کتابِ «فتح ناپذیر: جنگ بریتانیا در افغانستان، ۲۰۰۱-۲۰۱۴ »
جنگ بریتانیا در افغانستان
۱۳ دی (جدی) ۱۳۹۹ – ۲ / ۱/ ۲۰۲۱
کتابِ «فتح ناپذیر: جنگ بریتانیا در افغانستان، ۲۰۰۱-۲۰۱۴ »
– نام کتاب: “فتح ناپذیر: جنگ بریتانیا در افغانستان، ۲۰۰۱-۲۰۱۴ “
– نویسنده: تئو فارل
– ناشر: Vintage
– سال انتشار: ۲۰۱۸
– زبان: انگلیسی
جنگ بریتانیا در افغانستان
تئو فارل در سال ۱۹۶۷ در دوبلین متولد شد. او کوچکترین پسر گوینده برنامه و اندیشمندِ سیاسی ایرلندی، برایان فارل است. تئو دکترای خود را در بریستول گذراند و سپس وارد دانشگاه بریتانیا شد و در بریستول، بیرمنگام و اکستر به تدریس مشغول شد.
وی به مدت یک دهه استاد گروه مطالعات جنگ در کالج کینگ لندن بود و سرانجام از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ رئیس گروه شد. در این مدت، وی تحقیقات میدانی گسترده ای را در افغانستان انجام داد و به عنوان مشاور ارشد دولت در مورد منازعات و درگیری های این کشور فعالیت کرد. وی همچنین در مذاکرات با رهبران طالبان شرکت داشت. در حال حاضر او رئیس گروه حقوق، علوم انسانی و هنر در دانشگاه ولونگونگ است.
جنگ افغانستان جنگی غیرقابل پیروزی و فتح بود و کتاب حاضر دلیل این امر را به طور قطع توضیح می دهد. به نظر نویسنده، روند جنگ انگلیس در افغانستان می توانست روایتی کاملا متفاوت داشته باشد. نیروهای انگلیسی می توانستند در سال ۲۰۰۲ با انجامِ کاری که مدنظر داشتند، یعنی شکست دادن القاعده، با موفقیت از افغانستان خارج شوند. در عوض، طی سال های پس از آن، انگلیس بهای حضور ویرانگر خود را در ولایت هلمند پرداخت.
با این اوصاف، پس چرا انگلیس در جنگی محکوم به شکست، باز هم به آن وارد شد و در ادامه نیز در آن باقی ماند؟ چرا این چنین چشمگیر و شدید شکست خورد و آیا این کارزار جنگی انگلیس از همان ابتدا محکوم به فنا بود؟
با بهره گیری و استفاده از فرصتِ دسترسی بی سابقه به گزارش های نظامی، اسناد دولتی و شخصیت های ارشد، پروفسور تئو فارل اثر فوق العاده ای را ارائه می دهد. او ریشه های جنگ، و جزئیاتِ کارزارها و مبارزات در طی سال های بعد را شرح داده، و عدم موفقیت غرب در درک پویایی های ای درگیری و منازعات محلی و درس گرفتن از تاریخی که در نهایت منجر به هزینه های سنگین و پیامدهای ویرانگر ناشی از آن شده است را، بررسی می کند.
برای سال ها، انگلیسی ها از شهرتی زبانزد در داشتنِ دست برتر در عملیاتِ ضد شورش برخوردار بودند و کمپین های مبارزاتیِ آنها –در مالایا، کنیا، عمان، ایرلند شمالی – به عنوان موفقیت در شریطی دشوار از جنگ تحسین و تمجدی می شد. اما برخلاف این موارد، معلوم شد که جنگ افغانستان برای انگلیس دردناک بود.
آنها بیش از ۹۵۰۰ سرباز را اعزام کردند که در نهایت این تعداد در سال ۲۰۱۴ به چند صد نفر رسید. آنها با شکست و ناکامی های زیادی در میدان جنگ مواجه شده و بدین ترتیب شهرتِ توان ضدشورشِ انگلیس در عملیات نظامی لکه دار شد. پس از مشارکت در انواع عملیات های ضد تروریستی و فعالیت های پیشروی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵، بیشترین اعزامِ نیروهای انگلیسی در سال ۲۰۰۶ در استان هلمند آغاز شد.
انگلیسی ها بیش از حد خوش بین بوده و از خاطرات افغان ها از امپراتوری خود غافل بودند. آنها با بركنار كردن والیِ ولایت ارباب مواد مخدر، شیر محمد آخوندزاده، مشكل را بيشتر كردند و بخشي از قبيله وی را عليه خود چرخاند. از نظر تاکتیکی می توان گفت، انگلیسی ها به یک رویکرد بیش از حد نظامی روی آوردند و نتوانستند برروی محافظت از مردم تمرکز کنند.
در اواخر این سال، اوضاع آنچنان بد پیش رفته بود که انگلیس در سه توافق نامه بحث برانگیزِ آتش بس از سه ولسوالی -موسی قلعه، سنگین و نوزاد- عقب نشینی کرد. با گذشت زمان انگلیس با منطقه آشناتر و با شرایط وفق یافت. آنها تجهیزات جدیدی را وارد، بالگردهای بیشتری مستقر، و تکنیک های جدید ضد انفجاری جدیدی را توسعه دادند.
بدین ترتیب تاکتیک های ضد شورش آنها بهبود یافت. گردان ها در کل ماموریت های خود به مناطق اعزام شدند تا دانش و اطلاعاتِ صحیحی از منطقه، اتباع محلی و الگوی زندگی آنها به دست آورند. همچنین به منظور به حداقل رساندن تلفات منفی و زیان بار از کشته شدنِ غیرنظامیان، قدرت آتش و جنگ مهار شد. تمرکز بر حمایت از جمعیت در اواخر سال ۲۰۰۸ تأکید و تصویب شد.
جنگ افغانستان
به باور فارل، “تا سال ۲۰۱۰، نیروهای انگلیسی به نتایج قابل توجهی در هلمند دست یافتند و امنیت برای حاكمیت ایجاد، و توسعه را در بسیاری از مناطق استان رونق بخشیدند.” از نکات مهم کتاب فتح ناپذیر، می توان به جزئیات و نکات دقیق نویسنده در مورد تلاش انگلیس در نادعلی، یکی از ولسوالی های مهم ولایت هلمند اشاره کرد.
کتاب فارل اولین روایتی است که تاریخچه کاملی از آنچه در نادعلی طی ۷ سال رخ داده و استقرار چند گردان انگلیسی را توضیح می دهد. این شاید بزرگترین موفقیت تاکتیکی انگلیس در افغانستان باشد. در حالی که تفنگداران آمریکایی جنوب هلمند و مارجه را پاکسازی می کردند و انگلیسی ها نادعلی و بخش مجاور باباجی را پاکسازی می کردند.
فارل معتقد است که منصفانه بگوییم موفقیت های تاکتیکی و عملیاتی انگلیس نسبتا خوب، اما استراتژی کلی، همانطور که از عنوان کتاب وی پیداست، نادرست و گمراه کننده بوده است. دلیل اصلی آن هم “غیبت سیاسی و غرور نظامی” است. کتاب وی روشن می سازد که بخش عمده ای از این شکست، دانش ضعیف از افغانستان و مقاومت در برابر یادگیری بود.
سیاستگذاران و ژنرال های انگلیسی کمترین دانش در مورد افغانستان را داشتند، اما اصرار داشتند که بدون توجه به حقایقی که پیش فرض های آنها را به چالش می کشید، به جلو حرکت کرده و پیشروی کنند. فارل توصیف می کند که افسران انگلیسی چگونه خطاهای اساسی تاکتیکی مرتکب شدند زیرا هلمند را به خوبی درک نکرده بودند.
در سال ۲۰۰۶، فرماندهان انگلیسی به طور ننگین و شرمگینی از طرح دفاع از جمعیت در مرکز هلمند که توسط تیمی از افسران و مقامات غیرنظامی که در این ولایت بررسی و آماده شده بود، منحرف شدند. در عوض، فرماندهان نیروهای انگلیس را برای جنگ با طالبان در مناطق روستایی پخش کردند. (Malkasian, 2018)
تیم ویلاسی از مجله اینترنشنال افیرز(international affairs) در مطلبی جداگانه پیرامون نقد و بررسی کتاب حاضر چنین نوشته است: “بهترین کتاب تاکنون، در مورد جنگ اخیر انگلیس در افغانستان … به زیبایی نوشته شده است … مطالب جدیدی که فارل کشف کرده قابل توجه است. فارب در قالبی روایی، تجزیه تحلیلی دقیق از مبارزات و عملیات نظامی در هلمند از سال ۲۰۰۶ تا پایان آن در هشت سال بعد را ارائه می دهد.
فارل استدلال می کند که انگلیس “وقتی دست برتر را داشت” باید افغانستان را ترک می کرد. با این وجود به طور واقع این احساس وجود داشت که افغانستان می تواند متحول شود. آلمانی ها طرحی را برای گسترش امنیت در سراسر کشور تهیه کردند. اما انگلیس برای تلاش در ولایت هلمند کُند و آهسته عمل کرده و در نهایت موقعیتِ آن به خطرناکترین موقعیت نسبت به همه ی ولایات و مرکز صنعت تریاک، تبدیل شد.
در سال ۲۰۰۶ می دانستیم که طالبان نشانه های احیا و تجدید حیات را ظاهر ساخته اند و وزیر دفاع جان رید، تیم بازسازی ولایتی (پی آر تی) را با آنچه تصور می شد برای حمایت و حفاظت نظامی کفایت می کرد را در هلمند مستقر کرد. فارل تصميم به اعزام نيروها به چهار مركز ولسوالی را به درستي اشتباهِ غیرقابل چشم پوشیِ انگلیس عنوان كرد.
این ها همه در طی چند روز در ماه ژوئن اتفاق افتاد و ظاهرا بین محمد داوود والی هلمند و فرمانده نیروهای انگلیس تصمیم گرفته شد. به گفته ی تیم ویلاسی، برای خود من هنوز مشخص نیست آیا فرماندهی مرکزی دائمی ستاد مشترک ارتش انگلیس واقع در نورث وود با طرف مقابل مشورت و رایزنی کرده بود یا خیر، اما می دانم که وقتی خبر درز کرد که ما بر خلاف این برنامه برای حمله به شمال پایتخت پیشروی کردیم، گروه استراتژی افغانستان (ASG) در دفتر هیئت دولت غافلگیر شد.
طی چند هفته آتی از آن تصمیم صدها افغان کشته شدند. برخی از آنها ممکن است طالبان بوده باشند اما به نقل از ژنرال ریچارد دانات در نهایت ما “بسیاری از کشاورزان را کشتیم”. مطالب جدیدی که فارل کشف کرده قابل توجه است. با خواندن این کتاب ما می فهمیم که تیپ ۱۶ حمله هواییِ ارتش بریتانیا “هرگز طرح یا نقشه (حفظ غیرنظامیان را) نداشت” و اینکه صرف دفاع از تیم بازسازی ولایتی در لشکرگاه مرادِ آنها از وظیفه شان نبوده است. (Willasey-Wilsey, 2018: 1)
همچنین جاستین ماروزی در روزنامه ی ساندی تایمز چاپ لندن نیز دررابطه با کتاب فتح ناپذیر چنین نوشته است: “استادانه، غیر قابل انکار… فارل تمام این برخوردهای نظامی را با شیوه ی قویِ یک رمان نویس ثبت می کند. برای یادآوریِ اهمیتِ نبایدهایِ پیگیری و دنبال کردنِ جنگی در مکانی دور؛ که نسخه ی بهترین تلاش های بسیاری از قدرت های خارجی را در طول قرن ها در هم پیچیده است؛ کتاب فتح ناپذیرِ تئو فارل قطعا آخرین حرف را دراین زمینه می زند.”
و یا رابرت فاکس در روزنامه ی محلیِ ایونینگ استاندارد (Evening Standard) دررابطه با کتاب فارل براین باور است: “مقتدرانه و برانگیزنده … از نظر وسعت و رسایی، این کتاب یک شاهکار استادانه است و باید آن را مطالعه کنید.”
همچنین سیمون جنکینز، در روزنامه ی گاردین نیز معتقد است، این کتاب “شرحی ویرانگر از حماسه ی افغانستان است.”
و یا احمد رشید در نشریه چشم انداز(Prospect) چنین نوشته است: ” کتاب های زیادی در این زمینه نوشته شده است، اما تحقیقات فوق العاده و حیرت آورِ فارل، دید واضح و نوشتار موجز وی احتمالا همه آن کتاب های دیگر را پشت سر می گذارد.”
همچنین شرارد کوپرکولز در مجله ی تایم، دررابطه با کتاب فارل براین عقیده است: “کتابی فوق العاده … این کتاب پر از حکایت هایی است که از صدها مصاحبه سخت کوشانه با بازیگرانی حاضر در میدانِ عملیات جمع آوری شده است. و برای یک فردِ عاشق تاریخ نظامی، این یک حظ و لذتی بالاست… شاهکار فارل باید خوانده شود … باشکوه است”.
اندرو رابرتز، نویسنده کتاب ناپلئون بزرگ نیز دررابطه با کتاب فتح ناپذیر چنین می نویسد: “تئو فارل تاریخی قطعی و صریح از آنچه در واقع در جنگ چهارم انگلیس و افغانستان موثر بود را، نوشته است. دانش جنگیِ وی درباره این مبارزه ی سیزده ساله از مصاحبه با بسیاری از تصمیم گیرندگان اصلی – از هر دو طرف – و همچنین اطلاعاتی دست اول از همه منابع مکتوب ناشی می شود. کتابی غنی، روان و رسا، و خیره کننده، فتح ناپذیر باید توسط سیاستمداران و در آکادمی های نظامی در سراسر غرب مورد مطالعه قرار گیرد. کتاب ها در زمینه ی “چگونگیِ بایدها” فراوان است؛ اما این کتاب نهایی “چگونگیِ نبایدها” را مشخص می کند.”
و در نهایت، پروفسور سرلارنس فریدمن، نویسنده کتاب «استراتژی: یک تاریخچه» براین باور است که: ” این کتاب نافذ و فوق العاده توضیح می دهد که چگونه انگلستان برای مداخله در افغانستان وارد شد، چگونه تلاش کرد تا اهداف خود را محقق کند، و چرا این اهداف محقق نشد. “
منابع
– Malkasian, Carter, (2018), “Unwinnable: Britain’s War in Afghanistan, 2001–۲۰۱۴”, https://ndupress.ndu.edu/Publications/Article/1412987/unwinnable-britains-war-in-afghanistan-20012014/
– Willasey-Wilsey, Tim, (2018), “review of Unwinnable: Britain’s war in Afghanistan 2001-2014”, International Affairs 94(1):217-218