آیا سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان تحت یک دولت جدید تغییر خواهد کرد؟
۳ مهر (میزان) ۱۴۰۳ – ۲۴ / ۹/ ۲۰۲۴
نویسنده: وایلدر داونپورت
با توجه به اینکه در مناظره های اخیر ریاست جمهوری ایالات متحده، کشور افغانستان و تحولات آن نیز موضوع بحث نامزدها قرار گرفت، کاملا هریس و دونالد ترامپ مواضع متضادی در مورد توافق دوحه داشته و از واژگان جدیدی برای اشاره به طالبان استفاده کردند. چنانچه هریس طالبان را یک “گروه تروریستی” خواند. بیانی که به نظر بسیاری ناظران، سدی در رسمیت بخشی به طالبان خواهد بود. در نخستین مناظره انتخاباتی مابین هریس و ترامپ در ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۴ هر یک از طرفین با برجسته ساختنِ نقاط ضعف رقیب در تصمیم گیری های سیاسی و نیز اقداماتِ عملی در رابطه با افغانستان، سعی کردند چالش های ناشی از وضعیتِ حال حاضر افغانستان را بر گردن دیگری اندازند. جدا از جدال لفظی و اتهام زنی های متقابل، باید گفت تبعات ناشی از تصمیمات دموکرات ها و جمهوری خواهان هر دو مسبب بروز طیف مختلفی از بحران های سیاسی-امنیتی تا اجتماعی-حقوق بشری برای مردم افغانستان بوده است. تحولات کنونی افغانستان واقعیات ناخوشایندی هستند که در طول تاریخِ مداخلات ایالات متحده با توجیهِ مبارزه با تروریسم صرفا تقویت گشته و نهایتا به همکاری طالبان با گروه های تروریستی نظیر القاعده، تجهیز و تقویت آنها، یا گردن فرازی های داعش خراسان منجر شد. از این رو، تجهیزات نظامی باقی گذاشته برای طالبان، درکنار تعامل برای توافق دوحه تیر خلاصی بر مردم بود. مسئله ای که در جریانِ تیرباران داعش بر افراد غیرنظامی در مرز دایکندی-غور کمتر مورد توجه قرار گرفت و به همین موضوع باز می گردد. مشاهدۀ سلاحی آمریکایی در دست نیروی داعشی در فیلمِ این اتفاق تلخ، سندی بر سیاست های غلط آمریکا نسبت به افغانستان است. اما به باور نویسنده در مطلب حاضر، نهایتا چه دولت ترامپ و چه دولت هریس، هریک مجبور خواهند بود که با افغانستان کنار آیند.
………………………………………….
در کش و قوسِ مباحث مطروحه در مناظراتِ اخیر ریاست جمهوری آمریکا، سرانجام و نتیجۀ جنگِ ایالات متحده علیه تروریسم در افغانستان نیز مطرح شد. اما هر یک از دو نامزد ریاست جمهوری در رابطه با این موضوع تقصیر را بر گردن دیگری انداخته، سعی در تبرئۀ خود داشتند. چنانچه طبق ادعای کاملا هریس، نامزد دموکرات ها، این عقب نشینی در بستر زمانی و شرایطی ضرورت یافت که ترامپ “معامله ضعیف و وحشتناکی” را در دوحۀ قطر با “یک سازمان تروریستی” ترتیب داده بود. در پاسخ اما دونالد ترامپ رئیس جمهور پیشین آمریکا از خروج آشفته، هرج و مرج گونه و نابه سامانِ بایدن از افغانستان در سال ۲۰۲۱ انتقاد نمود و در مقابل از توافق دوحه دفاع کرد. شاید بتوان گفت با نگاهی فراتر از تهمت زنی های صرف و تخریب چهرۀ رقیب در جریان بحث و جدل های مناظراتی، انتخاب کاملا هریس در استفاده از واژۀ “تروریست” برای توصیف طالبان امری حائز اهمیت و توجه محسوب شده، نشانه ای احتمالی از یک موضع گیری سیاسی (در آینده) است. البته ایالات متحده از نظر دیپلماتیک حکومت کنونی افغانستان به رهبری طالبان را با وجود شناخت روز افزون آنها در صحنۀ بین الملل، همچنان به رسمیت نشناخته است. رئیس جمهور جدید ایالات متحده می تواند موضع جدیدی در قبال افغانستان اتخاذ کند: “موضعی به نفع طالبان و یا تداومِ موضعی از رویگردانی و دوری از طالبان”. اما گرایشات و انتظارات ایالات متحده در مورد توافق دوحه در کنار تحولات ژئوپلیتیک فعلی در افغانستان کدام رویکرد را بر دیگری ترجیح می دهد؟
نقد توافقنامۀ دوحه
ایالات متحده در اوایل سال ۲۰۲۰، توافقنامه دوحه یا توافق نامه صلح افغانستان را امضا کرد. همانطور که کاملا هریس به درستی خاطرنشان کرد، روند مذاکرات شامل دولت وقت افغانستان (به رهبری غنی) نشد، بلکه در عوض طالبان را وارد این روند ساخت. همچنین به عنوان بخشی از توافق مذکور، تعداد سربازان و پایگاه های نظامی ایالات متحده و همچنین نیروهای ناتو به شدت کاهش یافت. شروطی نیز برای تعامل بین طالبان و آمریکا مشخص و معین گردید. اما در پی این توافق، شاهد افزایش چشمگیر حملات شورشیان بر نیروهای افغانستان بودیم و بدین ترتیب غالبا چنین اندیشیده می شود که توافق دوحه نهایتا به نابودی نهایی نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان منجر شد.
منتقدانِ این توافقِ تنظیم شده از سوی دولت ترامپ، نابودی ارتش افغانستان را به عنوان دلیلی مستدل و قابل اثبات برای شکست این توافق می دانند. طبق استدلال منتقدان، ایالات متحده از همان آغاز مذاکرات، با کنار گذاشتن ارتش افغانستان و دخالت ندادن آنها، دولت افغانستان را برای شکست و ناکامی آماده کرد. چنانچه بنابر گزارش ها، روحیه نظامی افغان ها پایین بود و جریانی از عدم شفافیت، طالبان را قادر ساخت تا دولت افغانستان را متقاعد کنند که ایالات متحده افغانستان را به حال خود رها کرده است (که به واقع اینگونه نبود). مسلما شورشیان قوت یافتند و قوانین جدید در مورد حملات هوایی ایالات متحده مانع از انجام اقدامات موثر ایالات متحده شد.
به هرروی، در نتیجۀ توافق دوحه، نیروهای بین الملل عقب نشینی کرده و به این توافق احترام گذاشتند؛ اما طالبان متقابلا این کار را نکرده، هیچ دولت فراگیری توسط آنها تشکیل نشد و در عوض، آپارتاید جنسیتی اجرایی شد.
دفاع ترامپ
کارزار انتخاباتی کاملا هریس به دلایلی نظیر تعامل اولیه با طالبان و وخامت اوضاع افغانستان، و همچنین اجبار برای خروج نامتناسب نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۲۱، توافق دوحه را مقصر می داند. در عین حال اعتقاد ترامپ بر آن است که ایالات متحده تحت دولت بایدن باید توافق نامه های تعیین شده در دوحه را اجرایی می ساخت. مدت هاست که عقب نشینی ضعیف و عجولانۀ نیروهای ایالات متحده از افغانستان توسط جمهوری خواهان مورد تاسف و افسوس بوده است. چنانچه همین هفته پیش در ۸ سپتامبر ۲۰۲۴، گزارش تحقیقاتی جدید جمهوری خواهان مجلس نمایندگان، دولت بایدن را مسئول این عقب نشینی دانست.
دفاع ترامپ از قرارداد دوحه ضعیف و غیرمستدل است. به نظر می رسد توانایی ایالات متحده برای اجرای صحیح توافقات به دلیل شرایط خود توافق -که شامل خروج نیروهای آمریکایی می شود-، مختل شده باشد. بدین ترتیب می توان گفت طرف آمریکاییِ این توافق، در ازای خروج راحت تر از افغانستان، اهرم فشار بر طالبان را قربانی کرد.
در مصاحبه اخیر اندرو نورث با زلمی خلیلزاد، نماینده سابق ایالات متحده در امور افغانستان و معمار توافق دوحه؛ خلیلزاد براین باور بود که این توافق به منظور اجتناب از اجبار آمریکا برای ماندن در افغانستان به جای ایجاد آینده ای امن ایجاد شد. به همین دلیل، آمریکا قصد نداشت که هم با دولت افغانستان و هم با طالبان وارد توافق شود. خلیلزاد اعتراف کرد که “ما نمی خواستیم پایبند و گرفتار شویم.” گفته ای که ظاهرا حاکی از آن است ایالات متحده هرگز نباید تحت چنین شرایطی با طالبان وارد تعامل می شد.
آینده روابط ایالات متحده و افغانستان
شاید بتوان گفت احساسات عمومی و دیدگاه کلی ایالات متحده در رابطه با جنگ علیه تروریسم در کتاب های تاریخ، به شکلی متناقض و متضاد به تصویر کشیده شود. چنانچه از یک سو ضربه روحی ترومای ملی ناشی از عقب نشینی آمریکا از افغانستان، به بسیاری افراد یادآور می سازد که کشور افغانستان یک باتلاق است؛ و از دیگر سو اینکه، نگرانی ها در مورد نقض حقوق بشر و گروه های تروریستی در این کشور همچنان در سرفصل اخبار قرار دارد. در این صورت آیا هر یک از این دو دولت ترجیح می دهند که با دولت افغانستان به رهبری طالبان تعامل داشته باشند؟ شاید سیاست انزواطلبی در قبال جنوب آسیا به عنوان یک سیاست کلیشه ای از سوی ترامپ تلقی شود؛ اما با توجه به محکومیت صریح طالبان به عنوان “تروریست ها” در مناظره های اخیر از سمت کاملا هریس، امکان دارد که وی نیز در همان شرایط مساوی و موقعیت یکسان (با ترامپ) قرار گیرد. گرچه هیچ یک از دولت های احتمالیِ آتی نمی توانند به طور عملی مداخله نظامی کنند، اما هر یک از طرفین قادر خواهند بود تا بر ابزارها و اهرم های بین المللی مانند سازمان ملل فشار بیاورند. امکان دارد کاملا هریس مجبور شود موضعی قاطعانه علیه به رسمیت شناختن بین المللی طالبان اتخاذ نماید و دولت ترامپ نیز ممکن است کمک های خود را به این کشور قطع کند.
در هر صورت باید اذعان داشت که افغانستان فصلی لاینحل و سر به مهر در کتاب تاریخ آمریکا خواهد بود. اما هم تحقیقات داخلی ایالات متحده و هم تحولات بین المللی این فصلِ بلاتکلیف و نامشخص از تاریخ را به جریانِ سیاست ایالات متحده وارد می کند. چنانچه یک گروه دو حزبی موسوم به کمیسیون جنگ افغانستان، متشکل از مقامات سابق دولت ایالات متحده با تجربه حضور و نقش آفرینی در افغانستان، در حال بررسی جنگ این کشور می باشد که قرار است گزارش آن در سال ۲۰۲۶ منتشر شود.
رسانه ها تا حد زیادی تحولات در افغانستان را نادیده می گیرند، اما گهگاه نیز از نقض حقوق زنان ابراز خشم می کنند. همچنین نمی توان فراموش کرد که حملات داعش شاخه خراسان و سایر گروه های ضد طالبان در سراسر افغانستان افزایش یافته است. اما از سوی دیگر ظاهرا پروژه های زیربنایی در منطقه و قراردادهای تجاری منطقه ای (حداقل بر روی کاغذ) نویدی اقتصادی به کابل را می دهند و لفاظی های طالبان نیز جاه طلبی های فزاینده ای را در صحنه بین المللی نمایان می سازد. به عنوان مثال رهبر عالی طالبان در جریان سخنرانی اش در یکی از ولایات شمال افغانستان، تعهد خود “به اجرای شریعت در سرزمین الله” را اعلام کرد. بدین ترتیب ظاهرا کابل تحت کنترل طالبان در حال تبدیل شدن به یک بازیگر بین المللی بوده و در حال حاضر به موفقیت های جزئی و اندکی نیز دست یافته است. بدین ترتیب شاید بتوان کفت، چه دولت ترامپ و چه دولت هریس روی کار آیند، هر یک مجبور خواهند بود که با افغانستان کنار آیند.
همچنین باید گفت سیاست آمریکا در قبال افغانستان تا حد زیادی بر اساس روابط این کشور با چین شکل می گیرد. گرچه شاید چنین به نظر رسد که افغانستان به اندازه پاکستان سرمایه گذاری های چینی قابل توجهی نداشته باشد، اما شرکت های چینی بر صنعت معدن کشور تسلط داشته و در اوایل سال جاری نیز چین با به رسمیت شناختن سفیر خود در افغانستان، در جریانِ به رسمیت شناختن طالبان در سطح بین المللی پیشتاز بود. از سوی دیگر می توان گفت، سرکوب اویغورهای قومی توسط پکن باعث ایجاد اختلافاتی در بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی می شود. گرچه در حال حاضر موضعِ انتخابی کابل چنین است که چشم خود را بر آزار و شکنجه اویغورها در چین (با وجود قومیت اویغور در افغانستان) ببندد، اما این موضع می تواند تغییر یابد. واشنگتن می تواند با ایجاد موازنه در برابر پکن، از بازگرداندن جای پایی دیپلماتیک در کابل سود ببرد. اما در حال حاضر زخم ناشی از خروج ایالات متحده از افغانستان در سال ۲۰۲۱، تازه تر از آن است که امکان چنین اتفاقی را فراهم آورد.
منبع: اطلس نیوز