چشماندازی از اهمیت و جایگاه افغانستان برای ایران
۱۰ مهر (میزان) ۱۴۰۱ – ۲/ ۱۰/ ۲۰۲۲
رضا عطایی (کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)
نشریه «چشمانداز ایران»، شماره ۱۳۵ (شهریور و مهر ۱۴۰۱)، صفحات ۱۱۷- ۱۱۸
۱) مقدمه
افغانستان به عنوان کشوری که علاوه بر دارا بودن حسن همجواری و خونشریکی با جمهوری اسلامی، بیشترین پیوندهای تمدنی_فرهنگی را نیز با ایران دارد و از لحاظ ژئوپولتیکی از جایگاهی برخوردار است که علاوه بر منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) بر مناطق مهمی همچون آسیای مرکزی و آسیای جنوبی و همچنین محیط امنیتی چین و روسیه، همپوشانی دارد.
از همین روی افغانستان، قدرت تأثیرگذاری شگرف بر پویشهای امنیتی_سیاسی مناطق همجوار خود و به تبع نظام بینالملل را دارد به نحوی که تمام بازیگران قدرتهای منطقهای و جهانی در محیط امنیتی این کشور حضور فعال دارند.
همین امر سبب گشته است که ژئوپولیتیک افغانستان به یک “ژئوپولیتیک منازعه” تبدیل شود و محیط امنیتی آن هم بستری شود برای جنگهای نیابتی سایرین.نویسنده در نوشتار پیشروی میکوشد در کنار تبیین اهمیت و جایگاه افغانستان برای ایران، نگاهی انتقادی به کارنامه چهلساله اخیر سیاستخارجی جمهوری اسلامی در قبال تحولات افغانستان داشته باشد و در نهایت راهکارها و توصیههای راهبردی در این زمینه ارائه دهد.
۲) اهمیت و جایگاه افغانستان برای جمهوری اسلامی
افغانستان به سه دلیل عمده ژئوپولتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچری از اهمیت و جایگاه بیبدیلی در ساختار سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران برخوردار است.محصور بودن افغانستان در خشکی و داشتن بیش از نهصد کیلومتر مرز مشترک دو کشور سبب شده است مرزهای شرقی ایران یکی از مهمترین گذرگاههای دو طرفه تبادلات انسانی، اقتصادی_فرهنگی، برای دو کشور باشد.از لحاظ ژئوپولتیکی در مرزهای شرقی ایران، مردمان عزتمند بلوچ مقیم هستند که همتباران آنها در دو کشور افغانستان و پاکستان نیز حضور دارند که هماره از سوی عناصر وابسته به سرویسهای اطلاعاتی_جاسوسی بیگانگان به دلایل مختلف قومی و مذهبی تحریک میشوند و همچنین این مرزها در طول سالها یکی از مهمترین چالشهای امنیتی در خصوص قاچاق انسان و مواد مخدر بوده است. بیش از میلیونها افغان در طول چهار دهه اخیر طعم این مرزها را چشیدهاند؛ تحولات یک ساله اخیر افغانستان و روی کار آمدن مجدد طالبان در صحنه شطرنج افغانستان، نیز سبب سرازیر شدن افغانهای بسیاری به سوی مرزهای ایران گشته است که همچنان ادامه دارد.
از سوی دیگر بندر چابهار در مرزهای شرقی ایران از بهترین فرصتهای اقتصادی_تجاری ایران با افغانستان و همچنین کشورهای آسیای مرکزی است؛ زیرا کشورهای آسیای مرکزی نیز همچون افغانستان محصور در خشکی هستند و چنانچه بخواهند به آبهای آزاد جنوب دسترسی داشته باشند به جز ایران و پاکستان گزینهای ندارند که این دو گزینه نیز از مسیر افغانستان میگذرد.
وجود گروههای افراطی در همسایگی مرزهای شرقی ایران، لزوم اهتمام و هوشیاری ویژه مسولان ذیربط جمهوری اسلامی را میطلبد که ابتکار عمل را در این منطقه همواره داشته باشند تا فرصتهای سرمایهگذاری مختلف اقتصادی_فرهنگی این مرزها به چالش و تهدید تبدیل نشود.
از لحاظ فرصتهای فرهنگی_تمدنی افغانستان برای ایران نیز هر چه بگوییم حکم بحر را در کوزه ریختن را دارد؛ فراوان فرصتهای سرمایهگذاریهای فرهنگی در افغانستان برای ایران، بستر آن فراهم است که با کمال تأسف آنچنان از آن بهرهبرداری و استفاده نشده است.
بر فرض هم که غلبه با مرزهای سیاسی مدرن باشد، مرزهای فرهنگی_تمدنی، این مرزها را فاقد اعتبار میسازد و بسترساز تعاملات و ارتباطات اقتصادی_تجاری و امنیتی_سیاسی دو کشور میشود. از همین روی چنانچه بخواهیم افغانستان امروز را فقط از همین بعد فرهنگی از ایران جدا انگاریم دیگر سخن گفتن از گذشته تمدنی زبان و ادبیات فارسی و بزرگانی همچون ناصر خسرو قبادیانی، مولانا و رابعه بلخی، سنایی غزنوی و جامی و پیر هرات در ایران سیاسی امروز بیمعنا خواهد بود.
حضور میلیونها مهاجر افغان در ایران که بیش از چهار دهه در ایران زیستهاند و نسل دوم و سوم این مهاجران کسانیاند که حتی در ایران متولد شدهاند؛ بهترین فرصت سرمایهگذاری و پل ارتباطی و تقویت ارتباطات دو کشور محسوب میشود.
در طول دو دهه اخیر افغانستان که نظم سراپا شکستهای در آن کشور حاکم بود، طیف وسیعی از نخبگان علمی_اجرایی و مدیران ارشد و میانی دولت و سازمانهای افغانستان را کسانی تشکیل میدادند که تجربه زیسته در ایران را داشتهاند و از فارغالتحصیلان و تخصیلکردکان دانشگاهها و موسسات ایران بودند. تنها توجه و عنایت به همین امر خود گویای ظرفیتها و فرصتهای ایران در افغانستان میباشد که نویسنده در گفتار و نوشتارهای بسیاری بدان پرداخته و به همین مقدار اینجا بسنده میشود.
از لحاظ ابعاد سیاسی نیز تحولات افغانستان از چنان اهمیتی برای جمهوری اسلامی برخوردار است که کوچکترین اجحاف و غفلت میتواند خسارات و هزینههای غیر قابل شماری را برای ایران به بار آورد.
اگرچه در قسمت دوم این یادداشت مفصلتر به این ابعاد پرداخته میشود اما همانطور که ذکر شد فضای محیط امنیتی_سیاسی افغانستان به گونهای است که تمام کشورهای منطقهای و بینالمللی در آن حضور و فعالیت مستقیم و غیرمستقیم دارند. چنانچه رقابتهای هند_پاکستان، روسیه_آمریکا و چین_آمریکا را در طی تحولات یکسال گذشته افغانستان در نظر بگیریم متوجه میشویم که افغانستان از چه اهمیت و جایگاهی در نظام بینالملل برخوردار است.
در کنار این بازیهای سیاسی میتوان رقابتپردازیهای ایدیولوژیکی کشورهایی همچون عربستان، ترکیه و پاکستان را هم در راستای خنثیسازی و بیاثر نمودن سیاستهای جمهوری اسلامی در افغانستان افزود.
۳) نگاهی انتقادی به کارنامه سیاستخارجی ایران از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون
سیاستهای اتخاذی جمهوری اسلامی در قبال تحولات افغانستان گرچه با حفظ منافع ملی ایران و همچنین حسن همسایهداری در قبال افغانستان همراه بوده است اما سوء مدیریتها و نابهسامانیهایی نیز وجود داشته است که چنانچه با نگاه انتقادی به آنها نپردازیم نمیتوان افق تعاملاتی مناسبی را در آینده برای آن ترسیم نمود.
در دوره اشغال افغانستان توسط شوروی و دوران جهاد، در میان هزارهها و شیعیان افغانستان که همچون سایر اقوام دیگر افغانستان، تازه به بازیابی هویتی و کنشگری سیاسی رسیده بودند؛ گروههای هشتگانه جهادی شکل گرفت که علاوه بر اختلافات درونی و شخصمحوری سران آن گروهها را میتوان مهمترین پاشنهآشیلشان دانست. اما «عدم سیاست واحد» یا به تعبیر دیگر «سیاستهای رنگین» جمهوری اسلامی در مدیریت آنها نیز فاکتور مهمی است که باید در آسیبشناسی کارنامه سیاستهای جمهوری اسلامی باید بدان پرداخت.
زیرا علاوه بر اینکه تسهیلات و تسلیحات این گروهها توسط جمهوری اسلامی تامین میشد و پایگاههای این گروهها در ایران بود؛ جمهوری اسلامی مهمترین بلکه تنهاترین حامی گروههای شیعی افغانی محسوب میشد. جالب است که جنگهای داخلی یا به تعبیر مردم بومی در افغانستان، «جنگهای خانگی» میان این گروهها در سالهای دهه شصت شمسی در هزارجات به وجود آمد نیز میتوانست با ابتکار عمل بهتری از سوی جمهوری اسلامی، به عنوان برادر بزرگتر، مدیریت و سازماندهی شود.همین موضوع را در دوره حکومت مجاهدین در کابل، با توجه به میزان نفوذ جمهوری اسلامی در فضای داخلی افغانستان و رویدادهای ناگواری که در آن برهه توسط حکومت و گروههای مجاهد افغانی روی داد، میتوان دنبال کرد.
چنین به نظر میرسد که بیشترین تعاملات و ارتباطات جمهوری اسلامی در فضای سیاسی افغانستان با شیعیان و هزارهها بوده است و با سایر گروههای قومیتی افغانستان همچون پشتونها، تاجیکها و ازبکها آنچنان ارتباط و تعاملی نداشته است که این امر برای جمهوری اسلامی نقد بسیار جدی محسوب میشود و هم این امر سبب تولید انگارههای معارضی در قبال شیعیان و هزارهها در فضای داخلی افغانستان نیز شده است.
به نحوی که به هزارهها و شیعیان و همچنین مهاجرانی که در ایران زیستهاند و به افغانستان باز میگردند با برچسب «جاسوسان جمهوری اسلامی» و «ایرانیگکها» نگریسته شود. (نگارنده در دو مقاله راهبردی_تحلیلی در سایت موسسه ابرار معاصر تهران به واکاوی مفهوم ایرانیگک پرداخته است که خوانندگان محترم میتوانند به آنجا مراجعه نمایند)در طول دو دهه اخیر فراوان شاهد بودیم که شمار قابل توجهی از مهاجران افغانستانی که از ایران به افغانستان باز میگردند برای اینکه از این داغننگها و برچسبها رها شوند به انحای مختلف به ایرانستیزی یا به تعبیری اعلان برائت از ایران و جمهوری اسلامی روی میآوردند.
از بدو فجر انقلاب اسلامی و با توجه به تحولات افغانستان (جنگ با شوروی، کارنامه سیاه مجاهدین، رویکار آمدن طالبان و غیره) بیش از چهار دهه است که شاهد حضور میلیونها مهاجر افغان در ایران هستیم و اگرچه پذیرش این مهمانان مهاجر تماماً از روی برادری و انسانیت انجام گرفته است اما به دلیل نابهسامانی در سیاستگذاری حوزه مهاجرتی جمهوری اسلامی، این موضوع که قطعا میتوانست نتیجه «برد_برد» (هم برای جامعه میزبان و هم جامعه مهاجر) را داشته باشد حالت معکوس به خود گرفته است به نحوی که هم مهاجران از وضع موجود راضی نباشند و هم دولت و کشور میزبان با وجود تقبل هزینههای متعدد در این زمینه، دستاورد و بهرهبرداری لازم را در این خصوص نداشته باشد.
در سخنان اخیر ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، جناب آقای ریسی، این موضوع چند بار مورد تاکید قرار گرفت که کشور نیازمند تشکیل «سازمان مهاجران» برای سازماندهی مسائل مهاجران میباشد. تاکیدات معظمله اگر از سویی خبر مسرتبخشی در سیاستگذاری حوزه مهاجرتی ایران میباشد از سوی دیگر گویای این واقعیت هم میباشد که کارنامه سیاستهای جمهوری اسلامی در این زمینه دارای نقد و انتقاداتی نیز بوده است.
آخرین نمونه را میتوان از تحولات یک سال اخیر افغانستان شاهد مثال آورد که با روی کار آمدن دوباره طالبان، موجی از بدبینی در ایران و افغانستان در خصوص جمهوری اسلامی شکل گرفت که ارتباط و سیاست جمهوری اسلامی در قبال تحولات افغانستان چگونه است. در فضای افکار عمومی داخل ایران و در میان ایرانیان دو نگاه «تطهیر طالبان» و «تکفیر طالبان» نیز میتواند مصداقی از ضعف سیاستهای رسانهای قلمداد شود.
۴) نتیجهگیری و ارائه توصیههای راهبردی
به طور قطع جمهوری اسلامی در فضای افغانستان و تحولات آن، محذورات و مقدورات منحصر به فرد خودش را دارد که سایر کشورها از آن بیبهرهاند. اما با توجه با مطالبی که گذشت آنچه که مهم است دو وظیفه کلان را میتوان رسالت جمهوری اسلامی در خصوص افغانستان دانست؛ نخست اینکه استفاده حداکثری از فرصتها و ظرفیتهایی که جمهوری اسلامی در افغانستان دارد (مقدورات) و دیگر اینکه حفظ این ظرفیتها و فرصتهاست که حفظ آن از جذب آن مهمتر و دشوارتر میباشد چرا که سیاستهای ناسنجیده و نادرست [چه در مرحله تصمیمگیری و چه در مرحله اجرا] میتواند همین فرصتها را به تهدید و چالش تبدیل کند.(محذورات)
یکی از نقاط ضعف مهم جمهوری اسلامی در قبال افغانستان را میتوان در ضعف شدید رسانهای دانست که یا رویکرد منفعلانه در قبال افغانستان داشتهاند یا رویکرد ورود غیرکارشناسانه.
با توجه به «فقرشناختی» که از افغانستان در ایران وجود دارد توصیه میشود که رسانههای جمهوری اسلامی با انجام مطالعات عمیق افغانستانشناسی و با تکیه بر پروژههای پژوهشی_تحقیقاتی در خصوص افغانستان و همچنین استفاده از کارشناسان خبره در حوزه افغانستان به مسائل افغانستان ورود پیدا کند.
همچنین حضور چند میلیون مهاجر افغان در ایران، به خصوص ظرفیت نخبگی مهاجران، نیز یکی از بهترین فرصتها و ظرفیتهای جمهوری اسلامی میباشد که همانطور گذشت کمتر از آن استفاده شده است.
جمهوری اسلامی ایران میتواند در بسیاری از سیاستهای حوزه مهاجران، تصمیمات و اقدامات جدیتر و جدیدتری را اعمال کند که دیگر «مهاجران افغان» بهعنوان پاشنه آشیل روابط دوجانبه نباشد و رسانهها نتوانند مدام آب را گلآلود کنند و از سوژه «مهاجران» ماهی بگیرند.