چرا چین طالبان را در قالب یک دوست و نه دشمن می خواهد؟
۱۲ آبان (عقرب) ۱۴۰۲ – ۳/ ۱۱/ ۲۰۲۳
تام هارپر
تام هارپر، که مدرس روابط بین الملل دانشگاه شرق لندن است؛ در مطلب تحلیلی حاضر به تببین این مسئله می پردازد که حضور طالبان در اجلاسی مرتبط با ابتکارعملِ کمربند و جاده را می توان به عنوان نمونه ای از انگیزه و امید چین در مسیرِ ایجاد متحدی دوست به موازات حمایت از منافع سیاسی و اقتصادی خود در نظر گرفت. چراکه به باور نویسنده، حضور اخیر طالبان در چین به منظور شرکت در اجلاس کمربند و جاده را می تواند حاکی از تعمیق روابط بین پکن و کشورهای اسلامی، و همچنین برآیندی منطقی از نگرانی پکن بابت افراطگرایی اسلامی در داخل و خارج از مرزهای خود دانست. سیاست های ارتباطی و رویکرد تعاملی چین طی سال های اخیر به نحوی حاکی از نشان دادن چین به عنوان کشوری دوست برای جهان اسلام و تلاش برای معرفی پکن به عنوان شریکی برای کشورهای مسلمان تلقی می شود تا بدین طریق چین بتواند در جریانی آرام بیشترین منافع را کسب نموده، و تهدیدهای احتمالی آتی علیه خود را دفع سازد. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
حضور طالبان در گردهمآیی بزرگ و گستردۀ ماه اکتبر ۲۰۲۳ در پکن چین به مناسبت جشن گرفتن دهمین سال از طرح تجاری بلندپروازانه چین، یعنی ابتکار «کمربند و جاده» (BRI)، بخشی از استراتژی یا راهبرد منطقه ای پکن است. این حضورِ مقامات طالبانی در مجمعِ مذکور، یکی از معدود سفرهایی بود که از زمان به دست گرفتن قدرت پس از خروج ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۱، توسط طالبان انجام شد. حتی طالبان پا را فراتر نهاده است؛ چنانچه در همین راستا، حاجی نورالدین عزیزی سرپرست وزارت بازرگانی دولت موقت طالبان از تمایل طالبان برای پیوستن افغانستان به ابتکار عمل کمربند و جاده صحبت کرد.
مطرح ساختن ایده ای اینچنینی آنهم از سوی یک گروه اسلام گرا چون طالبان و ظاهرا اتحاد با کشوری سکولار و کمونیست (چین)، ممکن است امری تعجب برانگیز به نظر رسد. لیکن باید گفت که این رویکرد نتیجه ای منطقی و نشات گرفته از نگرانی استراتژیک چین در رابطه با مقولۀ ستیزه جویی اسلامی در داخل و خارج از مرزهای خود است.
همچنین می توان گفت که این رویکرد بخشی از سیاست تعمیق روابط چین با بسیاری از کشورهای اسلامی طی سال های اخیر می باشد. چنانچه در همین راستا می توان اشاره کرد که پکن به لحاظ تاریخی، علی رغمِ بدبینی و تردید نسبت به فراگیریِ مقولۀ دین و مذهب در چین، هیچ مشکلی در همکاری با گروه های مذهبی یا کشورهای تحت رهبری مذهبی نداشته است.
در همین رابطه و به منظور درکِ بهترِ انگیزه های پکن جهت تحکیم روابط خود با افغانستانِ حال حاضرِ تحت رهبریِ طالبان، تنها می توان نیم نگاهی به تاریخ اخیر افغانستان داشت. با پایان یافتن جنگ شوروی و افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۹) و فروپاشی دولت نجیب الله در ۱۹۹۲، کشور افغانستان به بستری مساعد و محل نشو و نما برای رادیکالیسم اسلامی تبدیل شد. چنانچه این کشور به آهنربایی برای شبه نظامیان سراسر جهان از جدایی طلبان چچنی در مبارزه با روسیه یلتسین تا گروه ابوسیاف اسلام گرا، مستقر در فیلیپین بدل شد.
همچنین شایان ذکر است که چین یکی از بزرگترین حامیان مجاهدین -گروهی اسلامی که از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ افغانستان را اداره می کرد- بوده، به این گروه آموزش و تسلیحات ارائه می داد. که این رویکرد چین تا حدی از مقصود پکن در جهت تقویت روابط خود با ایالات متحده و ضربه زدن به اتحاد جماهیر شوروی، یعنی رقیب کمونیست اصلیِ خود در آن برهۀ زمانی نشات می گرفت.
اما اکنون دیگر دغدغۀ پکن چندان روسیه نیست. چرا که این روزها چین نه تنها روسیه را به عنوان متحد خود همراه دارد، بلکه شریکی غالب مسلط در روابط فی مابین محسوب می شود. اما به هرروی باید در نظر داشت که این جریانِ کمک رسانی (چین) به مجاهدین بود که سبب ساز برخی زمینه ها در جهت ظهور چالش هایی امنیتی گردید که چین امروزه با آن مواجه گشته است، زیرا این روند بستر پرورش افراط گرایی را در نزدیکی مرزهای خود چین ایجاد کرد.
به گونه ای که تهدید ستیزه جویان اسلامی از آن سوی مرز افغانستان، چالشی قویا واقعی برای پکن ایجاد کرده است. چنانکه می توان نمود این امر را با موجی از حملات انجام شده توسط شبه نظامیان اویغور در استان سین کیانگ در غرب چین طی دهه های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ را مشاهده کرد که به واسطۀ جریان حمله با چاقو در شهر کانمینگ به اوج خود رسید، حمله ای که ۳۱ کشته و ۱۴۱ زخمی برجای گذاشت.
به هرروی، حملاتی از این قبیل به ظهور سیاست های جنجالی و سرکوبگرانه چین منجر شد که علیه اویغورها در سین کیانگ به کار گفته می شود. این حملات همچنین نگرانی و ترس پکن از سرریز افراط گرایی از مرزهای افغانستان به منطقه را نیز تقویت کرده اند. چراکه حملات مطروحه، منافع چین در آسیای مرکزی و نواحی مرزی غربی چین که برای ابتکار عملِ جاده و کمربند به مناطقی محوری و کانونی تبدیل شده اند را نیز تهدید می کند. بدین ترتیب حضور طالبان در نشست اخیر کمربند و جاده پکن را می توان به عنوان نمونه ای از چگونگی امیدواری چین جهت ایجاد متحدی دوست و همراه در مسیر کسب حمایت از منافع سیاسی و اقتصادی خود دانست.
ارتباط چین با جهان اسلام
اما از سوی دیگر می توان حضور طالبان در نشست کمربند و جاده را نشان دهنده روابط رو به رشد چین با جهان اسلام دانست که در سال های اخیر توجه قابل ملاحظه ای را به خود جلب کرده است. چنانکه پکن بین ایران و عربستان سعودی بر سر رقابت دیرینه آنها در منطقه میانجیگری کرد. این کشور همچنین در قراردادی جهت اضافه کردن چندین کشور اسلامی به شراکت بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) مشارکت داشت.
اخیرا نیز روابط نظامی چین با منطقه به واسطۀ استقرار ناوهای جنگی چین و به عنوان بخشی از رزمایش دریایی با عربستان سعودی بیشتر مورد تاکید قرار گرفت. کشورهای مسلمان منابع مهمی از بازارها و منابع طبیعی برای پکن بوده اند و چین به سمت بازارهای خاورمیانه که به طور معمول تحت تسلط ایالات متحده بود، در حال پیشروی ست. همچنین می توان گفت با علاقه ای رو به قوت از یادگیریِ زبانِ چینی ماندارین در سراسر خاورمیانه، روابط فرهنگی نیز رشد کرده است.
بدین ترتیب تحولات مذکور می تواند به عنوان تلاش گسترده تر پکن در جهت معرفی چین به عنوان شریکی برای کشورهای مسلمان تلقی شود، آنهم در زمانی که به نظر می رسد سلطه پایگاه های سنتی قدرت منطقه ضعیف شده است. چنین تلاشی را می توان در تنش های اخیر بر سر تحولات اخیر غزه نیز دید. جایی که پکن لحن انتقادی و سخت تری نسبت به رفتار اسرائیل اتخاذ کرده است، رویکردی که نشانگر تغییر قابل توجهی نسبت به زبان محتاطانه تر چین در گذشته محسوب می شود. این موضوع همچنین با موجی از حمایت از فلسطین در شبکه های اجتماعی چین همراه شده است.
دستاوردهای ابتدایی از تلاش های چین برای نشان دادن خود به عنوان کشوری دوست برای جهان اسلام را می توان در بیانیه ای به رهبری بریتانیا در محکومیت سیاست های چین در سین کیانگ مشاهده کرد که عمدتاً حمایت کشورهای غربی را جلب کرد، اما حمایت تعداد بسیار کمی از کشورهای اسلامی را به همراه داشت. بدین ترتیب می توان گفت این امر حاکی از نفوذ دیپلماتیکی است که چین در جهان اسلام ایجاد کرده است. تحولات اخیر نشان داده است که چین به تقویت نفوذ دیپلماتیک خود در کشورهای اسلامی ادامه می دهد؛ رویکردی که خود می تواند چالش استراتژیک دیگری برای کشورهای غربی باشد.
منبع: https://www.moneycontrol.com