کتابخانه

عالیه عطایی از زخم ناسور مهاجرت می گوید

ﻣﻌﺮﻓﻰ ﻛﺘﺎب

ﻧﺎم ﻛﺘﺎب: ﭼﺸﻤﻪ ﺳﮓ

ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه: ﻋﺎﻟﻴﻪ ﻋﻄﺎﻳﻰ

ﻧﺎﺷﺮ: ﭼﺸﻤﻪ

ﺳﺎل ﭼﺎپ:١٣٩٨

ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ داﺳﺘﺎن ﭼﺸﻢ ﺳﮓ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﺧﻮشﺧﻮان ﻋﻨﻮان ﺳﻮﻣﻴﻦ اﺛﺮ داﺳﺘﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻋﺎﻟﻴﻪ ﻋﻄﺎﻳﻰ اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب داراى ﻫﻔﺖ داﺳﺘﺎن ﻛﻮﺗﺎه اﺳﺖ ﻛﻪ در ١٤٩ ﺻﻔﺤﻪ در زﻣﺴﺘﺎن٩٨ ﭼﺎپ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﻗﻮل ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﻛﺘﺎب اﻳﻦ اﺛﺮ ﻣﺤﺼﻮل ﭼﻬﺎر ﺳﺎل ﺗﻼش او اﺳﺖ. ﭼﺸﻢ ﺳﮓ را ﻫﻔﺖ داﺳﺘﺎن ﻛﻮﺗﺎه ﺑﺎ درونﻣﺎﻳﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮت، زن و اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺑﺎ ﻧﺎمﻫﺎى ﺷﺒﻴﻪ ﮔﺎﻟﻴﻠﻪ،ﭘﺴﺨﺎﻧﻪ،ﺷﺐ ﺳﻤﺮﻗﻨﺪ،ﻓﻴﻞ ﺑﻠﺨﻰ، اﺛﺮ ﻓﺮدى ﭘﺮواﻧﻪ، ﺧﺘﻢ ﻋﻤﻪ ﻫﻤﺎ و ﺳﻰ ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻰدﻫﺪ. اﻳﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ از ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎ در زﻧﺪﮔﻰ ﻓﺮد ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻰ از اﻳﻦ داﺳﺘﺎنﻫﺎ ﺟﻮاﻳﺰى را ﺑﺮاى ﻣﺆﻟﻒ ﺑﻪ ارﻣﻐﺎن آورده اﺳﺖ.

ﻋﺎﻟﻴﻪ ﻋﻄﺎﻳﻰ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻧﻰ ﺳﺎﻛﻦ ﺗﻬﺮان اﺳﺖ. او اﺻﺎﻟﺘﺎً اﻫﻞ ﻫﺮات اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﻣﻰﺑﺎﺷﺪ.ﺗﺤﺼﻴﻼت ﺧﻮد را ﺗﺎ ﻣﻘﻄﻊ ارﺷﺪ در رﺷﺘﻪ ﺗﺌﺎﺗﺮ از داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان ﮔﺬارﻧﺪ. ﻋﻄﺎﻳﻰ ﻋﻼوه ﺑﺮ داﺳﺘﺎنﻧﻮﻳﺴﻰ ﻛﻪ دﺳﺘﻰ ﺑﻠﻨﺪ دارد، ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎﻳﻰ ﻫﻢ در ﺣﻮزه ﻧﻤﺎﻳﺸﻨﺎﻣﻪ و ﻓﻴﻠﻢﻧﺎﻣﻪ ﻧﻴﺰ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ.«ﻣﮕﺮ ﻣﻰﺷﻮد ﻗﺎﺑﻴﻞ ﻫﺎﺑﻴﻞ را ﻛﺸﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟» و «ﻛﺎﻓﻮرﭘﻮش» از داﺳﺘﺎنﻫﺎى اﻳﻦ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه اﻓﻐﺎن اﺳﺖ. او ﺑﺮاى رﻣﺎن «ﻛﺎﻓﻮرﭘﻮش» ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ درﻳﺎﻓﺖ ﺟﺎﻳﺰه ﻣﻬﺮﮔﺎن ادب ﺷﺪ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺟﺎﻳﺰه “واو”ﺑﺮاى رﻣﺎن ﻣﺘﻔﺎوت ﺳﺎل را ﻧﻴﺰ از ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺘﺎب درﻳﺎﻓﺖ ﻛﺮد. ﻋﻄﺎﻳﻰ ﺟﻮاﻳﺰى ﺑﺮاى ﻧﮕﺎرش ﻧﻤﺎﻳﺸﻨﺎﻣﻪ ﻧﻴﺰ در ﻛﺎرﻧﺎﻣﻪ ﺧﻮد دارد. ﻛﺘﺎب ﭼﺸﻢ ﺳﮓ ﻋﺎﻟﻴﻪ، ﺳﻮﻣﻴﻦ اﺛﺮ داﺳﺘﺎﻧﻰ و دوﻣﻴﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ داﺳﺘﺎن او اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻗﺒﺎل زﻳﺎدى از ﺳﻮى ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ و ﻗﺪرت ﻗﻠﻤﻰ او را در ﺑﻴﻦ اﻫل ﻛﺘﺎب ﺛﺎﺑﺖ ﻛﺮد. ﭼﺸﻢ ﺳﮓ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ زﺑﺎن ﻓﺼﻴﺢ و ﺗﻮاﻧﺎﻳﻰ ﺑﺎﻻى ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه در ﭼﻴﻨﺶ ﻛﻠﻤﺎت و ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ آن در ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻳﻚ اﺛﺮ ﺑﺎ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ داﺳﺘﺎن ﺑﺴﻴﺎر ﻏﻮﻏﺎ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻛﺮد. ﻣﻨﺘﻘﺪان ﻓﺎرﺳﻰ زﺑﺎن او را از ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬارﺗﺮﻳﻦ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن زن ﻫﻤ ﺪوره ﺧﻮد ﻣﻰداﻧﺪ.

ﭼﺸﻢ ﺳﮓ ﻣﺤﺼﻮل ﺗﺠﺮﺑﻪ زﻳﺴﺘﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه در ﻛﺸﻮرى اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ او ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺎ در آن ﺷﺎخ و ﺑﺮگ ﮔﺮﻓﺘﻪ و رﺷﺪ و ﺗﻜﺎﻣﻞ ﻳﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺑﻪ داﺳﺘﺎنﻫﺎﻳﻰ ﺑﺮﻣﻴﺨﻮرﻳﻢ ﻛﻪ رواﻳﺖﮔﺮ زﻧﺪﮔﻰ ﻣﻬﺎﺟﺮﻳﻨﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻨﺒﺎر ﻗﺼﻪ آﻧﻬﺎ ﻓﻘﺮ و ﺑﻰﭘﻮﻟﻰ و ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮﻋﻜﺲ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻛﺸﻴﺪن زﻧﺪﮔﻰ ﻓﺮد ﻣﻬﺎﺟﺮى اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺸﻜﻞﻣﺎﻟﻰ ﻧﺪارﻧﺪ اﻣﺎ اﻳﻦ ﺳﺘﻢ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﺳﺖ ﻛﻪ آﻧﻬﺎ را اﺳﻴﺮ ﻛﺮده و در دام ﺧﻮد ﮔﺮﻓﺘﺎر. رﻧﺞ دوام دار ﻣﻬﺎﺟﺮت و دردﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﻣﻬﺎﺟﺮ از ﭘﻰ اﻳﻦ ﺑﻰﺧﺎﻧﻤﺎﻧﻰ ﮔﺮﻓﺘﺎرش ﻣﻰﺷﻮد ﺑﺴﺘﺮ اﺻﻠﻰ ﭼﺸﻢ ﺳﮓ را ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻰدﻫﺪ. ﻋﺎﻟﻴﻪ در ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻫﻔﺖ داﺳﺘﺎن از درد ﻣﻬﺎﺟﺮت ﺳﺨﻦ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ. اﻧﺴﺎن ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ ﻋﺎﻣﻠﻰ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎ دﺳﺖ و ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮم ﻣﻰﻛﻨﺪ. او ﺛﺒﺎت ﻣﻜﺎﻧﻰ ﻧﺪارد و ﻣﺪام در ﺣﺎل ﺟﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻰ اﺳﺖ. ﻋﻨﺼﺮى ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺳﮓ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ آن ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ. ﺷﻤﺎ در ﻫﻔﺖ داﺳﺘﺎن ﻫﻮاره در ﺳﻔﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ. از ﺗﻬﺮان ﺑﻪ ﺑﻴﺮﺟﻨﺪ، از ﺗﻬﺮان ﺑﻪ ﻫﺮات و از ﺗﻬﺮان ﺑﻪ ﺳﻤﺮﻗﻨﺪ و اﻳﻦ ﻧﺸﺎن از ﻫﻤﺎن ﺟﺒﺮ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎى داﺳﺘﺎن ﮔﺮﻓﺘﺎرش ﺷﺪﻧﺪ. ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻮدن ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه و ﻣﺤﻴﻄﻰ ﻛﻪ در آن زﻧﺪﮔﻰ ﻛﺮده از ﻳﻚ ﺳﻮ و ﻟﻤﺲ از ﻧﺰدﻳﻚ اﻳﻦ اﻓﺮاد در زﻧﺪﮔﻰاش ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺗﻮﻟﺪ ﻳﻚ ﻓﻀﺎى رﺋﺎﻟﻴﺴﺘﻰ در ﻛﺘﺎب ﺷﺪه و از اﻳﻦ رو ﺟﻬﺎن ﻋﻈﻴﻤﻰ را ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻤﺎن ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﻣﻰﮔﺬارد ﻛﻪ ﻧﻬﺎﻳﺘﺎً ﻓﺮﺻﺖ روﻳﺎروﻳﻰ ﺣﻜﺎﻳﺖﻫﺎى ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن را ﺑﻪ او ﻣﻰدﻫﺪ. ﻛﺘﺎب ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﺎﻣﻼ ﺑﻰرﺣﻤﺎﻧﻪاى ﺑﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮﭘﺮدازى ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻳﺶ ﻣﻰﭘﺮدازد. اﻓﺮادى ﻛﻪ در ﭘﻰ رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺧﻮش ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﻴﻤﺘﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﺎﻳﺎﻧﻰ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ﭘﻴﺶﺑﻴﻨﻰ را رﻗﻢ ﻣﻰزﻧﻨﺪ.

ﭼﺸﻢ ﺳﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﭼﻬﺎر ﺳﺎل ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﺆﻟﻒ اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺣﻜﻴﺎت ﻣﻰﻛﻨﺪ زﻧﺪﮔﻰ اﻓﺮادى را ﻛﻪ رﻳﺸﻪ در وﻃﻦ ﻣﺎدرىﺷﺎن دارﻧﺪ اﻣﺎ اﻳﻨﺠﺎ در ﺗﻬﺮان در ﻣﻴﻬﻦ دوم ﺑﺰرگ ﺷﺪﻧﺪ و ﭘﺮ و ﺑﺎل ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﻫﻤﻴﻦ دوﮔﺎﻧﮕﻰ و ﺗﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ آن ﻣﺤﺘﻮى ﻛﺘﺎب را ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻰدﻫﺪ. ﻋﻼوهﺑﺮ ﺑﺤﺚ ﻣﻬﺎﺟﺮت، “زن ﺑﻮدن”ﻣﺤﻮر دﻳﮕﺮ داﺳﺘﺎن ﻛﺘﺎب را ﺷﺎﻣﻞ ﻣﻰﺷﻮد. ﻋﺎﻟﻴﻪ ﻧﮕﺎه ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد و ﻣﺘﻔﺎوﺗﻰ ﺑﻪ زن ﺧﺎورﻣﻴﺎﻧﻪاى دارد. او در ﭘﺎﻳﺎن ﻫﺮ ﻫﻔﺖ داﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻗﻄﻌﻰ ﻧﻤﻰﺳﺮد و ﭘﺎﻳﺎن ﺗﻌﺠﺐﺑﺮاﻧﮕﻴﺰى را اﻳﺠﺎد ﻣﻰﻛﻨﺪ و ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ زﻳﺒﺎ و ﻗﺪرت ﺑﺎﻻى ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه در ﺧﻠﻖ اﻳﻦ اﺛﺮ اﺳﺖ. ﺑﻪ زﻋﻢ اﻫﻞ ﻛﺘﺎب رﺷﺘﻪ ﺗﺤﺼﻴﻠﻰ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﻣﻨﺠﺮ ﺗﺎ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه در ﻣﺴﻴﺮ داﺳﺘﺎن رواﻳﺘﻬﺎى ﻣﻮازى و ﺳﻴﻨﻤﺎﮔﻮﻧﻪ را ﭘﻴﺎده ﻛﻨﺪ. ﻧﮕﺎه ﺗﺌﺎﺗﺮى ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه در ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻣﻜﺎن و ﺟﺎى ﮔﻴﺮى اﺷﻴﺎ ﺑﻪ وﻓﻮر دﻳﺪه ﻣﻰﺷﻮد.

ﭼﺸﻢ ﺳﮓ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻓﺮادى ﻛﻪ ﻫﻤﻮاره در زﻧﺪﮔﻰ روزﻣﺮه ﺑﺎ آﻧﻬﺎ رو ﺑﻪ رو ﻫﺴﺘﻴﻢ اﻣﺎ ﺑﻰﺗﻔﺎوت از ﻛﻨﺎرﺷﺎن ﮔﺬر ﻣﻰﻛﻨیم وﺟﻬﺎن ﺗﺎزهاى را ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﮔﺸﻮد ﺑﻪ وﻳﮋه ﻧﮕﺎه ﻣﺘﻔﺎوﺗﻰ را ﺑﺮاى اﻳﺮاﻧﻰﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ دﻫﻪﻫﺎ در ﻛﻨﺎر ﺳﻪ ﻧﺴﻞ از ﻣﻬﺎﺟﺮﻳﻦ زﻧﺪﮔﻰ ﻛﺮده اﻧﺪ اﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎن از آﻧﻬﺎ ﻳﻚ ﺗﺼﻮر و ﻧﮕﺎه را داﺷﺘﻨﺪ. اﻳﻦ اﺛﺮ ﺟﻬﺎن ﺗﺎزه و ﻗﺎﺑﻞ تأمﻠﻰ را ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﮔﺸﻮد و ﻫﻤﻴﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻮﺟﺐ اﺳﺘﻘﺒﺎل زﻳﺎد از او ﺷﺪ. ﻣﺘﻦ زﻳﺮ ﻳﻚ ﺑﺨﺶ ﻛﺘﺎب اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎر ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻪ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻄﻮر ﻓﺮد ﻋﻠﻰرﻏﻢ آﮔﺎﻫﻰ از رﻧﺠﻰ ﻛﻪ ﻣﻰﺑﺮد، ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺑﻰرﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﺮاى رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﺧﻮﺷﻰ ﺧﻮدش روزﮔﺎر ﻣﻰﮔﺬارﻧﺪ.

از ﻣﺘﻦ ﻛﺘﺎب:» ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮ اﺗﻮﺑﺎن اﻓﺘﺎد. اﻓﻐﺎنﻫﺎ ﺑﻌﺪاز ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻃﺎﻟﺐﻫﺎ اﺳﻢ ﺧﻴﺎﺑﺎن و ﻣﻴﺪانﻫﺎ و اﺗﻮﺑﺎنﻫﺎ را از ﮔﻞ و ﺷﻌﺮ ﺑﻪ ﺷﻬﺪا ﺗﻐﻴﻴﺮ دادﻧﺪ. اﻣﺎ ﻣﮕﺮ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﭼﻘﺪر اﺗﻮﺑﺎن و ﺧﻴﺎﺑﺎن دارد؟ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﻬﺪاﻳﺶ ﻫﻴﭻ. ﺑﻪ نظرش می رسید این روزها در افغانستان کسی که بدون جنگ و مین و بمب و انتحاری بمیرد، آدم مهم تری است از شهدا که هر روز هفتاد تا دویست نفر به تعدادشان اضافه می شد. همین حالی که او در تهران قدم می زند ، این قدر شهید شدند که خوب است اسم زنده ها را روی میدان مین ها بگذارند. این فکرها ضیا را آزار می داد، با این که جنگ به اش ساخته بود و توانسته بود میان آشوب و بلبشو، جنس بی کیفیت وارد افغانستان کند و جنس با کیفیت خارج کند و پول روی پول بگذارد».

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا