سر تیتر خبرهامجلهنخستین خبرهایادداشت ها

ببرک کارمل؛ رهبری منصوبِ شوروی یا اصلاحگری مغلوبِ خشم نیروهای مقاومت! (۲۷)

۲ شهریور (سنبله) ۱۴۰۱ – ۲۴/ ۸/ ۲۰۲۲

ببرک کارمل (۱۹۲۹-۱۹۹۶) سیاستمداری چپگرا و سومین رئیس جمهور افغانستان از حزب دموکراتیک خلق بود که طی سال های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۶ خدمت کرده، سعی در تعدیل سیاست های تند حزب و آرام کردن کشور داشت. کارمل سخنرانی کاریزماتیک بود و در اتحادیه دانشجویی و جنبش ویش زلمیان (جوانان بیدار) که همراه با دیگر سازمان ‌های فکری درپی آزادسازی و مشارکت گسترده ‌تری در روند سیاسی بودند، شرکت داشت. او در دهه ۱۹۵۰ و دوران دانشجویی خود در دانشگاه کابل، وارد فعالیت های سیاسی مارکسیستی گشت و در نتیجه به مدت پنج سال زندانی شد. پس از آزادی به خدمت سربازی رفت و برای دریافت مدرک حقوق مجددا به دانشگاه بازگشت.

در سال ۱۹۶۵ او یکی از اعضای برجسته، موسس و به گفتۀ برخی، “مهمترین نظریه پرداز” حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود و هنگامی که حزب (۱۹۶۷) به دو جناح “خلق” و “پرچم” تقسیم شد، کارمل رهبر جناح میانه رو ترِ “پرچم” شد. جناح پرچم پس از کودتای داوودخان در سال ۱۹۷۳ و سرنگونی سلطنت، از دولت وی حمایت کرد اما روابط بین داوودخان و چپ سیاسی به زودی تیره و تار شد. دو جناحِ حزب دموکراتیک خلق در سال ۱۹۷۷ مجددا متحد شده و در سال ۱۹۷۸ -با حمایت شوروی- دولت را تصرف کردند.

 کارمل معاون نخست‌ وزیر شد، اما رقابت ‌های درون دولتی به زودی به اعزام او به عنوان سفیر کشور به پراگ، چکسلواکی منجر شد. زمانی که کارمل در ژوئیه ۱۹۷۸ به عنوان سفیر جدید وارد پراگ شد، صعود او به قدرت بعید به نظر می رسید. چراکه به زودی پس از ورود به چکسلواکی، کارمل برای سرنگونی تره کی کودتایی را برنامه ریزی کرد، اما نقشه این کار لو رفت. بدین ترتیب کارمل در اوایل سپتامبر برکنار و تره کی دستور بازگشت وی به افغانستان را صادر کرد. اما او که جان خود را در خطر دید، درخواست پناهندگی داد.

بدین ترتیب به گزارش اطلاعات روز افغانستان، “مقامات چکسلواکی مخفیانه کارمل و خانواده ‌اش را به کلبه‌ شکار دورافتاده ‌ای در جنگل ‌های انبوه در امتداد مرز با آلمان شرقی منتقل و پنهان کرده و خانوادۀ شش ‌نفری کارمل یک سال را پنهانی در آن کلبه زندگی کردند. سازمان «امنیت دولت» یا StB نیز از کارمل و خانواده ‌اش محافظت می ‌کرد.”

به هرروی اتحاد جماهیر شوروی پس از حمله به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ و حذف امین، کارمل را مدت کوتاهی پس از ترک چکسلواکی، به عنوان رئیس جمهور افغانستان منصوب کرد و وی در طول یک دهه اشغال فاجعه بار مسکو که افغانستان را در مسیر چندین دهه درگیری قرار داد، به مدت هفت سال حکومت کرد. حزب دموکراتیک خلق کوشید تا کشور را قویا در راستای خطوط مارکسیستی تغییر شکل دهد، اما شورش ‌های بزرگی در روستاها و در میان جمعیتِ غالب مسلمانی روی داد که با دستور کار سکولار و برنامه های مارکسیستیِ دولت مخالف بودند.

علی ‌رغم تلاش ‌های کارمل برای مصالحه و سازش، شورشیان مسلمان که مجاهدین نامیده می ‌شدند، از سمت غربی ها -به ‌ویژه از ایالات متحده- کمک دریافت نموده و بر حمله به رژیم کمونیستی پافشاری کردند. نهایتا در نوامبر ۱۹۸۶، کارمل با ادعای وضعیت جسمانی نامناسب از سمت خود استعفا داد و نجیب الله جایگزین وی شد. مدت کوتاهی پس از آن، کارمل به مسکو نقل مکان و مابقی عمر خود را در آنجا سپری کرد.

صعود و سقوط ببرک کارمل: از تلاش برای تعدیل سیاست های پیشین تا مقابله با مجاهدین

پس از ترور حفیظ الله امین، ببرک کارمل در ۲۸ دسامبر ۱۹۷۹ به عنوان رئیس حزب دموکراتیک خلق منصوب شد. او در ظاهر و به صورت شعارگونه از نور محمد تره کی حمایت کرده، دم از طرفداری وی زد و امینِ “یاغی” را مقصر مرگ او دانست. کارمل به زودی مأموریت خود برای اعمال اصلاحات و برپایی یک «دولت دموکراتیک ملی» را آغاز کرد.

رویکرد کارمل مبتنی بر تسخیرِ قلوب و اذهان مردم افغانستان از طریق تعدیل سیاست ها و عقب نشینی از اصلاحات بحث برانگیز، آزادی زندانیان و اجازه دادن به تبعیدشدگان برای بازگشت از طریق عفو بود. کارمل همچنین با تأسیس «وزارت شئون اسلامی و اوقاف» سعی در ارتباط برقرار کردن و نزدیک شدن با عناصر اسلامی داشت؛ اگرچه به باور برخی ناقدان این صرفا یک حرکت سیاسی برای کنترل روحانیون از طریق تبدیل آنها به کارکنان و کارمند دولت بود. علاوه بر این، کارمل دستور ساخت مساجد جدید، از جمله بیش از ۲۰ مسجد جدید را تنها در کابل داد، ضمن آنکه مساجد آسیب دیده در جنگ را نیز بازسازی کرد. او همچنین رنگ پرچم کشور را از سرخ به سبز تغییر داد.

با این حال، همه این استراتژی ها نتوانستند مردم افغانستان را به طرف وی بکشاند. بدین ترتیب، فریاد جهاد یا دفاع مقدس برای رهایی افغانستان از چنگال کفار در سراسر کشور طنین انداز شد. چراکه کارمل به دعوت از ارتش سرخ کافر متهم گردیده بود و اعتراضات علیه رژیم او افزایش یافت. تا تابستان سال ۱۹۸۱، رژیم کارمل چنان مستاصل گشت که اصلاحات ارضی اصلی حزب دموکراتیک خلق را کنار گذاشته و خدمت نظام وظیفه/سربازی کشور را تسهیل کرد.

اگرچه این تغییرات در مناطق شهری مورد استقبال قرار گرفت، اما تأثیری بر جمعیت روستایی نداشت. علاوه بر این، رژیم کارمل به دلیل اختلافات داخلی در صفوف حزب دموکراتیک خلق تضعیف شده بود. برخی از خلقی های ناسیونالیست او را به خاطر مسائلی چون بیرون راندن امین و آوردن ارتش سرخ اشغالگر به کشور متهم کردند. همچنین کارمل از ترس اینکه خلقی ها قیام نکنند، ناتوان از انجام هر گونه اقدامی علیه آنها بود.

این عناصر طرفدار جناح خلق که به یاد و خاطرۀ تره کی نیز وفادار بودند، شروع به تجمع پیرامونِ (اسدالله) سروری کردند، کسی که درپیِ خروج اتحاد جماهیر شوروی بود. با این حال، کارمل به زودی سروری را با مقرر ساختن به عنوان سفیر در مغولستان، از اوضاع دور کرد. او پس از آن، روند پُر کردن زندان پلچرخی از افسران، کادرها و سه وزیر خلقی را آغاز نمود. چنانچه به گزارش برخی منابغ؛ تنها در ژانویه ۱۹۸۰ حدود ۶۰۰ افسر به اتهام توطئه و خیانت زندانی شدند، اگرچه برخی از آنها موفق به فرار شده و به نیروهای مقاومت پیوستند.

اساسا می توان گفت، رژیم کارمل عملا در درون تقسیم شده بود. به عنوان مثال، کارمل، قادر به برکناری و حذف سید گلاب زوی، وزیر داخله نبود و در عوض، یک اداره اطلاعات جداگانه مستقل از حوزه صلاحیتِ این وزارتخانه ایجاد کرد. این اداره جدید که با نام اختصاری فارسی آن «خاد – خدمات امنیت دولتی» معروف بود، توسط دکتر محمد نجیب الله رهبری می شد. به زودی خاد یک دستۀ نظامی کامل با هلیکوپترها، تانک ها و خودروهای زرهی در اختیار گرفت و تحت جناح کا.گ.ب درآمد. این بخش علاوه بر وظیفه اصلی خود در جمع آوری اطلاعات، وظایف دیگری مانند دستگیری، سرکوب قبایل مرزی، انجام ترور و عملیات مخفی را نیز بر عهده داشت.

به هر حال ارتش حزب دموکراتیک خلق با ترک خدمت افسران در حال ضعیف تر شدن و کاهش تدریجی تعداد نیروهای خود بود. یک سال پس از تهاجم شوروی، تعداد ارتش به ۳۰۰۰۰ نفر کاهش یافته بود که تنها یک سوم حجم اولیه و اصلی خود بود. عضویت در حزب دموکراتیک خلق به همین ترتیب رو به کاهش بود و تا سال ۱۹۸۲، علیرغم ادعاهای اغراق آمیز و پرطمطراقِ کارمل مبنی بر اینکه حزب ۷۰۰۰۰ عضو دارد، تعداد اعضای واقعی آن نزدیک به ۲۰۰۰۰ نفر گشته بود.

از سوی دیگر به گفتۀ برخی محققان؛ اتحاد جماهیر شوروی با مشاهده بی ثباتی دولت کارمل، استراتژی بلندمدتی از تلقین و شستشوی مغزی را آغاز کرد تا منافع ملی شوروی را تعقیب و پیگیری کند. بدین ترتیب برنامه ای جدید به نام پیشگامان جوان در سراسر کشور که حدود ۴۰۰۰۰ کودک را هم داوطلبانه و هم به اجبار استخدام کرد تا در سازمان جوانان دموکراتیک افغانستان پذیرفته شوند؛ سازمانی در سایه که توسط خاد و به منظور گسترش تبلیغات کمونیستی اداره می شد.

 زبان روسی در مدارس اجباری شده بود و دانشجویان دانشگاه کابل مجبور بودند دروس سیاسی نظریه های مارکسیست-لنینیستی را بگذرانند. علاوه بر این، هزاران دانشجوی افغان برای «تلقینات سیاسی پیشرفته» به اتحاد جماهیر شوروی فرستاده شدند. در واقع، اتحاد جماهیر شوروی اجرای سیاست‌ های «شوروی ‌سازی» و «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در افغانستان آغاز کرده بود.

به گفتۀ برخی ناظران، شوروی بهره برداری از استراتژی قدیمی خود از “سیاست ملیت ها” را در افغانستان آغاز کرد که هدف آن اعطای “خودمختاری/استقلال” به جمهوری های شوروی بر اساس خطوط قومی و زبانی بود. حزب دموکراتیک خلق برخی از زبان های اقلیت مانند ازبکی، ترکمنی، بلوچی و نورستانی را به شان و جایگاه ملی رساند. علاوه بر این، حزب دموکراتیک خلق روندی از ترویج فرهنگ گروه های مختلف اقلیت های قومی را از طریق رسانه ها آغاز کرد و شروع به آموزش کودکان به زبان مادری خود نمود.

افغان های ملی گرا این سیاست ها را به عنوان «تلاشی برای منزوی ساختن گروه ‌های قومی از یکدیگر و از جهان اسلام گسترده‌ تر می دانستند، همانطور که شوروی این کار را در آسیای مرکزی انجام داده بود، تا بین این گروه‌ ها و پشتون‌ هایی که به ‌طور سنتی بر سیاست افغانستان تسلط داشتند، شکاف ایجاد کند.» به باور آنها در مناطق جنوب و شرق پشتون نشین افغانستان، سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، مالکان قبیله ای را در مقابل یکدیگر قرار داده و تحت این سیاست هرکس از رژیم کمونیستی حمایت می کرد، با اسلحه و پول نقد پاداش داده می شد.

علیرغم استثمار فعال گروه های قومی، کارمل با قبایل پشتون محتاط بود و “… در تلاش برای متوقف ساختن خطوط تدارکاتی مجاهدین از پاکستان، یک سیاست منعطف و آشتی جویانه” را به کار گرفت. تلاش‌ های کارمل برای جذب سایر اقوام به سمت خود زمانی به اوجش رسیده بود که در سپتامبر ۱۹۸۵، ۴۰۰۰ عضو از قبایل مختلف گرد هم آمدند تا رژیم وی را برای قبایل پشتون شرقی مطلوب و پذیرفتنی تر کنند.

کارمل نیز به منظور معتبر نشان دادن دولت خود، مجبور شد خود برای دفع ادعاهایی مبنی بر اینکه او توسط حمایت های نظامی شوروی به قدرت رسیده است حضور یابد. با این حال، شایعات جدید در مورد وی کارمل را بیشتر به زمین زده، او را به یک دست نشانده شوروی تبدیل کرده بود. علاوه بر این، در اواسط سال ۱۹۸۵، زمانی که میخائیل گورباچف به عنوان دبیر کل جدید حزب کمونیست شوروی (CPSU) به قدرت رسید، تغییر و چرخش مهمی در قدرت رخ داد. از همان ابتدا، گورباچف قصد داشت ارتش سرخ را عقب رانده و نشان داد که رژیم کارمل قابل قبول و پذیرفتنی نیست.

در عین حال مقاومت مجاهدین افغان در برابر حزب دموکراتیک خلق با تمام قوا ادامه یافت. صدها هزار پناهجوی افغان به دلیل جنگ داخلی آواره و در کشور همسایه پاکستان مستقر شده بودند. ایالات متحده و عربستان سعودی کمک، تسلیحات و پول ارسال می کردند، در حالی که آی اس آی (سازمان اطلاعات پاکستان) پناهگاه هایی ایجاد، جنگجویانی را استخدام و اردوگاه هایی آموزشی برای مقاومت را راه اندازی کرده بود. بدین ترتیب تعداد پناهجویان افغان که در آن سوی مرز در پاکستان مستقر شدند از ۸۰۰۰۰ نفر در سال ۱۹۷۸ به ۴۰۰۰۰۰ نفر تا سال ۱۹۸۰ افزایش یافت.

