سایه اسلام بر سپهر سیاسی افغانستان: مروری کوتاه بر اسلام سیاسی در افغانستان
۱۸ اذر(قوس)۱۳۹۹-۲۰۲۰/۱۲/۸
اسلام سیاسی ،گفتمانی است که اسلام را در مرکز توجه رفتارها و فعالیت های سیاسی خود قرار می دهد. الویه روآ اسلام شناس فرانسوی معقتد است که:«اسلام گرایی سیاسی بیشتر یک ایدئولوژی سیاسی است تا صرفاٌ یک آیین مذهبی. برای اسلام گرایان(سیاسی)شریعت فقط به عنوان قسمتی از دستورکار به شمار می رود. آن ها جامعه را در تمام اجزایش یعنی سیاست،اقتصاد،فرهنگ و قانون مورد خطاب قرار می دهند. آنها خواستار شکل دهی دوباره تمامی اجزای جامعه به شکل اسلامی هستند. در این حال اسلام گرایی سیاسی به عنوان پدیده ای مدرن یعنی آخرین موج جنبش ضدامپریالیستی که متعلق به قرن اخیر است، تلقی می شود. اسلام گرایان(سیاسی) معتقدند که جامعه اسلامی واقعی فقط می تواند با تشکیل دولت اسلامی محقق شود».
در این میان افغانستان به عنوان کشوری که از قرن هفدهم میلادی اسلام در آن راه پیدا کرده است نیز متاثر از جنبش های اسلامی و دخالت مذهب در سیاست بوده است. در قرن نوزدهم با اشغال کشور توسط انگلیس ها و نفوذ شوروی دخالت و نفوذ روحانیون در امر سیاست آغاز شد. از طرف دیگر، وقایع قرن بیستم، از جمله ورود اندیشههای سیاسی خارجی به خصوص مارکسیسم-لینینیسم، نفوذ ایدیولوژی اخوانالمسلمین مصر، ایجاد کشور پاکستان بر اساس ایدهی اسلامی، انقلاب اسلامی در ایران، تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان و غیره باعث ظهور و تکامل اسلام سیاسی و جهادی در افغانستان گردیده و علمای دین را نهتنها به عرصهی سیاست بلکه به جبهات جنگ نیز کشانید. (موج شریفی ،۱۳۹۹).همچنین یکی دیگر از عوامل ظهور اسلام سیاسی در کشورهای اسلامی روند ملت-دولت سازی بود که با آغاز این فرآیند در کشورهای اسلامی، اسلام سیاسی مدرن جایگزین شکل سنتی آن شد. این پروسه در افغانستان از زمان امیر عبدالرحمن خان آغاز و با فعالیت های تجددخواهانه امان الله خان شاه نوگرای افغانستان به اوج خود رسید. چنانکه شاهد مطالبات روحانیون از دسترخوان قدرت سیاسی بودیم.در این میان، برخی معتقدند که جنگهای افغان-انگلیس در قرن نوزدهم مفهوم جهاد مقدس را وارد ادبیات سیاسی افغانها کرد و جامعه روحانیت در افغانستان را منسجم نمود اما انسجام بیشتر نهاد روحانیت که فعلا در سپهر عمومی افغانستان فربهتر است؛ در جنگهای افغان- انگلیس تولد شد، در اوایل قرن بیستم جان گرفت و در نیمه دوم قرن بیستم و به خصوص دهه ۶۰ این قرن خود را به عنوان یک نهاد تاثیرگذار و مهم تبارز داد(خراسانی،۱۳۹۹).به عبارت دقیق تر، در بحث اسلام سیاسی افغانستان، به گفته ی مهران موحد در مطلبی تحت عوانِ ” اوجگیری اسلام سیاسی در افغانستان” ارجاع کرد. به گفته ی وی: «اسلام سیاسی در افغانستان در واکنش به “موج الحاد و دینستیزی مارکسیست- لینینیستها” به میدان آمد و برخی از قدرتهای منطقهای و جهانی نیز از آن حمایت کردند. رشد و گسترش جریان اسلام سیاسی، فرهنگ سنتی این کشور را تحت تأثیر قرار داد و آسیبپذیر کرد، اما بدیلی که اسلام سیاسی ارائه کرد چندان دلپذیر نبود. اسلام سیاسی در افغانستان با استفاده از مفاهیم جدید تلاش ورزید برداشتی متفاوت از اسلام عرضه کند، ولی خودش نتوانست نظریهای بپردازد بلکه همیشه از آثار اندیشمندان کشورهای دیگر تغذیه کرد و از نظر فکری وابسته باقی ماند. این فقر نظری باعث شد که وقتی مجاهدین و یا طالبان حکومت را به دست بگیرند سرخورده شوند و از عهده مدیریت مشکلات کشوری برنیایند چرا که استراتژی و برنامه مدونی برای دوران پس از براندازی نداشتند. ناکامی اسلامیستها در افغانستان این تصور را در ذهنیت مردم القا کرده که اسلام سیاسی بیشتر به درد براندازی میخورَد تا بازسازی». چنانکه محمد محق پژوهشگر امور دینی در دیدگاهی مشابه معتقد است که: نهضت های دینی افغانستان که به ویژه در دهه ۴۰ خورشیدی در افغانستان متولد شدند دچار فقر نظری و عدم نگرش تاریخی بودند که از یک نقطه سفر شروع کرده بودند.که در نتیجه، عمده فعالیت آنها در این دهه واکنشی و تهاجمی بود.
به هرروی، به گفته ی میرعلی و شفائی (۱۳۹۷) واقعیت آن است که افغانستان از بدو تاسیس به عنوان کشوری مستقل از ۱۷۴۷ بدین سو با نحله ها و گونه های متنوعی از اسلام سیاسی درگیر بوده است. شاید بتوان گفت هیچ عنصری در تاریخ سیاسی افغانستان به منزله «اسلام» در فراز و فرودهای سیاسی این کشور دخیل نبوده است. در دایره اسلام سیاسی افغانی از گذشته تا حال می توان انواع و گونه های مختلف و متعددی از اسلام گرایی را برشمرد که به دلیل تفاوت های جوهری نمی توان آنان را در ذیل گفتمان واحدی تجمیع نمود. اما اهمیتِ موضوعِ اسلام سیاسی و قوتِ گروه های اسلام گرا برای ورود به ساختار سیاسی و پروسه ی سیاسی این کشور، به ویژه در زمان حال و با جریان داشتن مذاکراتِ صلح در دوحه ی قطر، بیش از پیش برجسته و قابل توجه است. افغانستان اکنون بیش از هر زمان دیگری در نقطه عطف دیگری ایستاده و در حال مبارزه برای انتخاب نوع نظام سیاسی آینده کشور است. نظامی که هردو طرف میز مذاکره از مبانی اسلامی پیروی می کنند اما ارزش ها و باورهای متفاوتی(یکی متعادل تر و دیگری رادیکال تر) را نمایندگی می کنند. امری که به طولانی شدن و به بن بست کشیده شدن مذاکرات مستقیم منجر شد. طالبان به عنوان یکی از طرف های اصلی درگیری برپایی «نظام اسلامی» مطابق بر شریعت را خط قرمز خود می داند. مسئله ای که به اعتقاد برهان عثمان دلیل آن غربی سازی جامعه افغانستان توسط دولت مردان افغان از نگاه طالبان است.این گروه پس از سالها جهاد و حملات مسلحانه و خشونت بار در جهت رسیدن به یک نظام اسلامی شریعت محور اکنون با همان اعتقادات گذشته برای کسب قدرت سیاسی در دوحه در حال چانه زنی هستند. در این میان آنچه مشخص است این مسئله است که در تاریخ معاصر افغانستان همواره جدال بر سر اسلام و نوع نظام سیاسی مبتنی بر آن وجود داشته است. و گفتمان های رقیب در حال مبارزه برای غالب کردن اسلام مطابق ارزش های خود در قدرت سیاسی هستند.
منابع
۱٫خراسانی،ابومسلم(۱۳۹۹)،ریشه های تاریخی نقش روحانیت در سیاست افغانستان،بی بی سی فارسی،۸ مهر(میزان)، قابل دسترس در : https://www.bbc.com/persian/afghanistan-54342166
۲٫موج شریفی،آرین(۱۳۹۹)، سیر تکامل اسلام سیاسی در افغانستان، روزنامه هشت صبح،۲۴ مهر(میزان)،قابل دسترس در : https://8am.af/part-one-the-evolution-of-political-islam-in-afghanistan/
۳٫میر علی،محمد علی،شفایی،امان الله(۱۳۹۶)، تحلیل گفتمان اسلام خلافت محور،فصلنامه پژوهش های سیاسی جهان اسلام،سال هشتم،شماره دوم،تابستان.