چرا جنگ در افغانستان و اوکراین چنین متفاوت پیش رفت؟
۲۳ تیر (سرطان) ۱۴۰۱ – ۱۴/ ۷/ ۲۰۲۲
ویلیام بِرد
دکتر ویلیام بِرد متخصص حوزه اقتصاد توسعه است. وی سوابقی طولانی در زمینه خدمت در بانک جهانی را داشته است، جایی که بیشتر فعالیت های او پروژه هایی کشورمحور بوده است؛ از جمله با تمرکز بر کشورهایی چون چین، هند، پاکستان و افغانستان. همچنین وی طی سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶، به کابل، افغانستان اعزام و در آنجا به عنوان مسئول و مدیر کشوریِ بانک جهانی برای افغانستان و سپس به عنوان مشاور اقتصادی خدمت کرد. در مطلب تحلیلیِ حاضر نیز با اشاره به ذکر تفاوت های موجود، دکتر برد به بررسی علل و عواملِ مختلفی که باعث متفاوت و مجزا شدنِ مسیر جنگ در دو کشور افغانستان و اوکراین گردید، پرداخته است. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
طغیان طالبان و خروج نیروهای ایالات متحده از یک سو، و تاخت و تاز روسیه که در ۲۴ فوریه به اوج خود رسید از دیگر سو، هر یک “آزمون های فشار” خاص خود را بر افغانستان و اوکراین تحمیل کرده اند. تا بدین جای کار و فارغ از ضعف یا قوتِ هر یک از طرفین، اوکراین و حامیانِ بین المللیِ آن موفق به ممانعت از تحققِ پیروزیِ تمام و کمال و حتمیِ روسیه، و همچنین تحمیل هزینه های سنگین و مداوم –از تلفات زیاد گرفته تا تحریم های مالی- بر روسیه شده اند. بدین ترتیب می توان گفت زین پس هر اتفاقی که افتد، این تهاجم از سوی روسیه، به نوعی توانست اراده، موقعیت و جهت گیری ملی اوکراین را به عنوان یک کشور مستقل و با حاکمیتی غرب محور تقویت کند. اما در سوی دیگر و در تضادی شدید، شاهد بودیم که دولت و نیروهای امنیتی افغانستان ظرف یک ماه پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان فروپاشیده، رئیس جمهور سابق و بسیاری از مقامات آن از کشور گریخته و طالبان سریعا زمام امور را به دست گرفتند.
به هرروی باید گفت جریانِ موفقیتِ اوکراین و فروپاشیِ افغانستان، علی رغمِ مواجۀ هر دو کشور با سیاست هایی آشفته و کثیف طی دهه های اخیر (از جمله انتخابات مورد مناقشه، تغییرات نامنظم دولت و خشونت سیاسی)، مداخله کشورهای همسایه، فساد گسترده (بر اساس شاخص ادراک فساد سازمان شفافیت بین الملل، هر دو کشور فاسدتر از اکثر همسایگان خود بوده اند) و ضعف های بخش امنیتی روی داد. بدین ترتیب می توان گفت در جریان این دو جنگ، تفاوت های بسیاری میان دو کشور مذکور وجود دارد که برخی از آنها دررابطه با کشور اوکراین ارجح و برجسته بوده اند؛ مواردی چون: سطح توسعۀ به مراتب بالاتر و درآمد سرانۀ متوسط؛ قرابت با اروپا؛ صد در درصد سواد در مقابل ۳۷ درصد در افغانستان؛ شاخص های انسانی و اجتماعیِ به مراتب بهتر به طور کلی تر؛ و جناح بندی های به واقع بسیار کمتر. با این حال، تفاوت های دیگر برای افغانستان برجسته بوده اند، مواردی همچون سابقه چند صد ساله آن به عنوان کشوری مستقل، و ضعف طالبان در مقایسه با کشوری چون روسیه. به هرروی لازم به ذکر است که به طور قابل توجهی، همان بازیگران خارجی –یعنی ایالات متحده، ناتو و کشورهای عضو آن- در افغانستان شکست خورده و عقب نشینی کردند لیکن از دیگر سو به مسئله اوکراین وارد شده و به طور تاثیرگذاری از این کشور حمایت کرده اند. اما چه عواملی کلیدی این موفقیت از یک سو و شکست از سوی دیگر را توضیح می دهند؟ در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد:
دو نبرد و نزاعی متفاوت
در گام نخست باید توجه داشت که جنگ در افغانستان و اوکراین اساسا از یکدیگر متفاوت بوده است. اوکراین درگیرِ یک جنگ تدافعیِ متعارف و ترکیبی علیه روسیه گردیده است. اما افغانستان در سال ۲۰۰۱ تحت تاثیر جریانی از مداخله ای ضدتروریسم قرار گرفت، جریانی که به فعالیت های گسترده ضد شورش شامل اقدام نظامی، حمایت از بخش امنیتی، برنامه های توسعه و نهادسازی تبدیل شد. علاوه بر این، افغانستان نقطه ای مرکزی و کانونی برای جنگ جهانی علیه تروریسم بود، نقطه ای که به حادثۀ ۱۱ سپتامبر و پیش از آن باز میگردد؛ در حالی که در رابطه با اوکراین هرگز چنین نبوده است. بدین ترتیب “روایتِ تهاجم خارجی” اگر نه برای افغانستان، اما برای اوکراین عاملی مثبت بود. چراکه عدم حضور نیروهای نظامی ایالات متحده و ناتو، به شکل گیریِ روایتی اوکراینی در برابر تجاوز روسیه، و ایجاد یک واکنش و پاسخ ملی متحد و مؤثر منجر گردید؛ در حالی که دررابطه با افغانستان، این عامل برای دولت گذشته به امری ناخوشایند تبدیل شد. چراکه مداخلۀ فراگیر و بسیطِ بین المللی تحت رهبری ایالات متحده، به معنی این بود که دولت به طور مطمئن و مشخصی قادر به توصیفِ این جنگ به عنوان جنگی مختص به خود نبود، چه رسد به اینکه دربرابر نیروهای خارجی درآید. این در حالی بود که روایتِ طالبان از جهاد علیه مهاجمان خارجی، روایتی معتبرتر از دولت افغاستان مشاهده شد؛ حتی با وجود اینکه طالبان از پاکستان و طرفینی دیگر حمایت اساسی دریافت می کردند.
چالش های ضدشورش
ازدیگر سو می توان گفت اقدمات ضدشورش در افغانستان به عواملی کلیدی از موفقیت بستگی داشت، عواملی که وجود نداشتند. اگرچه اکثر شورش ها در سراسر جهان شکست می خورند، اما مورد افغانستان یک استثنا بوده و در چهل سال گذشته شاهد دو شورش پیروزمندانه علیه قدرت های بزرگ بوده است. موفقیت دولت در جریان اقدامات ضدشورش مستلزم افق زمانی طولانی و پیش نیازهای خاصی است. به خصوص اگر جریان و گروهی شورشی به پناهگاه های مطمئن و پایدار در خارج از کشور دسترسی داشته باشد، عملا شکست قاطعانه آن گروه غیرممکن می نماید. در این جریان نیز کشور پاکستان هیچگاه در تأمین پناهگاه هایی برای طالبان تردید نداشت و مقر اصلی طالبان در واقع کویته بوده است. همچنین مداخله نظامی بین المللی و ابتکارعمل های بخش امنیتی در ایجاد ثبات و همچنین تلاش های خود دولت افغانستان، درگیر معضلی از نگرش کوتاه مدت بود؛ چه برسد به برنامه ریزی پنج تا ده سال آینده در راستای زمان مورد نیاز برای موفقیت پایدار در روندی از اقدامات ضدشورش.
به هرروی؛ گرچه ناتو ناتو برای اقدام ضدشورش تنظیم و تشکیل نشده بود، اما ایالات متحده بایستی از تجربه خود در جریان اقدام ضدشورش برای جنگ اوکراین درس گرفته باشد. ناتو به عنوان یک اتحاد دفاعی طراحی شده برای بازدارندگی و دفاع در برابر حمله ای متعارف یا هسته ای از سوی شوروی، و جهتِ حمایت از جنگ تدافعی اوکراین با روسیه، در موقعیتِ بسیار بهتری نسبت به پیگیری موفقیت آمیز اقدام ضدشورش در افغانستان قرار دارد. با این وجود ایالات متحده از ویتنام و همچنین سایر اقدامات ضدشورش به مقیاس کوچک تر، تجربه گسترده ای داشت. علاوه بر این، در طول تقریبا دو دهه مداخله در افغانستان و همچنین در جریانی از تجربه آموزیِ چند جانبه بین افغانستان و عراق، ایالات متحده فرصت و فضای کافی برای درس گرفتن از تجربیات داشته است. برخی از این درس های آموخته شده از تجربیات گذشته، در کتابچه راهنمای ضدشورش نیروی تفنگداران دریایی ارتش ایالات متحده بیان شده است؛ اما تلاش برای به کارگیری و اعمال دکترین های آن به نتایج بهتری منجر نشد.
نتایج متفاوت اصلاحات در بخش امنیتی
باید گفت اصلاحات بخش امنیتی در اوکراین کارگشا بوده و موثر واقع شد؛ اما برای نیروهای امنیتی و دفاع ملی افغانستان شکست خورد. شاید بتوان گفت هیچ توجیهی موجه و لاپوشانی کردنی برای فروپاشی نیروهای امنیتی و دفاعی افغاستان در مقابلِ مقاومتِ نیروهای امنیتی اوکراین در برابر روسیه، وجود ندارد. نیروهای دفاعی اوکراین در جریان درگیری های پس از سال ۲۰۱۴ در منطقه شرقی دونباس تجربه ارزشمندی به دست آوردند. در حالی که به نظر نمی رسد نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان از آموزش و راهنمایی های ارائه شده توسط نیروهای ایالات متحده و ناتو و یا همکاری در کنار آنها طی جنگ علیه طالبان بیش از یک دهه، چیزهای زیادی یاد گرفته باشند و هرگز قادر نبودند که به طور کاملا مستقل عمل کنند.
در حقیقت از دیگر سو، ایالات متحده و ناتو از اصلاحات بخش امنیتی اوکراین حمایت کرده اما از نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان حمایت نکردند. چنانچه باید گفت همان بازیگران خارجی (ایالات متحده، ائتلاف ناتو و کشورهای مختلف عضو ناتو) در حمایت از بخش های امنیتی اوکراین و افغانستان ورود کردند، اما این ورود نتایج بسیار متفاوتی دربرداشت. یک تفاوت اساسی در این بود که ارتش و پلیس افغانستان از ابتدای امر بر پایه و مدل جدیدی ساخته شد، در حالی که اصلاحات بخش امنیتی در اوکراین بیشتر تکاملی بود؛ چنانچه این روندِ اصلاحات از زمان الحاق اوکراین به مشارکت برای صلح ناتو در سال ۱۹۹۴ شروع شده و از سال ۲۰۱۴ به بعد سرعت گرفت.
همچنین می توان گفت بر خلاف اوکراین، شاهدِ وابستگی گستردۀ نیروهای امنیتی دفاعی افغانستان به حمایت پایان ناپذیر خارجی بودیم. هزینه های نیروهای امنیتی دفاعی افغانستان متجاوز از هر کشور دیگری بود -معادل بیش از یک چهارم تولید ناخالص داخلی افغانستان بوده و تقریبا تمام آن از طریق کمک های خارجی تأمین می شد- و هرگز نمی توانست تحت پوشش درآمدهای داخلی قرار گیرد. این جریان از وابستگی همچنین شامل وابستگیِ لجستیکی، حفظ و نگهداری (توسط پیمانکاران خارجی) و بخش های کلیدی مانند نیروی هوایی بود. اگرچه اوکراین در آستانه تهاجم روسیه در حقیقت مقادیر فزاینده ای از تجهیزات نظامی خارجی را جذب و دریافت کرد، اما سهم هزینه های امنیتی تحت پوشش این کمک ها پیش از سال ۲۰۲۲ کم و ناچیز بوده است.
بدین ترتیب، گستردگی و سلطۀ کمک ها حمایتیِ ایالات متحده و ناتو در برابر موفقیت نیروهای امنیتی دفاعی افغانستان قرار گرفت. در مقایسه با کمک های هدفمندی که هرگز بیش از تعداد انگشت شماری از مشاوران و مربیان نظامی خارجی در اوکراین تجاوز نکرد، در مقابل، نیروهای نظامی بین المللی در افغانستان به بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر در طول دوره «افزایش نیرو» ۲۰۰۹-۲۰۱۱ رسیده، و منابع کمکی گسترده ای طی نزدیک به دو دهه برای نیروهای امنیتی دفاعی افغانیسان اختصاص یافت. بدین ترتیب، تجربه بین المللی نشان داده است که موفقیت اصلاحات در بخش امنیتی به نوعی با میزان مشارکت خارجی و میزان اتکا به مدل های خارجی رابطه ای مبتنی بر همبستگی منفی داشته است.
سیاست های غامض و دردسرساز
هم اوکراین و هم افغانستان متحمل سیاست های پر دردسر و پراشکال بوده اند، اما این امر نیز برای دو کشور به گونه ای متفاوت پیش رفت. گروه ها و رهبران سیاسی اوکراین، علی رغم اختلافات موجود بین خود، از جمله در دیدگاه ها و نظراتی متفاوت نسبت به روسیه، باز هم علیه تهدید این کشور با یکدیگر متحد شدند. در دو انتخابات متوالی ریاست جمهوری پس از سال ۲۰۱۴، انتقال مسالمت آمیز قدرت صورت گرفت و همه احزاب سیاسی در پاسخ به حمله روسیه در ۲۴ فوریه گرد هم آمدند. اما در افغانستان، تمامی انتخابات ریاست جمهوری پس از سال ۲۰۰۴ مورد مناقشه و نزاع قرار گرفت، که خود به تشکیل دولت وحدت ملی فراقانونی در سال ۲۰۱۴ و رقابت بر سر “تحلیف های” ریاست جمهوری پس از انتخابات ۲۰۱۹ منتهی شد. حتی وقتی کاملا مشخص و واضح بود که اکثرا یا تمامی نیروهای ایالات متحده از افغانستان خارج شده و پشتیبانی جنگی آنها از نیروهای امنیتی دفاعی افغانستان دیر یا زود پایان می یافت، بازهم سیاستمداران افغان به اختلافات داخلی فی مابین ادامه داده و علیه تهدید طالبان گرد هم متحد نشدند.
خوش خیالی در برابر واقع گرایی
اما درراستایِ سنجش این دو کشور در برابر اتخاذ رویکردی واقع گرایانه می توان گفت در مورد افغانستان، تفکری واهی و خوش خیالی و بالعکس دررابطه با اوکراین حتی بدبینی وجود داشت. چنانچه ارزیابی های ایالات متحده از قابلیت های نیروهای دفاعی امنیتی افغانستان به شدت خوش بینانه و با خوش خیالی همراه بود؛ در حالی که ارزیابی ها از توانایی اوکراین برای مقاومت در برابر تهاجم نظامی تمام عیار روسیه محافظه کارانه و بیش از حد بدبینانه نمایان شد. به لحاظ داخلی، حتی در مواجهه با نیت ایالات متحده برای عقب نشینی نظامی که به وضوح نیز بیان شده بود، به نظر می رسید میزان قابل توجهی از رضایت در میان نخبگان سیاسی غیرطالبان افغان از ادامه حضور نیروهای آمریکایی وجود دارد. در حالی که رهبران اوکراین و نخبگان سیاسی امیدوار بودند که روسیه حمله نخواهد کرد –که این خود می تواند حاکی از افکاری خام و واهی باشد- اما به هر حال این امر مانع از یک پاسخ و واکنش موثر ملی به تهاجم روسیه در زمان وقوع این رویداد نشد.
بنابراین می توان گفت؛ استراتژی خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان باعث تحریف و تغییر جریان و نابه سامانی شد؛ اما این مسئله در رابطه با اوکراین صادق نبود. پایداری، تاب آوری، کارآمدیِ درک شده دررابطه با نیروهای امنیتی دفاعی افغانستان به عنوان کلید خروج نیروهای ایالات متحده و سایر نیروهای ناتو از کشور تلقی می شد و این امر باعث ایجاد فشار برای “نشان دادن پیشرفت” در توسعه و تقویت قابلیت های نیروهای امنیتی دفاعی افغانستان گردید، حتی اگر به واقع چنین نبود و یا عرصه ای برای به محک گذاشتن وجود نداشت. اما عدم حضور نیروهای نظامی ایالات متحده در اوکراین نیاز به ارزیابی های خوش بینانه برای توجیه یک استراتژی خروج را از بین برد.
همچنین، برخلاف پیام های درهم و بی سازمان از سوی آژانس های مختلف ایالات متحده در مورد افغانستان، پیام های یکپارچه و منسجم تری در مورد اوکراین وجود داشته است. در همین رابطه می توان گفت گرچه بیانیه های سیاسی قاطعانه ای در سطوح بالا مبنی بر تکمیل خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان طی سال های اخیر وجود داشت، لیکن همچنین نشانه های مبنی بر کشمکش با پنتاگون که تمایل خود برای حضور حداقل تعداد کمی از نیروهای آمریکایی جهت ماندن به طور نامعلوم (و برای مدت نامشخص) را پنهان نمی کرد نیز مشاهده می شد. در حالی که این پیام های آشفته نتوانست رضایت افغان ها را به دست آورد، اما به هرروی دستاویزی برای افکاری واهی و خوش خیالی آنها فراهم می کرد. این ها همه در حالیست که چنین آشفتگی ها و تصمیماتِ نامشخصی در پیام های ایالات متحده به اوکراین و همچنین روسیه و یا به طور کلی تر وجود نداشت.
همینطور، ایالات متحده و ناتو برنامه های احتمالی و تدارکاتیِ جدی برای اوکراین داشته اند، اما برای افغانستان نه. چنانچه می توان گفت در خصوص اوکراین، استقرار پیش از حمله، از جانب آمریکا و ناتو در مرزهای غربی کشور، همچنین افزایش کمک های نظامی، و متعاقبا اتخاذ واکنشی سریع و چند جانبه در هنگام وقوع تهاجم وجود داشت؛ واکنش هایی چون تسریع کمک های نظامی، کمک های غیرنظامی گسترده و اعمال تحریم های شدید علیه روسیه. اما در رابطه با افغانستان، چنین به نظر می رسید که همه تخم مرغ ها در «سبد» نیروهای امنیتی دفاعی افغانستان گذاشته شده بود، با اندک امکانی برای در نظر گرفتنِ «طرح B» در برابر فروپاشی افغانستان که محقق شد.
چرخش اولویت های ایالات متحده
از دیگر سو می توان گفت ایالات متحده در مورد افغانستان فروماندگیِ فزاینده ای نشان داد، اما این مورد هنوز در مورد اوکراین صدق نمی کند. شاید بتوان گفت دررابطه با ایالات متحده و طی سال ها حضور نظامی در این کشور، وجهی از تداوم و دیرینگیِ مطلق از مداخله در افغانستان امری عجیب و شگرف بود و نه فرسودگی و فروماندگیِ آن در نهایتِ امر. قدرت ماندگاریِ ایالات متحده طی نزدیک به دو دهه در افغانستان، گرچه قابل توجه و تامل بود، اما نهایتا در قالب ناکامی ایالات متحده جهت قرار دادن افغانستان در مسیری پایدار به سمت ثبات پس از جنگ درک شد؛ به گونه ای که دهه دوم از حضور این قدرت در افغانستان، نشان دهندۀ رخوت، سکون و جستجوی راهی برای خروج بود. می توان گفت نقطه ضعف کلیدی در این زمینه، فقدان آمادگی های واقع بینانه برای خروج نیروهای آمریکایی بود. به هر حال احتمال آن وجود دارد که این فترت و فروماندگی از سوی ایالات متحده در مورد اوکراین نیز در مقطعی ایجاد شود، اما حداقل تا بدین جای کار مقاومت اوکراین و حمایت شرکای غربی آن مانع از پیروزی تمام و کمال و یکجای روسیه گردیده است.
در نهایت باید گفت افغانستان به طور فزاینده، مسئله ای حاشیه ای در مقولۀ منافع امنیت ملی ایالات متحده خواهد بود، در حالیکه اوکراین مسئله ای مرکزی تر است. با گذشت زمان پس از ۱۱ سپتامبر -به خصوص پس از کشته شدن اسامه بن لادن در پاکستان تقریبا یک دهه بعد- توجیهی اولیه از عملکرد ضدتروریسم جهت مداخله تحت رهبری ایالات متحده در افغانستان تضعیف شد و به طور فزاینده با میزان و هزینۀ هنگفت به کار گرفته در این مسیر، ناسازگار به نظر می رسید. اما موقعیت اوکراین در اروپا و تهاجم روسیه در سال ۲۰۱۴، مرکزیت اوکراین برای منافع امنیت ملی ایالات متحده را ارتقا داد. تهاجم تمام عیار روسیه این پتانسیل را دارد که نظم بین المللی مبتنی بر قواعد در اروپا را از بین ببرد، نظمی که خود منوط به احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورهاست. بنابراین، اوکراینی مستقل و مقتدر، برای امنیت فراگیر و گسترده ترِ ایالات متحده و جهان، به مرکز و محور مسائل تبدیل شده است. در مقابل اما، افغانستان تا زمانی که در شرایط فعلی قرار نگرفته بود، کانون اصلی از سیاست امنیتی ملی ایالات متحده بود.