نیم قرن روابط؛ از حضور ساربانان افغان در استرالیا تا نقش نیروهای نظامی استرالیا در افغانستان(۱)
۲۰ تیر (سرطان) ۱۴۰۲ – ۱۱/ ۷/ ۲۰۲۳
(قسمت اول)
از زمان برقراری روابط میان استرالیا و افغانستان در ۳۰ مارس ۱۹۶۹، شاهد پنجاه و چهارمین سالگرد روابط دیپلماتیک میان این دو کشور در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۲۳ بوده ایم. می توان گفت مردم استرالیا و افغانستان رابطه ای دوستانه و دیرین داشته که پیشینۀ آن به دهه ۱۸۶۰ باز می گردد، یعنی زمانی که ساربان های افغان برای کمک به جابه جایی کاوشگران، کمک رسانی در حمل و نقل افراد در سراسر این قاره و پیشبرد توسعه در مناطق دورافتاده (بخش های بیابانی) به کشور استرالیا آمدند. قطار بین قاره ای استرالیا به نام “غان” نیز یادبودی از این ساربانان افغان و تجلیل از خدمات آن ها در استرالیاست.
به باور بسیاری، در طی این پنج دهه، استرالیا حامی ثابت قدمی برای افغانستان بوده و از طریق تلاش های دیپلماتیک، دفاعی و انکشافی، نقش مهمی در بازسازی و مبارزه با تروریسم و افراط گرایی بین المللی در افغانستان داشته است. چنانچه در طول این روابط دوجانبه، هم افغانستان و هم استرالیا، پیوندهایی قوی در حوزه های مختلف از همکاری های مرتبط با توسعه، کمک های بشردوستانه، آموزش زنان و دختران، پناهندگان، دیاسپورا، و ارتباطات مردم با مردم ایجاد کرده اند.
اما شاید بتوان گفت که از ۱۱ سپتامبر شاهد وجهی متمایز از نقش آفرینی استرالیا در افغانستان بودیم. چنانچه مداخلۀ نظامی استرالیا در افغانستان در سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد و تا اواسط ژوئن ۲۰۲۱ ادامه یافت که طولانی ترین مداخلۀ استرالیا در یک جنگ و درگیری مسلحانه بود. مشارکت استرالیا در جنگ افغانستان تحت عنوان دو عملیاتِ “ اسلیپر” (۲۰۰۱-۲۰۱۴) و عملیاتِ” بزرگراه ها” (۲۰۱۵-۲۰۲۱) شناخته شده است.
نخست وزیر وقت استرالیا، جان هوارد، در این راستا و در حمایت از مشارکت استرالیا به پیمان سه جانبۀ امنیتی میان استرالیا، زلاندنو و ایالات متحد آمریکا (که به اختصار آنزوس نامیده می شود) استناد کرد؛ یعنی تنها زمانی که این معاهده مورد استناد قرار گرفت. پارلمان استرالیا نیز در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۱ از این تعهد حمایت کرد. به طور کلی می توان گفت عملیات نیروی دفاعی استرالیا و تعداد نیروهای مستقر شده متفاوت بوده و مشارکت نیروهای دفاعی استرالیا شامل دو حوزه اصلی فعالیت می شد: افغانستان و خلیج فارس.
پس از یک وقفه طولانی در طول دوره درگیری های داخلی در افغانستان، استرالیا و افغانستان در سال ۲۰۰۲ نمایندگی های دیپلماتیک خود را مجددا ایجاد کردند. سفارت افغانستان در استرالیا تأسیس شد و اولین سفیر مقیم افغانستان در استرالیا نیز مورد تایید و اعتبار قرار گرفت. در سال ۲۰۰۶، اولین سفیر مقیم استرالیا در افغانستان تعیین شد و استرالیا نیز سفارت خود را در کابل افتتاح کرد. در دوره ۲۰۰۱-۲۰۰۶، حضور استرالیا در افغانستان صرفاً به نیروهای دفاعی استرالیا مربوط بود. بین سال های ۲۰۰۶ تا اوت ۲۰۱۰ استرالیا در ولایت ارزگان و با کشور هلند همکاری می کرد. پس از تصمیمات سال های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶، استرالیا در کابل، قندهار و ترینکوت نیز حضور نظامی داشت که شامل افسران مستقر در مقر آیساف و همچنین واحدهای عملیاتی و جانشین فرماندهی ستاد گروه ضربت مشترک[۱]۶۳۳ در کابل (گروه ضربت مشترک ۶۳۳ رسماً به عنوان “سهمی عملی از نقش استرالیا در منطقه عملیاتی خاورمیانه در جنگ جهانی علیه تروریسم” توصیف گردیده است) می شد.
مشارکت نظامی ۱۲ ساله کانادا در افغانستان بزرگترین استقرار پرسنل نیروهای مسلح کانادا از زمان جنگ جهانی دوم بود. در سال ۲۰۰۲، یک گردان نیروهای مسلح کانادا در عملیات آزادی پایدار به رهبری ایالات متحده ادغام شد. در سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ نیز چهار گردان آمریکایی در قندهار تحت فرماندهی کانادا قرار گرفتند. و در مرحله نهایی ماموریت نظامی کانادا در افغانستان، کانادا تا ۹۵۰ سرباز را به ماموریت آموزشی ناتو در افغانستان تدارک دید که از نظر تعداد، پس از سهم ایالات متحده در مرتبه و جایگاه دوم قرار داشت.
به هرروی به نظر می رسید در نتیجه نزدیک به دو دهه جهانی شدن، افغانستان کشوری بسیار متفاوت از آنچه در سال ۲۰۰۱ بود گردد، و استرالیا نیز طبعا بخشی از این جریان بود. یکی از تأثیرات این تغییرات افزایش زمینه همکاری در آینده بین استرالیا و افغانستان به حساب می آید. به همین دلیل بود که در ۲۰ می ۲۰۱۲، متن “مشارکت جامع بلندمدت بین استرالیا و جمهوری اسلامی افغانستان” توسط نخست وزیر وقت استرالیا جولیا گیلارد و رئیس جمهور اسبق افغانستان، حامد کرزی امضا شد.
متعاقبا در آوریل ۲۰۱۷ نیز اشرف غنی به استرالیا سفر کرد که اولین سفر یک رئیس جمهور افغانستان به استرالیا در تاریخ روابط سیاسی افغانستان و استرالیا بود. این سفر تاریخی بر مشارکت رو به رشد بین افغانستان و استرالیا تمرکز داشت و فرصتی ارزشمند برای گفتگو در مورد همکاری های امنیتی و انکشافی محسوب می شد. بااین حال نباید فراموش کرد آنچه افغانستان و استرالیا را قویا به یکدیگر پیوند می داد، منافع استراتژیک مشترک در ادامه پیشبردِ جریان گذار و پروژۀ انتقال تحت حمایت غرب در کشور افغانستان بود.
چنین شکستی بدون شک روایتی شبیه به آنچه پس از خروج شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ ظاهر شد را تقویت کرد، روایتی مبنی براینکه: جریان افراطی و رادیکال نیروییست که می تواند حتی یک ابرقدرت را شکست دهد. شکست در افغانستان گرچه باعث سرریز جریان هایی عظیم از پناهجویان گردید، اما مهم تر از آن باید گفت، چنین نتیجه و برآیندی می تواند الهام بخش دیگر گروه های افراطی نیز باشد. بدین ترتیب این مشارکتِ بی ثمر مُهری از ناکامی و شکست را بر دفتر سال ها حضور نظامی و غیر نظامی نیروهای خارجی در افغانستان زده است.
ظهور پرتوهایی از روابط دو جانبه میان افغان ها و استرالیایی ها
با درنظر داشتِ این مسئله که استرالیا خشک ترین قارۀ پرجمعیت برروی کره زمین بوده است، چالش های حمل و نقل داخلی امری به واقع قابل توجه و حائز اهمیت می نمود. در واقع، تا پس از تشکیل فدراسیون در این کشور، استرالیایی ها در سواحل شرقی تنها به واسطۀ سفر دریایی قادر بودند به شهر پرث برسند؛ چراکه پیمودن این قاره از طریق زمینی امری امکان پذیر نبود. بدین ترتیب جریانِ مذکور مسبب ایجاد یک تلاقیِ غیرمحتمل مابین استرالیایی ها و افغان ها گردید؛ بدین صورت که، استرالیایی ها به خدمات مرتبط با حمل و نقل نیاز داشتند و افغان ها نیز در مقابل می توانستند راه هایی برای مرتفع ساختن این دست نیازهای استرالیای ها ارائه دهند.
دو عامل دیگر نیز در این زمینه نقشی تسهیل کننده و پیش برنده داشتند. یک عامل آن بود که افغان ها خود را در مجاورت هند، “جواهری در تاج” امپراتوری بریتانیا یافته و این مسیر جریانی خروجی به سمت استرالیا را از طریق بندر کراچی ارائه می داد. اما مورد دیگر آن است که برخلاف تصورات «شرق شناسان»، افغان ها تجربه بسیار غنی تری در ارتباط با جهان گسترده تر و با اقتصاد جهانی داشتند. هر چقدر هم که عجیب و غیرعادی به نظر برسد، اما منطق زیربنای پیدایش روابط قرن نوزدهم بین استرالیایی ها و افغان ها هم ساده و هم معقول بود.
ابزار منحصر به فردی که افغان ها می توانستند در پیوند روابط فی مابین دو کشور ارائه کنند، شتر بود. شتربانانِ افغان موظف به هدایت شترهایی بودند که زنجیره هایی را برای گشودن مسیر برخی از نقاط دورافتاده در این قاره تشکیل می دادند. در حال حاضر نزدیک به یک میلیون شتر در استرالیا وجود دارد که از نوادگان آن شترهای باختری هستند که برای اولین بار در قرن نوزدهم وارد این قاره شدند. نهایتا تنها در دهه ۱۹۲۰، زمانی که گسترش راه آهن همراه با ترابری جاده ای، جایگزین مناسبی فراهم آورد، زنجیرۀ استفاده از شترها نیز رو به کاهش و افول نهاد. (Maley, 2019: 5-6)
ساربانی افغان در آلیس اسپرینگز حدوداً در سال ۱۸۹۰٫ این ساربان ها نمایانگر ریشه های تاریخی دیرینه روابط افغانستان و استرالیا هستند.
به هرروی آنچه که از مطالعات مدرن مشخص گردیده است این مسئله می باشد، کسانی که به عنوان ساربان به استرالیا آمدند، مجموعه ای پیچیده و متنوع از افرادی با علایق مختلف، سبک زندگی اجتماعی خاص و پیوندهایی عمیق با سرزمین مبدا خود بودند. برای کسانی که از افغانستان آمده بودند، عرق ملی، هم از نظر عاطفی و هم از نظر ابزاری اهمیت داشت. چنانچه در آن زمان افغان های ساکن استرالیا نامه نگاری هایی با سردبیر اولین روزنامه افغانستان، سراج الاخبار داشته که از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۸ منتشر شد و نسخی از آن نیز به استرالیا رسید.
