مراکز مدنی غرب کابل: خط مقدم حملات گروه های افراطی به کابل
حمله به کابل
۱۳ دی(جدی)۱۳۹۹-۲۰۲۱/۱/۲
مراکز مدنی غرب کابل: خط مقدم حملات گروه های افراطی به کابل
مراکز مدنی غرب کابل که عمدتا منطقه ای شیعه نشین است، یکی از مناطق آسیب پذیر در برابر حملات گروه های شورشی بوده. چنانکه شاهد حوادث ترورتیستی تکان دهنده ای در این بخش از شهر کابل بوده ایم. چرایی حمله به این بخش و ناکارآمدی دولت در تایمن امنیت غرب کابل یکی از پرسش های جدی در پیوند با این گونه حوادث در این بخش از پایتخت بوده است. به همین جهت برای علل وقوع حوادث متعدد تروریستی در این منطقه به گفت و گو با شهریار آرمان داشنجوی دکترای روابط بین الملل پرداختیم.
۱٫ به عنوان پرسش آغازین و ورود به بحث با توجه به حملات اخیر به مرکز آموزشی کوثر-دانش، این سوال به ذهن میآید که چرا غرب کابل؟
ـ درمورد دلایل این گونه حملات نظرات مختلفی وجود دارد و اغلب از چشم اندازهای هنجاری به آن نگریسته شده است و تحلیل گران مختلف این حملات را غیراخلاقی و غیرانسانی تلقی کرده اند و آن ها را به گروه های افراط گرای مذهبی نسبت داده اند که با شیعیان در افغانستان مشکل مذهبی دارند، درعین حال که این استدلال ها را می توان قابل قبول دانست؛ اما به نظر من ریشه های عمیق تر این گونه حملات به مراکز مدنی شیعیان را باید از چشم انداز دیدگاه های واقع گرایانه هم بررسی کرد. براین باورم که ستیزه ای منطقه ای و فرامنطقه ای میان دولت ها و سازمان های شبه دولت حول محور منافع مادی و معنوی در جریان است که از مردم غرب کابل قربانی می گیرد.
۲ .افغانستان از لحاظ عملکرد دولت ناکارآمد و یا هم شکننده توصیف میشود که فاقد توانایی تامین امنیت و رفاه برای شهروندان به ویژه اقلیت های مذهبی و قومی است. این مسئله منجر به تداوم حملات انتحاری از سوی گروههای افراطی بر علیه آنها شده است. چرا دولت تدبیری برای این مشکل نمی اندیشد؟ مانع چیست؟ ساختار یا مکانیزم؟
همان طورکه در پرسش شما هم آمده است و در پاسخ من به پرسش نخست نیز به گونه ای دیگر بازتاب یافته است، دولت افغانستان یک دولت ورشکسته است، دولتی که در بیست سال گذشته نتوانسته روند ملت ـ دولت سازی را با موفقیت به پیش ببرد و این حوادث پیامدهای چنین شکستی است. دامنه جدال در افغانستان از مرزهای ملی این کشور فراتر رفته است و گویی که این کشور به میدانی برای زورآزمایی میان همسایگان، قدرت های منطقه ای و جهانی قرار گرفته است. شبکه ای از بازوهای نیابتی قدرت های مداخله گر در پایتخت افغانستان مشغول فعالیت هستند که نتیجه تضاد میان کنش آن ها سبب شده است دولت افغانستان را یک دولت ورشکسته بنامیم. پاشنه آشیل دولت های ورشکسته هم همواره در ناتوانی آن ها برای محافظت از حقوق اقلیت ها نمایان می شود. همان طور که افزایش حملات به مراکز مذهبی، آموزشی و ورزشی اقلیت شیعه و دیگر اقلیت ها چنین وضعیتی را به خوبی نشان می دهد.