پاکستان انحصار توزیع کمک ها را در اختیار داشت و لازم بود که پناهندگان به یکی از هفت حزب اسلامی مستقر در پیشاور بپیوندند تا برای دریافت کمک، جیره غذایی و همچنین اسلحه و پول برای مجاهدین واجد شرایط گردند. این احزاب که از اوایل سال ۱۹۸۰ در افغانستان علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان فعالیت می کردند شامل: جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی تاجیک؛ حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار پشتون غلجایی؛ یک جناح کوچک به رهبری ملاعمر پشتون که بعدها رهبر طالبان شد؛ اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرسول سیاف (عمدتا پشتون با گرایش وهابی)؛ و دو جناح دیگر می شدند که توسط دولت پاکستان به رسمیت شناخته شده بودند و توسط رهبران صوفی پشتون صبغت الله مجددی و پیر سید احمد گیلانی رهبری می شدند.

تا سال ۱۹۸۶، مشخص شد که این نیروها علیه کارمل هستند. نظر در مسکو بر این بود که دولت تحت حمایتش دیگر مورد قبول افغان ها نیست و تغییر ضروت دارد. با وجود اینکه کارمل انتخابات سراسری را برای جرگه ای که مدت ها انتظارش را می کشید فراخوانده بود، رژیم او اعتبار خود را از دست داده و باید کنار می رفت. سرانجام، در آستانه سالگرد انقلاب ثور در آپریل ۱۹۸۶، کارمل به مسکو فراخوانده شد، و دکتر نجیب الله بلافاصله جایگزین او شد تا در مراسم رژه نظامی ادای احترام کند. پس از یک ماه، حزب دموکراتیک خلق به اتفاق آرا نجیب الله را به عنوان دبیرکل جدید کمیته مرکزی انتخاب کرد.

 به هرروی باید گفت پس از انتصاب کارمل به عنوان رئیس جدید حزب دموکراتیک خلق افغانستان، افغانستان وارد یک جنگ داخلی شده بود و جنبش های مقاومت در همه جبهه ها با رژیم می جنگیدند. با این حال، مبارزه رژیم با مجاهدین تا اواخر سال ۱۹۸۶ ادامه داشت. کارمل همچنین جهت به دست آوردن مشروعیت برای رژیم خود تلاش کرد زیرا بقای آن به حمایت نظامی خارجی متکی بود. به باور برخی در واقع، کارمل در ابتدا آنقدر به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک بود که به رهبر نمادین دیگری مشابه شاه شجاع متحد بریتانیا تبدیل شده بود.

 کارمل قصد داشت تا زمانی که ممکن است در قدرت بماند، اما رژیم او در نهایت حمایت خود را در حزب و اتحاد جماهیر شوروی از دست داد. علاوه بر این، در زمان رژیم کارمل، اتحاد جماهیر شوروی نیرویی عظیم را برای مبارزه با مخالفان سیاسی مستقر کرد به امید اینکه نیروهای مقاومت در نهایت از جنگ خسته شوند. این استراتژی شامل بمباران شدید، کاشت مین های زمینی گسترده، تخلیه روستاها و همچنین کنترل مراکز شهری و قطع زنجیره تامین مناطق تحت کنترل مقاومت بود. با این حال، هیچ یک از این تاکتیک ها در پایان دادن به مقاومت موفق نبودند و تا زمانی که شوروی در کشور حضور داشت، شورشیان حاضر به صلح نبودند. (AKRAMI, 2014: 110-116)

قدرت یابی ببرک کارمل در سایۀ شوروی، با واکنش ایالات متحده

ببرک کارمل قدرت را در سایه نیروهای شوروی به دست گرفت. هجوم نیروهای شوروی به افغانستان و تعویض قدرت در کابل هنوز در سرخط خبری جهان قرار داشت و مقامات شوروی سعی داشتند تا دخالتشان را در افغانستان توجیه کنند. به هرروی تجاوز شوروی در افغانستان واکنش شدیدی را در سراسر جهان برانگیخته بود. چنانچه در همان لحظه های ورود نیروهای شوروی، جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا اعلام داشت که شوروی باید برای تجاوز خود در افغانستان بهای مشخصی بپردازد.

کارتر در اولین روزهای هجوم، طی یک رشته اقدامات سمبولیک، تحریم های اقتصادی را علیه اتحاد شوروی اعلام داشته و تصمیم گرفته شد که آمریکا در بازی های المپیک ۱۹۸۰ در مسکو شرکت نکند. زبیگنیو برژنسکی، مشاور امنیت ملی پرزیدنت کارتر در اوایل فوریه ۱۹۸۰ به پاکستان سفر کرد و در دیداری از دره خیبر در نقطه مرزی پاکستان و افغانستان به خبرنگاران و عکاسان اجازه داد تا از او که یک تفنگ ساخت چین را به سوی افغانستان نشانه گرفته بود، عکس برداری کنند؛ ژست معناداری که نشان می داد آمریکا در برابر دخالت شوروی در افغانستان بی طرف نیست.

موضع آمریکا در مخالفت با شوروی به زودی از حمایت گسترده ای در منطقه و جهان برخوردار شد. تمام کشورهای غربی، چین، پاکستان و عربستان سعودی به جبهه مخالف شوروی در افغانستان پیوستند و افغانستان به مهمترین میدان جنگ سرد مبدل شد. اعضای سازمان ملل در اواخر نوامبر ۱۹۸۰ با یکصد و یازده رای موافق و بیست و دو رای مخالف و دوازده رای ممتنع، تجاوز خارجی را به افغانستان محکوم کردند و خواستار خروج نیروهای خارجی از این کشور شدند. اما شوروی تاکید داشت که دخالت نظامی آن فقط به هدف کمک به افغانستان صورت گرفت.

به هرروی رژیم جدید تحت رهبری ببرک کارمل در فردای پس از هجوم شوروی تلاش کرد تا با میانه روی و اعلان سیاست های معتدل، اعتماد از دست رفته مردم را نسبت به حزب دموکراتیک خلق و دولت احیا کند، اما رویدادهای متعاقب نشان داد که به دست آوردن اعتماد مردم در شرایط حضور نیروهای خارجی به آن سادگی نیست که رهبران جدید تصور می کردند. در اواخر فوریه ۱۹۸۰ برابر با سوم حوت/اسفند ۱۳۸۵ مردم کابل در نخستین نمایش صد نیروهای مهاجم به جاده ها ریختند. تظاهرات سوم حوت سرکوب شد اما چند ماه بعد دختران مدارس و دانشگاه کابل علیه دولت و هجوم شوروی دست به اعتراض زدند.

با آنکه دامنه اعتراص ها محدود بود نشان می داد که حاکمیت جدید آسیب پذیر است و شاید هم به همین علت طوری که ولادمیر شبرشین رییس بخش خارجی ک.گ.ب در سال ۱۹۸۹ می گوید نیروهای شوروی پس از ورود به افغانستان متوجه شدند که راهی برای برگشت فوری ندارند‌. در زمانی که مقاومت مسلحانه گسترش می یافت، و دولت با انزوای گسترده بین المللی رو به رو بود، بحران اقتصادی و اجتماعی نیز بر بار مشکلات رژیم می افزود.

به هرروی باید گفت با به قدرت رسیدن ببرک کارمل، پرچمی ها به نیروی مسلط در حزب و دولت مبدل شدند، در حالی که آن بخشی از خلقی ها که مخالف حفیظ الله امین به حساب می آمدند، متحد آنها باقی ماندند‌. اما علی رغم ادعاهای رسمی درباره وحدت حزب، خلقی ها و پرچمی ها در تمام این دوره مشغول مبارزه جدی علیه یکدیگر بودند.

مهمترین هدف شوروی و رژیم کارمل را در مرحله اول، فرونشاندن آتش مقاومت در روستاها و تحکیم قدرت دولتی در شهرها تشکیل می داد. در حالی که ارتش شوروی و واحدهای ارتش افغاتستان بار اصلی جنگ با مجاهدین را به دوش می کشیدند، توجه ویژه ای بر تحکیم دستگاه امنیت دولتی یا خاد معطوف شد. خاد که تحت رهبری دکتر نجیب الله رهبر آینده حزب و دولت و به کمک ک.گ.ب به سازمان پر قدرتی مبدل شد، اهرم عمده سرکوب در شهرها و نیروی مهمی در مبارزه علیه مقاومت به شمار می رفت. در چنین جوی بود که جنگ روز به روز شدت می یافت. بمباران روستاها همراه با سرکوب و فسار، گروه های بیشتری از مردم را وامی داشت تا خانه و کاشانه شان را ترک گفته و به شهرها یا کشورهای همسایه پناه برند. در همین حال، جنبش مقاومت به جنبش سراسری مبدل شده و روز به روز از حمایت بیشتر بین المللی برخوردار می گردید. (طنین، ۱۳۹۰: ۲۹۳-۳۰۵)

ناکامی کارمل و پس زدگی اصلاحات کارمل از سوی جمعیت روستایی و نیروی مقاومت

در کل باید گفت دهه ۱۹۸۰ برای افغانستان بسیار تاریک و آشفته بود. شوروی در پی تحمیل سلطۀ خود با استفاده شدید از نیروی نظامی در حمایت از دولت ببرک کارمل بود. در پایان این دهه شوروی آشکارا نتوانسته بود افغان ها را متقاعد کند که حضور نظامی خود را بپذیرند. و در حمایت از دولت کارمل در برابر آنچه مسکو “تجاوز امپریالیستی” مورد حمایت ایالات متحده و چین، ناکام ماند. کارمل اصلاحاتی را به اجرا درآورد اما دولت پاکسازی های خود را آغاز کرد و هم ضعیف و هم شدیدا به مسکو وابسته یود.

از دیگر سو شوروی به زودی خود را در باتلاق نظامی پرهزینه گرفتار یافت. آنها با داشتن حدود ۸۵۰۰۰ سرباز نمی توانستند چیزی بیش از کنترل ناآرام کابل و تعدادی از شهرهای بزرگ دیگر را مدعی شوند. سایر نقاط کشور به طور گسترده توسط نیروی مقاومت (مجاهدین) تحت نفوذ و کنترل بود. در همین حال، در مواجهه با این وضعیت و فشارهای روزافزون بین المللی و عدم همبستگی حزبی و دستگاه های قابل اعتماد اداری و امنیتی، دولت کارمل نه می توانست اصلاحات اجتماعی-اقتصادی قابل توجهی را اجرایی سازد و نه می توانست بدون حضور طولانی مدت نظامی شوروی در افغانستان به بقای خود امیدوار باشد. (Wafadar, 2014:172)

 ببرک کارمل برخی اصلاحات رادیکال را به منظور به حداقل رساندن ضدیت و مخالفتِ مجاهدین برگرداند. وی در تلاش برای آرام کردن رهبران چریک مسلمان که علیه رژیم های انقلابی و روس ها جهاد (جنگ مقدس) اعلام کرده بودند، در ژانویه پیامی را برای ملت پخش کرد که با عبارت “به نام خداوند بخشنده و مهربان” شروع می شد. او بسیاری از زندانیان سیاسی را آزاد کرد و اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان را اعلام کرد؛ امتیازاتی را به رهبران مذهبی اعطا کرد و اموال مصادره شده را به صورت مشروط بازگرداند.

 به گزارش وب سایت بی.بی.سی، “کارمل سیاست های تند حزب و دولت تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق را تا حد زیادی ملایم کرد و برای نخستین بار مشارکت ملی در نهادهای دولتی را مطرح کرد و تا حدود زیادی آن را به اجرا گذاشت. او همچنین زمین های تقسیم شده میان کشاورزان و افراد بی زمین را پس گرفت به صاحبان آنها واگذار کرد و دیدگاه حزب را در باره مذهب، جامعه و سیاست هم تغییر داد.”

 با این وجود تصویر وی به عنوان فردی منتخب از سوی کرملین باعث مخالفت شدید با او حتی در رهبری حزبش شد. از سوی دیگر مجاهدین از طریق جنگ های چریکی حملات خود را به نیروهای شوروی و دولتی تشدید کردند. به هرروی ببرک کارمل برای اداره کشور چاره ای جز تکیه به اتحاد جماهیر شوروی ندید. اما مرکز اصلاحات او به جای مناطق روستایی که جنبش مقاومت در آن قوی تر بود، برجمعیت شهری معطوف گردید. ارتش شوروی نیز برای سرکوب شورش از مناطق روستایی عملیات وحشیانه ای انجام داد.

اصلاحات رژیم کمونیستی تغییر قابل توجهی در محیط سیاسی-اجتماعی کشور ایجاد کرد. جامعه افغانستان تغییرات متعددی را در رفتار اجتماعی و سبک زندگی خود تجربه کرد اما اصلاحات اجتماعی دولت مرکزی شکاف بین ساختار اجتماعی جامعه شهری و روستایی را بیشتر کرد. زندگی شهری به ویژه تحت تأثیر اصلاحات آموزشی و صنعتی قرار گرفت. زنان فرصت های بهتری برای کار و تحصیل در جامعه شهری پیدا کردند؛ در حالی که جامعه روستایی با این اصلاحات تضاد و مخالفت داشته و آن را ضد هنجار و ضد دین می دانستند. (Shams-ur-Rehman, 2015: 831)

جمع بندی

در نهایت به باور برخی تحلیلگران، گرچه کارمل مهره و شخصیتی مقرر از سوی مسکو بود، اما رهبر ایده آلی برای شوروی محسوب نمی شد. او به امتیازات شخصی علاقه مندی داشت اما سست و ناسازگار و به لحاظ جسمانی نیز بیمار بود. اتحاد جماهیر شوروی دریافت که به سختی می ‌توانست برنامه ‌های خود را توسط چنین فردی اجرایی کند؛ چراکه به باور شوروی، او مردی نبود که مسکو می خواست جمهوری دموکراتیک افغانستان را پس از رفتن آنها رهبری کند.

از دیگر سو، کارمل در بیست و هفتمین کنگره حزب کمونیست در مسکو سخنرانی کرد، اما هیچ اشاره ای به اعلام خروج گورباچف نکرد. بنا بر گزارش ها، در طول کنگره شوروی، هیچ رهبر شوروی او را نپذیرفت. نهایتا در اواخر مارس ۱۹۸۶، کارمل برای معالجه به مسکو بازگشت و در ۵ می ۱۹۸۶، درست پیش از دور هفتم مذاکرات ژنو، کارمل از دبیرکلی حزب دموکراتیک حلق افغانستان استعفا داد. مسکو نیز در تلاش برای تغییر روند جنگ، در سال ۱۹۸۶ کارمل را با محمد نجیب الله جایگزین و رئیس سازمان خدمات امنیت دولتی (خاد) را جایگزین وی کرد. رژیم نجیب الله تا سال ۱۹۹۲، زمانی که مجاهدین کمونیست ها را از قدرت کنار زدند، دوام آورد.

منابع

–  طنین، ظاهر، (۱۳۹۰) ، “افغانستان در قرن بیستم” ، نشر محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی

– AKRAMI, RAHIMULLAH, (2014), “REVISITING AFGHANISTAN’S MODERN POLITICAL HISTORY: THE ROLE OF ETHNIC INCLUSION ON REGIME STABILITY”, A thesis submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Arts

– Shams-ur-Rehman, Ghulam, (2015), “Ethnicity, Power and Authority: Emergence of Muslim Religious Elites in Afghanistan during the Socialist Regimes”, Pakistan Journal of Social Sciences (PJSS), Vol. 35, No. 2, pp. 825-837

 – Wafadar, K. (2014), Afghanistan in 1980: The Struggle Continues”, University of California Press, Asian Survey, Vol. 21, No. 2

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا