فرانسه؛ از طلایه داری در مناسبات فرهنگی تا صف آرایی نظامی در افغانستان (۱)
۲۸ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۲ – ۱۸/ ۵/ ۲۰۲۳
(قسمت اول)
روابط دو کشورِ فرانسه و افغانستان از سال ۱۹۱۹ و به دنبال استقلال افغانستان در حوزۀ سیاست خارجی رقم خورد که متعاقبا با عقد معاهدۀ باستان شناسی میان دو دولت وقت در سال ۱۹۲۲ روابط دوستی میان دو کشور تقویت شده، و متعاقبا پایداری مناسبات فی مابین نیز با اعزام نمایندگان دو کشور در همین سال تثبیت گردید. به طور کلی می توان گفت روابط میان افغانستان و فرانسه از زمان تهاجم شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ تا جنگ داخلی این کشور و متعاقبا قدرت یابی طالبان در دور نخست از حکمرانی آنها، با پشت سر گذاشتن یک سری آشفتگی و یا فراز و نشیب هایی همراه بوده است.
با این وجود و علیرغم مخالفت های ایالات متحده، کشور فرانسه نخستین قدرت غربی بود که پس از خروج شوروی، بازگشایی سفارت خود در کابل را اعلام نمود. به همین ترتیب، زمانی که ناتو در اوت سال ۲۰۰۳ رهبری نیروهای بین المللی کمک به امنیت (آیساف) را بر عهده گرفت، فرانسه و آلمان جزو نخستین کشورهایی بودند که حضور آیساف را در افغانستان به سمت شمال گسیل و گسترش دادند. از پاییز ۲۰۰۱، فرانسه مستقیماً در عملیات مبارزه با تروریسم، امنیت افغانستان و آموزش نیروهای امنیتی این کشور مشارکت داشت. مداخلۀ فرانسه بر اساس قطعنامه های شورای امنیت و پیمان آتلانتیک شمالی بوده که مبحث دفاع از خود را در سطوح فردی و جمعی و همچنین همکاری در مبارزه با تروریسم بین المللی را پوشش می داد.
به عنوان بخشی از عملیات آزادی پایدار، فرانسه در ابتدا نیروهای ویژه ای را تحت فرماندهی آمریکا برای ماموریت های خاص در مبارزه با تروریسم به منطقه اعزام کرد. نیروهای فرانسوی عمدتاً در شمال شرقی کابل مستقر بودند و از پایگاه های هوایی بگرام و قندهار عملیات را پیش می بردند. از سال ۲۰۰۲، فرانسه در چارچوب تیم های ارتباطی و رایزنی عملیاتی در بازسازی ارتش ملی افغانستان و از طریق آموزش و ماموریت های مشترک کمک کرد.
همچنین فرانسه قویا در بازسازی افغانستان مشارکت داشت، جریانی که با برنامه اقدام سال ۲۰۰۲ و به منظور پاسخی به شرایط اضطراری بشردوستانه و پیشبرد مجدد همکاری های پیشین طراحی شد و دربردارندۀ کمک هایی به لیسه های فرانسوی زبانِ استقلال و ملالی در کابل، همکاری در زمینه های بهداشت و سلامت، زراعت، فرهنگ، حکومت داری و حاکمیت قانونی می شد.
در سال ۲۰۰۴، تصمیم برای گنجاندن افغانستان در منطقه همبستگی ارجح[۱] به این کشور اجازه داد تا از کمک مالی آژانس توسعه فرانسه[۲] و دسترسی به صندوق همبستگی ارجح[۳] بهره مند شود. فرانسه همچنین تلاش های بین المللی در جهت حمایت از تأسیس پارلمان افغانستان، با همکاری محدود با برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) و شرکای آن، به ویژه شرکای اروپایی را هماهنگ کرد. وزارت امور خارجه فرانسه ۲٫۵ میلیون یورو و کمیسیون اروپا ۳٫۵ میلیون یورو برای این پروژه اختصاص دادند؛ که شامل تشکیل یک حکومت پارلمانی کارآمد برای حمایت از فعالیت مقامات منتخب بود. همچنین یک پروژه فرانسوی-آلمانی برای آموزش دادرسان و قضات دادگاه عالی افغانستان راه اندازی شده است.
در سایر زمینه ها نیز فرانسه مشارکت داشت. از جمله اینکه در ۷ آپریل ۲۰۰۶، پروژه انستیتوت طب فرانسوی برای کودکان (FMIC) در کابل راه اندازی شد و یا در زمینه زراعت و کشاورزی نیز، پروژه حمایت از توسعه کشاورزی (پنبه/غلات) با یارانه آژانس توسعه فرانسه (AFD) در سال ۲۰۰۴ در ولایات قندوز و بلخ راه اندازی شد.
علاوه بر این، در سال ۲۰۱۲، فرانسه و افغانستان یک معاهده دوستی و همکاری به مدت ۲۰ سال امضا کردند که تعهد بلندمدت فرانسه را تثبیت ساخته و نشان از تغییر رویکرد این کشور از یک رابطه عمدتاً نظامی به یک رابطه عمدتا غیرنظامی داشت. فرانسه در ۸ دسامبر با برگزاری مراسمی برای ۱۵۳ سرباز جنگیِ عودت یافته به وطن- بخشی از تعهد رئیس جمهور وقت این کشور، یعنی فرانسوا اولاند برای بازگرداندن نیروهای نظامی کشور به خانه تا پایان سال ۲۰۱۲-، گام بزرگی در جهت پایان دادن به فعالیت های فرانسه ذیل ماموریت ناتو در افغانستان برداشت؛ گرچه نقش فرانسه در افغانستان در همینجا به پایان نرسید.
تعاملات فرهنگی؛ نقطه آغاز مناسبات فرانسه و افغانستان
برخلاف روابط افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی/روسیه، بریتانیای کبیر، آلمان و ایالات متحده، روابط فرانسه و افغانستان در درجه اول روابطی فرهنگی بود. بدین ترتیب که، روابط و دوستی دو کشور توسط پادشاه امان الله خان زمانی که تصمیم گرفت باستان شناسان فرانسوی را به افغانستان بیاورد، کلید خورد. در سال ۱۹۱۹ افغانستان کم و بیش تسلط بر روابط خارجی اش را بدست آورده و خود را به فرانسه نزدیک ساخت. به گزارش وب سایت سفارت فرانسه، محمود طرزی کسیست که از نمایش جهانی ۱۸۸۹ در پاریس بازدید نمود و آثار نویسنده فرانسوی ژول ورن را به زبان دری ترجمه نموده و بعد به سمت وزیر امور خارجه تقرر حاصل نمود. همچنین وی در ماه ژوئن ۱۹۲۱ محمد ولی خان را به حیث سفیر به فرانسه فرستاد. معاهده ای میان فرانسه با افغانستان به تاریخ ۲۸ اپریل سال ۱۹۲۲ به امضا رسید که در متن این معاهده اعزام ماموریت های دیپلماتیک در نظر گرفته شده بود.
بر اساس آن یک هیأت باستان شناسان فرانسوی به افغانستان سفر نمود و بعد از همین توافقنامه فرهنگی، روابط دوستی فرانسه و افغانستان بیشتر اوج گرفت. در ۹ سپتامبر سال ۱۹۲۲ دولت افغانستان یک انحصار ۳۰ ساله به باستان شناسان فرانسوی ( هیأت دافا) اعطا کرد تا بتواند از دادن امتیاز به شهروندان قدرت های همسایه خودداری کند. بدین ترتیب آنگونه دافا به درخواست دولت افغانستان و به منظور اطمینان بخشی کاوش های باستانشناسی در افغانستان ایجاد گردید. (سفارت فرانسه در افغانستان، ۲۰۱۵)
بدنبال یک وقفه کاری در زمان جنگ دوم جهانی، فعالیت های دافا بار دیگر در سال های ۴۷-۱۹۴۶ از سرگرفته شد و تا زمان تعطیلی آن از طرف دولت طرفدار شوروی در افغانستان در سال ۱۹۸۲ به فعالیت خود ادامه داد. در سال ۲۰۰۲ دافا فعالیت های خود را در زمینه حفاظت، حفاظت و بازسازی و توسعه ثروت باستان شناسی کشور و بازسازی مؤسسه ملی باستان شناسی از سر گرفت.
باید گفت عمده فعالیت فرانسه در زمینه های باستان شناسی، آموزش علوم و بهداشت بود. فرانسه دربردارندۀ زبان دیپلماسی بود و افغانستان به کادری از دیپلمات های آتی که به آن زبان مسلط می بودند، نیاز داشت. هیئت محمد ولی خان برای برقراری روابط دیپلماتیک با غرب به اروپا و آمریکا سفر کرد و در ۹ ژوئن ۱۹۲۱ به پاریس رسید. چهار ماه بعد، گروهی متشکل از ۳۴ جوان افغان از طایفه محمدزی به فرانسه اعزام شدند. روابط دو کشور سرانجام در سال ۱۹۲۳ با تبادل سفیران موریس فوشیت/یا فوشی[۴] در کابل و محمود طرزی در پاریس برقرار شد.
مدرسه فرانسوی زبان امانیه برای پسران که بعداً به لیسه استقلال تغییر نام داد، در ۳ فوریه ۱۹۲۳ افتتاح شد. بدین ترتیب تا پایان سلطنت شاه امان الله، حدود ۴۵۰ دانش آموز ثبت نام کرده بودند و جامعه/گروه فرانسه در کابل به ۲۳ نفر می رسید. به گزارش روزنامه آرمان ملی، در پایان ژانویه ۱۹۲۸، امان الله خان ضمن سفر به فرانسه معاهده ای را به امضا رسانید که به اساس آن برای نخستین بار یک تعداد جوانان افغان جهت تحصیلات به دانشگاه های فرانسه از بورس های تعلیمی آن کشور استفاده به عمل آوردند.
درهفته اول فوریه ۱۹۲۸ درجریان سفری به اروپا، شاه افغانستان امان الله خان با خانمش ملکه ثریا به فرانسه سفر نمودند و از طرف مقامات فرانسوی بدرقه شدند. شاه در جریان این سفر یکجا با خانمش سفری به شهر لیون فرانسه نمود و از جانب مقامات بلند پایه دولتی این شهر به شمول آقای (ادوارد اریو) رییس بلدیه و آقای (وله) والی آنجا استقبال گردید. روزنامه منطقه ای شهرلیون بنام (لو پروگره) در صفحه اول خودعکس شاه را با ذوات معیتی و هیأت فرانسوی تحت عنوان ( شاه افغانستان و خانمش در لیون ) به چاپ رسانید. حین دیدار از شهر لیون، امان الله خان به روابط آینده افغانستان و فرانسه در ساحات صنعت و تجارت تاکید زیاد نموده و به انکشاف همکاری در قسمت بازاریابی فروش ابریشم علاقه زیاد نشان داد. او از فابریکه های تولید ابریشم و سلاح سازی آن منطقه نیز دیدن به عمل آورد.
در اوایل سلطنت محمد نادرشاه نیز، لیسانس افغانی معادل آزمون فرانسه شناخته شد و سه نفر فارغ التحصیل اول برای تحصیلات تکمیلی در ژوئن ۱۹۳۲ به فرانسه رفتند. یک مدرسه دخترانه در سال ۱۹۳۹ و لیسه ملالی در سال ۱۹۴۲ راه اندازی شد. در طول دوره جنگ، کادری از معلمان افغانی مسئولیت آن را بر عهده گرفتند و در سال های ۱۹۴۶-۱۹۴۷ چهار دانش آموز اول مدرک خود را از لیسه ملالی اخذ کردند. همچنین در سال ۱۹۶۴ یک دپارتمان زبان فرانسه در پوهنتون کابل گشایش یافت و اساتید آن در توسعه مطالعات پزشکی و پرستاری مشارکت داشتند. (Adamec, 2012: 155)
در سال ۱۹۴۳ و در جریان جنگ جهانی دوم، فرانسه نمایندگی دیپلماتیک خود را در کابل بست. متعاقبا یک سال بعد نیز، افغانستان دفتر دیپلماتیک خود را در پاریس تعطیل کرد؛ زیرا رژیم ویشی فرانسه از اعطای اعتبار به دیپلمات های افغان در فرانسه و سوئیس خودداری کرد. بلافاصله پس از پایان جنگ، کشورها روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتنه و سفارتخانه های خود را در پایتخت ها بازگشایی کردند. بدین ترتیب تقویت و رشد روابط فی مابین در سال ۱۹۶۰ و پایان دهه ۷۰ قرن بیستم رخ داد؛ چنانچه در سال ۱۹۶۵، ظاهر شاه، پادشاه وقت افغانستان برای دومین بار به فرانسه سفر و با رئیس جمهور شارل دوگل دیدار کرد. (Uktamovna, 2019)
اولین معاهده همکاری در ساحه طبابت در عصر محمد ظاهرشاه به تاریخ ۳۰ اپریل ۱۹۶۳ بین کابل و لیون به امضا رسید که به اساس آن چندین استاد فاکولته طب شهر لیون به کابل سفر نمودند و برای مدت مشخصی به تدریس پرداختند. طبق همین معاهده، یک تعداد دانشجویان افغان جهت سپری نمودن ستاژ و بدست آوردن تخصص طبی در شفاخانه های لیون برای مدت سه تا شش ماه به تحصیلات خود ادامه دادند و در ساحه داروسازی نیز این عمل صورت گرفت.
ژرژ پمپیدو، نخست وزیر وقت فرانسه در سال ۱۹۶۸ نیز، سفری رسمی به افغانستان داشت. چنانچه به گفتۀ قاسم صیقل در روزنامه آرمان ملی، در ماه می ۱۹۶۸، روابط دوستی افغانستان و فرانسه ضمن سفر صدراعظم آن کشور (ژرژ پمپیدو) به کابل که به دعوت همتای افغانی اش نوراحمد اعتمادی صورت گرفته بود، مستحکم تر گردید. با گذاشتن اولین سنگ تهداب تعمیر جدید لیسه استقلال در پایتخت افغانستان توسط ایشان، همکاری متقابل بین دو کشور انکشاف یافت. او در جریان این سفر از مندوی کابل و بزکشی نیز دیدن کرد. اما در اثر کودتای کمونیستی در سال ۱۹۷۸ حجم همکاری به افغانستان از جانب دولت فرانسه به مرور زمان کاسته شد تا این که آخرین معلمین فرانسوی در سال ۱۹۸۳ افغانستان را ترک نمودند. (صیقل، ۲۰۲۱)
با تهاجم نیروهای اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ و آغاز جنگ افغانستان، روابط افغانستان و فرانسه به طور رسمی و حتی پس از پایان جنگ در سال ۱۹۸۹ متوقف شد. چراکه طالبان در افغانستان به قدرت رسیدند و تا سال ۲۰۰۲ در قدرت بودند. پس از آن شاهد حضور متفاوت فرانسه در افغانستان بودیم به نحوی که فرانسه به عنوان یکی از اعضای ناتو در جنگ افغانستان به عنوان بخشی از نیروهای بین المللی کمک به امنیت ناتو و در عملیات های نظامی متعدد در سراسر کشور شرکت کرد. بدین ترتیب در سال ۲۰۰۲، فرانسه روابط دیپلماتیک خود را با افغانستان احیا کرد. (Uktamovna, 2019)
۱۱ سپتامبر و آغاز صفحه ای تازه در دفتر روابط خارجی پاریس با کابل
بین سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۱۰، روابط بین فرانسه و افغانستان پس از یک دوره طولانی ۲۵ ساله گسست، مطابق با دوران اشغال شوروی و جنگ داخلی، به حالت عادی، و مهمتر از همه روابطی اساسی و چند بُعدی بازگشت. همه چیز از سفر تاریخی فرمانده احمد شاه مسعود به پارلمان اروپا آغاز می شود، زمانی که طالبان و حامیانشان به تازگی بودای معروف بامیان را نابود کرده اند. شاید بتوان گفت آنچه وی در بروکسل و استراسبورگ اعلام کرد در آن زمان چندان مورد توجه قرار نگرفت؛ اما متعاقبا با ترور وی در ۹ سپتامبر و همچنین حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اقدامات تحیربرانگیز احتمالی بعدی طالبان علیه منافع غرب آشکار می شود.
بدین ترتیب آنچه از این رویدادها برآمد، پیش از هر چیز، رستاخیز افغانستان در صحنه بین المللی، با اقدام قاطع ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده آمریکا علیه رژیم طالبان و مداخله نظامی و غیرنظامی سازمان ملل متحد و جامعه جهانی در افغانستان است. حضور آیساف (نیروی کمک به امنیت در افغانستان) و ناتو و همچنین پیشبرد عملیات آزادی پایدار با ۴۲ کشور متحد برای این عملیات ها کلید خورد. به طور مشابه، کمک های بین المللی قابل توجهی نیز برای بازسازی و توسعه، به دنبال کنفرانس های چند جانبه اختصاص داده شده به این کشور، از جمله کنفرانس های لندن در سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹، و پاریس در سال ۲۰۰۸، به طور متوالی اعطا می شود. به هرروی فرانسه جایگاه کامل خود را در این اقدام بزرگ بین المللی به نفع افغانستان به دست آورده، حفظ کرد؛ حتی اگر نتایج حاصله از آن با پیچیدگی و معضلاتی همراه بود.
با نگاهی به گذشته باید یادآور شد که در قرن نوزدهم، افغانستان در مسیر جاده ابریشم، چهارراهی به هند، روسیه و چین بود. پیش از اینکه دو قدرت رقیب معاهده ۱۹۰۷ افغانستان را به عنوان یک کشور حائل در نظر بگیرند، دوران «بازی بزرگ» بین قدرت های روسیه و بریتانیا، در تلاش برای گسترش امنیت و توسعه ارضی بود. در سال ۱۹۲۱، انگلیسی ها پس از سه جنگ فاجعه بار برای آنها -دو جنگ در قرن ۱۹ و یکی در قرن ۲۰– کناره کشیدند تا استقلال کامل کشور افغانستان را به رسمیت بشناسند.
همان گونه که پیشتر اشاره شد، پس از آن بود که فرانسه نمایندگی خود را در کابل تأسیس کرد؛ چنان که از دسامبر ۱۹۲۳ توسط موریس فوشه/فوشیت، اولین نماینده دیپلماتیک فرانسه در افغانستان رهبری می شد. این امر به گشایش دافا (هیئت باستان شناسی فرانسوی در افغانستان) و توسعه روابط انسانی و فرهنگی کمک زیادی کرد.
اما پس از سرنگونی رژیم طالبان، روابط فرانسه و افغانستان از سال ۲۰۰۲ پا را از مناسبات فرهنگی و دیپلماتیک فرا گذاشته حوزه های ارجح دیگری را نیز پوشش داده است: امنیت و مبارزه با تروریسم، ثبات سیاسی و بازسازی اقتصادی. چنانکه فرانسه به عنوان بخشی از ناتو، نقشی پیشرو در تضمین شرایط و محیطی باثبات در شمال شرق افغانستان، به ویژه در ولایت کاپیسا ایفا کرد. شایان ذکر است که کشور فرانسه از سال ۲۰۰۱ برخی سربازان خود را در میدان جنگ از دست داده است، اما بزرگترین خسارت برای این کشور در منطقه سروبی کابل در اوت ۲۰۰۸ بود که بنابر گزارش ها ۱۰ سربازش را از دست داد و ۲۳ سربازش زخمی شدند.
هرچند در مقام مقایسه، تلفات فرانسوی ها نسبت به سایر کشورها مانند آمریکایی ها، انگلیسی ها، کانادایی ها و آلمانی ها کمتر بوده است. البته فرانسه در چهارچوب ائتلاف بین المللی در مبارزه با تروریسم در جنوب و شرق کشور مشارکت دارد و همکاری های آن بخش های غیرنظامی خارج از تیم های بازسازی استانی را نیز پوشش می داد. از نظر آموزش، فرانسه از سال ۲۰۰۲ در چهارچوب تیم های ارتباطی و رایزنی عملیاتی (OMLT)، در بازسازی ارتش و پلیس ملی افغانستان شرکت کرده است.
از سال ۲۰۰۲ و پس از کنفرانس بن، فرانسه در تمامی کنفرانس های بین المللی اختصاص یافته به بازسازی و کمک های مالی در افغانستان چون کنفرانس های توکیو (ژانویه ۲۰۰۲)، برلین (آوریل ۲۰۰۳)، لندن (ژانویه ۲۰۰۶ و ژانویه ۲۰۱۰)، و پاریس (ژوئن ۲۰۰۸) شرکت کرد. همچنین از سال ۲۰۰۲، همکاری های سیاسی فشرده ای بین دو کشور با دیدارهای رسمی رهبران دو کشور نمایان شد. بنابراین، رئیس جمهور کرزای رسماً به دعوت ژاک شیراک، رئیس جمهور اسبق فرانسه به پاریس آمد و دیدارهای بین او و رئیس جمهور نیکلا سارکوزی بین سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ چند برابر شد. همچنین دیدارهای منظم وزیران بین پاریس و کابل وجود داشته است.
شایان ذکر است که حامد کرزی رئیس جمهور سابق افغانستان ۴ مرتبه و در سال های ۲۰۰۲، ۲۰۰۵، ۲۰۰۸، ۲۰۱۲ به فرانسه سفر کرد. متقابلا نیکلا سارکوزی و فرانسوا اولاند، روسای جمهور سابق فرانسه نیز در سال های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ به افغانستان سفر کردند. این شاخص ها دو یا سه برابر بیشتر از دیدارهای متقابل بین فرانسه و برخی کشورهای آسیای مرکزی بوده است. پایه و اساس روابط مدرن بین فرانسه و افغانستان، معاهده دوستی و همکاری بوده و بخش هایی که تحت تأثیر همکاری فرانسه قرار گرفتند شامل فرهنگ، آموزش، بهداشت، کشاورزی، ساخت و ساز و توسعه زیرساخت ها می شدند.
هرچند این یک همکاری بین دولتی بوده، اما از طریق چند شرکت فرانسوی و NGOهای حاضر در کشور نیز خود را نشان می داد. مبارزه با مواد مخدر نیز بخشی از همکاری فرانسه بوده است؛ از کنفرانس پاریس در سال ۲۰۰۳، که به مسیر مواد مخدر اختصاص داده شد. این توافقنامه که برای یک دوره ۲۰ ساله منعقد و در ۱ دسامبر ۲۰۱۲ لازم الاجرا شد، تعهدات فرانسه را در درازمدت تعیین ساخته و همچنین به تغییر ماهیت این تعهدات – از عمدتاً نظامی به عمدتاً مدنی اشاره داشته و چرخشی از یک رابطه عمدتاً نظامی به یک رابطه عمدتا غیرنظامی را نشان می داد.
این برنامه با یک برنامه اقدام پنج ساله تکمیل می شد که جزئیات پروژه ها را در زمینه های امنیتی (آموزش نظامی و پلیس)، همکاری های علمی، فرهنگی و فنی (کشاورزی، تحقیقات، آموزش، بهداشت، باستان شناسی، حکمرانی)، زیرساخت ها (آبیاری، برق رسانی)، اقتصاد و تجارت را ارائه می داد. اما در مورد مبانی اقتصادی روابط فرانسه و افغانستان، در سال ۲۰۱۸، حجم مبادلات تجاری بین دو کشور ۲۹٫۹ میلیون یورو رسید و عمده کالاهای وارداتی از فرانسه متکی بر صادرات کودهای دارویی، کشاورزی، شیمیایی و بیولوژیکی، محصولات کشاورزی و همچنین محصولات پلاستیکی از فرانسه به افغانستان بوده است.
در کلیت امر باید گفت تجارت دوجانبه بین فرانسه و افغانستان عمدتاً به دلیل وضعیت امنیتی پایین بوده است. در واقع باید گفت فرانسه نیز همچون بسیاری از کشورهای غربی به کسب و حفظ نفوذ فرهنگی و سیاسی در یک قلمرو مهم ژئواستراتژیکی در افغانستان یعنی کشوری که تقریباً تمام قدرت های جهانی و بازیگران منطقه ای در آن حضور داشته اند، علاقمند بود.
اما سیاست خارجی فرانسه و حضور آن در افغانستان اندکی با سیاست های دیگر کشورهای توسعه یافته متفاوت بوده است. نخست آنکه، حتی با برقراری روابط عمیق نیز، فرانسه به مبانی قانونی، مشروعیت مشارکت توجه ویژه ای داشته و به تصریح همکاری می رسد. به ویژه یک پلان عمل/برنامه اقدامی پنج ساله بین افغانستان و فرانسه در سال ۲۰۱۲ به تصویب رسید که در سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ تمدید شد و در آن پروژه ها در زمینه های زیر به تفصیل ارائه شده است:
– همکاری علمی، فرهنگی و تکنیکی/فنی (زراعت، تحقیق، آموزش، صحت، باستان شناسی، مدیریت)؛ شایان ذکر است که فرانسه غول اصلی و تقریباً انحصارگرای باستان شناسی در افغانستان بوده و سومین کشور (پس از ایالات متحده آمریکا و ایتالیا) محسوب میشد که بیش از سایرین ذیل بخش آموزش عمومی در افغانستان تمویل می نمود. بر اساس برنامه پنج ساله همکاری در افغانستان، ۴ لیسه فرانسوی، ۲ تای آنها در کابل، و -دیگر- شعبه های آنها در جلال آباد و مزار شریف، مرکز بین رشته ای مطالعات پیشرفته معلمان، افتتاح شد.
همچنین، دولت فرانسه از سال ۲۰۰۶ به عنوان بخشی از کمک -مالی- آژانس انکشافی فرانسه[۵]، فعالانه در حال آماده سازی و ارتقای صلاحیت مدیران در پارلمان افغانستان، نمایندگان و سناتورها، وکلا، قضات و سارنوالی ها بوده است. از سال ۲۰۱۲ مرکز فرهنگی فرانسه در کابل و مرکز فرهنگی آلمان-فرانسه در هرات فعالیت داشتند. در سال ۲۰۱۳، شرکت ملی تلویزیون و رادیو فرانسه (INA) تا سال ۲۰۲۳ توسعه شبکه های تلویزیونی دولتی محلی افغانستان در کابل، هرات و قندهار را بر عهده گرفت.
سازمان های غیردولتی غیر انتفاعی فرانسه نیز خود به طور گسترده در افغانستان و در میان دیگر سازمان های غیر دولتی کشورهای اروپایی نمایندگی داشته اند. سازمان های غیردولتی فرانسوی مانند پزشکان بدون مرز، پزشکان جهان، AFRANE، CEDERAF، MADERA نه تنها در پایتخت کابل، بلکه در شهرهای اصلی افغانستان مانند قندهار، هرات، مزار شریف و دیگر مناطق شعبه داشته اند.
– همکاری ها در بخش های زیرساختی (آبیاری، برق رسانی؛ فرانسه تمویل ۴ پروژه بزرگ برای ایجاد شاهراه در داخل افغانستان را برعهده داشت.
– همکاری ها در بخش های اقتصاد و تجارت؛ تجارت متقابل فی مابین با وجود اندک بودن شاخص ها، از سال ۲۰۰۶ رو به رشد بوده است.
بنابراین، علیرغم این مسئله که فرانسه در مقایسه با سایر کشورهای توسعه یافته که در امور داخلی افغانستان مشارکت داشته اند، در سایه بوده است؛ باید گفت این کشور به طور فعال در سطح وسیعی در ساختار داخلی جامعه افغانستان مشارکت داشته است. اما درکل به نظر می توان گفت اهمیت سیاست خارجی فرانسه در افغانستان برای امنیت آسیای مرکزی چشم گیر و ارجح نیست، اما مسئله ای حائز اهمیت می باشد حداقل تا لحظه ای که دیگر قدرت های جهانی با جاه طلبی ها و منافع ملی خاص خود در کشور افغانستان مشغول نقش آفرینی هستند. (Haquani, 2016: 2-4)
از حمایت علنی فرانسه تا ظهور انتقاداتی در مسیر مبارزه با تروریسم
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، فرانسه به سرعت حمایت خود را از ایالات متحده اعلام کرد. چنانکه روزنامه فرانسوی لوموند نیز یک روز پس از این حملات، سر تیتری تحت عنوان “ما همه آمریکایی هستیم” را منتشر کرد. همچنین ژاک شیراک نخستین رهبری بود که یک هفته پس از حملات مذکور با جورج دبلیو بوش ملاقات کرد. در موارد متعدد نیز، سیاستمداران فرانسوی اعلام کردند که برای همبستگی از ایالات متحده حمایت خواهند کرد. به عنوان مثال، نخست وزیر لیونل ژوسپن در نوامبر ۲۰۰۱ در مقابل مجلس ملی فرانسه اعلام کرد: «اگر فرانسه در این نبرد شرکت می کند، این نبردی علیه افغانستان نیست، بلکه بدین خاطر است که ایالات متحده متحمل حملات خشونت آمیز بی سابقه ای شده است و فرانسه نیزبه عنوان یک متحد باید در کنار آمریکایی ها قرار گیرد.»
با این حال، تنها هشت ماه پس از آن، ابراز همبستگی خاطره ای دور از نظر به نظر می رسید. چنانکه بعدها انتقاد اروپا و به ویژه فرانسه از سیاست های ضد تروریسم ایالات متحده افزایش یافت؛ به ویژه پس از سخنرانی پرزیدنت بوش حول طرح “محور شرارت” در ژانویه ۲۰۰۲، که هوبرت ودرین، وزیر امور خارجه اسبق فرانسه آن را نشان دهنده درکی “ساده انگارانه” از امور بین المللی توصیف کرد.
با این وجود مشکلات مذکور مانعی در مشارکت فرانسه در روند جنگ علیه تروریسم نبود. چنانچه به واقع فرانسه قویاً از استناد به ضمانت دفاع متقابل ناتو در ماه سپتامبر و پیشنهادهای ایالات متحده در شورای امنیت سازمان ملل برای مشروعیت بخشیدن به حمله نظامی به افغانستان و ایجاد مجوز بین المللی برای مسدود کردن منابع مالی سازمان های تروریستی حمایت کرد. در اروپا، مجری قانونگذاری فرانسه در تعقیب گروه القاعده در فرانسه و قطع منابع تامین مالی تروریسم فعال بود. سرویس های اطلاعاتی فرانسه که موج از تروریسم اسلامی را در اواسط دهه ۱۹۹۰ تجربه کردند، به طور مداوم بر مساجد مشهور رادیکال در جامعه بزرگ مسلمانان فرانسه نظارت داشتند.
آنها همچنین برای درک و حتی نفوذ به “شبکه وسیع عرب-افغان” مجاهدین سخت فعالیت کردند. چنانچه در افغانستان، افسران فرانسوی پیش از ۱۱ سپتامبر با نیروهای ائتلاف شمال در میدان عمل حضور داشتند. به گونه ای که نیروهای ایالات متحده از تماس های ایجاد شده توسط اطلاعات فرانسه در آنجا و برای ایجاد شراکت با ائتلاف شمال استفاده کردند؛ که این اقدام برای سرنگونی دولت طالبان حیاتی بود.
بدین ترتیب می توان گفت از نقطه نظر نظامی، فرانسه به درخواست های اولیه ایالات متحده برای کمک پاسخ داد و تا اواسط دسامبر نزدیک به ۵۰۰۰ پرسنل نظامی را در آسیای مرکزی مستقر کرد که تقریباً برابر بریتانیا بود. نیروهای فرانسوی تقریباً در تمام مراحل عملیات افغانستان حضور داشته و تقریباً یک چهارم نیروی دریایی فرانسه را تشکیل می دهند. این کمک شامل یک نیروی عملیات دریایی[۶] به رهبری ناو هواپیمابر شارل دوگل بود که از دسامبر در حال گشت زنی بود. در طی عملیات آناکوندا در اوایل ماه مارس ۲۰۰۲، جت های میراژ فرانسوی مستقر در قرقیزستان و جنگنده های بمب افکن سوپر اتاندارد[۷] از شارل دوگل، ۳۱ هدف را مورد اصابت قرار دادند و به تنها جت های غیرآمریکایی تبدیل شدند که عملیات تهاجمی را در افغانستان انجام می دادند.
در میدان جنگ، نیروهای فرانسوی کنترل متحدین را بر فرودگاه مزار شریف برقرار و بیش از ۵۰۰ سرباز فرانسوی با نیروهای بین المللی آیساف گشت زنی می کردند. همچنین اگرچه نیروهای ویژه فرانسوی در بیشتر مبارزات انتخاباتی در افغانستان حضور داشته و احتمالاً فعال بوده اند. فرانسه همچنین تعهد ۴۹۵ میلیون دلاری اتحادیه اروپا را تایید کرد و بنابرآشد به طور جداگانه ۵۴ میلیون دلار را برای تلاش های بازسازی در افغانستان اختصاص یابد. اما به باور برخی فرانسوی ها فقدان رایزنی و مشورت؛ به ایالات متحده این امکان را داده است که در جنگ گسترده تر علیه تروریسم بیش از حد بر ابزارهای نظامی تکیه کند. از دیدگاه فرانسه، نتیجه قابل پیش بینی این رویکرد، افزایش نفرت نسبت به آمریکا و غرب در سراسر جهان اسلام و افزایش خطر حملات تروریستی بیشتر بود. (Shapiro, 2016: 1-2)
تشتت آرا در میان نخبگان سیاسی فرانسه ذیل پیشبرد ماموریت افغانستان
با این حال، درست مانند بسیاری دیگر از کشورهای ناتو که به جنگ آمریکا در افغانستان ملحق شدند، اولویت های راهبردی فرانسه در جایی غیر از افغانستان جای داشت. چراکه در مورد فرانسه، مأموریت های این کشور اروپایی در کوزوو، لبنان یا کشورهای مختلف آفریقایی اولویت های بزرگ تری بودند و فرانسه درصدد ممکن ساختنِ امری غیرممکن از نمایان ساختن همبستگی با حداقل هزینه برای خودش بود.
این امر نوسانات تعهد نظامی این کشور را تشریح و تبیین می ساخت که تا سال ۲۰۰۸ به صورت محدود، و از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ (زمانی که فرانسه مسئولیت مناطق کاپیسا و سروبی را بر عهده گرفت) به نحوی بلندپروازانه بود؛ چراکه پس از پیوستن مجدد پاریس به ساختار نظامی یکپارچه ناتو، تصمیم گیرندگان احساس کردند که باید گفتار را با عمل مطابقت دهند؛ اما این جریان پس از سال ۲۰۱۲ دوباره محدود شد؛ یعنی زمانی که فرانسوا اولاند اعلام پیروزی نموده و وعده مبارزات انتخاباتی خود مبنی بر خروج نیروهای رزمی فرانسوی از افغانستان تا پایان سال ۲۰۱۲ را اجرا کرد.
ماموریت افغانستان هرگز در فرانسه محبوبیتی نداشت؛ به ویژه به این دلیل که نخبگان سیاسی نتوانستند یک روایت منسجم ایجاد کنند: اگر افغانستان قبل از سال ۲۰۰۸ مهم نبود، چرا پس از آن تاریخ به اصلی ترین درگیری نظامی فرانسه تبدیل شد؟ به این ترتیب اولاند تصمیم گرفت با افکار عمومی فرانسه همسو شود و نیروهای فرانسوی را از افغانستان خارج کند. این تصمیم از سوی شرکای ناتو، به ویژه ایالات متحده، به عنوان یک سیگنال اشتباه تلقی می شد؛ هرچند که فرانسه تلاش کرد پس از انتقال مناطق کاپیسا و سروبی به نیروهای افغان، عقب نشینی را گامی منطقی معرفی کند.
از لحاظ نظامی، با انتخاب نیکلا سارکوزی به ریاست جمهوری، برنامه های مبارزات انتخاباتی فرانسه اساساً متحول شد. او تصمیم گرفت مشارکت فرانسه را به واسطۀ یک هدف راهبردیِ آشکارا یعنی بهبود روابط با ایالات متحده افزایش دهد. فرانسه موافقت کرد که مسئولیت مناطق کاپیسا و سروبی که دو منطقه کوچک و کوهستانی با اهمیت استراتژیک حیاتی هستند را به دلیل نزدیکی آنها به کابل و شاهراه سالنگ، بپذیرد. به دلیل اهمیت جغرافیایی آن، این منطقه در گذشته نیز توسط مجاهدین و شوروی در طول تهاجم شوروی به افغانستان به شدت درگیر جنگ بود.
فرانسوی ها تیپی را به فرماندهی منطقه ای شرق[۸] مستقر کردند. با این حال، از آنجا که فرانسه پیشتر از شرکت در سیستم تیم بازسازی ولایتی امتناع کرده بود، در کاپیسا تقسیم کار بین اروپایی ها و آمریکایی ها کاملا وارانه بود. به عبارتی، در حالی که اکثر کشورهای اروپایی تیم های بازسازی ولایتی خود را اداره می کردند، -برای فرانسه- برعکس این امر اتفاق افتاد: یک تیم بازسازی ولایتی آمریکا عملیات های حکومتی و توسعه را رهبری می کرد در حالی که نیروهای نظامی فرانسه عملیات امنیتی را رهبری می کردند. (SCHMITT, 2018: 584)
به نظر می رسید که تلاش های فرانسه علی رغم مشکلات اولیه در همکاری با تیم بازسازی ولایتی آمریکایی به موفقیت چشمگیری دست یافت. با این حال، دو عامل اصلی کارآیی و اثربخشیِ کارزار(نظامی) فرانسوی را محدود کردند. نخست، در پایان سال ۲۰۱۰، پس از دستگیری دو خبرنگار فرانسوی توسط طالبان در دسامبر ۲۰۰۹، یک «توقف عملیاتی» توسط مقامات سیاسی آنها بر سربازان فرانسوی تحمیل شد. به نظر می رسد که سرویس های اطلاعاتی فرانسه در پایان سال ۲۰۱۰ با گروگان گیرها تماس گرفته و برای تسهیل در آزادی گروگان ها درخواست توقف عملیاتی کردند که در ژوئن ۲۰۱۱ نهایی شد.
دوم اینکه، واگرایی و شکاف هایی در اولویت های استراتژیک بین گروه ضربت فرانسه و فرماندهی منطقه ای شرق ظاهر شد. در حالی که نیروهای فرانسوی می خواستند دستاوردهای به دست آمده در دره های تگاب آلاسای را تضمین کنند، فرماندهی آمریکایی فرماندهی منطقه ای شرق از آنها می خواست که بر تامین امنیت جاده اصلی، یک محور لجستیکی مهم، تمرکز کنند. و این درحالی بود که نیروهای فرانسوی به سادگی منابع کافی برای انجام هر دو عملیات را به طور همزمان نداشتند.
آنها در نهایت موفق شدند تا بر اساس درخواست تامین امنیت جاده اصلی را تامین کنند، اما این اقدام مستلزم پرداخت هزینه در رابطه با امنیت در ولسوالی های کاپیسا و سروبی بود، جایی که جنگجویان طالبان می توانستند دوباره نفوذ کنند. هرچند کاپیسا و سروبی در سال ۲۰۱۲، قبل از تکمیل خروج نیروهای رزمی فرانسوی، به نیروهای افغان منتقل شدند، اما همچنان ولایاتی خشونت آمیز محسوب می شدند. فرانسوی ها در نهایت نتوانستند امنیت کاپیسا و سروبی را تامین کنند. (SCHMITT, 2017: 585)
ادامۀ مطلب در شمارۀ دوم از “فرانسه؛ از طلایه داری در مناسبات فرهنگی تا صف آرایی نظامی در افغانستان”
[۱] Priority Solidarity Zone (PSZ)
[۲] French Development Agency (AFD)
[۳] Priority Solidarity Fund (PSF)
[۴] Maurice Foucher
[۵] the French Development Agency
[۶] naval task force
[۷] Super Etendard
[۸] Regional Command-East