معرفی کتاب: “روایتی حقیقی از طالبان؛ امارت و شورش، ۱۹۹۴-۲۰۲۱”
۲۴ شهریور (سنبله) ۱۴۰۳ – ۱۴ / ۹/ ۲۰۲۴
عنوان کتاب: روایتی حقیقی از طالبان: امارت و شورش، ۱۹۹۴-۲۰۲۱
نویسنده: ابراهیم مُعز
ناشر: The Other Press-Kuala Lampur (۲۰ اوت ۲۰۲۴)
زبان: انگلیسی
۵۳۹ صفحه
بازپس گیری برق آسای افغانستان توسط طالبان پس از اشغال بیست سالۀ آمریکا، بر جایگاه طالبان به عنوان یکی از مهم ترین گروه های شورشی و همچنین یکی از بازیگران سیاسی اسلام گرا در جهان صحه گذاشته، به نحوی موجودیتِ آنها را تایید کرد. با این وجود آنچه تا به امروز آشکار است، حکومت فرامحافظه کار طالبان و قدرتی نظامی از سوی آنهاست که با ارادت به عدالتی تحت تفاسیری غیر معمول از قوانین اسلامی همنشین گشته است.
کتاب حاضر که گفته می شوند اولین کتاب در نوع خود و در زبان انگلیسی است که به تاریخ جنبش طالبان به عنوان یک گروه حکومتی و شورشی پرداخته؛ پیشینه طالبان، صعود و سقوط از قدرت، و جنگ طولانی علیه یک اشغال بین المللی به رهبری ایالات متحده را بررسی می کند. “روایتِ حقیقیِ طالبان” به بررسی سیاست داخلی و خارجی جنبشی می پردازد که با تصاویری از بازیگرانی کلیدی و نقش آنها در این جنبش مشخص شده است. روایت مذکور گروه طالبان را در چارچوب جنگی چند دهه ای در افغانستان، متشکل از دو ابرقدرت متجاوز و مبارزات داخلی متعدد قرار می دهد و به روابط این گروه با دولت های خارجی و بازیگران غیردولتی نیز می پردازد.
اما در ابتدای کتاب و پیش از تشریحِ مباحث مطروح، نویسنده نقشه ای قدیمی از افغانستان را به تصویر می کشد که از سلوی نجم (salwa najm)، آرتیست لبنانی مستقر در کانادا می باشد و دیدن آن خالی از لطف نیست.
به باور نویسنده، جنگی که افغانستان را برای دوره ای طولانی (چهل ساله) فراگرفته است، نقشی اساسی برای این کشور کوچک و فقیر، اما از نظر ژئوپلیتیکی مهم را در امور بین المللی دربرداشته است. کشمکش بر سر افغانستان، نقشی کلیدی در جنگ افغانستان ایفا کرد؛ کشوری که اشغال پرهزینه و ناموفق اتحاد جماهیر شوروی در آن، فروپاشی داخلی قدرت برای شوروی را تسریع ساخته، بستری برای جنگ پیروزمندانه ایالات متحده علیه تروریسم بود؛ جنگی که به عنوان اولین منازعه بزرگ بین المللی در هزاره جدید پدیدار شد. این مسیر نامشخص و نهایتا ناموفق از ناکامی دو ابرقدرت، به تثبیتِ مفهومی از آنچه “گورستان امپراتوری ها” نامیده می شود قوت بخشید.
این نقش ناهماهنگ و نامتناسب در امور بین الملل و منطقه ای، سبب شد تا بسیاری از ناظران، اعم از ناظران افغان و خارجی، درگیری و جنگ در افغانستان را طبق متدهای مختلف خود تفسیر کنند. چنانکه، برای اکثر ناظران جریان اصلی غربی، افغانستان ابتدا افسانه ای رضایت بخش از حدود و وسعت انقلاب کمونیستی در جنوب جهانی و سپس روایتی هشدار دهنده در مورد بربریت ادعایی یک “بنیادگرایی اسلامی” با تعریفی مبهم بود.
در مقابل، برای بسیاری از روس ها و همچنین منتقدان غالبا چپ گرای غرب، افغانستان روایتِ هشدار دهنده ای در مورد «بازگشت» ایدئولوژی امپریالیسیتی/امپراتوری را به تصویر کشیده و آمریکا مسئول مستقل ساختنِ همان ایدئولوژی افراطگرایی اسلامی است که خود بعدها با آن مبارزه خواهد کرد. همین روش توسط قدرت های منطقه ای نیز اعمال شده است: به عنوان مثال، دولت هند بارها افغانستان را به عنوان آزمایشگاهی برای شرارت های مورد ادعا از سمتِ رقیب خود، یعنی پاکستان در “صادرات جهاد” به مناطق دیگر مانند کشمیر نشان داده است.
به باور نویسنده، مشکل این فراروایت ها صرفا این نیست که آنها گزینشی بوده و یا غالبا حقایق ناخوشایندی که آنها را تضعیف می کند، نادیده می گیرند؛ بلکه چنین روایاتی؛ آنچه که ویژگی تعیین کننده ای در جنگ و درگیری های افغانستان محسوب می شوند را نادیده می گیرند و آن: “ارجحیت و تقدم عامل محلی بر بین المللی” است.
باید توجه داشت که بار جنگ در سطح محلی عمدتا توسط افغان ها به دوش کشیده شده است و این جریان مسیر جنگ و درگیری را بسیار بیشتر از بازی های شطرنج ژئوپلیتیک تحت تاثیر قرار داد. واشنگتن شورش علیه اشغال شوروی را تسلیح و تأمین مالی کرد؛ اما به طور عمده فاقد آن نوع دانش و ارتباطات محلی بودند که بتواند آنها را قادر سازد تا شورش ها را به هر طریقی مدیریت کنند. هم شوروی ها و هم آمریکایی ها از نظر فنی و مادی نسبت به مخالفان خود دست برتر را داشتند، با این حال عدم فهم و ناآگاهی کلی آنها از عوامل محلی، مکررا در جریان جنگ آشکار شد و در نهایت آنها را از بین برد. اما در مقابل، بازیگران افغان، به ویژه نیروهای شورشی و ستیزه جو، توانستند قدرت های خارجی را به واسطۀ آگاهی و فهم بومی خود تحت کنترل در آورند.
پس به باور نویسنده، فراروایت هایی که افغانستان را صرفا به عنوان یک شطرنج در نظر می گیرند، به سختی می توانستند بقای جنبش طالبان را در اوایل دهه ۲۰۰۰ پیش بینی کنند. مجاهدین دهه ۱۹۸۰ نه تنها از غرب بلکه از اکثر کشورهای مسلمان حمایت دیپلماتیک و مالی دریافت کردند که ناشی از خشم گسترده بین المللی در تهاجم شوروی بود؛ در مقابل، ائتلاف ناتو به رهبری آمریکا در سطح بین المللی تقریبا به عنوان موهبتی برای افغانستان به تصویر کشیده شد. بنابراین، فراروایت های مرسوم نمی توانند بقا، انسجام و زنده ماندن جنبش طالبان را توضیح دهند.
بنابراین تحلیلب موضعی، محدود و محلی از جنگ افغانستان ضروری می نمود که طبیعتا شامل تحلیل پیچیده تری از جنبش طالبان می شود. گزارش های ظریف تر و دقیق تر به اواخر دهه ۱۹۹۰ مربوط می شوند، اما حتی این گزارش ها نیز به ویژه طی دهه ۲۰۰۰ در تفاسیر اغراق آمیز سیاسی شده در گفتمان عمومی و حتی برخی از گفتمان ها از سمت تاریک اندیشان، آتاویست ها، دست نشانده های پاکستانی، سوداگران مواد مخدر، شوونیست های پشتون، حامیان تروریست یا ترکیبی از آنها فرو رفته اند.
با توجه به ماهیت نسبتا پنهانی جنبش، چنین تفاسیر و تصاویرِ ساده تری رایج شدند. اما ادبیات مربوط به ویژگی های ایدئولوژیک و سیاسی جنبش طالبان به طور پیوسته توسعه یافته و در نتیجه شکاف های مهمی در ادبیات ظهور یافت. اطلاعات منتشر شده کمی در مورد تحولات نظامی به ویژه پس از سال ۲۰۰۱ وجود دارد و بیشتر گزارش های مربوط به ارتش معمولا شامل روایت های میکروسکوپی از تجربه طرف مقابل، روایاتی مهیج در مورد گردان های بریتانیا، شرکت های کانادایی، و جوخه های آمریکایی است که عمدتا از هر بستر و زمینۀ گسترده تری از ماجرای اصلی جدا شده اند. همچنین تحلیل کمی از سیاست طالبان در سطح ولایت ها و افغانستان وجود دارد که در قالب یک پروسه و فرایند نیست؛ مانند تلاش های ناشیانه برای دسته بندی میانه روها و رادیکال ها.
بدین ترتیب به گفتۀ نویسنده، هدف وی از نگارش این کتاب پر کردن چنین شکاف ها و ارائه یک تاریخ منسجم در مورد جنبش طالبان است. گفتمان سیاست زده توسط بازیگران مختلف اعم از بازیگران افغان و خارجی به قطبی شدن جنگ و درگیری ها در افغانستان کمک کرده است و نویسنده کتاب حاضر امید دارد که این پژوهش تا حدی در طرح تاریخ، زمینه، نقاط قوت، معایت، و خط سیر بازیگری مهم در این مسیر موفق بوده باشد.