آنها همچنین با امیر وقت افغانستان، عبدالرحمن خان، ارتباط برقرار کردند؛ چنانچه در سال ۱۸۹۶ امضاکنندگان نامه ای از عبدالرحمن خان خواستند تا «برای دریافت معافیت از مالیات های مهاجرتی که دولت استرالیا بر تمامی آسیایی ها تحمیل کرده بود، با دولت هند بریتانیا وارد تعامل و پادرمیانی شود.» شايد از همه مهمتر آن بود که امیر حبیب الله خان در سال ۱۹۰۶ و به عنوان راهی برای پایان دادن به تنش هایی که گروه های مختلف را در جامعه مسلمان آن شهر از هم دچار شکاف و جدایی ساخته بود، متولی مسجد پرث شد. (Maley, 2019: 7)
برقراری روابط دیپلماتیک و سال های اولیه از روابط رسمی فی مابین: ۱۹۶۸-۱۹۷۹
هرچند افغانستان و استرالیا به لحاظ عضویت در جامعه ملل (که افغانستان در ۲۷ سپتامبر ۱۹۳۴ به آن پیوست) و سازمان ملل متحد (که افغانستان در ۱۹ نوامبر ۱۹۴۶ به آن پیوست) اشتراکاتی داشتند؛ اما با جریاناتی چون کاهش جمعیت استرالیایی متولد افغانستان، و با در نظر داشتن بی طرفی افغانستان در هر دو جنگ جهانی اول و دوم، طی نیمه اول قرن بیستم دیگر چیز خاصی برای نزدیکتر کردن دو کشور وجود نداشت. با این حال، در نیمه دوم قرن بیستم، چندین تحول استرالیا و افغانستان را به هم نزدیکتر کرد. یکی از آنها ایجاد طرح کلمبو (Colombo Plan) بود که افغانستان در سال ۱۹۶۳ به عضویت آن درآمد.
وزیر امور خارجه وقت استرالیا، پِرسی اسپندر، شخصیتی مهم و تعیین کننده در جریان مذاکراتی بود که به راه اندازی این طرح منجر شد. این روند دری به سوی افغان ها گشود تا در استرالیا و تحت برنامه بورسیه تحصیلی بلندمدت کلمبو که در سال ۱۹۵۱ تأسیس شد، تحصیل کنند. تسهیلگرِ این جریان اضمحلال و سپس برچیدن سیاست استرالیای سفید (White Australia) بود.
افزایش جریانی از سفر استرالیایی ها به افغانستان نیز موضوعی حائز اهمیت بود. بسیاری از افغانستان به صورت ترانزیتی به اروپا سفر کردند. تا زمان ظهور هواپیماهای پهن پیکر، سفرهای هوایی بین المللی برای استرالیایی های معمولی تقریباً هزینه بر و گران بود. در حالی که مسیر زمینی از طریق افغانستان و ایران تا سال ۱۹۷۹ طریقه ای نسبتاً ارزان و آسان برای استفاده بود. این جریان پتانسیلی از ضرورت حمایت کنسولی برای استرالیایی هایی که از افغانستان بازدید می کردند را ایجاد نمود. بنابراین تقویت رابطه ای رسمی تر با افغانستان معنا و مفهومی منطقی تر یافت و قصد برقراری روابط دیپلماتیک در سطح سفیران در ۱۷ دسامبر ۱۹۶۸ و توسط وزیر امور خارجه وقت استرالیا، پل هاسلاک (Paul Hasluck)، اعلام شد. (Maley, 2019:9)
طی دوره ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۹، رئیس هیات اعزامی استرالیا در پاکستان -مستقر در اسلام آباد-، در افغانستان تایید اعتبار شد. نخستین سفیر استرالیا در افغانستان، لوئیس اچ بوردر(Lewis H Border)، دیپلمات حرفه ای ماهری بود که استوارنامه خود را در ۳۰ مارس ۱۹۶۹ تقدیم کرد. جانشین وی، فرانسیس استوارت (Francis Stuart) استوارنامه خود را در ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۰ و متعاقبا جانشین استوارت، مالکوم موریس (Malcolm Morris) نیز استوارنامه خود را در ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ تقدیم کرد. آخرین سفیر در مرحله نخست از روابط دیپلماتیک افغانستان و استرالیا جان دی پتربریج (John D Petherbridge) بود که استوارنامه خود را در ۲۶ ژانویه ۱۹۷۶ تقدیم کرد.
ارشدیت نسبی این منصوبان استرالیایی نشان دهنده اهمیت روابط استرالیا با پاکستان بود. اگرچه وجود مقامات ارشد، باتجربه و سفرایی کارکشته از جانب استرالیا که مسئولیت روابط دوجانبه با افغانستان را برعهده داشتند در سلامت مناسبات و پیشبرد روابطی کارآمد موثر بود، لیکن به طور کل، این رابطه رابطه ای کم مایه و کم قوت بود.
نمایندگی افغانستان در استرالیا از طریق سفارت افغانستان در ژاپن -که در اکتبر ۱۹۳۳ تأسیس شده بود-، انجام می شد. نماینده و سفیر افغانستان در توکیو در زمان برقراری روابط دیپلماتیک با استرالیا، دکتر عبدالحکیم طبیبی بود که در سال های ۱۹۶۵ و ۱۹۶۶ وزیر عدلیۀ افغانستان بود و در سال ۱۹۷۵ به عنوان رئیس بیست و هفتمین نشست از کمیسیون حقوق بین الملل خدمت کرد. طبیبی پیش از پایان کارش در توکیو در سال ۱۹۷۰ موفق به ارائه اعتبارنامه خود در کانبرا نشد.
جانشین او یک شخصیت برجسته سیاسی افغانستان، سید قاسم رشتیا، وزیر مالیه سابق و سفیر سابق در مصر و چکسلواکی بود. او نیز همچون سلف اش، موفق به ارائه اعتبارنامه خود نشد؛ او در سال ۱۹۷۳ آماده انجام این کار بود، اما کودتای ژوئیه ۱۹۷۳ که ظاهر شاه را برکنار کرد و پسر عموی شاه، محمد داوود را به عنوان رئیس جمهور به قدرت رساند، منجر به پایان یافتن پستِ رشتیا شد.
سرانجام، در تاریخ ۱ می ۱۹۷۵، دکتر علی احمد پوپل، وزیر آموزش و پرورش سابق که به عنوان سفیر در جمهوری فدرال آلمان، ترکیه و پاکستان خدمت کرده بود، استوارنامه خود را به فرماندار کل در کانبرا تقدیم کرد. جانشین پوپل در توکیو از ژوئن ۱۹۷۷، دکتر حسن شرق، اعتبارنامه خود را در کانبرا ارائه نکرد. و همچنین جانشین او در توکیو از جولای ۱۹۷۸، عبدالحمید محتاط بود که تنها در آستانه حمله شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ به عنوان سفیر در استرالیا معرفی شد. (Maley, 2019: 11)
در مرحله اول از روابط دیپلماتیک استرالیا-افغانستان، مهم ترین تحول، سفر سِر جان کر(Sir John Kerr) فرماندار کل استرالیا به افغانستان در مارس ۱۹۷۵ بود. اقامت او در افغانستان بخشی از یک سفر گسترده تر به آسیای جنوب غربی بود، سفری که شامل شرکت در مراسم تاجگذاری بیرندرا (King Birendra) پادشاه پیشین نپال و بازدید از هند، پاکستان و ایران بود. او به همراه دخترش، از پیشاور به سمت کابل رفت و در آنجا با وزیر تجارت افغانستان، محمد خان جلالر ملاقات کرد. این سفر به عنوان “اولین سفر یک رئیس دولت از زمان به قدرت رسیدن رئیس جمهور داوود در ۱۷ ژوئیه ۱۹۷۳” توصیف شد.
سر جان در یک سخنرانی در کابل در ۷ مارس، خاطرنشان کرد که «تماس هایی که ما در گذشته داشته ایم منافع متقابل زیادی در بر داشته است. به عنوان مثال، ما از حضور دانشجویان افغان در استرالیا بهره برده و امیدواریم که بتوانیم به ارائه کمک های مادی کوچک در این زمینه ادامه دهیم.» (Maley, 2019: 12)
فرماندار کل سابق استرالیا، سر جان کر، بازرسی یک گارد افتخاری در کابل، مارس ۱۹۷۵
وقفه ای طولانی در مناسبات افغانستان و استرالیا (۱۹۷۹–۲۰۰۱)
در آوریل ۱۹۷۸، کودتایی خشونت آمیز در کابل از سوی حزب مارکسیست دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) رئیس جمهور داوود را سرنگون و بسیاری از اعضای خانواده وی را کشت. این جریان دوره ای از آشفتگی شدید را در سیاست افغانستان آغاز کرد که با تلاشی ایدئولوژیک برای برانگیختنِ جریان “انقلاب از بالا” مشخص شد. در این شرایط بود که اتحاد جماهیر شوروی قصدِ حمله بر افغانستان را نمود. اما تهاجم شوروی شورش ها و خیزش هایی را به مقاومت تبدیل کرد. این جریان مقاومت، که به جنبش مجاهدین معروف شد، فرماندهان و جوامع افغان را با طیفی از احزاب سیاسی متشکل از شخصیت های مختلف -سنی و شیعه، اسلامگرا و سنتگرا- پیوند داد.
این تهاجم همچنین توجه جهانی گسترده تری را به خود جلب و ایالات متحده را به یافتن راه هایی برای مسلح کردن گروه های مقاومت مستقر در میان جمعیت پناهنده در پاکستان ترغیب نمود. دولت مالکوم فریزر که تهاجم شوروی را قویا در چارچوب جنگ سرد می نگریست، آن را به صراحت محکوم کرد و روابط دیپلماتیک خود را با رژیم جدید کابل به رهبری ببرک کارمل دست نشانده شوروی به حالت تعلیق درآورد. این سیاست در طول دهه ۱۹۸۰ ادامه یافت. همچنین در نوامبر ۱۹۸۵، هیدن وزیر امور خارجه -وقت استرالیا- نیز اظهار داشت که “دولت افغانستان را به رسمیت نمی شناسد.”
در ژانویه ۱۹۸۸، زمانی که دولت باب هاوک (Hawke) تصمیم گرفت که «اقدام رسمی از به رسمیت شناختن یا امتناع از به رسمیت شناختن دولت های خارجی باید کنار گذاشته شود»، به صراحت اعلام کرد که «دولت هیچ گامی بر اساس سیاست جدید برای برقراری روابط رسمی با افغانستان یا کامبوچیا بر نخواهد داشت.» یکی از عواملی که مبنای این رویکرد استرالیا قرار گرفت، دیدگاهی بود که بار دیگر توسط هیدن وزیر امور خارجه وقت بیان شد؛ «این یک واقعیت ثابت است که دولت افغانستان خودمختاری محدود دارد و تمام سیاست ها و فعالیت های اساسی و ماهوی دولت توسط مستشاران شوروی هدایت می شود.»
اما این بدان معنا نبود که استرالیا علاقه و منافع خاص خود را به افغانستان از دست داده است. استرالیا از جهات مختلفی -چون مشکلات پناهندگان- گرفتار و یا دست بسته بود. با این وجود، دیپلمات های هیات های استرالیایی در اسلام آباد وقایع افغانستان را از نزدیک دنبال و مرتباً برای گفتگو با رهبران گروههای مقاومت افغانستان از پیشاور بازدید می کردند. علاوه بر این، استرالیا به طرز زیرکانه، مکانی را در کابل تدارک و کرایه نموده و بدین ترتیب یک دیپلمات استرالیایی مستقر در پاکستان از دهلی و به طور متناوب، به کابل رفت و آمد می کرد تا با پردخت اجاره بهای این مکان از فرصت فوق جهت مشورت با نهادهای غربی جهت حضور واقعی درمیدان بهره برد.
زمانی که دو امدادگر استرالیایی، رابرت ویلیامسون و جنی لِید (Lade)، در شرایطی تا حدی مبهم در بلوچستان در ماه می ۱۹۸۵ ربوده و به افغانستان منتقل شدند؛ این روابط به طور قابل توجهی موثر واقع شدند. جنگ در افغانستان نیز توسط برخی از روزنامه نگاران و عکاسان استرالیایی یا مستقر در استرالیا پوشش داده می شد.
پیوند دیگری بین افغان ها و استرالیایی ها در سال ۱۹۸۲ و زمانی پدیدار شد که به دنبال درخواست اتحادیه اسلامی مجاهدین افغانستان، شبکه ای از احزاب سنی مستقر در پاکستان، «دفتر اطلاعات افغانستان[۲]» در کانبرا افتتاح شد. رئیس اولیه این دفتر غیرت بهیر، جوان ۲۶ سالۀ فعالی از حزب اسلامی به رهبری حزب گلبدین حکمتیار بود. او پس از ترک استرالیا در سال ۱۹۸۸، نماینده حزب اسلامی در اسلام آباد بود. زمانی که بهیر استرالیا را ترک کرد، اداره اطلاعات با مشکل مواجه شد.
در اوایل سال ۱۹۸۹، حکمتیار به استرالیا رفت و در مواجهه با چشم اندازی از احتمال اعتراضات، سخنگوی وزارت امور خارجه -استرالیا- با بی احتیاطی اظهار داشت؛ سرانجام، صبغت الله مجددی، رئیس «دولت موقت اسلامی افغانستان» به کمیساریای عالی استرالیا در پاکستان نامه نوشت و درخواست کرد که دولت استرالیا با دکتر مجیدی «به عنوان نماینده [دولت موقت افغانستان] برخورد نکند». بدین ترتیب زمانی که دکتر مجیدی درخواست مجوز ورود موقت کرد تا یک سال دیگر نیز در استرالیا بماند، تصمیم گرفته شد که با درخواست وی موافقت نشود و او کشور را ترک کرد.
این امر به فعالیت اداره اطلاعات افغانستان پایان داد. اما استرالیا از ۱۶ جولای ۱۹۸۹ استرالیا در رسیدگی به موضوعی بشر دوستانه از پاکسازی مین ها فعالیت و از طریق تیم آموزش پاکسازی مین سازمان ملل متحد (UNMCTT) به افغان ها فنون پاکسازی مین را آموزش و افسران ارتش استرالیا را به عنوان مشاوران فنی برای برنامه پاکسازی مین به کار گرفت. از ۸ ژوئن ۱۹۹۱، پرسنل استرالیایی اجازه ورود به افغانستان داده شد که به آنها اجازه داد تا یک وظیفه نظارتی را نیز انجام دهند.
همانطور که مدیر منطقه ای مرکز مین زدایی در پیشاور در سال ۱۹۹۳ بیان کرد، “گروه ارتش استرالیا تنها گروه نظامی خارجی است که مسئول آموزش، نظارت و بررسی حوادث مین در این برنامه است.” اما با کمال تاسف در سال ۱۹۹۳ و بیشتر به دلیل فتنه انگیزی پرسنل غیرنظامی وزارت دفاع، سناتور رابرت رِی (Senator Robert Ray) وزیر دفاع وقت، تصمیم گرفت که مشارکت استرالیایی ها در این برنامه را متوقف کند. در گزارش بعدی کمیته دایمی مشترک کمیسیون امور خارجی، دفاع و تجارت پارلمان استرالیا به این نتیجه رسید که تصویر «شهروند بین المللی خوبِ[۳]» استرالیا با عقب نشینی از حمایت تیم آموزش پاکسازی مین سازمان ملل متحد تا حدودی خدشه دار شده بود. (Maley, 2019: 14-16)
به هرروی، در آوریل ۱۹۹۲، رژیم کمونیستی افغانستان که از سال ۱۹۸۶ توسط دکتر نجیب الله رهبری می شد، ناگهان فروپاشید. سقوط رژیم کمونیستی و جایگزینی آن با یک حاکمیت تحت رهبری مجاهدین فرصت های جدیدی را برای روابط دولت-دولت بین استرالیا و افغانستان ایجاد کرد. تماس های اولیه زمانی صورت گرفته بود که دکتر نجیب الله لفرایی، وزیر امور خارجه دولت جدید اسلامی افغانستان، از ۹ تا ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۲ از استرالیا دیدن کرد. اما یکی از چهره های کلیدی در برقراری مجدد این رابطه، محمود صیقل، شخصیت ۳۱ ساله افغان-استرالیایی با مدرک معماری از دانشگاه سیدنی بود؛ که پس از فروپاشی رژیم کمونیستی، به عنوان منشی اول سفارت افغانستان در ژاپن مقرر و منصوب شد.
او همچنین ایده تجدید روابط رسمی بین استرالیا و افغانستان را پی گرفت. موافقت استرالیا برای ایجاد روابط کنسولی، که در آن افغانستان باید توسط یک کنسول افتخاری نمایندگی می شد، در ۱۶ آوریل ۱۹۹۳ و در جریان سفر یک هیئت روابط خارجی افغانستان به کانبرا به رهبری عبدالستار مراد، معاون اول وزارت خارجه، اعطا شد. اولین نامزد برای این سمت، میر زمان الدین مصلح بود که پذیرای این مقام نشد و از ۲۹ سپتامبر ۱۹۹۴، سمت کنسول افتخاری توسط خود محمود صیقل بر عهده گرفته شد که تا سال ۲۰۰۲ این سمت را به عهده داشت. تصرف کابل در سپتامبر ۱۹۹۶ توسط طالبان مورد حمایت پاکستان به روابط کنسولی پایان نداد؛ زیرا برای چند سال، طالبان به پذیرش ویزاهای صادر شده توسط کارمندان کنسولگری که تحت کنترل آنها نبود، ادامه دادند، و افغان ها در استرالیا به ارائه درخواست برای پاسپورت افغانی ادامه دادند. (Maley, 2019: 17-18)
حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده، و سازماندهی شده توسط شبکه القاعده اسامه بن لادن -کسی که در سایۀ طالبان پناه گرفته بود-، واکنش فوری استرالیا را به همراه داشت؛ خصوصا به این دلیل که نخست وزیر استرالیا در آن زمان در واشنگتن دی سی بود. دولت جان وینستون هوارد در مواقع ضروری از ایالات متحده حمایت بی قید و شرط کرد و در ۱۴ سپتامبر رسماً مفاد ماده ۴ پیمان سه جانبۀ امنیتی میان استرالیا، زلاندنو و ایالات متحد آمریکا ۱۹۵۱ را مورد استناد قرار داد.
استرالیا قویاً از تصمیم ایالات متحده برای حمله به عوامل القاعده و طالبان که پناهگاهی برای آنها در افغانستان فراهم کرده بودند، حمایت کرد؛ اما استدلال برای پیشبرد این کار نه بر اساس نیاز به کمک به مردم افغانستان، بلکه نیاز به مقابله با تهدید تروریسم و نشان دادن همبستگی با مهمترین شریک اتحاد استرالیا مطرح شد. استرالیا علاوه بر استناد به ماده ۴ پیمان سه جانبۀ امنیتی میان استرالیا، زلاندنو و ایالات متحد آمریکا، نیروهای زمینی نیز ارائه کرد. حدود ۱۲۰ پرسنل نیروهای ویژه به عنوان بخشی از عملیات آزادی پایدار ایالات متحده اعزام شدند و نیروهای دیگر در نقش های پشتیبانی مستقر شدند. (Maley, 2019: 19-20)
ادامۀ مطلب در شمارۀ دوم از “نیم قرن روابط؛ از حضور ساربانان افغان در استرالیا تا نقش نیروهای نظامی استرالیا در افغانستان“
[۱] Joint Task Force (JTF) 633
[۲] ‘Afghan Information Office’
[۳] good international citizen