فرهنگ و اجتماعسر تیتر خبرهانخستین خبرهایادداشت ها

آزمون و خطای وضعیت تاریخ نگاری در افغانستان: کارنامه ای قابل قبول یا وضعیتی مردود؟

تاریخ نگاری در افغانستان

۲۲ دی(جدی)۱۳۹۹-۲۰۲۱/۱/۱۱

آزمون و خطای وضعیت تاریخ نگاری در افغانستان: کارنامه ای قابل قبول یا وضعیتی مردود؟

مقدمه

ادوارد اچ. کار می گوید:« تاریخ نگاری یک روند مداوم تعامل بین مورخ و حقایق او، گفتگوی بی پایان بین حال و گذشته است». تاریخ افغانستان به عنوان یک کشور، بعد از تأسیس در سال ۱۷۴۷ توسط احمدشاه درانی آغازشد؛ اما میراث غنی این کشور به چندین قرن پیش بر می‌گردد. در حقیقت، اثبات وجود بشر در این سرزمین را می توان حداقل به ۵۰ هزار سال پیش بازگرداند: جوامع کشاورزی این منطقه از نخستین جوامع جهان بودند و فرهنگ شهرنشینی بین ۳۰۰۰ و ۲۰۰۰ قبل از میلاد ظهور کرد.

درک سفر تاریخی افغانستان مستلزم درک جغرافیای منحصر به فرد آن، یعنی موقعیت استراتژیک آن در قلب آسیا است. «دروازه‌ی» به هند، چین، خاورمیانه و غرب، افغانستان بزرگترین تمدن ها از جمله یونانیان-باختریان، کوشانیان، یفتلیان، صفویان ، غزنویان، هوتکیان و درانیان را در خود جای داده است که همه میراث فرهنگی غنی‌ای را بجا مانده اند. اما با وجود این میراث غنی، در این زمینه‌ها سابقه مکتوبی کمی وجود دارد. در عوض، تاریخ از طریق داستان سرایی، با گوینده داستان که مستند وقایع با محوریت شخصیت‌ها بودند و بنابر دیکتۀ دیدگاه حکام و محاکم آنها نوشته شده، روایت می شد.

دهۀ ۱۹۶۰ اصلاحات در آموزش و ایجاد پوهنتون‌ها، کتابخانه‌ها و تحقیقات باستان‌شناسی را به همراه داشت. پوهنتون کابل که در سال ۱۹۳۲ تأسیس شد، به مکانی پویایی مبدل گردید که محصلان بر علاوه فراگیری علوم طبیعی در معرض سیاست و تفکر فلسفی قرار گرفتند. این پوهنتون با دانشمندان تحصیل کرده‌ای خارجی که به تحقیق، انتشار و ترجمه مشغول بودند، شکوفا گردید.

با آغاز جنگ این روند مترقی به طور ناگهانی محدود شد. بیش از چهار دهه جنگ نه تنها زیرساخت‌های افغانستان را نابود کرد، بلکه حافظه فرهنگی جمعی را با تخریب کتابخانه‌ها، موزیم‌ها و دیگر اماکن یادگیری تاریخی تهدید نمود. فشارهای دوران جنگ و تلاش برای بقا، جوانان افغان را مجبور ساخت تا بگونۀ عمیق در گذشته خود فرو نروند. اکثر دانشمندان مشغول مطالعه افغانان و تاریخ افغانها، خارجیانی بودند که بیرون از سرحدات کشور، زندگی می‌نمودند و باعث می‌شدند تولید ادبیات علمی از بین رفته و غیرقابل دسترس شود. در داخل کشور، وقتی صحبت از مطالعه بومی و معاصر تاریخ افغانستان میگردید، کمبودی بیشتر مشخص می شد(Insan,2021).

به عبارت دیگر، سرنوشت تاریخ مکتوب افغانستان مسیر همواری را طی نکرده و با پیشرفت یا افول دولت افغانستان ارتباط نزدیکی دارد. از طرف دیگر، روند نوشتن تاریخ در افغانستان در گذشته بیشتر از آنکه بیانی دقیق و بی طرف از آنچه رخ داده باشد،گاهی خالی از سمت گیری های شخصی نبوده است. چنانکه محمد آصف آهنگ در کتاب تازه خود با عنوان«تاریخ افغانستان: یادداشت ها و برداشت ها» می گوید: «مورخین ما از عهد نوشتن سراج التواریخ تا ختم دوره صدارت سردار محمد داوود خان در نوشتن تاریخ کشور ما که تحت نظر دولت بود، نتوانسته اند حقایق را طوری که بوده، بیان کنند».

سیر تاریخیِ تاریخ نگاری در افغانستان

 کتاب های ارزشمندی از تاریخ افغانستان به قلم نویسندگان برجسته ای چون فیض محمد کاتب، صدیق فرهنگ، غلام محمد غبار و محمد حسن کاکر نوشته شده است. در حقیقت، مورخان رسمی و غیررسمی افغانستان برای تشویق ملی گرایی و مشروعیت بخشیدن به فعالیت های ملت سازی حاکمیت تحت سانسوری شدید، تاریخ را نوشتند. در آغاز قرن بیستم، فیض محمد کاتب، مورخ دربار، کتاب سراج التواریخ، سیر تاریخ افغانستان در قرن هجدهم و نوزدهم را تألیف کرد؛ اثری معتبر و موثق که در سه جلد منتشر شد. کار وی تحت نظارت و بررسیِ امیر حبیب الله (۱۹۱۹-۱۹۰۰)، امان الله خان (۱۹۲۹-۱۹۱۹) و محمود طرزی مورد بازنگری و سانسور قرار گرفت تا اینکه این روند توسط نادرشاه (در حدود سال های ۱۹۳۳-۱۹۲۹) ممنوع شد.

در زمان نادرشاه، انجمن ادبی کابل “برای بررسی و روشن سازی میراث تاریخی افغانستان؛ مطالعه و ترویج ادبیات و فرهنگ عامیانه افغانستان؛ ایجاد و ترویج زبان پشتو؛ و گسترش دانش در مورد افغانستان و فرهنگ آن؛ تأسیس شد. نادرشاه درصدد ترویج تاریخ نگاری به منظور مشروعیت بخشیدن به رژیم خود بود و به همین دلیل همه نشریات تحت کنترل شدید دولت بودند. از دیگر سو، در دهه ۱۹۶۰، کتاب افغانستان در مسیر تاریخ توسط غلام محمد غبار مورخ تاریخ سوسیالیستی افغانستان  ارائه شد. پس از پذیرش اولیه برای انتشار توسط وزارت اطلاعات و فرهنگ در سال ۱۹۶۷، اندکی بعد توزیع آن ممنوع شد. نسخه های آن اما به طور گسترده در خارج از کشور خوانده و به صورت قاچاق نیز در افغانستان توزیع شد.

 از دهه ۱۹۸۰، در طی جنگ شوروی و افغانستان، تاریخ نویسی افغانستان برآن شد تا نسخه های رسمی روایت ملی افغانستان را به دو شکل رسمی و غیررسمی “اثبات” یا “رد” کند. در طول دولت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA)، افغان ها و اعضای مجاهدین تاریخ خود را روایت کردند که، بیشتر بر فعالیت های آنها علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی شوروی در محیط هایی بدون سانسور مانند ایران و پاکستان متمرکز بودند. این گروه ها از رسانه های چاپی برای مقابله با تبلیغات کمونیستی و بیان آنچه که ضروری ترین موضوعات گزارش نشده در مورد جنگ شوروی و افغانستان بودند، استفاده کردند.

سال های اشغال شوروی ادبیاتی تاریخی را در میان برخی افغانان ایجاد کرد، کسانی که از کشور و از سانسور دولت سوسیالیستی و متعاقبا حکومتی طالبانی گریخته بودند. همانطور که طرزی اظهار داشت، این فاصله به افغان ها “آزادی نوشتن در مورد کشورشان بدون ترس از آزار و اذیت و همچنین استفاده از جریان تاریخ نویسی را فراهم آورد تا مبارزه ملی یا اهداف محلی، قومی یا منطقه ای خود را با تکرار و سرعتی که پیشتر تجربه نکرده بودند، مشروعیت بخشیده و انتشار دهند.”

پس از آن نیز از سال ۲۰۰۱، بانیانِ ایجاد دولت مدرن، من بابِ وحدت ملی سعی در ایجاد تاریخ ملی داشته اند. امروز می توانیم به گونه ای در مورد افغانستان صحبت کنیم و بنویسیم که برای ایدئولوژی ملی گرایانه حیاتی و لازم می باشد و توسط دولت سانسور نشود. باید در نظر داشت که بهبود و حرکتی رو به جلو، از طریق فراموشی جمعی درقبالِ وحدت ملی حاصل نمی شود. ما باید بدانیم که نارضایتی های قدیمی از کجا ناشی می شود، اشتباهاتی که دولت ها مرتکب شده اند و اتفاقاتی که در تاریخ کشور افغانستان شکل گرفته است. فقط از این طریق می توان با هدف مشترک در برابر تصمیمات چالش برانگیز ایستاد(Ebtikar,2019)

 تاریخ نگاری کشور: کارنامه ای قابل قبول یا وضعیتی مردود

بنابراین، طی سال های اخیر، مطالعات تاریخ نگاری افغانستان افزایش یافته است. محققان در مورد تعداد قابل توجهی از آثار، تجزیه و تحلیل های کلانی را انجام داده و برخی از ویژگی ها و تفاوت های مشترک آنها را تبیین کرده اند. این مقایسه ها توجه ویژه ای به سبک شناسی و مسئله ملی گرایی معطوف ساخته است؛ به ویژه دررابطه با اینکه چگونه مورخان افغانستان از نظر مکانی و تاریخی افغانستان را مفهوم بندی کرده، و همچنین معنای “افغان” بودن آنها چیست. این تحقیقاتِ اخیر در نشان دادن اجماعی گسترده در مورد برخی از وقایع تاریخی، مانند جنگ اول انگلیس (۱۸۴۲-۱۸۳۹)، به عنوان نقاط ثقلی در  بیان ملی گرایی افغانستان، دستاوردها و موفقیت های قابل توجهی را داشته است.

با این حال، تحقیقات کمی فراتر از تصدیق این ویژگی مشترک ملی گرایی پیش رفته است تا دریابد که چگونه مورخان افغانستان در بازنویسی و تفسیر خود این وقایع اصلی با یکدیگر درگیر شده اند و برخورد داشته اند. به عنوان مثال فیض محمد كاتب (۱۸۶۲ / ۳–۱۹۳۱) و غلام محمد غبار (۱۸۹۸–۱۹۷۸)، دو نفر از برجسته ترین مورخان افغانستان در قرن بیستم بوده و مسلما بیشترین استناد مورخان غربی از این دو مورخ بوده است.

چنانچه مک چسنی[۱] از داستان فیض محمد كاتب را پرده برداشته و كار پیشگامانه او، یعنی سراج التواریخ، كه تحت نظارت و بررسی حاكم محمدزی، امیر حبیب الله خان نوشته شد را، ترجمه كرده است. غبار و اثر اصلی او افغانستان در مسیر تاریخ، ۱۹۶۷؛ نیز مورد توجه علمی قرار گرفت. جلد دوم تاریخ وی (۱۹۷۳)، که جزئیات وقایع سیاسی در زمان زندگی او را شرح می دهد، حدودا در سال ۲۰۰۱ ترجمه شد. برای مورخان قرن بیستم افغانستان، جگ اول افغان و انگلیس (۱۸۴۲ تا ۱۸۳۸) اولین لحظه ای بود که افغان ها شور و اشتیاق خود برای استقلال در جهتِ شکست امپریالیسم اروپا را به کار گرفتند.

قیامی که اشغال انگلیس را برچید، به عنوان جهادی ملی، یا به عبارت دقیق تر، یک جهادِ غیر قومی خاص شناخته می شود که توانست بر سلاح های پیشرفته و منابع مالی یک امپراتوری اروپا غلبه کند. به باور برخی، شاید به این دلیل که کاتب و غبار از این تعبیر آرمانی استفاده کردند مورخان غربی توجه قابل توجهی به تفاوت های اساسی در نحوه ارائه این نویسندگان نداشته اند. در مقابل برخی دیگر معتقدند که بالعکس، این مطالعه استدلال می کند که کاتب و غبار با روش های کاملا متضاد این قیام را به عنوان یک تمثیل تاریخی به کار می گیرند(Bakhtary,2018).

بنابراین، سرنوشت تاریخ مکتوب افغانستان از یک سو با پیشرفت و توالی و از دیگر سو با واپس روی و سیرقهقراییِ توانایی دولت افغانستان در همزیستی با گذشته خود به همان اندازه ی زیستن در حال حاضر، پیوند خورده است. به طور کلی می توان گفت تاریخ نگاری افغانستان (Afghan historiography)، در هر دو نسخه ی رسمی و غیررسمی خود، سعی در “اثبات” یا “رد” نسخه های رسمی از روایت ملیِ در حال تکامل افغانستان داشته است تا اینکه، به قول ادوارد اچ کار[۲]، “روندی مداوم از تعامل بین مورخ و حقایق او، و گفتگویی بی پایان بین حال و گذشته باشد”. “علی رغم آزادی های بی سابقه بیان و قرار گرفتن در معرض متدها و روش های بین المللی برای تحقیق، هنوز به نظر نمی رسد که افغانستانِ پس از طالبان با گذشته خود کنار آمده باشد. این کشور همچنان ضمن آنکه می خواهد در ساختارشکنی یا بازآفرینی تاریخ خود به جلو حرکت کند، در یک روند و پروسه ای خاص تسخیر شده است: روایت های رسمی افغان همچنان دوره خشونت آمیز و تفرقه انداز که با کودتای ۱۹۷۳ به نظام سلطنتی کشور پایان داد را، کمرنگ یا نادیده می گیرند(Tarzi,2013).

با این حال،  به باور برخی دیگر  از پژوهشگران، تاریخ نگاری معاصر افغانستان از سال های هشتاد قرن گذشته تا به امرز با سرعت چشمگیری دچار دگرگونی های ژرف شده و در جریان یک نسل گذشته گونه های جدید و متفاوتی از آن شکل گرفته که موجب تکانه های نیرومندی در عرصه مطالعات افغانستان، تحلیل و ارزیابی تحولات سیاسی و اجتماعی این کشور در دو قرن اخیر و در نهایت”درک هویت افغانی” شده است. دوره جنگ با اتحاد جماهیر شوروی، مهاجرت میلیون ها افغان به خارج از کشور و ظهور «تروریسم و طالبانیسم» ساختارهای اجتماعی افغانستان را به شکل بنیادی متحول ساخت و باعث شد تا نوشتارهای تاریخی معاصر افغانستان از قالب ملی گرایی تک بعدی بیرون شده و برای اولین بار تنوع فرهنگی و اجتماعی مخصوصاً گفتمان تاریخی افغانستان در سطح حوزه فرهنگی آن مورد توجه قرار گیرد.

شاید این تغییر را بتوان بزرگترین تحول در عرصه تاریخ نگاری در افغانستان عنوان کرد که به نوبه خود تاثیرات عمیق را بر دیگر بخش ها برجا گذاشته است.البته این تحول به معنی این نیست که تاریخ نگاری پیش از جنگ افغانستان دیگر جایگاه خود را از دست داده است. هنوز حضور قدرتمند روایت های تاریخی قبل از جنگ در گفتمان تاریخی و هویتی افغانستان محسوس بوده و در نهادهای آکادمیک دولتی، مهمترین روش شناخت تاریخ افغانستان تلقی می شود و همچنین بخش قابل ملاحظه ای از آثاری که در چند دهه گذشته توسط مورخین افغان در مورد تاریخ و تاریخ نگاری افغانستان تولید شده، مبنای شان تاریخ پیش از جنگ کشور است(شریفی،۱۳۹۵).

منابع

۱ .آهنگ،محمد آصف(۱۳۹۹)،«تاریخ افغانستان: یادداشت ها و برداشت ها»، کابل: نشر واژه.

۲ .شریفی،عمر(۱۳۹۵)،«حسن کاکر و نقش وی در تحول تاریخ نگاری معاصر افغانستان»، قابل دسترس در: https://www.bbc.com/persian/afghanistan-38625509

۳ .Bakhtary, Elham,(2018) “Fayz Mohammad Kāteb and Gholām Mohammad Ghobār’s Divergent Allegories of an Afghan Rebellion”, Journal of persianate studies, No.11 ,pp.203–۲۲۳٫

۴ .Ebtikar,Munazza,(2019) “۱۰۰ Years of Afghanistan History in Writing”, https://areu.org.af/100y/.

۵ .Insan,(2021), “Why History”, http://history-week.insan.af/en?s=09.

۶ .Tarzi, Amin, (2013), “The Maturation of Afghan Historiography”, International Journal of Middle East Studies, Vol. 45, No. 1.

[۱] McChesney

[۲]  Edward H. Carr

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا