نور محمد تره کی؛ از رهبری کودتای هفتم ثور تا زمامداریِ حکومتی کمونیستی (۲۵)
۲۱ مرداد (اسد) ۱۴۰۱ – ۱۲/ ۸/ ۲۰۲۲
کودتای ۲۷ آپریل ۱۹۷۸ (هفتم ثور ۱۳۵۷) در کابل یک حزب کوچک مارکسیست را به قدرت رساند، حزبی که به باور بسیاری از ناظران توسط مردان بی تجربه ای رهبری می شد که جزم اندیش و بی رحم بوده، حکومتی از وحشت و ارعاب را شکل دادند. چنانکه تحت دیکتاتوری نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین، اعضای گروه های روشنفکران افغانستان به هدف اصلی رژیمی تبدیل شدند که به طور فزاینده ای دچار تباهی بوده و با اختلافات درونی و شورش های مقاومت داخلی دست و پنجه نرم می کرد.
نورمحمد تره کی، سیاستمدار، نویسنده و روزنامه نگار افغان در سال ۱۹۱۷ در روستای ناوه ولایت غزنی در یک خانواده روستایی پشتون به دنیا آمد و در حالی که به عنوان منشی در بمبئی هند کار می کرد به مکتب شبانه رفته در آنجا زبان انگلیسی را آموخت. وی در اواخر دهه ۱۹۴۰ در بخش مطبوعات دولت افغانستان کار می کرد و از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ به عنوان دومین رئیس جمهور پس از داوود خان روی کار آمده، عملا زمامداری افغانستان را به دست گرفت.
زمانی که محمد ظاهر شاه سیاست داخلی و خارجی انعطاف پذیرتری را در سال ۱۹۶۳ معرفی کرد؛ تره کی وارد عرصۀ سیاست شد و برای تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان، حزبی مارکسیست با روابط نزدیک به اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد. رقابت های شخصی و اختلافات بر سر سیاست باعث ایجاد انشعاب درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۹۶۷ شد؛ به طوری که جناح پرچم به دنبال معاون دبیرکل حزب، یعنی ببرک کارمل، و جناح «خلق» در پیِ تره کی، دبیرکل حزب جهت دهی شدند.
حزب پرچم از دولت محمد داوود خان در پی کودتای او در سال ۱۹۷۳ حمایت کرد. اما در سال ۱۹۷۷ دو جناح حزب دموکراتیک خلق -احتمالا تحت فشار شوروی- با تره کی مجددا متحد شده و وی پست خود را به عنوان دبیرکلی حزب از سر گرفت. سال بعد تره کی با کمک واحدهای ارتش آموزش دیده توسط شوروی به سرنگونی حکومت داوود خان اقدام کرد تا از این طریق زمامداری کشور را به دست گیرد.
تره کی پس از به قدرت رسیدن با مشکلات متعددی مواجه گردید. برنامه اصلاحات اجتماعی-اقتصادیِ مارکسیستیِ او به تظاهرات خشونت آمیز منجر شد. از دیگر سو تره کی خود را در نبرد قدرت با حفیظ الله امین، معاون نخست وزیر و یکی از اعضای فراکسیون خلق از حزب دموکراتیک خلق یافت؛ روابطی تیره که به تسخیر قدرت توسط امین در ۱۴ سپتامبر ۱۹۷۹ و در نهایت قتل تره کی در ۸ اکتبر منجر شد.
قدرت یابیِ تره کی؛ سرآغاز سیاست سرکوب
برای بیش از یک سال، جناح های خلق و پرچم بر سر اشتراک قدرت از مواضع سیاسی در دولت و ارتش مبارزه کردند. پس از اعلام رژیم جدید، نور محمد تره کی به عنوان رئیس جمهور/نخست وزیر منصوب شد، بنابراین به او اختیارات عالی در حزب به سبک و سیاقِ دفتر سیاسی (پولیت برو/Politburo- عالی ترین کمیته اجرایی و تصمیم گیرنده حزب کمونیست شوروی) داده شد. دیگر مناصب کلیدی دولتی نیز بین دیگر رهبران حزب دموکراتیک خلق که به سازماندهی و اجرای کودتا کمک کرده بودند، تقسیم شد. حفیظ الله امین به عنوان وزیر خارجه، عبدالقادر به عنوان وزیر دفاع و ببرک کارمل به عنوان معاون نخست وزیر تعیین شدند.
اگرچه حزب دموکراتیک خلق مناصب و پست های عالی دولتی را بین خود و دوستانشان به اشتراک گذاشتند، نمایندگی سیاسی به طرز شگفت آوری بالا بود. در حالی که پشتون ها هنوز بر دولت تسلط داشتند، نخبگان قدیمی محمدزائی جای خود را به پشتون های غلجایی با پیشینۀ قومی قبیله ای شرقی دادند. از این رو حزب دموکراتیک خلق با سرنگونی آخرین پادشاهان سلطنتی دُرانی، به حکومت سلطنتی چندصد ساله پایان داده و راه را برای گروه های قومی اقلیت مختلف، به ویژه غلجایی هایی که قرن ها از سیاست به حاشیه رانده شده بودند، باز کرد.
با این حال، حزب دموکراتیک خلق از حمایت داخلی اکثریت افغان ها برخوردار نبود، و به همین دلیل از تاکتیک های وحشیانه و نیروی فشار به عنوان ابزاری برای سرکوب مخالفان استفاده کرد. چنین وحشیگری در حذف داوود خان و قتل های متعاقب آن رهبران سیاسی حزب دموکراتیک خلق آشکار بود.
در همین راستا و پیرامونِ آغاز سرکوب و وحشت تحت حکومت تره کی و امین، میرمحمد صدیق فرهنگ چنین روایت می کند که: کودتای ثور (۲۷ آپریل ۱۹۷۸) برعکس کودتای ۵ سال قبلی محمد داوودخان، لکه بزرگی از خون در تاریخ به جای گذاشت. اما این خونریزی نه اتفاقی بود و نه صرفا وابسته به مقاومت دولت، بلکه بیش از همه با روش سیاسی و سطح دانش کارگردانان آن ارتباط داشت، و از این رو، دیباچه اوضاع و احوالی بود که اکنون کشور رو به روی آن قرار داشت.
خصوصیت دیگری که این کودتا را از کوتای سابق متمایز می ساخت، وسعت حلقه دسیسه کننندگان بود که علاوه بر دو گروه خلق و پرچم، مقامات موثر را در قطعات نظامی پایتخت و بعضی از مراکز ولایات در بر می گرفت و درجه نفوذ کودتا کنندگان را در اردو در مدت بین دو کودتا آشکار می ساخت. تاکتیک کودتا بر حرکت هم زمان دو نیروی زره دار و هوایی علیه مراکز قدرت بنا یافته، مجریان کودتا مامور بودند تا مخالفان بالفعل و بالقوه را جسما از بین ببرند؛ نه اینکه مانند کودتای سابق به فلج ساختن ایشان اکتفا کنند.
چنانچه باید گفت تقریبا تمام صاحب منصبانی که در کودتا سهم گرفتند، در شوروی تحصیل کرده و به یکی از دو دسته خلق و پرچم وابسته بودند. در مقابل صاحب منصبان غیروابسته کودتای گذشته مانند غلام حیدر رسولی و مولاداد هیچ یک در کودتای جدید شرکت نداشته و بعدا توسط حکومت های خلقی و پرچمی سر به نیست شدند. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۹۳۱-۹۳۳)
دولت خلق و پرچم از آغاز به دست آوردن قدرت، کار خود را بر ایجاد خوف و دهشت بنا گذاشته و می خواستند از این راه مردم را به فرمان برداری کورکورانه از دساتیر و احکام خود وادار سازد. به دنبال کشته شدن محمد داوود خان و خانواده و یاران او که شرحش گذشت، وزیران دولت سابق با صاحب منصبان ارشد و ماموران و افراد خانواده شاهی زندانی شدند و یک عده به شمول محمد موسی شفیق آخرین صدراعظم دوره مشروطیت به دلایل واهی اعدام گردید.
از رجال نظامی، ژنرال غلام حیدر رسولی وزیر دفاع، ژنرال عبدالعزیز لوی درستیز و ژنرال عبدالعلی قوماندان قوای مرکز که پس از تلاش ناکام برای مقابله با کودتا در قلعه غیبی توسط کودتاچیان گرفتار شدند، در پولیگون پلچرخی که اکنون حیثیت کشتارگاه انسانان را پیدا کرده بود، تیرباران شدند. اما قتل و قتال و زندان به صاحب منصبان و ماموران بلند رتبه دولت محدود نماند، زیرا دولت مصمم بود که بعضی از قشرهای اجتماع را جسما از میان بردارد. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۹۶۲)
از قدرت یابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان تا شعله گرفتن آتش اختلافات درون حزبی
حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان سریعا به قدرت رسید. این رژیم پس از سرنگونی جمهوری داوود خان در آوریل ۱۹۷۸ پس از «انقلاب ثور» قدرت را به دست گرفت. با این حال، این «انقلاب» یک کودتای نظامی تمام عیار به نظر می رسید که توسط رهبران چپ حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان طراحی و توسط افسران سرکش در ارتش ملی اجرایی و انجام شد. این کودتا با ترور یکی از رهبران برجسته حزب دموکراتیک خلق، میراکبر خیبر آغاز شد که باعث ایجاد ترس در میان دیگر رهبران حزب دموکراتیک خلق شد.
درست دو روز پیش از شروع کودتا، داوود خان سرانجام همه رهبران حزب دموکراتیک خلق از جمله تره کی و کارمل را در آستانه ۲۵ آپریل دستگیر و به زندان افکنده بود. سومین رهبر حزب دموکراتیک خلق، حفیظ الله امین، پیش از دستگیری در روز بعد یعنی ۲۶ آپریل، توانست اسناد محرمانه را با دستورالعمل نحوه اجرایی سازیِ کودتا توزیع کند. این دستگیری های عجولانه به زودی وحشت را در سرتاسر اردوگاه خلقی و پرچمی از حزب دموکراتیک خلق و در میان شایعاتی مبنی بر اینکه داود قصد داشت همه آنها را از بین ببرد؛ پراکنده کرد.
صبح روز ۲۷ آپریل، سرگرد اسلم وطنجار، افسر خلقی قوای چهارم زره دار عضو جناح خلق، مأموریت یافت تا کاخ ریاست جمهوری ارگ را تصرف کند. نقشه این بود که یک یگان نیروی هوایی بر فراز قصر به پرواز درآید تا آغاز حمله را نشان دهد و عبدالقادر، رهبر پرچمی افسران شورشی، پیشروی کند در حالی که سایر افسران در موقعیت، همزمان نیروی هوایی بگرام را در اختیار بگیرند. اگرچه کودتا به طور پیچیده ای برنامه ریزی شده بود، اما غالبِ آن “به طور تصادفی” رخ داد؛ زیرا همه چیز طبق برنامه پیش نرفت.
افسران به جایی که داوود خان با اعضای کابینه اش در آن جلسه شرکت می کرد، حمله کردند و درگیریِ شدید آغاز شد. خونین ترین درگیری بین افسران شورشی و گارد ریاست جمهوری ۲۰۰۰ نفری رخ داد که از داوود و خانواده اش در ارگ محافظت می کردند. با این حال، تا صبح روز ۲۸ آپریل، قبل از اینکه افسران شورشی داوود و خانواده اش را در خانه اش در ارگ کشتند؛ گاردهای سلطنتی تا آخرین نفرات جنگیدند. از آنجایی که بیشتر درگیری ها در داخل ارگ و کابل رخ داد، در سایر نقاط کشور مقاومت نظامی چندانی وجود نداشت.
چند روز پس از کودتا، حزب دموکراتیک خلق یک شورای انقلابی ۳۰ نفره تشکیل داد و کرسی ها را به طور مساوی بین اعضای خلقی و پرچمی تقسیم کرد. شورا در اولین نشست خود در ۱ مه، تره کی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد، در حالی که کارمل، امین و وطنجار همگی سمت های معاونت نخست وزیری را دریافت کردند. عبدالقادر و محمد رفیع، دو رهبر دیگر پرچمی که نقش مهمی در کودتا داشتند، پست های وزارت دفاع و فواید عامه را دریافت کردند.
با این حال، این «…ساختار قدرت در واقعیت، طرح کلی از نبرد آغازین کارمل و امین را منعکس میکرد، که حضور بی اثر و بلاتکلیف تره کی در پس زمینه تحولات و به عنوان مقامی اسمی/تشریفاتی را در بر داشت». به عبارت دیگر، حزب دموکراتیک خلق برای حفظ توازن سیاسی نه یک دولت، بلکه سه دولت مختلف را تشکیل داده بود. در واقع، «آنچه در ظاهر به عنوان یک موازنه سیاسی منصفانه ظاهر می شد، در واقع تقارن ترسناکی با حضور امین، معمار واقعی انقلاب بود، که انتظار فرصتی مناسب را می کشید.»
با این حال، یک دفتر سیاسی به سبک و سیاق شوروی به زودی جایگزین شورای انقلاب شد و تره کی در راس آن تصمیم گیری کرد. در جلسه ۲۴ مه این دفتر سیاسی اعلام کرد که «خلق» «بدون اشاره به نقش پرچمی ها» پیروز انقلاب خواهند بود… این دفتر همچنین دستور چاپ نشریه هایی با عناوین جدید برای تره کی به عنوان «معلم بزرگ» و یا «رهبر اعظم» صادر کرد. اینها تلاش هایی بود که هدفشان بیرون راندن و حذف کارمل و پیروان پرچمی از قدرت بود.
سازمان دهندۀ اصلی این مانورها امین بود که با تره کی هماهنگ می شد تا پرچمی ها را از دولت کنار بزند و در نهایت به سبک ماکیاولیستی واقعی با سرنگونی تره کی قدرت را برای خود به دست گیرد. طرح امین برای رو دست زدن به پرچمی ها ادامه یافت. آخرین گام امین در برکناری پرچمی ها انتقال همه آنها به خارج از کشور به عنوان سفیر بود. با این حال، یک کهنه سرباز حزبی مانند کارمل را نمی شد به راحتی از دولت بیرون راند.
پیش از اینکه برای تصدی سمت سفیر به پراگ نقل مکان کند، او سعی کرد کودتایی را علیه امین و تره کی و به منظور سرنگونی آنها طراحی کند. قرار بود کودتا در تعطیلات ملی عید اجرا شود، جایی که اکثر افسران ارتش در مرخصی بودند و در نتیجه مقاومت کمتری وجود داشت. قرار براین بود قادر وزیر دفاع تره کی و ژنرال شاهپور احمدزی رئیس ستاد ارتش که هر دو پرچمی بودند، کودتای برنامه ریزی شده برای ۴ سپتامبر را سازماندهی و اجرا کنند. اما این توطئه زمانی شکست خورد که سفیر افغانستان در دهلی به تره کی در این باره «هشدار داد». بدین ترتیب قادر، شاهپور و سایر افراد درگیر در این ماجرا بلافاصله دستگیر، شکنجه و زندانی شدند. این توطئه بهانه ای دیگر به امین داد تا پرچمی ها و هوادارانشان را با کشتن و زندانی کردن آنها کاملا از بین ببرد.
پس از برکناری رقبای پرچمی از دولت، تره کی و امین در دسامبر ۱۹۷۸ برای امضایِ معاهده دوستی و همکاری که همچنین شامل یک بند حیاتی برای درخواست کمک نظامی در صورت نیاز بود؛ در قالب دیداری رسمی به اتحاد جماهیر شوروی رفتند. اتحاد جماهیر شوروی بعدا از همین معاهده به عنوان “مستمسکی قانونی” برای اعزام نیروهای نظامی به افغانستان در فوریه ۱۹۷۹ استفاده کرد. در حالی که تره کی و امین عاجزانه از شوروی کمک نظامی می خواستند، مجاهدین و سایر عناصر چریکی حملات خود را علیه حزب خلق در سراسر کشور تشدید کرده بودند.
اسماعیل خان، یکی از فرماندهان مجاهد در هرات، حمله به یک هنگ دولتی را تا قندهار رهبری کرد، اما تلاش وی سرکوب و درهم شکسته شد که جان ۲۵۰۰۰ نفر را نیز گرفت. حملات خشونت آمیز دیگر در جلال آباد در آپریل ۱۹۷۹ و ولایت پکتیا رخ داد. در ماه ژوئن، رژیم با تظاهرات خشونت آمیز گسترده ضد دولتی در کابل پایتخت افغانستان روبرو شد. در میان خشونت و بی ثباتی فزاینده در سراسر کشور، تره کی و امین شروع به سرزنش یکدیگر کردند.
در نشست ۲۸ ژوئیه دفتر سیاسی، امین آشکارا تره کی را مسئول شکست دولت آنهم به دلیل تصمیم گیری یکجانبه او دانست و یک “رهبری جمعی و تصمیم گیری جمعی” را پیشنهاد کرد. پست های کلیدی مجددا توزیع شد و تره کی به یک چهره و شخصیت ساده و صوریِ صرف تقلیل یافت در حالی که امین توانست آرای اکثریت را در دفتر سیاسی به دست آورد. امین کنترل ارتش را به دست آورد و یکی از وفاداران خود را به عنوان رئیس گارد ریاست جمهوری منصوب کرد.
هنگامی که تره کی در ۷ سپتامبر برای نشستی به هاوانا رفت، گزارش هایی به او رسید مبنی بر اینکه امین شروع به توطئه برای به دست گرفتن قدرت و کشتن وی کرده است. تره کی در راه بازگشت، ملاقاتی محرمانه با برژنف، رهبر شوروی، در مسکو ترتیب داد که احتمالا کارمل نیز در آنجا حضور داشت. تصمیم گرفته شد که امین از دولت برکنار و به عنوان سفیر منتقل و دولت جدید با نخست وزیری کارمل تشکیل شود. اما امین با شبکه گسترده جاسوسی خود یک قدم جلوتر از تره کی بود و پس از بازگشت در ۱۵ سپتامبر، بلافاصله تره کی را در حبس خانگی انداخته و ضمن آن به کمیته مرکزی اعلام کرد که «رهبر اعظم/معلم بزرگ» استعفا داده است.
چند هفته بعد فرض بر این بود که تره کی مرده باشد اما تاریخ دقیق و علت آن مشخص نیست و بنابراین فرض بر این قرار گرفت که او در ۸ یا ۹ اکتبر ۱۹۷۹ بر اثر خفگی در ارگ یا به دار آویخته شدن در زندان کشته شده است. بدین ترتیب باید گفت در تطبیق رژیم نورمحمد تره کی، هم ادعای مشروعیت حزب دموکراتیک خلق و هم مشروعیت تره کی تحت الشعاع تسلط خشونت آمیز آنها بر قدرت پس از سرنگونی رژیم داوود خان قرار گرفت.
اکثر افغان ها کودتا را با کمک اتحاد جماهیر شوروی «رهبری و سازماندهی شده» می دیدند. انتقال قدرت از داوود خان به حزب دموکراتیک خلق یکی از خشونت آمیزترین دوره های تاریخ افغانستان بود. افسران خلقی و پرچمی که کودتا را انجام دادند صدها نفر از جمله داوود خان و خانواده اش را کشته و قتل عام کردند. اختلافات داخلی در حزب بر سر قدرت اجرایی، حزب دموکراتیک خلق را از ابتدا تضعیف کرده بود. تنها چند ماه پس از به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق، چندین قیام به رهبری رهبران مختلف مجاهدین علیه رژیم درگرفت.
اولین قیام توده ای در مارس ۱۹۷۹ در هرات آغاز شد که در واقع “…”شورش” لشکر هفدهم ارتش افغانستان… در پاسخ به وحشیگری فعالان خلقی بود.” این قیام ها به عنوان هشداری برای حزب دموکراتیک خلق و حامی آن اتحاد جماهیر شوروی بود، که هشدار داده بود: « ما تحت هیچ شرایطی افغانستان را از دست نمی دهیم». نه تنها اتحاد جماهیر شوروی، بلکه حزب دموکراتیک خلق نیز به صراحت اعلام کرده بود که برای اجرای برنامه جاه طلبانه سوسیالیستی خود قصد دارند بلندمدت در قدرت بمانند. تا سپتامبر ۱۹۷۹، حفیظ الله امین عملا تره کی را از قدرت برکنار کرد و پست نخست وزیری را در دفتر سیاسی به دست گرفت. تره کی در نهایت از قدرت کنار گذاشته شد، اما حکومت او پس از «قتل» مرموز در خانه اش به طور کامل پایان یافت. (Akrami, 2014: 98- 104)
نور محمد تره کی در قدرت
در شرح احوال تره کی، میرمحمد صدیق فرهنگ چنین ذکر کرده است که وی تعلیمات بالاتر از ابتدایی نداشت و مبادی مارکسیسم را در ضمن معاشرت با مارکسیست های هندی فرا گرفته بود. پس از تشکیل حزب دموکراتیک خلق وی معلومات مجملش را درباره مارکسیسم با اندیشه های قبیله ای و محیط زیستش در هم آمیخته معجون مرکبی از آن به میان آورد که در مبارزه درون حزبی، همکاری برتری خواهان قومی پشتون را با او تامین کرد و به کمک آن حریفان پرچمی را در چند مرحله مغلوب ساخت.
معذالک چون از بررسی علمی قضایا عاجز بود، کامیابی دستبرد ثور را که در واقع با کمک شوروی تامین شده بود به حساب نبوغ شخصی خود گرفته نظریه پوچی را مبنی بر “انقلاب از بالا به کمک اردوی انقلابی” اعلان کرد که در واقع چیزی جز مشروعیت کودتای نظامی نبود. به این حساب، تره کی خود را از صاحبنظران مارکسیسم قلمداد نموده عکس خود را در ردیف بنیان گذاران آن مسلک مانند مارکس، انگلس و لنین به چاپ رساند و به در خانه اش که آن را به “میوزیم اتقلاب” مسمی ساخته بود نصب نمود.
با تمام اینها، دانش و اندیشه اش در سطح ابتدایی قرار داشت و به خرافات عامیانه معتقد بود. بر این اساس در یکی از بیانیه هایش اظهار داشت که وی می خواست انقلاب در ماه اسد که ماه شیر بود صورت گیرد، اما حوادث او را مجبور ساخت که به انقلاب در ماه ثور (ماه گاو) راضی شود. اما این گونه خرافه پرستی ها تنها به کارهای شخصی او محدود نبود بلکه در نظریات و گفته های سیاسی اش نیز راه یافت. بر مبنای آن، مانند سایر تعصبکاران در بیانیه هایش از مردم شیعه مذهب افغانستان با استخفاف یاد می کرد و مثل سایر جهال ملت “پاکستان” را با کلمه “دال خور” تحقیر می نمود.
درباره انقلاب و مملکت داری نیز وی پیرو استالین دیکتاتور خون آشام روسیه بود، بدون آنکه مهارت و زرنگی او را داشته باشد. با ساده لوحی فکر می کرد که می تواند با از بین بردن مخالفان مردم را آرام سازد و اگر آرام نشدند کشتار را به جایی برساند که بیش از یک میلیون نفر موافق برجای نمانند. هر چند این نظر از زبان او راسا نشر نشده، اما تذکار و تکرار آن از جاتب عناصر خلق از جمله سید عبدالله آمر زندان پلچرخی که بسا از وطنداران از او شنیده اند، ثابت می سازد که مطلب مذکور از بالاترین مقام حزبی یعنی از جانب شخص “استاد کبیر” به ایشان تلقین میشد.
از نگاه جسمی، نور محمد تره کی مردی سفید چهره مایل به فربه با چهره گوشتی و چشمان ریز سبز رنگ بود و خال سبزی هم در پیشانی داشت. تره کی هر چند متاهل بود اما اولاد نداشت و مانند اکثر زمامداران بی اولاد در تاریخ از شفقت بشری محروم بوده در هنگام قدرت با نهایت بی رحمی در برابر مردم رفتار کرد. این سفاکی همراه با خاصیت های منفی دیگر که به آنها اشاره شد، عمر دولت او را کوتاه ساخت و در مدت کمتر از یک سال و نیم، قدرت و منزلتی را که به آن سهولت به دست آورده بود را با زندگانی سفالت بارش یکجا از دست داد. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۱۰۰۹ -۱۰۱۱)
نگاهی بر آثار نور محمد تره کی
اما بنا بر گزارش ها، نورمحمد تره کی در کنار کارهای سیاسی فعالیت های ژورنالیستی و نویسندگی را نیز در کارنامه خود دارد. او در اوایل کار نویسندگی، در مجلات و روزنامه های کابل مقاله می نوشت و در زمان انتشار نشریه “خلق” صاحب امتیاز این نشریه بود. در زمان ظاهر شاه، تره کی مدتی معاون خبر گزاری باختر، خبرگزاری دولتی افغانستان، بود، که در این زمان سفری نیز به تهران داشت و در جمع شماری از دبیران خبر و کارکنان خبرگزاری پارس، خبرگزاری دولتی ایران و مدیران مطبوعات، پیرامون روش های کار ژورنالیستی سخنرانی کرد.
سخنرانی تره کی در تهران نشان می دهد که وی به روش های کار روزنامه نگاری آگاهی داشته است. او مدتی نیز یک مرکز ترجمه ای به نام “دارالترجمه نور” در کابل تاسیس کرد و در دفتر نمایندگی سازمان ملل و اداره همکاری اقتصادی آمریکا، به عنوان مترجم فعالیت داشت. تره کی در نوشتن داستان نیز توانایی داشت، “دبنگ مسافر” و چند اثر داستانی دیگر از او به نام مستعار سورگل منتشر شده است. هرچند که به باور برخی کارشناسان، این آثار ارزش داستانی زیادی ندارد. “دمکراسی نوین” کتاب دیگری است که به نورمحمد تره کی نسبت داده می شود.
این کتاب در معرفی فلسفه مارکسیستی به فارسی نوشته شده و در شوروی به چاپ رسیده است. برخی از صاحبنظران، این کتاب را اثر تره کی نمی دانند و براین باورند که این کتاب، به احتمال قوی یا توسط کمونیست های فارسی زبان خود شوروی و یا هم به وسیله توده ای های ایران نوشته شده است. “عروسی من در خیبر”، “خاطرات جنگ چرچیل” و “نطق ویشسنگی دریونو” از آثاری است که تره کی آنها را ترجمه کرده است. (بی.بی.سی فارسی، ۲۰۰۹)
از اصلاحات اجتماعی اقتصادیِ مغایر با اعتقادات جامعه تا مقاومت های داخلی
اصلاحات رژیم تره کی که بر سه محور اصلی تحکیم دولت، اصلاحات ارضی و مبارزه با بی سوادی اتکا داشت، ظاهرا به رژیم امکان می داد تا به کمک یک دولت قوی و ارتش مجهز و وفادار، از مخالفت با انقلاب جلوگیری کرده، میلیون ها دهقان را به حمایت از دولت فراخوانده و با گسترش ایدئولوژی جدید، حیطه نفوذ روحانیون را محدود کند.
صالح محمد زیرَی عضو دفتر سیاسی و وزیر کشاورزی و اصلاحات ارضی در نخستین کابینه دولت جدید، براین نظر بود که اصلاحات رژیم با آنکه هدف های درستی را بازتاب می داد، اما به علت مداخله خارجی و نارسایی در طرز اجرای آن، واکنش های مختلفی را پدید آورد.
مخالفت ها تنها محدود به واکنش علیه شیوه اجرای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی نبود. تصمیم دولت در مورد تغییر رنگ پرچمِ سه رنگ تاریخی افغانستان به پرچم سرخ که سمبل کمونیسم به شمار می رفت و تعویض نشان دولتی محراب و منبر به کلمه خلق مخالفت علیه دولت را تشدید کرد. تغییر سمبل ها همچنین سرود ملی را نیز در بر می گرفت…
اما اصلاحات رژیم خلق علی رغم نیاز جدی جامعه افغانی به تغییر و دگرگونی، از نظر بارنت روبین، آن نوع اصلاحاتی نبود که افغانستان به آن نیاز داشت، چراکه این اصلاحاتی بود اجباری و مغایر اعتقادات مردم. رژیم خلق با اجرای اصلاحات اجتماعی اقتصادی می خواست افغانستان کهن را نابود کند. اما تندروی و افراط در اعمال اصلاحات و عدم رعایت سنت ها و اعتقادات مردم نارضایتی های گسترده ای را در میان گروه های مختلف به وجود آورد.
با آنکه اصلاحات می توانست اساسی را برای تفاهم میان دولت و سایر گروه های روشنفکر ایجاد کند، اما افراط گرایی، تمایلات تکروانه و خشونت، روشنفکران راست و چپ را نیز در مقابل رژیم خلق قرار داد. رژیم جدید که از همان فردای کودتا تحکیم قدرت را مهمترین وظیفه خود دانست، برای نیل به این هدف، سیاست سرکوب و ترور را در دستور کار دولت قرار گرفت. بازداشت های جمعی از اوایل سال ۱۹۷۸ شروع و سال بعد به اوج خود رسید. در کابل علاوه بر منسوبین خانواده سلطنتی، بازداشت فعالان سیاسی گروه های مختلف از جمله اعصای جنبش اسلامی، مائوئیست ها، پرچمی ها، اعضای گروه افغان ملت و گروه طاهر بدخشی و بحر الدین باحث آغاز شد.
همچنین گروه های اجتماعی مانند محصلان، استادان، افسران، کارمندان دولت، برخی گروه های قومی چون نورستانی ها، هزاره ها، بدخشانی ها که علیه دولت دست به قیام زده بودند نیز عمدتا حدف دستگیری ها و حملات دولت قرار گرفتند. دستگیرشدگان یا به کشتارگاه معروف به پولیگون پلچرخی و یا به زندان پلچرخی فرستاده می شدند. زندان پلچرخی خود یک شکنجه گاه به شمار می رفت.
به هرروی خشونت و فشار سبب مقاومت شد. اولین شورش بزرگ در منطقه نورستان رخ داد. در آغاز ماه مارس ۱۹۷۹ شورشیان نورستان کنترل منطقه کامدیش را در قسمت علیای دره کنر به دست گرفته و نورستان را آزاد اعلام کردند. طی ماه های بعد، دامنه شورش به ولایت پکتیا، ننگرهار، کاپیسا، ارزگان، بادغیس، بلخ، غزنی، و هرات کشانیده شد.
با آغاز مقاومت در داخل، علمای دینی و جوانان وابسته به جنبش اسلامی که قبل از کودتای ۱۳۵۷ در کشور همسایه پاکستان متمرکز شده و مبارزات مسلحانه را علیه دولت محمد داوود آغاز کرده بودند، مقاومت برون مرزی را به وجود آورده و سعی کردند تا رهبری و کنترل قیام های مردمی را به دست گیرند. در همین حال، با گسترش شورش در داخل کشور، مردم هزاره اهل تشیع در مناطق مرکزی و شمال افغانستان دست به قیام زده و علما و گروه های مذهبی شیعه که عمدتا هزاره و قزلباش بودند و پس از انقلاب اسلامی ایران در این کشور مستقر شده رودند، به سخن حجت الاسلام محمد محقق، یکی از فعالان مقاومت شیعیان افغانستان، اعلام موجودیت کرده و پشتیبانی خود را از قیام های داخل کشور اعلام کردند.
مقاومت، شخصیت های روحانی و پیرهای طریقت را نیز به صحنه کشاند. صبغت الله مجددی از دودمان حضرات شوربازار کابل که حدود یکصد تن از اعضای خانواده اش توسط دولت خلقی بازداشت و به قتل رسیده بود، فتوای جهاد علیه رژیم خلقی را اعلام و سعی کرد تا رهبری مذهبی جنبش مقاومت را به دست گیرد. به دنبال شورش ها در نورستان، کنر، پکتیا، هزاره جات و بدخشان، در تابستان و زمستان سال های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ اولین قیام بزرگ شهری در هرات صورت گرفت. گرچه قیام هرات به شدت سرکوب شد اما اثر آن بر سرنوشت جنبش مقاومت بسیار بزرگ بود. ( طنین، ۱۳۹۰: ۲۳۹-۲۵۵) به طور کلی به گفتۀ سید مجمد باقر مصباح زاده در کتاب تاریخ سیاسی مختصر افغانستان، از بدو کودتای هفت ثور تا زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ، نزدیک به هفتاد قیام در نقاط مختلف افغانستان صورت گرفته است.
به هرروی می توان گفت از اواخر دهه ۱۹۷۰، تلاش های محمد داوود خان برای اصلاحات در حال تزلزل بود و نارضایتی از زمان داوود خان، به رشد احزاب کمونیست ملی دامن زد چنانکه شروع به دریافت حمایت قابل توجهی از سوی اتحاد جماهیر شوروی کرده بودند. بدین ترتیب در سال ۱۹۷۸، داوود و خانواده اش در کودتای کمونیستی به رهبری نورمحمد تره کی اعدام شده و تره کی، مانند جانشین بعدی خود حفیظ الله امین، برای اجرای اصلاحات سوسیالیستی، از سرکوب و خشونت، از جمله دستگیری های دسته جمعی، شکنجه و اعدام استفاده کرد. بسیاری از افغان های تحصیل کرده، نخبگان زمین دار و رهبران مذهبی، که اهداف اولیه خشونت این رژیم بودند، از کشور گریختند و این وحشیگری جرقه مقاومت جناح های اسلامی را برانگیخت که بعدا به مجاهدین معروف شدند. به هرروی به باور بسیاری رژیم نور محمد تره کی زمینه ساز تجاوز آتیِ شوروی به افغانستان بود. در نهایت امین، رهبر یک جناح رقیب کمونیست، تره کی را در اکتبر ۱۹۷۹ سرنگون کرد و با تشدید درگیری، اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دسامبر ۱۹۷۹ به افغانستان حمله کرد.
منبع
– بی.بی.سی فارسی، (۲۰۰۹)، “زندگینامه تره کی: از کارمند اخراجی تا رهبر حزب”، https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2009/12/091214_a-jadi-6th-taraki-biography
– طنین، ظاهر، (۱۳۹۰) ، “افغانستان در قرن بیستم”، نشر محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی
– فرهنگ، میر محمد صدیق، (۱۳۹۰)، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، نشر تهران، محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی (عرفان)
– AKRAMI, RAHIMULLAH, (2014), “REVISITING AFGHANISTAN’S MODERN POLITICAL HISTORY: THE ROLE OF ETHNIC INCLUSION ON REGIME STABILITY”, A thesis submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Arts