چرا پکن به نحوی نرم و آرام در حال نزدیک شدن به طالبان افغانستان است؟
۱۵ مهر (میزان) ۱۴۰۲ – ۷/ ۱۰/ ۲۰۲۳
روچی کومار
روچی کومار روزنامه نگار هندی مستقر در بمبئی است که مطالب مرتبط با حوزۀ جنوب آسیا را پوشش داده و همچنین در زمینۀ تحقیقات پژوهشی در حوزه حقوق زنان و حقوق بشر نیز فعالیت داشته است. نویسنده در مطلب تحلیلی حاضر به چرایی و چگونگیِ پیشرویِ نرم و آهستۀ چین به سمت طالبان اشاره داشته و چنین اذعان می کند که این کنشِ منفعت محور و واقع گرایانۀ چین نه صرفا اقدامی ساده اندیشانه در راستای تضمین منافع تجاری و اقتصادی پکن در منطقه و دست یابی به منابع معدنی ارزشمند در افغانستان، بلکه در ابعادی وسیع تر و در پیشبرد جریان وابسته سازیِ کشورهای ضعیف و بی ثبات، و به تبع آن، گسترش سایۀ سلطه، کنترل و نفوذ خود در سلسله مراتب ژئوپلیتیک است. به باور نویسنده، جاه طلبی های ظاهراً نواستعماری چین، کنترل طالبان را بر این کشور مستحکم کرده و به افغانستان اجازه می دهد تا این کشور همچون بستر و زمینی مساعدی برای بسیاری از گروه های تروریستی که در آنجا به فعالیت خود ادامه می دهند، باقی بماند. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
برای نخستین بار از زمان به قدرت رسیدن طالبان در اوت سال ۲۰۲۱، در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳ بود که شاهد پذیرش و استقبال طالبان از سفیری جدید در افغانستان بودیم، یعنی زمانی که ژائو شنگ، نماینده چین استوارنامه خود را به محمد حسن آخوند، نخست وزیر افغانستان تقدیم کرد. این در حالیست که کشورهای اندکی حتی همین روابط دیپلماتیکِ حساب و کتاب شده و سنجیده را با افغانستانِ تحت حاکمیتِ طالبان از سر گرفته اند.
پکن به نوبۀ خود همچنان دولت سابق اشرف غنی در افغانستان را به رسمیت می شناسد و انتصاباتی از این دست را نشان از برقراری روابطی رسمی با طالبان و یا حتی به رسمیت شناختن دولت این گروه در افغانستان نمی داند؛ چنانچه به گفتۀ سخنگوی وزارت خارجه چین این اقدام صرفاً بخشی از «چرخش و انتصاب معمولِ» سفرا بوده است. اما دیگر کشورها پس از پایان دوره تصدی سفرا در کابل، کاردار فرستاده، از ارائه استوارنامه خودداری می کنند. بنابراین با در نظر گرفتن این موارد باید گفت اقدام به اجرایی سازی مراسمی از تشریفات و تجلیل پیرامون انتصاب ژائو شنگ -و همچنین اندکی بعد، سفر یک هیئت اقتصادی از افغانستان به پکن- امری حائز اهمیت و قابل توجه به حساب می آید.
شاید در دید اول چنین به نظر رسد که چین خیلی ساده و عادی در حال تثبیت و تحکیم دسترسی خود به منابع طبیعی و بازار افغانستان، یعنی اتخاذ اقدامی نسبتا معمول برای یک کشور صنعتی در حال رقابت در سطح جهانی می باشد. چراکه افغانستان منبعی از مواد معدنی و کانی های خاکیِ کمیاب و گران بها من جمله بززگترین ذخیرۀ لیتیوم در جهان است که می تواند ارزشی بالغ بر بیش از ۱ تریلیون دلار آمریکا داشته باشد. که در همین راستا، طالبان در اوایل سپتامبر اعلام کرد که هفت قرارداد استخراج معادن به ارزش ۶٫۵ میلیارد دلار با شرکت های بین المللی از چین، بریتانیا و ایران امضا کرده است. در این میانه شرکت ها و بیزینس های چینی نیز هرچند با بازگشتی اندک نسبت به گذشته، بر چالش های مرتبط با فعالیت تحت طالبان در میان تهدیدهای امنیتی فزاینده از سوی دیگر گروه های فعال شورشی فائق آمده؛ سرمایه گذاری های بزرگی در افغانستان انجام داده اند.
همچنین طالبان ادعا کردند که آنها در حال مذاکره با هوآوی، بازوی مخابراتی و ارتباطی چین، برای نصب احتمالی سیستم های دوربین جهت نظارت جمعی و گستردۀ شهرهای افغانستان هستند. از دیگر سو در اوایل سال جاری شرکت نفت و گاز آسیای میانه سین کیانگ قراردادی ۲۵ ساله به ارزش چند میلیون دلار برای استخراج نفت از بخش شمالی افغانستان امضا کرد. با تمامی این اوصاف باید گفت احتمال آن می رود که عقلانیت و منطق استراتژیِ ریشه دار تر و عمیق تری در پسِ تعاملاتِ فزایندۀ پکن با طالبان وجود داشته باشد.
چین علاقه خود را برای پر کردن این خلاء به جای مانده پس از خروج بلوک غرب به رهبری ایالات متحده از افغانستان نشان داده است. افزایش همکاری های اقتصادی موازی با آخرین انتصاب سفیر چین، خود حاکی از مقاصد پکن در تقویت نفوذ منطقه ای اش می باشد، جریانی که طی آن و پیشتر، چین در کشور همسایه، یعنی پاکستان و یکی دیگر از متحدان طالبان، سرمایه گذاری های هنگفتی داشته است. در واقع چین با وارد کردن طالبان به کریدور اقتصادی چین و پاکستان، یک طرح ۶۰ میلیارد دلاری کمربند و جاده، قدرت خود را در منطقه تقویت کرده است.
از سوی دیگر طالبان نیز تا حد زیادی به دلیل سابقه نقض حقوق بشر در عرصه بین المللی منزوی شده و به نحوی مستاصل درصدد چنگ اندختن به هر گونه تاییدیه ای برای قدرت سیاسی خود می باشد. در حالی که بسیاری از کشورها و نهادهای بین المللی، از جمله ایالات متحده، با طالبان تعامل و ارتباط داشته اند، لیکن هیچ یک آن مشروعیتی که طالبان مطالبۀ آن را داشته، به آنها ارائه نکرده است. در همین راستا برخی کشورها حتی تحریم هایی علیه این گروه اعمال کرده اند که کمک های توسعهای قابل توجه را مسدود ساخته و توانایی طالبان برای حکومت کردن را زمین گیر و فلج می کند. به نظر می رسد که در شرایطی ناشی از این تنگنای مالی اقتصادی و طردشدگی، این گروه شبه نظامی اسلامگرا، در ازای حمایت مالی و سیاسی که بشدت به آن نیاز دارد، از نادیده گرفتن جنایات چین علیه مسلمانان بومی اویغور بسیار خرسند و خوشحال باشد.
از دیگر سو چین نیز به نوبۀ خود برای روی برگرداندن از اقداماتِ طالبان در اجرایی سازی نقض حقوق بشر، رضایت دارد. چنانچه ژائو در سخنرانی نخستین خود در آغاز به کار برای طالبان بر این موضوع تاکید کرد که چین هیچ قصدی برای مداخله در امور داخلی افغانستان ندارد و “به استقلال، تمامیت ارضی و تصمیم گیری افغانستان احترام کامل می گذارد.” گرچه در این میان برخی از گروه هایی که منافع چین را در افغانستان تهدید می کنند – از جمله دولت اسلامی/داعش و شورشیان اویغور جنبش اسلامی ترکستان شرقی- علیرغم تلاش پکن برای قطع رابطه این گروه با طالبان، همچنان روابط قوی و پرقدرت خود را با طالبان حفظ کرده اند.
اما سیاست پکن در مورد افغانستان با نوع دوستی و بشر دوستانه نیست. در واقع نه تنها چین مشتاق بهره برداری از چشم انداز غنی از مواد معدنی منطقه است، بلکه با ایجاد وابستگی کشورهای ضعیف و به لحاظ سیاسی بی ثبات به خود، سلطه و نفوذش خود را در سلسه مراتب ژئوپلیتیکی تثبیت می کند. با این حال، این نزدیکی و مهرورزیِ سیاسیِ نامحتمل و بعید، می تواند در بردارندۀ پیامدهای گسترده ای برای افغانستان و همچنین برای ثبات منطقه ای باشد.
جاه طلبی های به ظاهر نواستعماری چین، سلطه و کنترل طالبان بر افغانستان را تحکیم بخشیده، افغانستان را به کشوری مساعد و بستری مطلوب برای بسیاری از گروه های تروریستی باقی می گذارد تا در آنجا به فعالیت خود ادامه می دهند.
ممکن است سال ها طول بکشد تا افغان ها از سرمایهگذاری چین در کشورشان سود واقعی کسب کنند. اما در این بین، اقداماتی از قبیل مانورهای دیپلماتیک، می تواند از رژیم طالبان در برابر فشارهای بین المللی محافظت کرده، به چین اجازه می دهد به تضعیف حقوق گروه های آسیب پذیر ادامه دهد و در عین حال به چین قدرت بیشتری برای تسلط و نفوذ بر منابع منطقه ای و قدرت سیاسی خواهد داد. صمیمت، نزدیکی و دوستیِ نوپا و در حال رشد میان پکن و طالبان، حداقل تا کنون ثابت کرده است که یک حرکت قدرت رضایت بخش و مثمرثمر به طور متقابل و دو جانبه و به لحاظ سیاسی برای هر دوی آنها خواهد بود.