۳ .موجودیت مذاهب و قومیت های مختلف در کشور چگونه میتواند تهدیدی جدی برای ماهیت و بقا گروههای افراطی باشد؟
ـ افغانستان سرزمینی کثیرالمله است و درطول تاریخ خودش همواره از مکانیزم تعامل مثبت و رواداری بهره برده است و در مقاطع بزرگی از تاریخ نیز موفق عمل کرده است؛ اما سیاسی شدن بیش از اندازه عرصه سیاست، بعداز حمله شوروی و روی کارآمدن حکومت ایدئولوژیک، صحنه سیاست افغانستان را با پدیده جدی و جدیدی روبهرو کرد که از منظر تاریخی هنوز این پدیده توسط کلیت جامعه افغانستانی شناخته و هضم نشده است. از چشم انداز اجتماعی نیز ظهور پرشدت سیاست ایدئولوژیک، شکاف های پرتلفاتی را در اطراف گسل های مذهبی باز کرد که در کنار انشقاقات قومی، این گسل ها بازتر، عمیق تر و خونین تر شدند. فراموش نکنیم که افراط گرایی حاضر در عرصه سیاست بین الملل هم هیزم دیگری به آتش تفرق ها و خصومت های این چنینی افزوده است. عرصه سیاست منطقه و بین الملل هم به شدت در اطراف خطوط انقطاع ایدئولوژیک قطب بندی شده است و در سال های اخیر می بینیم که نرخ رشد اقتدارگرایی در سطح بین الملل بالا رفته و به همین منوال تندروی ها را افزایش داده است. سیاست دولت ترامپ با شعار “اول آمریکا” نقطه عطف این گونه افراط کاری ها و فاصله گذاری ها در سطح سیاست و روابط بین الملل است. این راهبرد حرکت های سخت افزارانه و خشن را در پهنه منطقه خاورمیانه و آسیای جنوب غربی و دیگر نقاط داغ جهان نیز تمویل می کند. مثلث تخاصم ایران، اسرائیل و عربستان سعودی نیز پرتلاطم شده و رقابت میان این کشورها فزونی یافته است. در تعبیری کلی تر، تاثیر همه این عوامل را می توان در صحنه ستیزه ای که در غرب کابل فراهم آمده به روشنی دید و این روند برای آینده افغانستان و حتی منطقه بسیار خطرناک است و یادآوری می کنم که امنیت جهان یکبار دیگر هم از ناحیه مذکور مورد تهاجم قرار گرفته است، به تعبیر دیگر می توانیم بگوییم آتشی که در غرب کابل روشن شده است، ناممکن است که دامن غرب را نگیرد.
۴ .حمله اخیر در غرب کابل علاوه بر چالش های قبل با چالش جدیدی مواجه است. مانند، ابهام در ماهیت گروه حمله کننده.این امر نشان از چیست؟ چرا گروهها دیگر مسئولیت حملات را برعهده نمیگیرند؟ و چقدر میتواند در یافتن راهحل دردسرساز باشد؟
ـ حملات به غرب کابل و به مراکز فعالیت های فرهنگی، آموزشی و ورزشی شیعیان به عنوان برگ هایی برای بازی در میدان مذاکرات صلح استفاده می شود. می دانیم که صلح آمریکا با طالبان روی دیگر سکه صلح اعراب با اسرائیل است و با درک این نکته می توان به راحتی دریافت که چرا این گونه حملات افزایش یافته و چرا کسی مسئولیت آن را به عهده نمی گیرد. ترکیب دموکراسی آمریکایی و دگموکراسی افراطی طالبانی سبب شده است تا از خون مردم بیگناه اقلیت شیعه افغانستان برای آبیاری شجره خبیثه معامله صلح استفاده شود؛ به طور مشخص طرف های افراط گر فکر می کنند که حوزه تشیع افغانستان گلوی آسیب پذیر ایران است و می توان با ضربه زدن به آن، مقاومت ایرانی ها در برابر محور آمریکایی در منطقه را درهم شکست. بنابراین سیاست اعمالی گروه های تندرو حمله به اقلیت شیعه و سیاست اعلانی آن ها عدم قبول مسئولیت است.
۵ .مورد هدف قرار گرفتن گروه های قومی و مذهبی از سوی گروههای افراطی منجر به مهاجرت و خروج آنها از کشور و یا هم کاهش تعداد آنها در کشور میشود. مسئلهای که خواست اصلی طالبان و داعش از حمله به مراکز و نهادهای آموزشی و مذهبی آنهاست. در تازهترین مورد افزایش حملات علیه سیکها و سکوت و ناتوانی دولت منجر به خروج بیسابقه آنها از کشور شده است. این موارد در بلندمدت بر ترکیب قومی، جمعیتی کشور تاثیر خواهد گذاشت. به عبارت دیگر این سکوت از سمت دولت چه تاثیری بر امنیت ملی کشور و موجودیت کشوری به اسم افغانستان می گذارد؟ چشمانداز ثبات و صلح باتوجه به این شرایط چگونه خواد بود؟
ـ فراموش نکنیم که دیگر سیاست زمین سوخته، هراس افکنی و تبعیدهای دسته جمعی در دنیای امروز منسوخ شده است و طالبان و حامیان آن ها هم می دانند که نقش دیاسپوراها در مطالبات اقلیت ها بسیار برجسته است. بدین معنا که فشار بر اقلیت ها و وادار کردن آن ها به مهاجرت به کشورهای همسایه و دیگر کشورها نه تنها نتوانسته است نیات تمامیت خواهان را برآورده کند، بلکه به تشکیل دیاسپوراها و مناطق قدرت خارج از دایره ای انجامیده است که اتفاقا امروز مشکل اساسی سیاستگذاران حذف اندیش هستند. مردم شیعه افغانستان در طول تاریخ این کشور بارها مجبور به کوچ اجباری و جلای وطن شدند؛ اما این مساله نه تنها به تضعیف آن ها در داخل کشور نیانجامید؛ بلکه سبب زایش قدرت نرم درمیان شیعیان مهاجر شد. راهبردهای حمله به گرانیگاه های قدرت نرم شیعیان به خوبی نشان می دهد که تمامیت خواهان چگونه از سیاست های تبعیدگرایانه خود در گذشته آسیب دیده اند. بخش قابل ملاحظه ای از قدرت نرم این اقلیت از داخل سرزمین های شیعه نشین افغانستان نجوشیده است؛ بلکه از تبعیدستان های آن ها سربرآورده است. سمت دیگر این مساله بازمی گردد به این امر که فشار برای مهاجرساختن اقلیت ها به ویژه اقلیت قومی ـ مذهبی شیعیان هزاره سبب شده است بستری مناسب برای ایجاد انجمن های عدالت خواه در سرزمین های دیگر؛ به ویژه در کشورهای غربی شکل بگیرد که این ها توان بالقوه و بالفعلی برای تحت فشار قراردادن تمامیت خواهی دارند و می توانند با توسل به راهبردهایی مانند بدنام سازی، برجسته سازی جنایات انجام شده در داخل افغانستان و شکایت از جنایتکاران تمامیت خواه در دادگاه های بین المللی مشکلات قابل ملاحظه ای برای آن ها به وجود بیاورند. از چشم اندازی واقع گرایانه تنها راه توسعه و پیروزمند شدن افغانستان حرکت به طرف هم پذیری و دوری از سیاست های ناکارآمدی مانند کشتار، تبعید و تبعیض است. افغانستان به سیاست هایی نو و ذهنیتی روزآمد در سطح بازیگران سیاسی نیاز دارد و بر طبل راهبردهای قدیمی کوبیدن حاصلی جز تداوم ستیزه و خسارتمند شدن همه طرف ها به همراه نخواهد داشت. حذف اقلیت های پرتوان و پرجمعیتی مانند هزاره های شیعه از جغرافیای این کشور با توجه به وضعیت جهان امروز راهبردی ناتوان و ناکام است و هیچ کدام از طرف های تمامیت خواه، افتخارطلب، گذشته گرا و نوستالژیست قوم گرا را به اهداف شان نمی رساند. یک مثال ساده و روشن در حمایت از نظرات اظهار شده همین حمله به مراکز مدنی و آموزشی در غرب کابل است؛ درزمانه ای که جهان به خیابانی کوتاه و کم عرض تبدیل شده است، چنین حادثه ای بیشتر از این که سبب هراس باشندگان غرب کابل شود، باعث تلاطم افکار عمومی جهان شد. از سوی دیگر به حوادثی اشاره کنیم که در سفرهای خارجی رئیس جمهور غنی به غرب اتفاق افتاد و در جریان برخی از آن ها انجمن های عدالت طلب شیعیان هزاره انگشت اتهام را در محافل بزرگ به سوی او برداشتند و از سیاست شرمنده ساختن به صورت کارآمدی استفاده کردند. جنبه سوم بیهوده بودن سیاست تبعید این است که هرگونه فشار بر اقلیت ها سبب می شود تا دوسیه های پناهندگی هزاران نفر از افراد این اقلیت ها در کشورهای دیگر پذیرفته شده و عرض و طول دیاسپورای آن ها گسترده تر شود. معنای سیاسی این اتفاق پس لگد شدید تفنگی است که به سوی اقلیت ها شلیک شده است. بنابراین می توان این گونه تحلیل کرد که با نگاهی واقع گرایانه، سیاست حذف نمی تواند منافع هیچ کسی را در افغانستان تامین کند و باید ذهنیت ها به سوی هم پذیری به پیش برود؛ این قاعده یک پیشنهاد ارزشی ـ اخلاقی نیست، بلکه همان طور که شرح دادم یک حقیقت اجبارآمیز واقع گرایانه است. همین جا باید تاکید کنم که از این طرف هم باید راهبردها تغییر کند، تبلیغات پرشتاب، شدید و نادرست در اطراف قدرت نرم شیعیان هزاره در عرصه فرهنگ و دانش نه تنها نمی تواند سبب کاهش خصومت ها شود، بلکه پتانسیل آن را دارد که به موج های خزنده ای از شیعه ـ هزاره هراسی در میان دیگران بیانجامد و زمینه و بهانه را برای اقداماتی از جنس حملات به مراکز فرهنگی و علمی منطقه غرب کابل فراهم کند. ازین رو لازم است تا جهت زمینه سازی درراستای صلح و امنیت، قدرت نمایی و ستیزه باوری از ذهن بازیگران قدرت هم در جامعه شیعه و هم در سطح ملی کنار گذاشته شود؛ وگرنه هر کنش تهاجمی و هراس ناک به واکنش و موازنه در برابر تهدید خواهد انجامید و درازا و عمق فجایع جاری خواهد افزود.
۶ .شروع مذاکرات در دوحه موجی از امیدواریها برای کاهش خشونت در کشور را رقم زد. اما این مذاکرات نه تنها دردی را درمان نکرد بلکه منجر به شدت یافتن جنگ در کشور شد. تاکتیک جدی طالبان بر عدم قبول حملات نیز در این میان دست آنها را برای اعمال تروریستیشان بیشتر از قبل بازگذاشته است. هدف طالبان از این حملات چیست؟ تلاش برای چینش قدرت به میل خود در آینده و یا هم امتیاز گیری از طریق تحت فشار قراردادن دولت؟
تجارب تاریخی و پژوهش های دانش بنیاد در عرصه صلح نشان می دهد که افزایش خشونت در هنگام مذاکرات برای به دست آوردن امتیاز امری دور از ذهن نیست و برخلاف آنچه که در سطح افکار عمومی مطرح شده است، توقف جدال و روی آوردن به آتش بس در مذاکرات فعلی توقعی هنجاری و ارزش باورانه است؛ اما آن گونه که تحولات در اطراف میز مذاکرات در دوحه نشان می دهد، معیارها و قواعد بازی بسیار واقع گرایانه و خشن هستند. هیچ کدام از طرفین باور ندارند که استفاده از استدلال، حسن نیت و اخلاق به تنهایی می تواند باعث تقسیم قدرت و تامین منافع آن ها شود. از منظر طالبان اگر به این امر نگاه کنیم، این گروه اگر دست از جنگ و تهدید بردارد؛ امکان این که به خواسته های خود از طریق دیپلماسی، گفتگوی مسالمت آمیز و خیرخواهی برسد، بسیار ناچیز است. از سوی دیگر درصورتی که جبهات ستیزه داغ نباشد و طالبان به آتش بس تن بدهند، چه توان و نیرویی حکومت کابل را به تقسیم قدرت وادار خواهد کرد. سیاست قدرت، تقسیم قدرت و به دست آوردن آن تابع قواعد خشن و غیراخلاقی واقع گرایانه است و به نظر من این نبردها با پیشرفت مذاکرات فزونی خواهند یافت و مقابله به مثل لاجرم حکومت کابل هم آتش جنگ را افروخته تر خواهد کرد. کابل به هیچ عنوان قصد ندارد قدرت را با طرف دوم تقسیم کند و با تمام توان به حملات طالبان برای رسیدن به سهمی کلان از کیک قدرت، با ضدحمله پاسخ خواهد داد و این کار تا زمانی ادامه خواهد یافت که یکی از طرفین ادامه این روند را به سود خود نداند و کوتاه بیاید و یا طرف سومی قدرتمند و بااراده وارد معرکه شود و به خصومت ها پایان بدهد. من چندان به بهبود وضعیت امنیتی خوشبین نیستم و نیاز می بینم که جامعه جهانی برای توقف ماشین کشتار به هردوطرف مذاکره فشار بیاورد.
۷ .این حملات و سکوت دولت تا چه اندازه بر نقش نهادهای امنیتی تاثیرگذار خواهد بود؟ احتمال بالا گرفتن نیورهای خودجوش برای از خود در مناطق مختلف کشور و تشکیل روندهای موازی در برابر نهادهای امنیتی کشور چقدر بالا خواهد بود؟
حکومت فعلی کابل با توجه به قاعده بازی قدرتی که در اطراف مذاکرات صلح شکل گرفته است، ناچار است دربرابر حملاتی از این دست سیاست کوچک انگاری را انتخاب کند و به طرف مقابل پیام بدهد که با انجام چنین حملاتی امکان به دست آوردن هیچ امتیازی وجود ندارد؛ اما ازسوی دیگر با تبلیغ در حاشیه این تلفات، تلاش می کند امتیازاتی به دست آورده و با بدنام کردن طرف مقابل، تهدید ایجاد شده را به فرصت تبدیل کند. از جانب دیگر حکومت فعلی با تحولاتی که در سال های اخیر اتفاق افتاده است، دچار چند دستگی شده و هر کدام از بخش های آن به منافع جزئی خود می اندیشند و شماری از آن ها سعی دارند با حرکت به سوی طالبان امتیاز بگیرند. تحلیل من از اوضاع کنونی این است که مردم شیعه و هزاره به راحتی دست به اسلحه نخواهند برد و بخش های بزرگی از جامعه مذکور از روندهای سیاسی برای حل مشکلات حمایت می کنند و هنوز هم عقیده دارند پشتیبانی از حکومت فعلی کابل بهترین گزینه برای تامین امنیت است.
۸ .چشمانداز و آینده وضعیت گروههای قومی در کشور چگونه خواهد بود؟
ـ همان گونه که گفتم هنوز بسیاری از رهبران، روشنفکران، متنفذین، جامعه مدنی و مردم هزاره و شیعه راهبرد حمایت از حکومت فعلی کابل را ارزشمند می دانند و آستانه تحمل خود را بالاتر نشانه گذاری کرده اند؛ اما این شرایط با اتفاقاتی که درحال افتادن است بسیار شکننده شده است و هرآن ممکن است حادثه ای داخلی و یا خارجی زمینه را برای تغییر فاز آماده کند و مردم این اقلیت را وادار به واکنش سخت در برابر تهدیدهای امنیتی کرده و آن ها را وارد خودتامینگری امنیت کند؛ البته نباید فراموش کرد که اقلیت های قومی دیگر هم از این قاعده مستثناء نیستند و رهبران و روشنفکران آن ها درحال دیدبانی اوضاع هستند؛ هیچ تعهدی برای زندگی کردن در ناامنی و قربانی شدن از سوی هیچ اکثریت و اقلیتی وجود ندارد.
باهمه این احوال نمی توان به چشم اندازهای جدیدی که درسطح سیاست منطقه و جهان به وجود آمده است، بی توجه بود. تغییراتی که با پیروزی رقیب ترامپ در سطح حکومت ایالات متحده آمریکا به وجود آمده است، بدون شک بر روند تحولات منطقه خاورمیانه و به ویژه افغانستان بی تاثیر نخواهد بود. به همین سبب بیم و امیدهای زیادی در حاشیه این رخداد به وجود آمده است و از دیدگاهی خوشبینانه می توان گفت که اتفاقات به سوی شیب نزولی اقتدارگرایی در جهان به مشاهده می رسد و در داخل افغانستان نیز ازدیاد حملات به هدف های ملکی از بعدی خاص می تواند به خشم انحصارطلبان از تغییر شرایط به زیان آن ها تعبیر شود.