سیاست

موانع موجود در مسیر مذاکرات صلح افغانستان

۱۳ شهریور (سنبله) ۱۳۹۹ –  ۲۰۲۰/۹/۳

مایکل کوگلمن

اگر برای عبارتِ متعارفی چون “هیچ چیز آسان به دست نمی آید” مثالی عینی وجود داشته باشد، روند صلح و مصالحۀ نوپای افغانستان است. در ماه فوریه، پس از پشت سر گذاشتنِ بیش از یک سال مذاکرات طاقت فرسا و خسته کننده، دولت ایالات متحده و طالبان توافق نامه ای را منعقد کردند که پنجره ای به سوی گفتگوهای صلح مابین دولت افغانستان و طالبان می گشود.

قرار براین بود که گفتگوهای صلح موسوم به گفتگوی بین الافغانی، ظرفِ چند روز پس از انعقادِ توافق ایالات متحده و طالبان آغاز شود. لیکن دو مسئله -بحران انتخابات افغانستان و اختلاف بر سر آزادی زندانیان طالبان- مانع از آغاز جریانِ گفتگوها شد. به هر صورت، مانع اول برطرف گردید و مانع دوم نیز در مرحله حل و فصل بوده (البته به آرامی)، و این روند مسیر را برای گفتگوهای بین الافغانی هموار می کند تا بدین ترتیب سرانجام جریانِ این مذاکرات در روزها و هفته های آتی آغاز گردد. اما روزهای اخیر محدودیت و اضطرارِ بالقوه دیگری را با خود به همراه داشته و آن: شعله ور شدن و تشدید تنش ها میان رئیس جمهور افغانستان، اشرف غنی از یک سو، و اصلی ترین رقیب سیاسی وی، عبدالله عبدالله از دیگر سو است.

اشرف غنی اسامیِ یک تیم ۴۶ نفره موسوم به شورای عالی مصالحه ملی افغانستان را منتشر کرد که بر یک تیم مذاکره کننده ی ۲۱ نفره مجزا (که توسط غنی در ماه مارس منصوب شدند) نظارت خواهد کرد. لیکن عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان، ادعا می کند که اشرف غنی فاقد صلاحیت انتصاب اعضای شورا است. جدا از زمان بندیِ مشکل سازِ یک جنجال سیاسی (تقابل عبدالله عبدالله و غنی) که درست همزمان با آغاز مذاکرات صلح در حال ظهور است، یک چالش ساختاریِ قریب الوقوع و نوظهور نیز در بازی وجود دارد. تیم مذاکره کننده افغان تحت نظارتِ شورایی بیش از دو برابر ظرفیتِ خود اداره می شود (یادآور مثالی قدیمی از چندین آشپز در آشپزخانه/ آشپز که دوتا باشد آش یا شور می شود یا بی نمک).

با توجه به فضایِ سیاسی ناآرامِ افغانستان، خطر شدید از تنش در میان ۴۶ عضو شورای عالی مصالحه ملی وجود دارد؛ زیرا آنها برای نفوذ بر گروه بسیار کوچکتری از مذاکره کنندگان در حال رقابت هستند. بدین ترتیب می توان گفت، در زمانی که آماده سازیِ یک جبهه مشترک و مطمئن برای کابل ضروری خواهد بود، اختلال عملکرد در صفوفِ اعضای تیم مذاکره کننده افغانستان، نهایتا آخرین چیزی است که این کشور به آن نیاز دارد. چراکه این ناکارآمدی ها موجب می شود که طالبان مانند شریک مذاکره کننده ای سازمان یافته تر و متحد تر به نظر برسند. اما تصور عمومی مبنی بر اینکه دولت از موضع نسبی ضعف و ناکارآمدی وارد مذاکره می شود، برداشت و تصوری نیست که دولت افغاستان خواهانِ آن باشد.

به هرروی می توان گفت گرچه این تحولات جدید دررابطه با شورای عالی آشتی ملی افغانستان مشکل ساز است، لیکن بعید است که مانع از آغاز مذاکرات شود. مسائل اصلی و کلیدی در این مرحله این است که شروع گفتگوها به چه شکل خواهد بود و یا چه عواملی می توانند مسیر آنها را تعیین کرده و پیش برَد. به احتمال زیاد، گفتگوهایِ بین الافغانی همانطور که مذاکرات ایالات متحده و طالبان صورت گرفت- با شرایط طالبان-، آغاز می شود. چنانکه طالبان در مذاکرات خود با واشنگتن به آنچه مدنظرشان بود و آنچه می خواستند، یعنی گفتگوهای مستقیم با آمریکا ضمنِ کنار گذاشتن کابل، و بدونِ آتش بس، دست یافته اند.

به همین ترتیب، گفتگوی بین الافغانی احتمالا بدون تعهد طالبان به توافق نامه کاهش خشونت یا آتش بس آغاز می شود. در عوض، انتظار می رود که این موضوع به زودی پس از آغاز مذاکرات، به یکی از مسائل و اهداف مهم در دستورکارِ کابل تبدیل شود- چنانکه از مدت ها پیش بحث هایی جدی در مورد تقسیم قدرت و یک سیستم سیاسی پس از جنگ وجود داشته است. توافق و پذیرشِ نهایی طالبان در طرحی از کاهش خشونت باعث افزایش اعتماد می شود که می تواند روند صلح را به خوبی نشان دهد. در صورت امتناع طالبان، مذاکرات شروعی سخت، متزلزل و ضعیف خواهد داشت. در حالی که مذاکرات صلح به طور مکرر توسط همه طرف ها به عنوانِ روندی از رهبریِ افغانستان و تحت مالکیت افغانستان طرح ریزی شده بود، لیکن در حقیقت یک سری عوامل غیرافغان نیز به شدت بر مسیر آنها تأثیر می گذارد.

یکی از این عوامل، پاکستان است. با توجه به اینکه یک توافق سیاسی احتمالاً منجر به بهره مندیِ متحد طالبان از قدرت بیشتری خواهد شد، پاکستان علاقه شدیدی به گفتگوهای موفقیت آمیز دارد. مسئله این است که آیا اسلام آباد از نفوذ قابل توجه خود بر طالبان به منظورِ تحت فشار قرار دادن شورشیان در جهتِ کاهش خشونت برای پیشبرد روند صلح استفاده خواهد کرد و اگر چنین است، آیا این اقدام موفقیت آمیز خواهد بود؟

عامل اصلی دیگر، سیاست ایالات متحده است. مقامات آمریکایی ممکن است پس از آغاز روند مذاکرات بخواند سیاستِ عدم مداخله و واگذاری را اتخاذ کنند، اما آن میزان از حضور واشنگتن از نظر دیپلماتیک نیز می تواند، با تحریک هر یک از طرفین برای پیشبرد مذاکرات و روندِ گفتگو به تعیین سرنوشت مذاکرات کمک کند. نکته قابل توجه این است که آیا واشنگتن از اهرمِ اصلی خود برای اعمال نفوذ بر طالبان –یعنی وضعیت نیروهای نظامی خود- جهتِ تأثیرگذاری در تصمیم گیری شورشیان در مذاکرات استفاده می کند؟ اگر طالبان تقاضا برای آتش بس را رد کنند، آیا آمریکا به عنوان مثال تهدید خواهد کرد که عقب نشینی خود را طولانی ساخته و یا به تاخیر می اندازد؟

به طور کلی می توان گفت، با توجه به الزام سیاسی داخلی برای عقب نشینی، این امر بعید است. اما، برای واشنگتن، پا پس نکشیدن و مصمم بودن ممکن است پاسخ ها و واکنش های مطلوب تری از جانب طالبان را در مذاکرات در برداشته باشد تا (اتخاذِ رویکردی متکی بر) دیپلماسیِ صرف. ایالات متحده همچنین می تواند حاملِ کمک احتمالی بالقوه ی خود به کابل باشد. اگر واشنگتن معتقد باشد که تیم مذاکره کننده افغانستان، به واسطه ی شکاف های داخلی یا مشکلات دیگر، روند صلح را به طور جدی به خطر می اندازد، گزینۀ تهدید به قطع کمک ها را اعمال می کند. به هرروی، با در نظر گرفتنِ دیدگاهِ آمریكایی ها به مسئلۀ خروج نیروهای خود به طور قطعی، تعامل پایدار آمریكا در روند صلح بین الافغانی، پس از آغاز آن، امری تضمین نشده و غیر مسلم است.

منبع: عرب نیوز

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا