سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماع

نقدی بر طرح واگذاری امور مکاتب به مساجد

۲۶ آذر(قوس)۱۳۹۹-۲۰۲۰/۱۲/۱۶

تصامیم و سیاست‌های وزارت معارف افغانستان شاید حاشیه‌ای‌ترین مواردی بوده است که در سپهر عمومی کشور در دو دهه پسین به آن پرداخته شده است. برنامه استفاده از مساجد از سوی وزارت معارف افغانستان تازه نیست و در بیست سال پسین، در چارچوب هر سه برنامه ملی وزارت معارف، به طور یک‌سان به آن تأکید شده است. با آن‌که در سه برنامه پنج ساله وزارت معارف، مساجد به عنوان یکی از فضاها و امکانات جاگزین برای سوادآموزی در نظر گرفته شده است، هر سه برنامه ملی، به استفاده از مساجد برای تعلیمات قبل از مکتب به حیث یگانه گزینه ممکن تأکید می‌کند. برای اجرایی‌ساختن آموزش‌های قبل از مکتب در مسجد، وزارت معارف حتا مسوده نصاب تعلیمات قبل از مکتب در مسجد را نیز تهیه کرد. اما تصور وزارت معارف برای همسان‌سازی کیفیت مکاتب و مساجد از طریق فراهم‌آوری نصاب تعلیمی برای مساجد و تربیت ملا امامان کاملاً نابه‌جا است. نصاب درسی و شیوه تدریس یا پداگوژی در علوم آموزشی قابل نقد و ماهیتاً مشاجره‌برانگیز است. سیاست وزارت معارف تفاوت میان فضای مسجد و مکتب و رابطه متفاوت جامعه با این نهادها را نادیده گرفته است و ساده‌انگارانه انتظار دارد حجله‌های مساجد، صنوف ایده‌آل برای نونهالان کشور در قرن بیست‌ویکم شود.علم آموزش و پرورش معاصر به نصاب تعلیمی یا مواد درسی، پداگوژی یا شیوه تدریس، روش‌های یادگیری و فضای درسی دید فراخ اما سخت‌گیرانه دارد. گفتمان و سپهر عمومی افغانستان باید با اتکا به پیشنهادات علم آموزش نوین بر وزارت معارف فشار آورد تا از فرستادن نونهالان کشور به مساجد به عنوان فضاهای بدیل جلوگیری کند و زمینه‌های بهتر آموزش دانش‌آموزان کودک را در صنف‌های رسمی مکاتب فراهم سازد. این نوشته، روی‌کرد وزارت معارف به مساجد به عنوان کانون‌های آموزشی کودکان را نقد و بررسی می‌کند.

پیشینه اشتیاق وزارت معارف در استفاده از مساجد
وزارت معارف افغانستان پس از سال ۲۰۰۱ به گونه مشتاقانه و مستمر کوشیده است تا از مسجد به حیث مجری برنامه‌های آموزش و پرورش کشور استفاده کند. این تلاش در هر سه برنامه ملی معارف برجسته است. نخستین برنامه ملی معارف (۱۳۸۵-۱۳۸۹) که در زمان وزارت حنیف اتمر طرح شد، به واگذاری برنامه‌های سواد آموزی به مساجد تأکید کرد. (ص ۸۶). طبق این برنامه، کورس‌های سوادآموزی برای شهروندانی دارای ۱۵ تا ۴۵ سال، در مساجد در نظر گرفته شده بود که برای اجرای آن بیش از دو میلیون دالر و برای نظارت آن ۶۸۰ هزار دالر اختصاص یافته بود. (صص ۱۲۲-۱۲۴). در همین دوره، وزارت معارف برای تحقیق نقش مساجد در تعلیمات قبل از مکتب، ۲۶۹ هزار دالر امریکایی بودجه اختصاص داد و طرح انتقال تعلیمات قبل از مکتب به مساجد را ریخت. (ص ۱۰۰). به این ترتیب، دیده می‌شود که در نخستین برنامه پنج ساله وزارت معارف، ایجاد برنامه‌های سواد آموزی در مساجد و چگونه‌گی انتقال تعلیمات قبل از مکتب به مساجد طرح شده بود.

در دومین برنامه ملی معارف (۱۳۸۹-۱۳۹۳) که در زمان وزارت فاروق وردک طرح شد، به استفاده از مساجد و ملا امامان به عنوان ساختارها و هم‌کاران بدیل آموزش و پرورش تأکید واضح‌تر و بیش‌تر صورت گرفت؛ چنان‌چه این سند موضوع عقد قرارداد میان ملا امامان و وزارت معارف را مطرح کرد. (ص ۹۸). این برنامه وزارت معارف برای تغییر شکل مسجد از نهاد غیرانتفاعی سنتی به نهاد قراردادی در چارچوب انجوها اصولاً یک انحراف فرهنگی و ناشی از ناآشنایی کارگزاران این وزارت از چگونه‌گی، کارکرد و حدود سازمان‌های دینی افغانستان بود. علاوه بر این، دومین برنامه ملی معارف، ایجاد یک‌هزار مرکز سوادآموزی در مساجد را پیشنهاد کرده بود. (ص ۹۹). در چارچوب همین برنامه، وزارت معارف «اداره تعلیمات اسلامی» را برای محقق‌ساختن برنامه‌های دینی در تشکیل این وزارت ایجاد کرد. (ص ۷). هرچند طبق برنامه ملی نخست معارف «شورای عالی تعلیمات اسلامی» برای نظارت از تدریس علوم دینی در چارچوب وزارت فعال شده بود؛ اما هدف از ایجاد «اداره تعلیمات اسلامی» این بود تا تدریس تمام مضامین با معیارهای دینی نظارت شود. (ص ۷). علاوه بر این تغییرات، ساختار دیگری نیز در تشکیل وزارت معارف ایجاد شد تا به طور مشخص به مساجد در امر تدریس کودکان پیش از مکتب، کمک برساند. (ص ۳۲). در کنار این، برنامه دوم ملی معارف طرح‌های تجربی برای واگذاری آموزش پیش از مکتب به مساجد را نیز ریخته بود. (ص ۶۳). این مثال‌ها نشان می‌دهد که تلاش برای ایجاد رابطه ساختاری و کارکردی میان وزارت معارف و مساجد در دومین برنامه ملی معارف روی دست گرفته و حتا گام‌های عملی برای اجرای بخشی از آنان از سوی وزارت معارف در همان زمان برداشته شده بود.

در مسوده سومین برنامه ملی وزارت معارف (۱۳۹۴-۱۳۹۸) که در زمان وزارت فاروق وردک طرح اما اجرایی نشد، به استفاده از مساجد و ملا امامان در چارچوب معارف افغانستان تأکید بیش‌تری شد. این سند می‌رساند که در سال ۱۳۹۱ حدود ۴۰۰ ملا امام به عنوان آموزگاران سوادآموزی در کورس‌های وزارت معارف اشتراک کرده بودند. (ص ۱۳). بالاخره سومین برنامه ملی معارف که در زمان وزارت اسدالله حنیف بلخی (۱۳۹۸-۱۴۰۰) طرح و نهایی شد، سوادآموزی و آموزش کودکان پیش از مکتب را به مساجد و ملا امامان واگذار و استفاده از مساجد را به عنون «استراتژی‌های جانبی برای تأمین دست‌رسی متوازن به خدمات تعلیمی» پیشنهاد کرد. (صص ۶ و ۴۵). هر سه برنامه ملی وزارت معارف افغانستان نشان می‌دهد که طی دو دهه پسین تلاش و اشتیاق مستمر برای واردکردن مساجد و ملا امامان در سپهر معارف افغانستان وجود داشته است.

اما با وجود اشتیاق وزارت معارف و طرح سیاست‌های ملی برای استفاده از مساجد در چارچوب معارف افغانستان، گزارش‌های وزارت معارف نشان می‌دهد که تمام تلاش‌ها برای هماهنگ‌سازی کار مشترک با مساجد موفق نبوده است. نخست، مساجد علاقه‌مندی چندانی به حمایت از برنامه‌های وزارت معارف نشان نداده‌اند. نخستین برنامه ملی معارف نشان می‌دهد که تنها ۵۵ درصد مساجد افغانستان حاضر شدند به پرسش‌نامه‌های این وزارت درباره نیازهای عمرانی مساجد که در چارچوب برنامه‌های ملی معارف برای استفاده از مساجد انجام شده بود، پاسخ دهند. (ص ۳۹). هم‌چنان، سومین مسوده ملی معارف نشان می‌دهد که برنامه استخدام و به کارگماری تقریباً ۴۰۰ ملا امام به عنوان معلم در مساجد کاملاً ناکام بوده است، به همین دلیل پلان تربیت ملا امامان در چارچوب ریاست سوادآموزی و ریاست تربیه معلم در مسوده سومین برنامه ملی وزارت معارف پیشنهاد شد. (ص ۴۹).

کشورها و نهادهای خارجی تمویل‌کننده نیز در انتقال بخشی از فعالیت‌های وزارت معارف به مساجد همسو بوده‌اند. هرچند آن‌ها تقاضای مالی برای اجرای برنامه‌های «تعلیمات دینی» وزارت معارف را نپذیرفته‌اند؛ اما پشتیبان اجرای برنامه‌های آموزشی «تعلیمات عمومی» و سوادآموزی این وزارت در مساجد به دلیل کمبود منابع بوده‌اند و پروژه‌هایی را نیز اجرا کرده‌اند. برنامه‌های جهانی سازمان ملل متحد چون «دستور کار آموزش جهانی ۲۰۳۰»، کشورها و نهادهای تمویل‌کننده را مکلف ساخته است تا برای رسیدن به این هدف مشترک جهانی در کشورهای رو به انکشاف از هر گزینه برای ارتقای سوادآموزی و آموزش کار بگیرند. این شتاب‌زده‌گی سبب شد تا جامعه جهانی نیز ممد برنامه‌های وزارت معارف برای واگذاری سوادآموزی بزرگ‌سالان و تعلیمات قبل از مکتب کودکان به مساجد شود و از آن حمایت کند. به دنبال طرح جدید وزارت معارف برای انتقال صنوف اول تا سوم مکاتب به مساجد، اداره حقوق زنان سازمان دیده‌بان حقوق بشر، از آن صرفاً به دلیل این‌که مساجد رسماً ثبت دولت نیستند و از نصاب تعلیمی وزارت معارف استفاده نمی‌کنند، انتقاد کرده است. چنین واکنش‌ها به دلیل منحصربودن به اصول ابتدایی آموزش، به‌ویژه نصاب تعلیمی و پداگوژی، تقلیل‌گرایانه است و غافل از ایده معارف نوین که به فضاهای گسترده، شیوه‌های آموزش و تدریس چندلایه و هم‌چنان رابطه متقابل عناصر آموزش نیازمند است، مطرح می‌شود. کشاندن کودکان از مکتب به مسجد، به بهانه کمبود منابع و تأمین دست‌رسی متوازن به خدمات تعلیمی، به‌ویژه در مناطق دوردست و کم‌جمعیت، شاید پالیسی برای مدیران بی‌برنامه و طراحان مکاتب خیالی باشد؛ اما تطبیق چنین برنامه‌هایی پیامد ناگواری برای معارف و نسل‌های آینده افغانستان خواهد داشت که بخش بعدی این نوشته به آن پرداخته است.

چرا مساجد نمی‌توانند جاگزین مکاتب شوند؟
از هر سه برنامه ملی وزارت معارف بر می‌آید که تهیه نصاب درسی و کورس‌های تربیه آموزگار (معلمان مکاتب و ملا امامان مساجد) توسط وزارت معارف یگانه شرط برای ایجاد فضای سالم درسی دانسته شده است. این دیدگاه تأکید می‌کند که اگر نصاب درسی معارف در مساجد تطبیق شود و ملا امامان کورس‌های پداگوژی بگیرند، وزارت معارف تصور دارد که فضای درسی مساجد با مکاتب یک‌سان خواهد شد. اما این دیدگاه به اساس دو پیش‌فرضِ اشتباه بنا یافته است: نخست این‌که نصاب درسی و شیوه تدریس قادر به ایجاد فضای درسی مناسب است و دوم این‌که روش‌های یادگیری و آموزش می‌تواند فضای نوین آموزش ایجاد کند. محدودیت و اشکالات این دیدگاه را با توضیحِ چیستی و مراحل شکل‌گیری و پیاده‌سازی نصاب درسی در ذیل شرح می‌دهم.

مطابق علوم نوین آموزش، تدریس و یادگیری متکی به نصاب درسی است؛ اما نصاب ماهیتاً قابل تفسیر و تغییر در مراحل متفاوت آموزش بوده است، به همین دلیل محدودیت‌های ویژه‌ای دارد. نصاب درسی به این دلیل محدود است که حاکمان به اقتضای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و سایر ملحوظات، برخی از ارزش‌ها، مهارت‌ها و مفاهیم مورد نیاز و علاقه کودکان را شامل نصاب می‌کنند و برخی را نمی‌کنند. در این زمینه، علاوه بر نصاب رسمی که توسط وزارت معارف طرح می‌شود، بررسی پدیده‌ای به‌نام «نصاب غایب» (absent curriculum) نیز لازم است. «نصاب غایب» دارای سه مرحله است: «نصاب هیچ» (null curriculum)، «نصاب ناگزیده» (unselected curriculum) و «نصاب اجرانشده» (unenacted curriculum). نصاب درسی و پیاده‌سازی آن در هر سه مرحله ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد. (ولکنسن، ۲۰۱۴). در مرحله «نصاب هیچ»، نهادهای رسمی تصمیم می‌گیرند که واقعیت‌ها و مهارت‌های خاصی را بنابر دلایلی که نزد خودشان مطرح است، در اختیار شاگرد نگذارند. به طور نمونه، برای وزارت معارف محال است که در نصاب تعلیمی، خشونت فیزیکی از سوی ملا یا عالم دین در فضاهای آموزشی را به طور علنی مردود و ممنوع اعلان کند. هم‌چنین، در مرحله دوم یا مرحله «نصاب ناگزیده»، اداره و رهبری نهاد آموزشی برخی موضوعات را ناپسند می‌پندارند و از مواد درسی حذف می‌کنند. مثال آن، در مساجد حذف احتمالی موارد مرتبط به حقوق مساوی میان دختران و پسران و یا ممنوعیت پرسش‌گری است. سوم، در مرحله «نصاب اجرانشده» ممکن است برخورد گزینشی از سوی آموزگار با نصاب درسی در داخل صنف صورت گیرد. به طور مثال، اگر آموزگار در صنف به جای نصاب رسمی که به بازی‌های تفریحی تأکید دارد، فعالیت دیگری را انجام دهد، نصاب درسی در مورد نقش بازی‌های تفریحی بر رشد کودک «اجرا نشده» باقی می‌ماند.

به سه اختلال احتمالی آموزشی در این زمینه اشاره می‌کنم. نخست، اختلال «نارساخوانی» که سبب می‌شود کودک نتواند صداها را تشخیص دهد. دوم، اختلال «نقص توجه و بیش‌فعالی» که به موجب آن کودک تمرکز فکری اندک و فعالیت فزیکی زیاد دارد. سوم، اختلال «دیسکلکولیا» که به طور خاص به توانایی‌های ریاضی کودک صدمه می‌رساند. این سه مثال، نمونه‌هایی از اختلالات عام در میان کودکان نوآموز است. پیامدهای ناگوار این اختلالات ترک مکتب، کاستی‌های فزیکی و روانی، روان‌پریشی و پرخاش‌گری در کودک است. در فضای درسی که آگاهی تخصصی و بردباری در این موارد وجود نداشته باشد، کودک به دلیل این اختلالات مورد خشونت قرار می‌گیرد.

آخرین موردی که در بحث واگذاری امور مکاتب به مساجد باید به طور جدی روی آن فکر شود، «فضای درسی» است. (برون، ۲۰۱۵). فضای درسی علاوه بر محوطه مکتب و ترتیب و تنظیم صنف‌ها، دربرگیرنده روش‌هایی برای هماهنگ‌سازی محیط آموزش و رفتار معلمان با ویژه‌گی‌های فرهنگی، زبانی، جنسیتی، شخصیتی، و تجربی کودکان است. ملا امامان مساجد از لحاظ مسلکی توانایی فراهم‌آوری چنین فضایی را برای کودکان ندارند و امکان زیاد وجود دارد تا کودکان در فضای نامناسب آموزشی قربانی تبعیض و تعصب نیز شوند. کاستی‌های گسترده‌ای در نظام معارف وجود دارد؛ اما آن‌چه به‌ویژه در مورد مساجد نگران‌کننده است، این است که روحیه آموزش در مساجد بنا بر انزوا از مراکز آموزش رسمی بر باورها و شیوه‌های سنتی استوار است.

نظام معارف و اداره آموزش افغانستان کاستی‌های فراوانی دارد؛ اما همین نظام و اداره تنها گزینه‌ای برای آموزش کودکان افغانستان است. کار روی اصلاح این اداره و ارتقای ظرفیت مکاتب بهتر از روی‌آوردن به بدیل‌های نامرتبط به معارف است. با توجه به حساسیت و ویژه‌گی آموزش کودک که نیاز به فضا و برنامه مناسب درسی و آموزگاران آگاه با روش‌های مسلکی نوین دارد، واگذاری آموزش کودکان به نهادی که فلسفه وجودی و هدف آن متفاوت از مکاتب است، ناآگاهانه و غیرمسوولانه است. مکاتب خیالی وزارت معارف در خیال مردم باقی خواهد ماند؛ اما نسلی که کودکی‌شان بیرون از فضای آموزش رسمی سپری شده است و استعدادشان در سایه هیبت ملاهای ناآشنا با اصول و مقدمات آموزش نوین مثله می‌شود، عینیت خواهد داشت و گریبان‌گیر این مملکت خواهد شد.

منبع‌ها

Brown, G. (2015). The ontological turn in education. Journal of Critical Realism8(1) 5–۳۴٫
Riding, R. (2002). Cognitive styles. In School learning and cognitive styles. pp. 22-32.David Fulton Publishers..
Stengel, B. (2004). Knowing is response-able relation. In Bingham, C. &Sidorkin, A. (Ed.) No education without relation. NY: Peter Lang Pub. Inc.
Wilkinson, M. (2014). The concept of the absent curriculum: The case of the Muslim contribution and the English national curriculum for history.” Journal of curriculum studies46(4) 419–۴۴۰٫

نویسنده: نورین نظری

منبع:https://8am.af/a-critique-of-the-plan-to-hand-over-the-affairs-of-schools-to-mosques/

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا