ششمین نشست کتابنامه بلخ؛ بررسی کتاب “دولت-ملت سازی در افغانستان” اثر مجتبی نوروزی
۲۰ بهمن (دلو) ۱۴۰۲ – ۹/ ۲/ ۲۰۲۴
شمشین نشست از سلسله نشست های کتابنامه بلخ با موضوع معرفی و نظر کتاب: «دولت-ملت سازی در افغانستان؛ ۲۰۰۱_ ۲۰۱۰» اثر مجتبی نوروزی در تاریخ ۲۱ آذر (قوس) ۱۴۰۲، در عمارت بلخ به همت دکتر مجتبی نوروزی و مدیریت آقا ی رضا عطایی برگزار شد. در این نشست آقای دکتر بهادر امینیان، عضو هیئت علمی دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه و سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در کابل و خانم لطیفه سخی، دانش آموخته مطالعات منطقه ای دانشکده اکو و کارشناس مسائل افغانستان به نقد و نظر کتاب پرداختند.
کتاب “دولت-ملت سازی در افغانستان؛ ۲۰۰۱_۲۰۱۰” نوشته مجتبی نوروزی است که در ۲۲۱ صفحه نوشته شده و توسط نشر کلکین در تهران و در زمستان ۱۴۰۱ به چاپ رسیده است که متعاقبا مراسم رونمایی و انتشار اثر در بهار ۱۴۰۲ و در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران انجام گرفت.
نویسندۀ کتاب که از کارشناسان مطرح ایرانی حوزه مطالعاتی افغانستان در ایران محسوب می شود و در کارنامه خود سابقه معاونت رایزن فرهنگی سفارت ایران در کابل را دارد؛ همانطور که در پیشگفتار و مقدمه کتاب بدان اشاره می کند، چرایی تأليف کتاب را در اهمیت فوق العاده افغانستان در سطح منطقه ای و بین المللی، برای ناظران و پژوهشگران ایرانی ذکر می کند.
کتاب حاضر پس از پیشگفتار (صص ۱۱_ ۱۳) و مقدمه (صص ۱۵_ ۲۲) از سه فصل سامان یافته است و در خاتمه با یک جمع بندی (صص ۲۰۲_ ۲۱۰) و فهرست منابع (صص ۲۱۱_ ۲۲۱) خاتمه می یابد.
فصل اول کتاب تحت عنوانِ “مفاهیم مقدماتی و چارچوب نظری” (صص ۲۳_ ۱۰۲) ضمنِ بررسی تعاریف مختلف از مفاهیم و کلیدواژه های اصلی پژوهش، همچون “دولت-ملت” (صص ۲۴_ ۲۷)، “دولت-ملت سازی” (صص ۲۷_ ۲۹)، “هویت” (صص ۳۰_ ۳۲) نوعی کالبدشکافی توصیفی-تحلیلی از “نظریه های دولت سازی” رایج میان مکاتب و نظریه های علوم اجتماعی و علوم سیاسی انجام گرفته است که فضای مطالعۀ این فصل را تنها برای مخاطب تخصصی آن لازم و جذاب نشان می دهد و برای سایر علاقمندان و خوانندگان، تهی از جذابیتِ مطالعه می شود.
فصل سوم کتاب نیز با عنوانِ “نقش جمهوری اسلامی ایران در دولت-ملت سازی در افغانستان” (صص ۱۷۵_ ۲۰۱) بحث مختصری از سیاست ها و فعالیت های جمهوری اسلامی ایران در دهه اول قرن بیست و یکم میلادی در رابطه با شکل گیری دولت و نظام جدید در افغانستان دارد. به محذورات و مقدورات جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با افغانستانِ پساطالبان و پسایازده سپتامبر در این فصل اشاره شده است.
در ابتدا، آقای عطایی، مدیر نشست، نشست حاضر را با سخنانی درباره اهمیت موضوع کتاب چنین آغاز کردند:
« موضوع کتاب این جلسه از سلسله نشست های نقد ونظرکتاب نامه بلخ، مساله دولت-ملت سازی در افغانستان می باشد که می توان از آن به عنوان یکی از مهمترین پاشنه آشیل های تاریخ افغانستانِ معاصر تعبیر نمود، از همین روی موضوع کتاب از اهمیت و جایگاه مهمی در خصوص مسائل افغانستان برخوردار است. کتاب در واقع شکل تغییر یافته پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد آقای دکتر نوروزی در دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه بوده است. نویسنده کتاب، شخصیت نام آشنای این جمع، آقای دکتر مجتبی نوروزی هستند که در خاطرم دارم پنج سال پیش که برای اولین بار افتخار آشنایی با ایشان را داشتم، وقتی به طنز گفتم چه مدت هست که در معمای افغانستان مصروف و مشغولید، گفتند حدود ۱۵ سال می شود که جز آن چه مربوط به حوزه افغانستان باشد، نمی خوانم و نمی شنوم. این کتاب، همانطور که عرض شد در واقع پایان نامه مقطع ارشد آقای نوروزی در دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه می باشد که توسط نشر کلکین در زمستان ۱۴۰۱ به زیور طبع آراسته شده است. موضوع دولت-ملت سازی از این لحاظ مهم است که کشورهای این منطقه، از ابتدای قرن بیستم تاکنون، معمای حل ناشده ایی طرح شده که تبعات آن همچنان تداوم دارد و آن این که ما چه مقدار در تطبیق و انطباق ساختار نظام وستفالیایی موفق بوده ایم؟ ساختاری که می دانیم برای این منطقه تمدنی و فرهنگی نبوده است. چون مشخص است که مفهوم State، مفهوم مرز به معنای سیاسی که امروز از آن فهم داریم برای مدل اروپایی آن بوده است که به این منطقه سرایت کرده است. اگرچه کتاب دولت-ملت سازی در افغانستان بازه زمانی۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ را دربر می گیرد یعنی ده سال اول نظام مرسوم به جمهوریت که در آگوست ۲۰۲۱ سقوط کرد اما از این نظر که نویسنده آن توانسته است با نگاهی وسیع به فرازوفرودهای تاریخ افغانستان که من از آن به “روزهایی که هنوز نرفته اند” تعبیر می کنم، گلوگاه هایی از فرازهای تاریخ افغانستان معاصر در این کتاب به نمایش و تحلیل آمده است که تاثیر آن حتی در مدل دولت-ملت سازی که آمریکا در بعداز کنفرانس بن ۲۰۰۱ بر فضای افغانستان تحمیل کرد، حضور داشت».
پس از صحبت های مدیر نشست، نخستین منتقد و مهمان این نشست، آقای دکتر بهادر امینیان، درباره نقاط قوت و ضعف کتاب محور نشست، نقد و نظراتی را ایراد فرمودند:
«من فکر می کنم یکی از خلاهای مطالعاتی که ما در کشورمان داریم کار بر روی موضوع این کتاب هست و شاید از اولین قدم هایی که در این زمینه کار شده این کتاب ارزشمندی است که آقای نوروزی زحمت کشیدند البته در افغانستان کتاب های زیادی در این موضوع چاپ شده، غربی ها هم زیاد کار کردند اما من هنوز فکر میکنم همه ما در آغاز این راه هستیم. من واقعا معتقد هستم که مسئله افغانستان آنقدر برای شهروندان افغانستان و به همان اندازه برای ایران اهمیت دارد که خیلی باید به آن پرداخته شود. ایران پانزده همسایه دارد اما هیچ کدام از این همسایگان همانند افغانستان نیست. من خودم در مورد این کشور می گویم “نزدیک ترین همسایه” حالا اگر نخواهیم از اصطلاحات دیگر استفاده کنیم که ممکن است تعابیر بدی شود اما نزدیک ترین همسایه ما حتما افغانستان است و ما در حوزه های مختلف کاملاً بهم پیوسته هستیم و سرنوشت مان بهم گره خورده و به همین خاطر ما خیلی باید عمیق تر به موضوع نگاه کنیم. به عنوان یک ایرانی باید به این قضیه خیلی جدی تر نگاه بکنیم و هم به عنوان یک موضوع علمی و آکادمیک و کاملا این مسئله باید قابل توجه باشد. خوب این کتاب این گام را برداشته و قطعاً گام اول است و وقتی گام اول را شما برمیدارید مشکلاتی را دارد، کمبودهایی را دارد که باید کامل کرد. اما همین که شما جرئت برداشتن گام را دارید، این خود خیلی ارزشمند است. هیچ کار بزرگی انجام نمی شود مگر اینکه گام اول خوب برداشته نشود. اصولاً من معتقدم افغانستان یک ویژگی خیلی خاصی دارد که این ویژگی و ندیدن این ویژگی باعث شده که در طول دو قرن اخیر سه ابر قدرت به فلاکت کشیده شوند.. هم انگلستان و هم شوروی و هم آمریکا به خاطر اینکه پیچیدگی های افغانستان را درک نکردند، مجبور به پرداخت هزینه سنگین شدند و به همان میزان هم هزینه سنگین به مردم افغانستان پرداخت کردند. و فاجعه خلق کردند. آنها برای خلق فاجعه نیامده بودند بلکه هر سه آمده بودند برای یک اقدام بزرگ و یک دستاورد بزرگ اما نتیجه آن منجر به یک فاجعه شد. و علت آن است که موضوع افغانستان بسیار پیچیده تر از آن است که دیده می شود. ما افغانستان را خیلی ساده می انگاریم. ما منظورم همه است. ایران، آمریکا، مجامع علمی و دانشگاهی. البته یک مقدار انگلیسی ها عادت دارند پیچیده ببینند و چون تجربه تلخی در افغانستان دارند، انگلیسی ها مسئله را جدی تر می دیدند نسبت به بقیه اروپایی ها. نه تنها افغانستان به لابراتور شکست ابرقدرت ها تبدیل شد، افغانستان به همین علت به لابراتور شکست مکاتب و ایدئولوژی ها نیز تبدیل شد. چون چندین مکتب و ایدئولوژی آمدند اما شکست خوردند. مانند: سویسالیسم، کمونیسم، دوران مجاهدین، طالبان دوره اول، نظام جمهوریت، دموکراسی وارداتی غربی همه این ها شکست خوردند و عملکرد آنها منفی بوده که علت آن پیچیدگی افغانستان است. پیچیدگی افغانستان هم به خاطر پویایی ها و مکانیسم های داخلی آن است و هم به خاطر پویایی های خارجی که در افغانستان تاثیر گذاشتند. و حتماً شما وقتی این پویایی ها و پیچیدگی ها را درک نکنید و حساب نکنید، در عمل به آن سرنوشتی دچار می شوید که آمریکا شد، به همان سرنوشتی دچار می شوید که شوروی شد، به همان سرنوشتی دچار می شوید که کمونیسم، مجاهدین، دموکراسی، طالبان رسید. پس افغانستان موضوع بسیار پیچده ای است و گام اول آن رسیدن به فهم صحیح آن است و تا زمانی که به فهم این پیچیدگی نپردازید شما به هیچ راه حلی نخواهید رسید. افغانستان هم پیچده و هم پویا است این درحالی است که همه افغانستان را خیلی ساده و قابل فهم تصور می کنند که قابل حل کردن است. بنابراین، تا زمانی که این پیچیدگی ها درک نشود ما مجبور به پرداخت هزینه هستیم.
قدم اول این مسئله این است که با درک پیچیدگی های افغانستان برای آن راه حل بومی داشته باشیم که به نظرمن راه حل آن بحث ملت سازی است. بحث ملت سازی اگر خوب فهمیده شود و اگر خوب اجرا شود، حتماً می تواند در افغانستان یک آرامشی را ایجاد کند. برای این قضیه این کتاب به نظر من کار خوبی کرده است. اما ما برای رفتن به عمق مفهوم ملت سازی و رفتن به جامعه افغانستان نیاز به کارهای بیشتر داریم. اصولا مفهوم ملت سازی در افغانستان اگر به نتیجه برسد، نیاز به یکسری پیش شرط ها، مقدمات دارد که باید در مورد آن فکر کرد. قدم اول شما می دانید که مفهوم ملت تا وقتی که ایجاد نشود در هیچ کشوری،وقتی تناقضات ملی در کشوری باشد آن کشور با بحران های متعددی مجبور است دست و پنجه نرم کند. افغانستان در طول چهل سال گذشته با بحران های متعددی رو به رو بوده. چرا؟ چونکه مفهوم ملت اصلاً در این کشور شکل نگرفته است. افغانستان هنوز فاصله اش با ایجاد تشکیل یک ملت و هویت ملی زیاد است. مسئله ای که در مورد هویت ملی هست و در این کتاب به آن پرداخته شده که نیاز به کار بیشتر دارد، اصولاً هویت ملی یک مفهوم ذاتی نیست. یک داده ماقبلی نیست بلکه یک فرآیند درحال شدن است و باید ایجاد و خلق کرد. اصلاً مفهوم هویت را باید ساخت. یک مفهوم جعلی است. این یک اهانت یا توهین نیست. این مفهوم همواره درحال شدن است. حتی موفق ترین نمونه های ملت مانند آلمان، ژاپن، ایران با لحظه ای غفلت فرایند هویتی آنها می تواند نابود شود. پس اولین مفهوم برای افغانستان این است که هویت ملی یک مفهوم ساختنی است و باید ساخت. ملت را باید ساخت. چه کسی باید بسازد؟ باید گفت که حتماً نخبگان نقش دارند اما در دنیای امروز هویت ملی را عمدتاً دولت ها باید بسازند. ما هم ساخت ملت از داخل را داریم که نخبگان نقش تعیین کننده دارد. که در افغانستان نخبگان آن کمتر به این مسئله پرداختند و مشکل دیگر این است که دولت های آنها نتوانسته اند قدم به قدم به پیش ببرند. به همین خاطر، ما به سمت مدل دیگری از دولت سازی که از خارج وارد می شود، حرکت می کنیم. که در افغانستان یک تجربه تلخ از این لحاظ داریم. در عین حالی که شاید آمریکایی ها نقطه قوت شان تاثیرگذاری در روند ملت سازی بعداز جنگ جهانی دوم در خیلی از کشورها بوده، اما در افغانستان موفق نبوده اند. که در افغانستان بدترین شکست خود را علی رغم هزینه های سنگین تجربه کردند. پس در افغانستان ملت سازی از خارج هم جواب نداد. پس، دوباره برگشتیم به نقطه اول و اینکه امروز وضعیت افغانستان در شرایط خوبی از این لحاظ قرار ندارد. ما چاره ای نداریم مگر اینکه بازیگر اصلی ملت سازی به طور جدی در این قضیه وارد بشود و آن دولت هاست که متاسفانه الان دولت طالبان این ظرفیت قومی، فرهنگی و فکری را ندارد که بتواند این مسئله را به خوبی اداره کند و به همین خاطر با مشکل رو به رو هستیم که زمزمه های تجزیه افغانستان زیاد شده است. ولی راه حل افغانستان به جز این [ملت سازی] نیست».
سخنران و منتقد دوم نشست، خانم لطیفه سخی، فارغ التحصیل کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، دانش آموخته کارشناسی ارشد مطالعات منطقه ای دانشکده اکو و پژوهشگر مسائل افغانستان در مورد این کتاب ابتدا با نقاط قوت این اثر شروع کردند و سپس نقدهای ساختاری و محتوایی درباره کتاب مطرح نمودند. به زعم خانم سخی:
«مهم ترین نقاط قوت این کتاب این است که کمک می کند که تولید ادبیات در زمینه افغانستان شکل بگیرد و درواقع، منابعی را تولید می کند که بتوانیم از آن استفاده کنیم. دومین نکته مثبت این کتاب را در این میدانم که این کتاب یک مرور بسیار جامع و البته خلاصه از سیر دولت-ملت سازی در افغانستان می بینم که بسیار مفید است، به خصوص برای افرادی که میخواهند پیرامون موضوع دولت-ملت سازی شروع به مطالعه کنند، می توانند از این کتاب آغاز کنند. این کتاب منابع بسیار مهمی را مورد مطالعه قرار داده که مفید و مناسب است و می توانیم مجموعه ای از منابع مختلفی که در مورد دولت-ملت سازی است را در این کتاب پیدا بکنیم. و نکته خیلی مهم دیگر، این است که راهکاری بود که در این کتاب ارائه شد که به سهم خود نوآورانه و مناسب بود و نقدی بود بر همه ارزش و تفکرات غالبی که در حطیه دولت-ملت سازی در سطح جهان وجود دارد. همچنین من فکر میکنم که سادگی زبان این کتاب می تواند بسیار کمک بکند به کسانی که به مطالعه در حیطه علوم سیاسی و زیرمجموعه آن علاقه دارند اما به دلیل آنکه تمرکز مطالعاتی شان چیز دیگری است خیلی آشنایی دقیقی با مفاهیمی که در این رشته ها وجود دارد، ندارند. زبان ساده و اطلاعات این کتاب می تواند مناسب چنین افرادی باشد. اما در قسمت نقد این کتاب باید گفت که جنبه های نظری و تئوری هایی که در این کتاب مطرح شده خیلی زیاد است. به طوری که در فصل اول، فقط در مورد نظریه ها صحبت شده است. نکته دیگری که در تمام کتاب من متوجه آن شده بودم این بود که در کتاب نقش آمریکا یک نقش کاملاً محوری در عدم شکل گیری یک هویت ملی در افغانستان مدنظر گرفته می شود. یعنی اینقدر نقش آمریکا پررنگ است، هرمؤلفه دیگری که درواقع دخیل است در این یک هویت ملی ساخته شود، زیرسایه آن قرار می گیرد و اصلاً دیده نمی شود. من خودم موافق هستم که آمریکا نقش مهمی دارد اما این نقش اینقدر پررنگ شده که سایر مولفه ها مغفول مانده است. اما در مورد فصل سوم باید بگویم که این فصل برای من جالب بود. وقتی بخواهیم به فصل سوم کتاب مراجعه بکنیم که عنوان آن “نقش جمهوری اسلامی در دولت-ملت سازی افغانستان” است در تصویر کلی این فصل می بینیم که ایران نقشی داشته و یا می تواند داشته باشد تاحدودی کمرنگ درنظر گرفته شده است. یعنی اینطور آورده شده که گویا ایران خیلی نتوانسته نقش پررنگی داشته باشد و تأثیری چندانی نداشته است. و شش مؤلفه اصلی هم بیان می شود که شرایط و کارهایی که ایران در قبال افغانستان انجام داده را از طریق این شش مؤلفه بررسی می کند. یکی مسئله ثبات در افغانستان است که بیان می شود که ایران همیشه خواستار ثبات در افغانستان است. همیشه عملکرد ایران اینطور بوده که چون ما همسایه افغانستان هستیم و مرز مشترک طولانی داریم، بنابراین، اگر ثبات در افغانستان برقرار شود و کشور امنی باشد اولین منفعتی که می رسد به ایران خواهد بود.من با این نظر کاملاً موافقم اما از روی دیگر قضیه اگر بخواهیم نگاه کنیم، همانطور که در کل کتاب مشاهده می شود، مسئله آمریکا و تضاد و تعارض منافع ایران و منافع آمریکا در افغانستان چیزی نیست که ما بتوانیم از آن چشم پوشی کنیم و من فکر میکنم که این مسئله جزو مسائلی است که برای ایران حتی در اولویت بیشتری نسبت به باثبات بودن افغانستان قرار می گیرد. چرا که ما می بینیم شکست آمریکا در افغانستان به نوعی خوشایند پژوهشگران ایرانی بود. همه از شکست آمریکا در افغانستان به نوعی خوشحال بودند. بنابراین متوجه می شویم که در کنار مسئله ثبات در افغانستان می بینیم که در بعضی موارد چنانچه سیاست ایجاب بکند امکان تغییر موضع از سوی ایران وجود دارد. در فصل سوم موضوع و مسئله مهاجرین هم مطرح می شود . واقعیت این است که همه ی ماهایی که اینجا هستیم از نسل های اول، دوم و سوم مهاجران افغانستان در ایران هستیم. خیلی راحت میتوانیم این قضیه را درک کنیم که چطور به این نقطه ای که الان هستیم، رسیده ایم. روند اجتماعی شدن در جامعه ایران را طی کردیم و حتی باوجود اینکه برخی از ما سه دهه و حتی تمام زندگی شان را در ایران بوده اند، هنوز به طور کامل ادغام نشده اند. درحالی که ما برای ایران یک پتانسیل بالقوه و بسیار بزرگ و مهم برای تأثیرگذاری در افغانستان هستیم. دیدگاه کتاب در مورد مسئله مهاجرین بسیار مثبت بوده است و اینکه تمامی کارهایی که برای مهاجران انجام شده بسیار مثبت بوده. به نظرم این نگاه اگر کمی تعدیل می شد، چالش هایی هم که وجود داشت درنظرگرفته می شد، بهتر بود. چراکه زیادی این فصل خوشبینانه برخورد کرده است با قضیه مهاجران. به همین خاطر من فکر میکنم این یکی از نقدهایی است که می شود به این فصل وارد کرد. مولفه بعدی نقش ایران در بازسازی مسئله افغانستان است. طی این سالها کشورهای زیادی برای بازسازی افغانستان کمک های مالی و فرهنگی انجام دادند. قطعاً ایران به دلیل اشتراکات فرهنگی زبانی و مذهبی تاثیرگذاری بسیار زیادی داشته و درجایی از کتاب آمده که نقش ایران در سازندگی افغانستان بیشتر از هر کشور دیگری بوده است. درحالی که اگر ما آمار کمک های مالی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ نگاهی بیندازیم، ایران جز ده کشور برتر در ارائه کمک های مالی نیست. البته این نقد نیست ولی درحالت کلی آمار چیز دیگری است و بیش از حد نقش ایران در سازندگی ایران دست بالا گرفته شده است. پس می توانیم بگوییم که یک مقدار این فصل بسیار خوشبینانه به تمام همکاری های ایران و افغانستان نگاه کرده است. در کل کتاب رابطه ایران با افغانستان یک رابطه بدون فرازونشیب های اصلی که ما در طول تاریخ داشته ایم درنظرگرفته شده است. هرچند اشاره هایی می شود که چالش هایی وجود داشته است. خود دولت ایران در بازه های مختلف رویکردش در افغانستان تغییر پیدا کرده است. رابطه افغانستان و ایران را یک رابطه یکدست دیده است. این درحالی است که همین رابطه یکدست بودن را کتاب به عملکرد آمریکا در برابر افغانستان وارد کرده است. بحث پنجم، چالشی که منافع آمریکا با ایران در افغانستان داشته می پردازد که از این امر میگذریم. در نهایت، در مورد طالبان بررسی می کند. ما می دانیم که وقتی طالبان در دوره اول حکومتش سقوط می کند، ایران واقعا یکی از کشورهایی بود که تاثیر زیادی گذاشت بر این داستان و ایران جز کشورهایی بود که کاملاً مخالف طالبان بود. بهرحال از سال ۲۰۰۱ ورود سازمان های بین المللی و آمریکا به افغانستان شروع شد، ایران به این نتیجه رسید که نقش آن در افغانستان درحال نادیده گرفتن است، به نظرم یکی از اتفاق هایی افتاد این بود که به جای اینکه ایران بر سر منافع خود در افغانستان مبارزه کند، مقدار عقب کشید و باعث شد برای مدتی شرایطی پیش بیاد که ایران نتواند آنطور که باید بر مسئله افغانستان تاثیر بگذارد. هرچند بعدها نزدیک شدن به طالبان دوباره سعی کرد به تاثیرگذاری خود در شرایط افغانستان دهد. پس اگر در مورد این مسائل در کتاب بیشتر پرداخته می شد، بهتر بود. و اینکه عدم اشاره به نقص و کاستی های سیاست ایران در قبال افغانستان از دیگر نقدهایی است که می شود به این کتاب داشت».
دکتر مجتبی نوروزی، مولف کتاب، صحبت های شان را درباره کتاب و نقد و نظرهای مطرح شده در نشست درباره کتاب با اشاره به ایده اولیه پژوهش آن شروع کردند:
«همانطور که گفته شد، این کتاب پایان نامه کارشناسی ارشد من هست که برای اینکه تبدیل به کتاب بشود، تغییراتی در آن ایجاد شد. ایده این کتاب هم توسط آقای امنینیان رقم خورد. اما موضوع بسیار مهم هست همانطور که آقای دکتر امینیان هم به آن اشاره کردند. سوال محوری من این بود که چرایی تداوم این ناپایداری هاست؟ چرا چرخه جنگ، و نزاع تداوم پیدا می کند؟ و پاسخ کلیدی که خیلی ها به آن دادند، عدم تکمیل فرآیند دولت-ملت سازی یا عدم تکمیت فرآیند ملت سازی در افغانستان است. اما چرا این بازه زمانی انتخاب شد. باید بگویم که میدانیم بعداز ۲۰۰۱ و بعداز آمدن غربی ها یک فضای امیدواری بسیار جدی در افغانستان شکل گرفت که مشکلات بسیار حل خواهد شد و افغانستان در یک مسیری از ثبات و توسعه قرار خواهد گرفت -این درحالی است که در چنین شرایطی بزرگترین فاجعه ای که آمریکایی ها در افغانستان به بار آوردند، ضربه زدن به این امیدی بود که آمریکایی ها وارد کردند- نکته درستی را خانم سخی اشاره کردند که فصل یک زیاد است و نیمی از کتاب به مسئله نظری موضوع پرداخته است. حقیقت این هست وقتی شروع کردم به مطالعه این موضوع در ابتدا فکر نمیکردم که اینقدر نیاز باشد که بُعد نظری کار را بسط بدهم اما وقتی ورود کردم دیدم تقریباً در مورد این موضوع حداقل در زبان فارسی در آن بازه زمانی که من شروع کرده بودم، کمتر مطلب داشتیم و تقریباً هیچ موردی نبود که این مسئله را از نگاه نظریه های مختلف مورد بررسی قرار داده باشد که از دل آن بتوان به یک مدل رقیب مناسب رسید. مدلی که بتواند دولت-ملت سازی را در افغانستان رقم بزند. همچنین این مسئله وجود دارد که اگر قرار است دولت-ملت سازی آغاز شود، نقطه آغازین آن کدام است؟ تلاش کردم در این کتاب راه حل برون رفت از این مشکل را بپردازم. اما در جریان این پژوهش چیزی که به آن رسیدم این بود که رسیدن به یک نوع “فهم مشترک نخبگانی” نقطه آغاز است، هرچند ممکن است مخالف نظر آقای امینیان باشد. یعنی تا زمانی که ما نتوانیم یک نقطه مشترک بین نخبگان پیدا کنیم، که از یک سری نقاط اختلافی گذر کنند و وارد یک چرخه تأمل و مدارا شوند، هویت ملی ایجاد نخواهد شد. این درحالی که با ابزارهای بیرونی و قدرت بیرونی هزینه های آن بالاست. نکته بعدی که آقای امینیان اشاره کردند که آیا حضور قدرت خارجی در آینده می تواند محتمل باشد یا خیر؟ باید گفت که همانقدر که بعید است همان اندازه قریب است. مثلاً حضور آمریکایی ها در افغانستان را اینگونه باید گفت که یعنی من فکر میکنم آمریکایی ها با درک پیچیدگی هایی که افغانستان دارد و درحالی که تجربه روس ها را در افغانستان شاهد بودند ولی باز وارد این چرخه شدند با یک خوشبینی استثنایی. یعنی ما دچار آن بلایی که بریتانیایی ها و روس ها شدند، نمی شویم. ممکن است با اتفاق دیگری که قدرت های دیگر را به چالش بکشاند، دوباره به افغانستان برگردند. اما اگر در مورد مجری هویت سازی در افغانستان بگویم، باید گفت که اتفاقاً طالبان خیلی به این موضوع هویت سازی توجه دارند. کاملاً مانیفست طرزی را دنبال می کنند و به این جمع بندی رسیده اند که در ایجاد هویت ملی یک نفر باید کار را یکسره کند و ایده دولت و ملت پشتون را اجرا و عملی کنند. من فکر میکنم که طالبان خیلی به شدت دنبال این است که مدل دولت-ملت پشتون را ایجاد کند. ضعف شناختی آمریکایی ها نسبت به افغانستان منجر به عملکرد ضعیف آنها در افغانستان شد و همچنین فضای داخلی آمریکا نیز منجر به پاسخگو نبودن بحث دولت-ملت سازی آمریکا در افغانستان شد. همچنین در مورد این نقدر که نقش آمریکا را خیلی پررنگ پرداخته شده در کتاب باید بگویم که دلیلش آن است که اصلاً مفروض ما در این کتاب این بود که متولی دولت-ملت سازی در افغانستان در دهه نخست، آمریکایی ها بودند. چراکه آمریکایی ها بودند که پول داشتند، حضور داشتند و امکان اثرگذاری داشتند و شعار دادند که این اتفاق را رقم بزنیم و در افغانستان فرآیند دولت-ملت سازی را تکمیل کنیم. همچنین در نقد صحبت های خانم سخی که پیرامون خواستار ثبات در افغانستان از جانب جمهوری اسلامی ایران گفتند، اینکه جمهوری اسلامی در افغانستان ثبات میخواهد اما گاهی سیاست باعث می شود که مسیر دیگری را برود، من فکر میکنم که اینطوری نیست. درست هست که مسئله ایالات متحده، مسئله اصلی سیاست خارجی برای ایران هست ولی آیا جمهوری اسلامی حداقل در سیاست کلان محیط استراتژیک خودش به این فهم رسیده که اولویت را به خواست ها و منافع مستقیم خود بدهد و نه تقابل با ایالات متحده. همچنین این نکته را باید گفت که بعد از وقوع انقلاب اسلامی نزدیک ترین رابطه بین این دو در سقوط طالبان در دور اول حکومت آنها بود. اما من فکر میکنم و واقعیت این است که ثبات افغانستان در تمامی شرایط برای جمهوری اسلامی اولویت است. در مورد مهاجرین هم باید بگویم که من واقف به مشکلات مهاجرین هستم و در همه جا در این مورد صحبت کرده و نوشته ام. اما مسئله این است کتاب میخواهد بگوید اثر اقدامات برای مهاجرین تاثیری بر دولت-ملت سازی در افغانستان داشته است. مهم ترین اقدام جمهوری اسلامی با همه مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد، مسئله آموزش بوده و نیروی انسانی آموزش دیده ای که از ایران به افغانستان برگشت تبدیل به یک وزنه سنگین در افغانستان شد. نکته بعدی هم در مورد بازسازی است که باید بگویم، باتوجه به مقدورات و محذوراتی که جمهوری اسلامی داشت صحبت شد. نکته آخر اینکه روابط ایران و افغانستان خیلی پرفراز و نشیبی نبوده و در یک سطح مشخصی بوده که در مورد کمک ها هم صدق می کند. و اگر نشیبی است، فشار بیرونی است و مداخله آمریکایی هاست که اجازه ورود ایران را در بخش بازسازی نمی دادند».
در نهایت جلسه با پرسش و پاسخ حاضرین در بحث پایان یافت.
(علاقمندان می توانند مباحث مطرح شده در نشست پیشین را با کلیک بر روی “این قسمت“، مشاهده و مطالعه نمایند.)