نجات میراث فرهنگی افغانستان: تقویت هویت ملی و تضمین صلح
«حفاظت از میراث فرهنگی، هموار کننده ی راه صلح در افغانستان»
مرواری ظفر
۵ آبان (عقرب) ۱۳۹۹- ۲۰۲۰/۱۰/۲۶
در افغانستان، حفظ جاده ی ابریشم به راستی و به معنای واقعی کلمه می تواند مسیری برای صلح باشد. منزلگاهِ برخی از تمدن های کهن و باستانیِ جهان، مناطقی دربرگیرنده ی افغانستان امروز بوده که در چهارراه تلاقیِ بسیاری از فرهنگ ها و تمدن های جهان قرار داشته است.
حفظ میراث فرهنگی افغانستان -من جمله مکان های تاریخی و باستانی، آثار فرهنگی و دارایی های معنوی از فرهنگ های گوناگون- می تواند گردشگری را تقویت کرده و به ارتقایِ سطح تحمل، مدارا و درک در یک کشور کمک کند. حفاظت و پاسداری فرهنگی آن هم درزمانی که افغان ها در میانه ی تلاش های جاری برای صلح، چشم به راهِ بازگشت ثبات به کشور خود هستند، عاملی مهم و حیاتی برای ملت سازی است.
اگر روزنه ی امید و نقطه ی نویدبخشی از سیل اخیر (مه ۲۰۱۹) در شمال غربی افغانستان وجود داشته باشد، آن وجه مثبت، فشار شدید و مشتاقانه ی دولت افغانستان و یونسکو برای محافظت از آثار باستانی از این دست است. چنانکه یونسکو به کمکِ ۲ میلیون دلاری برای حفظ بنای تاریخیِ «مناره جام» از آثار قرن ۱۲ میلادی، که توسط سیلاب تهدید می شود، متعهد گردید. گرچه چنین پروژه هایی از اهمیت چشم گیری برخوردار هستند، لیکن باید با یک انگیزه و محرکی آموزشی تکمیل شوند.
اهمیت سیاسی-اجتماعیِ میراث فرهنگی این است که با دو فاکتورِ حافظه و قدرت گره خورده است. برای درک این امر، نتیجه مورد نظر از تخریب مجسمه های بودا توسط طالبان در دره بامیان افغانستان، یا تخریب پالمیرا در سوریه توسط شبه نظامیان دولت اسلامی (داعش) را در نظر بگیرید. اگر تاریخ داستانی باشد که گذشته را روایت می کند، می توان گفت اقدامات این گروه ها برای حذف کل فصول تاریخ (از حافظه یک ملت) بوده است.
به عبارتی هدف آنها پاک کردن هر میراث فرهنگیِ مغایر با آرمان ها، تفکرات و چشم انداز خود بود. چراکه آنها با وادرا کردنِ یک ملت به فراموشیِ ملی، می توانند حافظه اجتماعی را مجددا مهندسی و طراحی کرده تا از این طریق با رشد نسل های آینده و با روایتی که حمایت کننده ی شالوده و پایه و اساس قدرت آنها می باشد، همزادپنداری کنند. لیکن نکته ی مهم اینجاست، پیش از آنکه گروه ها از این دست که قصد تخریب و تفرقه در جامعه را دارند، اسطوره و افسانه های افغانستان را به باد دهند؛ مردم افغانستان باید به طور واقعی و تجربی بدانند و بپذیرند که چه کسانی هستند.
«مسئله هویت»، اهمیت ملت سازی را برجسته می کند. چه برای یک کشور و چه برای یک فرد، هویت تداعی کننده و در راستای ارزش ها، مکان ها و افراد در نظر گرفته می شود. زمانی که این ارتباط بین گذشته و حال کمرنگ و متزلزل شود، جمعیت و ملت یک کشور نقاط مشترک خود را از دست می دهند. افغانستان الگوی درمانده و ناخوشایندی از این روند است؛ زیرا سال ها جنگ در این کشور به اختلافات قومی و فرقه ای منجر شده است که با بازسازی حافظه تاریخی تجدید و تقویت می شود. اما با تخریب یا غارت شدن بسیاری از آثار باستانی؛ کارگزاران قدرت، زورمندان و جنگ سالاران این خلاء را با روایاتی تنگ نظرانه از برتری های قومی یا زبانی پر می کنند که این روند پیشینه غنی فرهنگی افغانستان را به اشتباه و نادرست نشان می دهد.
در حال حاضر، افغانستان تنها دو مکان در میراث جهانی یونسکو دارد: منطقه اطراف مناره جام در ولایت غور و محوطه ی باستانی در دره بامیان. این دو میراث جهانی، دو دوره ی متفاوت، اما به همان اندازه قابل توجه در افغانستان را نشان می دهند. این مناره میراث امپراتوری غوری است، که افغانستان و مناطقی از آسیای میانه، ایران، پاکستان و هند را در بر می گرفت و حاکمان آن در قرن ۱۲ از آیین بودا به اسلام گرویدند. آنها این بنای یادبود را به احترام کیش و آیینِ تازه یافته ی خود برپا داشتند. آنچه آنها انجام ندادند تخریب آثارو یادگارهای بودایی بود، كه غوری ها این آثار را بت پرستی می دانستند.
از سوی دیگر، دره بامیان در جاده ی معروف ابریشم نیز دربرگیرنده ی بقایایِ باستان شناسی و لایه بندی شده با تمدن های فرهنگی رومی، یونانی، هندی و ساسانی است. این نفوذ و تأثیرات ترکیبی، در هنر بودایی که در طول تمدن گاندران، حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد در شمال پاکستان و افغانستان امروزی توسعه یافته بود، مشهود است. برخلاف گذشته های دور -دوره پس از اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان-، که با جنگ داخلی در میان رهبران مجاهدین و ظهور طالبان در دهه ۱۹۹۰ مشخص شده، اکنون صحبت از تاریخ اخیر در بی احترامی و بی حرمتی به اموال و دارایی های فرهنگی است.
برای تغییرِ این جریان، افغانستان به یک برنامه ی منسجم، قوی و دقیق برای محافظت از میراث فرهنگی نیاز دارد. مسلما امنیت یک چالش جدی برای کاوش های باستان شناسی است. اما در صورت امکان، این برنامه باید به یک اولویت ملی تبدیل شود. موزه ملی افغانستان در کابل در حال حاضر، علی رغم اینکه در طول جنگ ها حجم زیادی از آن به سرقت رفته است، با این حال بازهم یک دارایی ارزشمند محسوب می شود. با تأکید بر شواهد روشنی از همزیستی، تبادلات فرهنگی- اجتماعی و مدارا در میان جمعیت هایی با آیین های متنوع و زبان های مختلف، می توان گفت سرمایه گذاری در موزه های محلی مردم شناسی در آینده به افغان ها، به ویژه افغان ها در مناطق دورافتاده تر، کمک خواهد کرد تا در مورد چگونگیِ تنوع و جذابیتِ تجربیات فرهنگی خود در منطقه، آگاهی و آموزش یابند.
همچون بسیاری دیگر از کشورهای جهان، حفظ میراث فرهنگی افغانستان به طور حتم باعث جذب گردشگران خواهد شد. این بخش پیش از شروع جنگ در اواخر دهه ۱۹۷۰ شروع به فعالیت کرد. اگر صلح به کشور افغاستان بازگردد، سرمایه گذاری های هر چند اندک در گردشگری، سود و بازده عمده ای را تضمین می کنند.
علاوه بر این، دولت افغانستان، با کمک های بین المللی، می تواند یک کمپین آموزشی عمومی و همگانی مربوط به حفظ و حراست از میراث فرهنگی را پیاده سازی و اجرایی ساخته که از طریق یک میراث فرهنگی چند وجهی مشترک، وحدت افغان ها را تقویت کند. آیا این کارزار فرهنگی هزینه بر است؟ بله. آیا در حیطه ی امکان است و احتمال آن وجود دارد؟ همچنین بله. این برنامه به جایگزینیِ برنامه های توسعه اقتصادی سریع، که بدون شک امری ضروری و لازم است، نیازی ندارد. لیکن در این مسیر، افغانستان می تواند منابع خود و همچنین آن منابعی که به عنوان مورخان، مردم شناسان و باستان شناسان و سرمایه گذاران فعالیت می کنند را هدایت، سازماندهی و هماهنگ کند.
مسلما بازگرداندن هویت و عزمت افغانستان به مردم خود و جهان در بلند مدت، ارزش یه سری چالش و هزینه ها را دارد. این روند می تواند به عنوان سنگری در ممانعت از جنگ داخلی دیگر در این کشور دیده شود. بنابراین می توان گفت جمعیتی که قادر به درکِ کامل و جامعِ میراث فرهنگی خود هستند، می توانند آنچه را که واقعا در معرض خطر است، بهتر از سایرین درک کرده و طبیعتا زمانی که اهمیتِ حفظ و حراست از میراث فرهنگی را به درستی درک کردند، در این امر درنگ و تفکر بیشتری خواهند داشت.
نهایتا می توان گفت، حفظ و آموزش میراث فرهنگی نباید به عنوانِ یک چاره اندیشیِ موقت در هیاهویِ قبل و قال برای استخراج مواد معدنی باشد. این صنعت کلید توسعه اقتصادی افغانستان است و باید با مسئولیت پذیری توسعه یابد. در واقع، این یک فرصت مطلوب برای دولت افغانستان به منظورِ اجرای مدیریت منابع فرهنگی (یا توسعه ی موزه ها) در میان سرمایه گذاران است. مقاومت و سرسختی در بین برخی از سرمایه گذاران خارجی امری معمول است که اتفاق می افتد، لیکن این نباید یک عامل بازدارنده برای مسیر پیش رو باشد. حتی با وجود عدم مشارکت مناسب ذینفعان و سهام داران، هر اقدامی به قیمتِ نشان دادن چراغ سبز برای نابودی مکان های تاریخی و یا آثار دفن شده، مطمئنا شانس صلح و رفاه پایدار در این کشور را از بین می برد.
منبع: رادیو اروپای آزاد