کتابخانه

فرار با برقع

ﻧﺎم ﻛﺘﺎب: ﮔﺮﻳﺰ ﺑﺎ ﭼﺎدر

ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه: ﻛﺮﻳﺴﺘﻴﻦ ﺑﻚ

ﻣﺘﺮﺟﻢ: اﻣﻴﺮ ﺣﺴﻴﻦ اﻛﺒﺮى ﺷﺎﻟﭽﻰ

ﺗﺎرﻳﺦ ﭼﺎپ:١٣٨٦

اﻧﺘﺸﺎرات: روزﮔﺎر

ﻛﺘﺎب ﮔﺮﻳﺰ ﺑﺎ ﭼﺎدر،داﺳﺘﺎن ﮔﺮﻳﺰ ﻛﺮﻳﺴﺘﻴﻦ ﺑﻚ دﺧﺘﺮى آﻟﻤﺎﻧﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺲ از ورودش ﺑﻪ ﻛﺎﺑﻞ و اﺗﻤﺎم ﺗﺤﺼﻴﻠﺶ ﺧﻮد را ﭘﻨﻬﺎن ﻣﻰﻛﻨﺪ و ﻗﺼﺪ رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﭘﺎﻛﺴﺘﺎن و از اﻧﺠﺎ ﺑﻪ آﻟﻤﺎن ﻏﺮﺑﻰ ﻛﻪ آن زﻣﺎن ﺑﻪ واﺳﻄﻪ دﻳﻮار ﺑﺮﻟﻴﻦ دو آﻟﻤﺎن از ﻫﻢ ﺟﺪا ﺷﺪهﺑﻮد را دارد. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﻛﻪ ﺣﺎﻟﺘﻰ ﺳﻔﺮﮔﻮﻧﻪ دارد در ٢٦٢ ﺻﻔﺤﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﺎﺟﺮاى داﺳﺘﺎن در ﺳﺎل ١٩٨٤ ﻣﻴﻼدى ﺷﺮوع ﻣﻰﺷﻮد. زﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻫﻨﻮز ﭘﻨﺞ ﺳﺎل ﺗﺎ ﻓﺮوﭘﺎﺷﻰ دﻳﻮار ﺑﺮﻟﻴﻦ،ﭘﺮده آﻫﻨﻴﻦ ﻣﻴﺎن آﻟﻤﺎن ﺷﺮﻗﻰ و ﻏﺮﺑﻰ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد.

ﻛﺮﻳﺴﺘﻴﻦ ﺑﻚ دﺧﺘﺮ داﻧﺸﺠﻮﻳﻰ اﺳﺖ ﺳﺎﻛﻦ آﻟﻤﺎن ﺷﺮﻗﻰ. او ﺷﺶ ﺳﺎل در داﻧﺸﮕﺎه ﻫﻤﺒﻮﻟﺖ ﺑﺮﻟﻴﻦ ﺑﻪ ﻣﺪت ﺳﻪ ﺳﺎل آﺳﻴﺎ ﺷﻨﺎﺳﻰ ﺑﺎ ﮔﺮاﻳﺶ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﺑﺮاى ﮔﺬراﻧﺪن ﻳﻚ دوره زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﻰ در ﺳﺎل ١٩٨٣ ﺑﻪ ﻛﺎﺑﻞ ﻣﻰآﻳﺪ. ﺳﻔﺮى ﻛﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ آن ﻧﻪ آﻟﻤﺎن ﺷﺮﻗﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ او از ان آﻣﺪه ﺑﻮد ﺑﻠﻜﻪ رﻓﺘﻦ ﺑﻪ آﻟﻤﺎن ﻏﺮﺑﻰ ﺑﻮد.

ﻛﺘﺎب ﮔﺮﻳﺰ ﺑﺎ ﭼﺎدر ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﺳﻔﺮ دﺧﺘﺮى از آﻟﻤﺎن ﺷﺮﻗﻰ ﺑﻪ ﻛﺎﺑﻞ و ﺳﭙﺲ ﻓﺮارش ﺑﻪ آﻟﻤﺎن ﻏﺮﺑﻰ از ﻃﺮﻳﻖ ﭘﺎﻛﺴﺘﺎن و ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪ ﻧﻴﺮوﻫﺎى ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ اﻓﻐﺎن اﺳﺖ. او در اﺑﺘﺪاى ﻛﺘﺎب ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻣﻰﭘﺮدازد ﻛﻪ ﭼﺮا ﻗﺼﺪ ﻓﺮار ﺑﻪ آﻟﻤﺎن ﻏﺮﺑﻰ آن ﻫﻢ از راه ﻛﺎﺑﻞ و اﺳﻼم آﺑﺎد را داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. او در اﺑﺘﺪاى ﻛﺘﺎب ﺑﻪ ﺻﺮاﺣﺖ داﺳﺘﺎن ﮔﺮﻳﺰ ﺧﻮد را ﺑﻴﺎن ﻣﻰﻛﻨﺪ:» ﻣﻦ در دﺳﺎﻣﺒﺮ١٩٨٣ ﺑﺮاى ﻳﻚ دوره زﺑﺎن از راه ﻣﺴﻜﻮ و ﺗﺎﺷﻜﻨﺪ ﺑﻪ ﻛﺎﺑﻞ ﭘﺮواز ﻛﺮدم. ﭘﻴﺶ از آن در داﻧﺸﮕﺎه ﻫﻤﺒﻮﻟﺖ ﺑﺮﻟﻴﻦ، ﺷﺶ ﻧﻴﻤﺴﺎل آﺳﻴﺎﺷﻨﺎﺳﻰ ﺑﺎ ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺑﺎ اوﺿﺎع ﺳﻴﺎﺳﻰ آن ﻫﻨﮕﺎﻣﺶ ﺧﻮاﻧﺪه ﺑﻮدم. اﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎرى ﺧﻮاﻧﺶ ﺑﻪ ﻛﺎﺑﻞ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدم، اﻳﻦ را ﻧﻴﺰ در ﻧﻈﺮ داﺷﺘﻢ ﻛﻪ دﻳﮕﺮ ﺑﻪ آﻟﻤﺎن دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ ﺑﺮﻧﮕﺮدم. ﻣﻰﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺎﻛﺴﺘﺎن ﺑﺮوم و از آﻧﺠﺎ ﺧﻮد را ﺑﻪ آﻟﻤﺎن ﺑﺎﺧﺘﺮى ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ. ﺑﺮاى ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻢ ﻳﻚ رﺷﺘﻪ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪﺑﻪ ﺑﺮون ﻣﺮز ﺑﺮﮔﺰﻳﺪه ﺑﻮدم. اﻣﻜﺎن ﮔﺮﻳﺰ از ﻣﺮزﻫﺎى دو آﻟﻤﺎن ﺻﻔﺮِ ﺻﻔﺮ ﺑﻮد، اﻣﺎ از ﻣﺮز اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن و ﭘﺎﻛﺴﺘﺎن ﻣﻰﺷﺪ ﮔﺬﺷﺖ. ﺑﺮاى آﻧﻜﻪ آﻟﻤﺎن ﭼﻨﺎن ﭘﺮاﻛﺘﻴﻜﻮﻣﻰ را ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎرى ﻣﻰﻛﺮدم ﻛﻪ در ﭼﺸﻢ ﻛﺴﻰ وﻳﮋه ﻧﻨﻤﺎﻳﻢ، ﻛﺮدارى از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن ﻣﻰدادم ﻛﻪ ﺑﭙﻨﺪارﻧﺪ ﺑﻪ ﺧﻂ آﻧﺎن وﻓﺎدارم. ﺳﺮ ﻫﻤﻪ ﻛﻼسﻫﺎى ﻣﺎرﻛﺲﮔﺮاﻳﻰ و ﻟﻨﻴﻦگرایی و مانند آنها حاضر می شدم و دنبال گواهینامه خودرو می بودم. کاری در وزارت فرهنگ پیدا کردم تا خود را به دولت وفادار بنمایانم و کسی در بازگشت از افغانستان شک نداشته باشد».

کریستین بک در کتاب اشاره می کند که چگونه برای فرار نیاز به پیدا کردن شخصی وفادار دارد. او به دنبال کسی بود که بود که بتواند مسیر رفتن او را فراهم کند به همین جهت به قول خودش نیاز داشت تا با افرادی ارتباط بگیرد. مسئله ای که بسیار سخت بود. چرا که هر هفت دانشجویی که اعزام شده بودند به شدت تحت کنترل آلمان دموکراتیک بودند. بهرروی تلاش های او برای گریز که با خوش اقبالی نیز همراه بود منجربه فرارش از کابل و رسیدن به آلمان غربی شد. او توانست با استفاده از برقع و نامی جدید به نام «زینب» و کمک نیروهایی مجاهدین به مقصدش برسد. در قسمتی از کتاب خانم بک با اشاره به توصیف این مسئله می پردازد که چگونه نیروهای امنیتی «خاد» برای یافتن او به تکاپو می افتند. اما او موفق می شود با چادری و کمک شخصی به نام عطا از کابل فرار کند.

خانم بک در جایی دیگر از کتاب درباره گریزش این چنین شرح می دهد: «این دومین رهنمود بر کوشش برای گریز از سیو من بود که به امنیت درز کرد. نخستین دسته گل را تازه چند هفته پیشتر به آب داده بود. گاه از این یا آن پیشامد، از این یا آن اشاره یا آگاهی در شگفتی فرو می رفتم. سال ها بر آن بودم که گریز کام یابانه ام مدیون گروهی کوچک از رزمندگان از خود گذشته و خداترس است و یک پرس شانس درست و حسابی. تازه پس از گذشت زمانی دراز به شانس و وابستگی آن به موقعیت اندیشیدم».

در این کتاب تنها به نحوه چگونگی سفر او به پاکستان و رسیدنش به آلمان غربی بر نمی خوریم بلکه او در این نوشته به افغانستان و آدم هایش به ظرافت پرداخته است:«مردم کشور افغانستان شخصیتی ویژه دارند که سخت از وضعیت زندگیشان شکل گرفته است. یکی سرخورده شده و با نیایش خود را آرام می سازد، یکی دیگر با همه چیز کنار می آید،دیگری دنبال برتری می گردد و از تهیدستی همسایگان سوء استفاده می کند». کریستسن بک در کتاب گریز با چادر کشور دوری را به تصویر می کشد که چگونه از میان کوه های صعب العبورش فرار می کند و به انسان هایی برمی خورد که یکی چنان در عقاید دینی متعصب است که خود را به راحتی می کشد و دیگری با تمسک به قرآن این کتاب را چراغ زندگی اش قرار می دهد. او در این سفر به این نتیجه رسیده است که هر فردی دارای نیرویی یاریگر است. او در این مسیر دریافت که کوه ها او را جابه جا نکردند بلکه راهی برای فراز آنها یافته و آگاهی های بسیاری اندوخته اند.

در نهایت کریستین موفق می شود در تاریخ ۱۴ آوریل ۱۹۸۴ پس از یک ماه ناپدید شدنش در کابل به کمک کارگزاران سفارت آلمان غربی در اسلام آباد با نامی جعلی به سمت آلمان غربی پرواز کند. او پس از این گریز در دانشگاه هایدلبرگ در رشته قوم شناسی، ایران شناسی و باستان شناسی آسیای نزدیک شروع به ادامه تحصیل می کند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا