سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماعکتابخانهمجلهنخستین خبرها

چرایی و چگونگی نام‌گذاری اسطوره‌ های ایرانی (۶)

۲۱ تیر (سرطان) ۱۴۰۲ – ۱۱/ ۷/ ۲۰۲۳

مطلب حاضر در قالب مجموعه ای از موضوعِ «اسطوره‌های اوستایی در شاه‌نامه»، ششمین بخش از سلسله مطالب نگاشته شده توسط  یعقوب یسنا، منتقد، نویسنده و نظریه پرداز اهل افغانستان می باشد که به صورت سلسله وار در سایت تحلیلی کلکین منتشر می شود.

در قسمت پیشین از این سری مطالب، به ذکر چشم انداز های متفاوت از جریان های مرتبط با اسطوره شناسی و تفاسیر مربوطه پرداخته شد و در این بخش از مطلب نیز، به موضوع چرایی و چگونگیِ نام گذاری اسطوره های ایرانی خواهیم پرداخت.

اسطوره‌های ایرانی، امروزه نام شناخته شده‌ای است‌که بر اسطوره‌های اوستایی، متون پسا اوستایی زردشتی، متون پهلوی اشکانی و ساسانی، متون پسا اسلامی و شاهنامه‌ها، اطلاق می‌شود. این اساطیر شامل سرزمین ایران، افغانستان، تاجیکستان و بخش‌های از آسیای میانه می‌شود. اسطوره‌های‌که از آن بنام اسطوره‌های ایرانی یاد می‌شوند، درکل اسطوره‌های آریایی نیستند. اسطوره‌های مردم بومی پیشا آریایی سرزمین افغانستان، ایران و تاجیکستان را نیز شامل می‌شوند. امروز، نشان آن مردم بر اسطوره‌های شان پاک شده و اساطیر آنان با اساطیر اقوام آریایی یگانه شده و وحدت یافته و در اثر این وحدت، تحولی در گستردگی و کارکرد اساطیر آریایی رخ داده که امروز از آن بنام اساطیر ایرانی یاد می‌شود.

اما پژوهش اساطیر زیر نام اساطیر ایرانی از ارتباط اسطوره‌ها با کشورهای شریک اساطیر ایرانی می‌کاهد و این اساطیر هویت ایرانی یافته و مشخصا به کشور ایران تعلق می‌گیرند. این هویت‌بخشی به اساطیر در پژوهش شرق‌شناسان و در پژوهش‌های ایرانیان، تقویت شده است. اگرچه برخی از پژوهش‌گران، ایران را نام عام بر اقوام آریایی می‌دانند اما امروز، ایران نامی است خاص برای بخشی از اقوام آریایی که در کشوری بنام ایران کنونی زندگی می‌کنند. ایران کنونی بخشی از ایران باستان است که بیش‌تر غرب ایران باستان را دربر می‌گیرد. افغانستان و بخش‌های از آسیای میانه شرق ایران استند که امروز تغییر نام یافته‌اند و از ایران باستان جدا شده‌اند. اساطیری‌که امروز بنام اساطیر ایرانی معروف و مشهور شده‌اند متعلق به افغانستان و تاجیکستان نیز استند.

اگر به شکل‌گیری آغازین اساطیر ایرانی دقت شود، اسطوره‌های اوستایی سرچشمه و منبع اساطیر ایرانی استند. روایت اساطیر اوستایی بیش‌تر در شرق ایران باستان شکل گرفته و سپس در سراسر ایران باستان فراگیر شده و تا اکنون در زبان پارسی دری در سطح روایت‌های ادبی و واژگانی جاری و ساری استند. در حقیقت خاست‌گاه معرفتی ناخودآگاه و خودآگاه انسان پارسی زبان را معنا و شکل می‌دهند و زمینه‌ساز ارتباط بیناذهنی و پیش‌داوری‌های جهان‌شناختی گروهی از انسان‌های می‌شوند که از آن‌ها بنام آریایی، اقوام ایرانی یا پارسی زبان یاد می‌شود.

اصطلاح «ایرانی» به زبان‌ها، ادبیات و اسطوره‌های سه کشور (ایران، افغانستان و تاجیکستان) ابهام ایجاد کرده است. این ابهام را دانش‌مندان درک کرده‌اند و برای رفع آن به ویژه در ارتباط به زبان‌ها نامی غیر از اصطلاح «ایرانی» را پیش‌نهاد کرده‌اند که این نام بتواند از زبان‌های به اصطلاح «ایرانی»  سه کشور، نمایندگی نماید.

رودیگر اشمیت در این باره به این نظر است‌ که زبان‌های ایرانی صرفا به زبان‌های‌ که در کشور ایران (جمهوری اسلامی ایران) رواج دارند، اطلاق نمی‌شود. در این نام ابهام وجود دارد. بنابراین بهتر است از ابهام این نام «زبان‌های ایرانی» کاسته شود. در زمان فعلی برای جای‌گزینی این اصطلاح از جمله: کاربرد «ایرانیک» به جای «ایرانی» توسط گ. مورگنشتیرنه و دیگران؛ «زبان‌های ایرانی-آریایی» توسط لازار و «آریانی» توسط گ. ج. داوری پیش‌نهاد شده است (۶: ۲۵).

روان فرهادی در پیش‌گفتار کتاب «تاریخ تلفظ و صرف پشتو» چنين نظر دارد:

«در این‌جا باید یک مطلب عمده را توضیح نماییم. در سرتاسر این کتاب کلمه‌ي «آریانی» برای تسمیه‌ی خانواده‌ي زبان‌ها که اوستا، پشتو، دری و غیره به آن منسوب است به کار رفته است. این تسمیه‌ی ما نتیجه‌ی مستقیم تصمیم سی سال پیش دانش‌مندان و اولیای امور کشور ما در احیای کلمه‌ي آریانا در مورد این تحقیقات علمی می‌باشد که متکی بر متن کتاب اوستا و قدیم‌ترین تلفظ نام مردم و محل است.

دانش‌مندان افغانستان حاضرند زبان «پارسی باستان هخامنشی» را «ایرانی» بنامند و در این مانعی نمی‌بینند، اما برای دانش‌مندان افغانستان (با موجودیت امکان تاویلات تبلیغاتی از انواع متداول در روزنامه‌نگاری) سخت دُشوار است زبان‌های پامیر یا پراچی و غیره را به این نام (ایرانی) که امروز معنای دیگری [را] تلقین می‌کند، تسمیه کنند.

بنابراین تطبیق کلمه‌ي آریانی،… مساله را حل می‌کند و همه‌ی زبان‌های این خانواده را چه باستانی و چه میانه و چه جدید را فرا می‌گیرد و آرزو مندیم دانش‌مندان غربی رواج اختراع قرن نوزده را گذاشته این طریق را پیش گیرند» (۴۸: ه).

این ابهام می‌تواند به همه اشتراکات: زبانی، ادبی، اساطیری، فرهنگی و تاریخی در سه کشور (افغانستان، تاجیکستان و ایران) وارد باشد. اگرچه ضرورت ابهام‌زدایی را در این باره دانش‌مندان درک کرده‌اند و برای رفع آن اصطلاح‌های را وضع کرده‌اند از جمله در نام‌گذاری زبان‌های «ایرانی». اما این سه کشور اشتراکات دیگری هم دارند که در نام‌گذاری این اشتراکات ابهام وجود دارد از جمله در اشتراکات ادبی و اساطیری. بسیاری از مشاهیر ادبی و فلسفی افغانستان و تاجیکستان بنام ایرانی در کتاب‌های تاریخ ادبیات (که غربیان و ایرانیان نوشته‌اند) یاد می‌شوند. مثلا سنایی، کمال خجندی، رودکی، مولانا و… ایرانی گفته می‌شوند؛ اگر حافظ، فردوسی، سعدی و… افغانستانی یا تاجیکستانی گفته شوند، ایرانیان اعتراض می‌کنند که این‌ها افغانستانی و تاجیکستانی نیستند.

بنابراین بهتر است این ابهام و سوءتفاهم در نام‌گذاری اساطیر، زبان‌ها، مشاهیر، ادبیات و… رفع گردد تا موجب وحدت، هم‌کاری و هم‌سویی بیش‌تر اشتراکات فرهنگی، زبانی و ادبی سه کشور پارسی زبان شود. پرسش این است چگونه می‌تواند این ابهام رفع شود و مساله‌ای که موجب سوءتفاهم نشود در بین نباشد. من طرف‌دار این استم که اساطیر، زبان، فرهنگ، ادبیات و سایر مشترکات فرهنگی سه کشور (ایران، تاجیکستان و افغانستان) «ایرانی» گفته شوند، زیرا ایرانی نامی است در اوستا، بندهشن، شاه‌نامه و سایر آثاری آمده که جای‌گاه نخستینگی و خاست‌گاهی در فرهنگ و معرفت ایرانی دارند. اما اصطلاح «ایرانی» بایستی تفهیم شود، وقتی‌که اساطیر، زبان‌ها، مشاهیر، ادبیات و… ایرانی نامیده می‌شوند به این معنا نیست‌که این‌ها به‌صورت مطلق و مشخص متعلق به کشور ایران امروز استند، بلکه متعلق به کشور ایران امروز و سایر کشورهای حوزه‌ی ایران فرهنگی استند.

بر این اساس درست و دقیق این است‌که «حوزه‌ی ایران فرهنگی» برای همه‌ی ما در ایران امروز، افغانستان و تاجیکستان تفهیم و مشخص شود. درصورتی‌که بتوانیم حوزه‌ی ایران فرهنگی را تفهیم کنیم که سه کشور افغانستان، ایران، تاجیکستان، فراتر از آن سمرقند و بخارا و جاهای دیگر شامل حوزه‌ی ایران فرهنگی استند و اساطیر، مشاهیر، ادبیات و زبان‌های‌که با اصطلاح «ایرانی» یاد می‌شوند، در حقیقت متعلق به حوزه‌ی ایران فرهنگی استند، یعنی هم‌زمان تاجیکستانی، ایرانی و افغانستانی استند. اگر حوزه‌ی ایران فرهنگی تفهیم نشود و اصطلاح ایرانی مشخص نشود، طبعا بحث اشتراکات فرهنگی سه کشور می‌تواند موجب سوءتفاهم و حتا نزاع‌های فرهنگی شود که هم‌کاری و هم‌سویی فرهنگی سه کشور را دچار اختلال می‌کند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا