رادیکالیسم دینی عنصری مزاحم در نظام آموزشی کشور
۲۸ آذر(قوس)۱۳۹۹-۲۰۲۰/۱۲/۱۸
شاید اگر بگوییم افغانستان تنها کشوری است که بیشترین زیان را از افراط گرایی دینی و آموزه های تندرو اسلامی دیده حرف بیهوده ای نباشد. چنانکه، دین به مثابه ابزاری برای رسیدن به قدرت بر رشد افراط گرایی مذهبی در کشور اثری مستقیم داشته است. به عبارت دیگر، رشدِ تند و شتابان بنیادگرایی در افغانستان ، ترویج آموزه های دینی افراطی، تعدد مدارس دینی رسمی و غیررسمی و مهم تر از همه بی توجهی به نصاب تعلیمی مدارس و دانشگاهها که در آن بدون نیازسنجی جامعه آموزههای گروه های افراطی به صورت پنهانی و علنی تدریس می شوند و هیچ مکانیزم مناسبی بر آنها نظارت ندارد، منجر به تشدید روند آموزشِ افراطیت دینی در نهادهای علمی و آکادمی کشور و به موازات آن رشد افراگرایی در کشور شده.به گونه ای که پای گروه های افراطی را به مدارس و به ویژه دانشگاه ها بازکرده است. در همین راستا، در طی سالیان گذشته همواره نقدهای جدی به دولت بر ناتوانی نظارت بر آموزه های دینی در نظام آموشی کشور وجود دارد اما نفوذ ارزش های دینی گروه های مختلف افراطی در محتوی درسی نهادهای آموزشی و علمی کشور همچنان در حال افزایش است. به طور مثال، در طی چندین سال گذشته شاهد حرکت هایی از آدرس های مختلف گروه های اسلامی در دانشگاه های مختلف بوده ایم. همچنین،یافته های نهادهای مختلف تحقیقاتی کشور نیز در این چندسال بر این نگرانی ها صحه گذاشته است. چنانکه مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان در تحقیقی که در سال ۲۰۱۴ انجام داده بود، آورده است که: « پنجهزار دانشجو و استاد دانشگاه کابل در سال ۲۰۱۲ در اعتراضی به فیلمی ضداسلامی که در خارج ساخته شده بود، تظاهرات کردند. همچنین در سال ۲۰۱۳، دانشجویان دانشگاه کابل به قانون منع خشونت علیه زنان تظاهراتی اعتراضی برپا کردند. چنانکه در این میان آنچه باعث نگرانی شده ، برافراشتن پرچمهای سیاه، سفید و سبزِ به ترتیب، القاعده، طالبان و شاخهی نظامی حزب اسلامی حکمتیار بود. بر اساس گزارشها، تظاهراتها بهطور فزایندهیی توسط اینگونه جناحهای سیاسی حاشیهیی و فعالان بنیادگرا سازماندهی می شوند»همچنین بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش، به جز بامیان در دانشگاه های دیگر برنامه درسی از سوی وزارت تحصیلات عالی تدریس نم یشود بلکه مطالب درسی مطالعات مذهبی و بر اساس روایت های ایدئولوژیکی خاص خود تدریس می شود.. در این میان آنچه نگرانکننده تر است این مسئله می باشد که تیر آموزه های افراطی تنها در دانشگاه ها نشانه نرفته است بلکه نوک پیکان به سمت مدارس و مکاتب نیز گرفته شده است. انتشار گزارش هایی از حضورپررنگ آموزه های افراطی از اسلام در مدارس به شهدی بر این ادعا است. در پژوهشی از سوی واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان در سال ۲۰۱۵ نشان م یدهد که فعالیت های گروه های افراطی در مدارس بسیار رایج شده است.طبق این پژوهش این گروه ها با ابزارهایی همچون جزوه های سیاسی و اعلامیه های تبلیغاتی فعالیت های ضدحکومتی در راستای جذب دانش آموز و معلم انجام می دهند.نام گروه هایی همچون طالبان،جندالله،حزب اسلامی حکمتیار،حزب التحریر و جمعیت اصلاح دیده می شود. در میانه این بحران دولت و نهادهای مرتبط با آموزش و پرورش کشور کاستی های وزارت معارف افغانستان و وزارت تحصیلات عالی در این رابطه بسیار گسترده است. البته ناگفته نماند که برنامه ها و طرح های وزارت معارف نیز در راستای ترویج آموزه های اسلامی در محتوی درسی بدون توجه به ظرفیت ها و اختلافات نهادهای دینی است. همچنین در تازه ترین طرح وزرات معارف-آموزش و پرورش خبر از واگذاری صنف های اول تا سوم مکاتب به مساجد بود که با واکنش های تندی مواجه شد. عده ای این طرح را در راستای طالبانیزه کردن نظام آموزشی کشور در آستانه رسیدن به توافق صلح عنوان کردند و برخی دیگر مانند نورین نظری معتقدند که استراتژی های وزارت معارف از سال ۱۳۸۵ و در پالیسی های سه برنامه ملی معارف از سال ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۰ همواره بر نقش مسجد و نزدیکی این دو نهاد تاکید کرده است. امری که جمع آن دو منجر به ظهور تناقض های شدید در جامعه می شود. اما در میان روحانیون مساجد همواره در عملیاتی سازی این طرح ها ساز مخالف زدند و در حال ایجاد روندهای موازی در برابر وزارت معارف بودند. به عبارت دیگر، وجود هزاران مدارس دینی رسمی و غیررسمی در کشور که از نظارت دولت خارج هستند، رشد و گسترش افراط گرایی در دانشگاه های کشور که دلیل آن عدم نظارت جدی و نداشتن مکانیزمی درست برای بررسی در متحوی درسی این نهادهای علمی منجر به نفوذ آموزه های افراطی دینی در کشور و تولید نیروهای تندرو و تبعاً گسترش افراط گرایی درکشور شده است.
چنین به نظر می رسد که این شرایط در راستایِ اسلامی شدنِ دانشگاه ها و ترویج مفاهیم و باورهایِ دینی پس از روی کار آمدنِ دولت اسلامیِ افغانستان ایجاد شد که مضمونی تحت عنوانِ “ثقافت اسلامی” ترویج یافت تا از طریقِ باب شدنِ تدریس اصول دینی و مذهبی، مسیرِ اسلامی بودنِ حکومت و حاکمیت در کشور افغانستان همچون دوره های پیشین به فراموشی سپرده نشود. لیکن در طی چند سال اخیر این روند با چالش ها و نقدهایی مواجه شده است. به ویژه از زمانی که حفیظ منصور، نماینده ی کابل در مجلس، با به چالش کشاندنِ روندِ اسلامییزه شدنِ ساختار جامعه ی علمی زیر چتر ثقافت اسلامی، قرائتی رادیکال از آموزه های اسلامی، و ترویج و پرورش افراط گرایی و رادیکالیسم اسلامی به عنوانِ برآیند و خروجیِ آن، بر مضمون ثقافت اسلامی انتقاداتی را وارد ساخت. چنانچه به باور وی این روند به عنوانِ ابزاری نرم افزاری می تواند در دانشگاه ها و مدارس به تربیت و رشد تروریست ها کمک کند. به باور وی رشد اندیشه های افراطی منسوب به وهابیت و گروه های تکفیری در دانشگاه ها و مدارس دینی می تواند تهدیدی بزرگ باشد. این مسئله تا جایی پیش رفت که برخی از این مضمون با عنوان الهیات طالبانی نیز یاد می کنند. بدین ترتیب در جریانات اخیر از مذاکرات صلح و گفتگوهای بین الافغانی، و به طبع آن به دنبالِ قوت گرفتنِ احتمالاتی مبنی بر ورود طالبان به ساختار سیاسی و انحلال در بافت حکومت افغانستان، نگرانی ها پیرامونِ طالبانیزه شدنِ روند آموزش و پرورش در مدارس و دانشگاه های افغانستان و پیش روی آموزش عالی به سمتِ رادیکالیزم دینی شدت گرفت.
درنهایت، خطر این مسئله زمانی جدی می شود که استادان دانشگاهها به جای آموزه های علمی اسلامی قرائتی ایدئولوژیک به ذهن دانشجویان واریز می کنند که نتیجه آن گسترش افراطگرایی و رادیکالیزه شدن نهادهای علمی میشود. روندی که در کشور دوام دار بوده است و تاکنون هیچ برنامه جدی و عملی برای مهار آن طرح ریزی نشده است. همچنین، نفوذ گسترده گروه های افراطی در مدارس دینی کشور که خارج از کنترل دولت می باشد مسیر رادیکالیزه شدن نهادهای آموزشی کشور را هموارتر خواهد کرد . امری که با درنظرداشتن سهیم شدن طالبان در بدنه قدرت سیاسی افغانستان تسهیل تر خواهد شد.