی و از به کار انداختن معادن و آبیاری با وسایل جدید مخصوصا از تمدید خط آهن وعده داده است. در فقره هشتم مسئلۀ علم و فن (معارف) را به انعقاد شورای ملی موکول کرد. نهایتا در فقره نهم از تشکیل شورا و در فقره دهم از تعیین صدراعظم و تشکیل کابیه سخن گفت.

این مرامنامه تحریری که به شکل رسمی منتشر شد، دارای ماهیت ارتجاعی و مملو از ریاکاری و دروغ و فریب بوده ولی مرام عملی دولت هنوز هم ارتجاعی تر و اختناق آور تر بود. چنانچه شاه در قصر گلخانه در مجلسی عام راجع به سیاست داخلی دولت چنین اخطار داد: «حکومت موجوده نخواهد گذاشت که مثل دورۀ امان الله خان هر کس بتواند در سیاست حرف بزند.» بدین ترتیب جمعیت درک می کردند که روش نادر شاه در برابر ملت افغانستان چگونه دهشتناک خواهد بود.به اعتقاد غبار، باید گفت نادرشاه در این عقیده نسبت به امیر عبدالرحمن خان وفادار بود و پیروی خودش را از او عملا اثبات کرد.

بدین ترتیب به گفتۀ غبار؛ از نظر ماهوی، دولت نادری عبارت بود از یک رژیم فئودالی که بر آریستوکراسی و اولیگارشی و نقاب مذهب تکیه می کرد. روح سیاسی این کالبد همان دهشت مفرطی بود که ماکیاول آن را پایه فلسفه “استبداد جدید” خوانده بود. در چنین رژیمی طبیعتا شخصیت زمامدار و یا زمامداران که در راس همه قدرت سیاسی قرار دارند، تاثیر عظیمی در جامعه داشت؛ زیرا زنجیر مسئولیت برای جلوگیری از امیال و احساسات آنها معدوم بود. پس مقدرات جامعه دستخوش سیلاب هوس ها و امیال این گروه گردید. (غبار، ۱۳۹۰: ۴۶-۴۷)

فراز و فرود دوران حکومت محمد نادر شاه

اما انتصاب نادرخان به عنوان شاه، سرآغاز برخی تحولات بود. اگرچه نادرشاه توسط یک لویه جرگه به نمایندگی از مردم انتخاب شد، پیروان امان الله مدعی بودند که نادر حق ندارد پادشاه قانونی باشد و این لویه جرگه برای انتخاب امیر جدید بسیار جزئی و ضعیف است. با این حال، آنگونه که بارفیلد مطرح کرده است، بحث جانشینی زمانی پایان یافت که بریتانیا رژیم نادر را در نوامبر ۱۹۲۹ به رسمیت شناخته، به او مبلغی داد تا «دولتش را تثبیت کند» و شاه جدید نیز حمایت خود را از همه معاهدات موجود بین دو ملت بازگو و تکرار کند. با این حال، پیروان امان الله آماده ترک جنگ نبودند و در سال ۱۹۳۰، شینواری های پشتون و کوهستانی های تاجیک شورش های جداگانه ای را علیه پادشاه جدید در کمربند قبیله ای شرقی و مناطق شمالی رهبری کردند.

نادرشاه به سرعت واکنش نشان داد و از قبایل پشتون مرزی خود خواست تا در سرکوب شورش کمک کنند و بسیاری از حامیان امان الله را نیز “اعدام و زندانی” کرد. تا سپتامبر ۱۹۳۱، نادر هر شورش و قیام علیه رژیم خود را سرکوب کرد. اگرچه آخرین شورش بزرگ به رهبری عموی بچه سقا در منطقه کوهستان در جولای ۱۹۳۱ آغاز شد، اما به راحتی با کمک قبایل سرکوب شد.

میر محمد صدیق فرهنگ شرایط کلی موجود در این دوره را چنین توصیف کرده است: “زنان را به حجاب مکلف نمود و دایره احتساب را به غرض مراقبت از تطبیق احکام فقه دوباره تاسیس کرد. در عین حال، به ایجاد یک اردوی ملی منظم همت گماشت و مکتب حربیه جدیدی در بالاحصار تعمیر نمود. در زمینه اداری، دولت جدید اداره مرکزی و اداره ولایات را تقریبا به همان شکل عصر امانی احیا کرد و با این که در این ضمن وزارت معارف را هم دوباره تشکیل کرد اما از تعلیم دختران صرف نظر نمود و تعلیم سران را هم نخست به پایتخت و یک چند شهر بزرگ محدود ساخت. در مقابل، در آخرین سال پادشاهی کوتاه مدتش، با تاسیس فاکولته طب، اولین پوهنتون کشور را بنیاد نهاد.” (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۶۵۷-۶۵۸)

اما غلام محمد غبار اوضاع را به گونه ای بغرنج تر و بدین ترتیب شرح می دهد: نخستین کاری که سلطنت در ساحۀ معارف کرد، انسداد مدارس زنانه، انجمن نسوان کابل، و جریدۀ ارشاد نسوان بود. شاگردان افغان را از کشور اجبارا رجعت داد و در زیر برقع و دلاق مستور نمود. همچنین شاگردان افغای را از ترکیه احضار نمود و براند، حتی نه نفر از اینها را به مجرد رسیدن به کابل داخل زندان کرد. همچنین دولت در تمام کشور مدارس متوسطه و ثانوی را ببست و فقط در کابل لیسه های سابق را در برابر خارجی ها برای نمایش نگه می داشت و آنهم در تحت اداره نظامی. درنتیجه طی چهار سال سلطنت نادر شاه مجموع مکاتب ابتدایی در تمام افغانستان به شمول پایتخت از ۲۷ باب تجاوز نمی کرد. همچنین در ساحۀ مطبوعات، سلطنت مطابع آزاد و انفرادی کشور را از قبیل مطابع انیس و رفیق و غیره مسدود نمود و تمام امور طبع و چاپ را در مطبعۀ دولتی متمرکز ساخت. همچنین گمرک کابل را موظف نمود تا ورود ماشین های تایپ را کنترل نمایند و فهرست عدد و نام وارد کننده را به حکومت بسپارد. (غبار، ۱۳۹۴: ۸۹-۹۲)

به هرروی از دید برخی ناظران دیگر، نادرشاه برای جلب رضایت متعصبان دینی-مذهبی، حقوق بازنشستگی کلان دولتی را به شخصت های بانفوذ مختلف از جمله محمد صدیق، حضرت شور بازار که پیش از این در سرنگونی رژیم امان الله خان ایفا کرده بود، بازگرداند. همچنین باید گفت نادرشاه حکومت خود را با مشورت نزدیک با چهار برادرش آغاز کرد؛ بدین ترتیب، در حالی که در هنگام تصمیم گیری های حکومتی در میان خاندان سلطنتی اختلافاتی وجود داشت، آنها معمولا یک جبهه متحد را به صورت علنی ارائه می کردند.

نادر با اعلام قانون اساسی جدید در ۳۱ اکتبر ۱۹۳۱ عمدتا بر اساس چارچوب قانون اساسی امان الله خان در سال ۱۹۲۳ به تشکیل حکومتی دائم ادامه داد. بدین ترتیب، بر اساس قانون اساسی جدید، تاج و تخت در خانواده نادرشاه موروثی و کابینه، مجلس سنا و مجلس جدید تأسیس شد. کابینه که از هجده بخش تشکیل شده بود، منصب نخست وزیری، روسای مجلس و سنا، مدیران معادن و کشاورزی، وزرای جنگ، دولت، امور خارجه، کشور، دادگستری، آموزش، بهداشت، دارایی، بازرگانی و پست را شامل می شد.

اما قانون اساسی به شاه قدرت «ریاست قوای مجریه، مقننه و قضائیه» داده، او را فرمانده کل نیروهای مسلح قرار داد و مصونیت شخص او را اعلام کرد. به گفتۀ لوئیس دوپری، در واقع، «تضاد عمده در قانون اساسی ۱۹۳۱ این بود که اگرچه دولت در برابر مجلس مسئول اعلام شد، نمایندگان مجلس باید به حکومت سوگند یاد می کردند». علاوه بر این، نادر قدرت اعلام جنگ، انتصاب نخست وزیر، تأیید همه مقامات و وضع قوانین اضطراری را داشت. بنابراین به گفتۀ دوپری، قانون اساسی که بر اساس منابع مختلف از جمله قانون اساسی ترکیه، ایران و فرانسه شکل گرفته بود، «محلی از تناقضات» بود.

سعی شده بود تا افکار غربی با سنت ها و آداب و رسوم محلی افغانستان همراه با قوانین شریعت ترکیب شود. اگرچه قانون اساسی برای نهادهایی که ایجاد کرده بود اقتدار و اختیاری را تجویز می کرد، اما در واقعیت، قدرت واقعی در اختیار خانواده سلطنتی بود. دولت هرگز به طور کامل قادر به اجرای وظایف قانون اساسی خود نبود و با وجود اینکه سلطنت نادر اغلب به عنوان یک سلطنت مشروطه توصیف می شود، بیشتر یک الیگارشی بود.

به طور کلی از دید برخی محققان، اگرچه نادر برنامه های مختلف توسعه اقتصادی را برای نوسازی افغانستان اجرا کرد، اما هنوز بسیاری از افغان ها از او رنجیده خاطر بودند. (هر چند به باور غبار، سلطنت نادر شاه تا زمان مرگش در راه اصلاح منابع تولیدی، صنعتی و زراعتی و مالی کشور و قوانین مربوط به آن یک قدم برنداشت و سلطنت در عوضِ توجه به زیربنای اقتصادی کشور، متوجه تسهیلات تجاری بود.) شاه با ساختن بانک ملی افغان و معرفی پول رایج جدید، طرح های مختلفی را برای نوسازی اقتصاد عمدتاً دامی و کشاورزی افغانستان آغاز کرد. مهم ‌ترین اقدام نادر ایجاد راه‌ های حمل و نقل و ارتباط مناسب با ساخت شاهراه‌ ها و در نتیجه اتصال ولایت های بزرگ بود. به هر حال اگرچه این گام ‌های تاریخی به سوی پیشرفت بود، سلطنت نادر در میان افغان ‌ها محبوبیت نداشت، بسیاری از آنها معتقد بودند که ادعای نادر و خانواده ‌اش برای تاج و تخت معتبر نیست.

علاوه بر این، نادر در میان نسل جوانی که امان الله خان مترقی را ترجیح می دادند، کمتر محبوب بود. ناآرامی ‌های قبیله‌ ای نیز در طول سلطنت نادر از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ افزایش یافت، زیرا قبایل پشتون مهمند و آفریدی حملات بیشتری را در بخش ‌های شرقی کشور آغاز کردند. در حالی که تنش بین بریتانیا و قبایل مرزی افزایش یافت، رهبران قبایل از نادر خواستند تا مداخله کند، اما به آنها توصیه شد که “با انگلیسی ها صلح کنند”. این جدایی بزرگی از امیران پیشین افغانستان بود که به نمایندگی از تمام قبایل سرحدی پشتون با بریتانیا مذاکره می کردند. در حالی که بسیاری از افغان ‌ها این رویکرد وی را دلیلی برای مخدوم بودن نادر برای بریتانیا می دانستند، لیکن از دید برخی دیگر، او تنها مراقب تحریک بریتانیایی‌هایی بود که مبادا سلطنت او را سرنگون کنند.

به هر حال، بی ‌توجهی نادر از قبایل شرقی باعث رنجش شدید افغان‌ ها شده بود. این عصبانیت زمانی شکل عملی پیدا کرد که در ژوئن ۱۹۳۳ محمد عزیز خان، برادر ارشد محمد نادر شاه و قدیمی ترین فرد از برادرانِ پشتون محمدزائی که به عنوان سفیر افغانستان در سفارت افغانستان در برلین، آلمان خدمت می کرد، توسط یک دانشجوی فارغ التحصیل افغان به نام سید کمال به ضرب گلوله کشته شد. او که برای تحصیلات عالی به آلمان آمده بود، مشخص شد به دلیل نفوذ بریتانیا در افغانستان دست به این اقدام زد.

چندی بعد، حادثه مشابه دیگری رخ داد که یک دانشجو برای ترور سفیر بریتانیا وارد سفارت بریتانیا در کابل شد اما پس از کشتن دو کارمند عالی رتبه جلوی او گرفته شد. بدین ترتیب، افزایش این حوادث نشان از ناامیدی و رنجش عمومی نسبت به دولت داشت. سرانجام در ۸ نوامبر ۱۹۳۳ دانش آموز دیگری به نام محمد خالق در جریان محفلی که به منظور توزیع شهادت نامه های متعلمین لیسه ها در باغ ارگ ترتیب داده شده بود، به نادر نزدیک شده و او را با شلیک گلوله کشت. اگرچه ظاهر پسر نادر در ۱۹ سالگی پس از مرگ پدرش به پادشاهی رسید، اما قدرت واقعی از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۶ در اختیار عموی او هاشم خان بود. (AKRAMI, 2014: 65-70)

جمع بندی

به باور برخی ناظران و محققان، نادرشاه حاکمی محتاط بود که پیشرفت و ثبات کشور را سرلوحه سیاست های اصلی خود قرار می داد؛ چنانچه شاه جدید در مواجه با پرداختن به مسئلۀ قوانین و سنت های حساس مذهبی به دنبال یک خط مشی میانه بود. این در حالیست که برخی در مقابل دوران حکومت وی دوران دهشت می نامند. در کل می توان گفت، گرچه برخی مورخان و ناقدان دوران حکومت نادر شاه را بستری از استقرار ارتجاع و اختناق می دانند، لیکن به باور برخی دیگر، علیرغم نارضایتی ها و بی اعتمادی به نادر شاه، سلطنت وی نسبتا پایدار بود، زیرا هدف اصلی ثبات داخلی برای کشور بود. چنانچه در همین راستا میرمحمد صدیق فرهنگ بر این باور است که با وصف تمایلاتِ محافظه کاری، محمد نادرشاه اساسا خواهان ترقی و پیشرفت کشور درخط تمدن عصری بود، منتهی قصد داشت این کار را به شیوه خود، به تدریج و با ضبط و ربط آهنینی که به آن معتقد بود اجرا کند.

منابع
– غبار، میر غلام محمد، (۱۳۹۴)، “افغانستان در مسیر تاریخ”، انتشارات بین المللی سرو سعادت، جلد دوم
– فرهنگ، میر محمد صدیق، (۱۳۹۰)، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، نشر تهران، محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی (عرفان)

– AKRAMI, RAHIMULLAH, (2014), “REVISITING AFGHANISTAN’S MODERN POLITICAL HISTORY: THE ROLE OF ETHNIC INCLUSION ON REGIME STABILITY”, A thesis submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Arts
– DeNeufville, Peter Bayon, (2006), “Ahmad Shah Massoud and the genesis of the nationalist anti-Communist movement in Northeastern Afghanistan 1969-1979”, King’s College, London University

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا