سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماع

غیریت‌سازی و دیاسپورای فرهنگی در افغانستان

۲۲ فروردین(حمل)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۴/۱۱

غیریت‌سازی و دیاسپورای فرهنگی در افغانستان
فرهنگ افغانستانی

مطالعات پسااستعماری به‌خصوص در چند دهه اخیر و از ۱۹۷۰ میلادی با پایان دوران استعمار شرق، علی‌الخصوص مستعمره‌های بریتانیا با عنوان «ادبیات مشترک‌المنافع» وارد حوزه مطالعات اکادمیک شد. نشان دادن تأثیرگذاری امپریالیسم فرهنگی بر فرهنگ زیست و زندگانی مردم در جوامع در حال توسعه، تشکیل هویت‌های جدید اما مصنوعی، رویکردی جدید بر شرق‌شناسی از منظر دیدگاه‌های طبقه الیت شرقی (ادوارد سعید، فرانس فانون، هومی بابا و …) و به‌چالش‌کشیدن برساخته‌های قدرت استعماری و پسااستعماری و البته موارد دیگری، اصلی‌ترین اهداف مطالعات پسااستعماری را تشکیل می‌دهند. در جوامع شرقی در حال توسعه، ادبیات پسااستعماری بیشتر بر دغدغه و غلبه بر غربی‌سازی شرق، تأثیر اجتناب‌ناپذیر فرهنگ صادراتی غرب بر فرهنگ شرقی و بسترسازی به‌منظور گسترش پدیده تقابل دوگانه ما و دیگران (غیریت‌سازی = خود-دیگری) می‌پردازد. مقابله با گسترش تقابل دوگانه (خود-دیگری) با تبدیل شدن فرهنگ غربی به مجموعه‌ای از ارزش‌ها و به راحتی پذیرفته شدن فرهنگ حاکم غربی به عنوان فرهنگ قدرتمند، یکی از چالش‌های بزرگ پیش روی شرق‌شناسان شرقی( نه شرق‌شناسان غربی) و روشنفکران شرقی است. نظریه‌پردازان شرقی در حال تلاش برای بازنمایاندن جهان تاریخی شرق در برابر فرهنگ اروپامداری هستند؛ شناخت و بررسی امروز این جوامع، بازگشت به گذشته تاریخی (دوران شکوهمند فرهنگی گذشته) و سپس بازگشت به زمان حال، رویکردی است که به نظر می‌رسد تا حد قابل توجهی به ایستادگی مردم در برابر پدیده غربی‌سازی کمک کرده است. مقاومت و مبارزه با فرهنگ بیگانه غربی و پذیرفتن واقعیات و وضعیت موجود شرق به منظور اصلاح آن و بازشناسی تجربه‌های زنده شرق، به عوامل بازدارنده تقابل دوگانه (خود-دیگری) بدل شده‌اند که در برخی کشورهای حوزه عرب، هند و مخصوصا کشور ایران تا حدی کارآمد بوده است. علت کارآمدی این روش از مبارزه با فرهنگ حاکم غربی، تقویت دانش به عنوان یک ابزار بدیل که بربنیاد تأویل حال (زمان حاضر) جامعه استوار است، و ایجاد شرایط و موقعیت‌های انگیزشی و تشویقی برای تلاش بر عدم وابستگی (اقتصادی-فرهنگی) به فرهنگ بیگانه است که در کشورهای مختلف منطقه بازتاب‌های اقتصادی-فرهنگی گوناگونی داشته، از جمله دامن زدن به پدیده ناسیونالیسم ملی-محلی به عنوان یکی از دامنه‌های مخرب ناشی از بازگشت به گذشته و پیوند آن با واقعیت امروزین جوامع در حال توسعه.

با این‌حال در این مطلب برای شناخت پدیده «دیگری» و دیاسپورای فرهنگی در داخل کشور، از منظر مفاهیم غیریت‌سازی و نسخ به عنوان دو عامل محوری تفسیر وضعیت حال افغانستان پرداخته شده است. تقابل دوگانه (خود-دیگری) در کشور افغانستان با پدیده جداسازی فرهنگی-زبانی میان طبقه الیت و توده – صرف نظر از قوم و قبیله افراد – در حال گسترش است. تقابل دوگانه خود-دیگری که کم‌تر یا بیشتر آگاهانه صورت می‌گیرد میان گروهی از افراد با گرایشات و علاقه‌مندی‌های مختلف تمایز قائل می‌شود. مبنای این تمایز می‌تواند دوگانه دیگری چون بهتر-بدتر باشد که منجر به کناره‌گیری از گروه خاصی از افراد می‌شود، افرادی که پس زده یا نادیده گرفته شوند چنانچه در اقلیت قرار داشته باشند به حاشیه می‌روند و اگر در اکثریت قرار داشته باشند گروه بهتر یا «خود»، خودش را در حاشیه قرار می‌دهد و این امر آگاهانه صورت می‌گیرد. به بیان دیگر، تبعیضی هوشمندانه و آگاهانه به منظور تفکیک بهتر از بدتر از هر دو جانب اعمال می‌شود. این تفکیک و تبعیض هوشمندانه در افغانستان میان طبقه الیت و توده مردم، بارها در تاریخ صدسال گذشته کشور به عرصه ظهور و عمل رسیده است. اما در دوران معاصر، زمانی‌که اروپا رهبری غرب (فرهنگ حاکم و ارزشمند) را به ایالات متحده امریکا منتقل کرد، در قلمرو مطالعات شرق‌شناختی زبان انگلیسی به شعاع اصلی تجزیه و تحلیل فرهنگ شرق بدل شد. در کنار مسأله محو اهمیت زبان‌های بومی و ملی، چنانچه فرانس فانون از آن به عنوان ایجاد نوعی حالت احتضار مداوم در برابر فرهنگ قبلی و نه نابودی آن یاد می‌کند، گروهی که به لحاظ فرهنگی و زبانی توانسته به خوبی به انقیاد فرهنگ بیگانه در آید، با پیروی و الگو قراردادن آن فرهنگ سعی می‌کند خودش را از توده جدا ساخته و مرزهایی ذهنی میان خود و دیگری ایجاد کند. فریفتگی در برابر فرهنگ بیگانه و غرب‌زدگی در جوامع جهان سوم و توسعه نیافته نمودهای گوناگانی دارد، مثل اجتناب از تکلم و کتابت به زبان‌های رسمی داخلی، جای‌گزینی سنت‌های فرهنگی غربی در برابر سنت‌های شرقی و بومی، تلاش برای دست‌یابی به هویت جدید و ترک هویت قبلی عمده‌ترین مواردی است که حداقل در تاریخ دو دهه گذشته افغانستان به شدت و جدیت نمود پیدا کرده و عادی‌سازی شده است. به عنوان مثال، در زمان قدرت شوروی سابق در افغانستان، با آن‌که تدریس و یادگیری زبان روسی به یکی از دغدغه‌های بزرگ طبقه الیت و دولت‌ تبدیل شده بود، اما کتابت و مکالمات رسمی دولتی کماکان به زبان‌های رسمی داخلی صورت می‌گرفت؛ اگرچه کمی پیشتر از آن و در زمان پادشاهی ظاهرشاه، یادگیری زبان فرانسوی در کنار زبان فارسی نمادی از تجدد و مدرنیته برای طبقه الیت محسوب می‌شد، اما آنچه در بیست سال گذشته در افغانستان اتفاق افتاده پرده از انقیاد و پراکندگی فرهنگی عظیمی برمی‌دارد که دولت و طبقه الیت در قدم نخست باعث و بانی آن هستند. تکلم به زبان انگلیسی، عدم علاقه نویسندگان و روشنفکران به نگارش به زبان‌های رسمی، تبدیل‌‌شدن زبان انگلیسی به زبان اصلی در نامه‌نگاری‌های دولتی و اداری، ضعیف‌ترشدن روزافزون زبان‌های رسمی داخلی، عدم تولید و محتوای علمی به زبان‌های داخلی در عوض تولید محتوا به زبان انگلیسی و باب‌شدن این امر میان روشنفکران و سیاستمداران افغانستان در شرایطی شکل گرفته است که اکثریت جامعه کم‌سواد و بی‌سواد است و زبان انگلیسی مرزی حایل میان فرد بادانش و متجدد از فرد بومی کم‌سواد یا توده ایجاد کرده است. طبقه الیت در افغانستان با قراردادن خودش در معرض انقیاد فرهنگی توسط فرهنگ حاکم و قدرتمند غرب و در تبانی با سلطه فرهنگی بیگانه دست به نابودی فرهنگ خودی می‌زند و به این منظور ابزارهای کافی و لازم را نیز در اختیار دارد. چنین امری نه‌تنها منجر به گسترش تقابل دوگانه (خود-دیگری) شده است، بلکه از شیوع نوعی دیاسپورا و پراکندگی فرهنگی در داخل کشور ندا می‌دهد. طبقه الیت به واسطه ابزارهایی که در اختیار دارد، نه تنها به شکل گیری نوعی دیگر از بورژوازی در جوامع توسعه نیافته دامن می‌زند، بلکه توده را نیز تشویق می‌کند تا راه آنان را در پیش گیرند و با تقلید از عناصر فرهنگی غربی دست به تمایز میان خود و دیگران بزنند. نتیجه چنین برخوردی توزیع ناعادلانه آگاهی میان مردم است و عامل آن تولید محتوای علمی و فرهنگی به زبانی غیر از زبان‌های رسمی است زیرا صرفا کسانی می‌توانند از دانش و اطلاعات آن بهره برند که به آن زبان مسلط باشند، به بیانی دیگر ترویج زبانی که توده فاقد آن است. از این رو طبقه الیت و روشنفکر منجر به شکل‌گیری نوعی از دیاسپورای فرهنگی در داخل کشور شده است. این طبقه که هم به لحاظ زبانی، فرهنگی و نحوه زیست، خودش را جدا از فرهنگ حاکم در جامعه می‌داند (صرف نظر از سنت‌های ناپسند اجتماعی و فرهنگی)، به دنبال راهی است تا با دست‌یابی به یک هویت جدید از شر هویت قبلی که او را با فرهنگ توده پیوند می‌زند، رهایی یابد. از این‌رو با مطالعه رفتار، زبان و ذهنیت استعمار شده (ما در اینجا مفهوم استعمارفرهنگی را در نظر می‌گیریم) و رابطه او با استعمارگر، پی خواهیم برد که استعمارشده (طبقه الیت و برخی روشنفکران) با اقتدار فرهنگی خود هرگز به دنبال راهی برای رهایی از دوگانه خود-دیگری نیست، زیرا او خودش را با دیگری هرگز برابر نمی‌داند. بنابراین هویتی که گروه متمایز برای خود رقم می‌زند، هویتی اصلی و اصیل نیست، زیرا برای حفظ آن هویت، به حضور مستتر و نزدیکی با استعمارگر نیاز دارد. در این شرایط اگر گروه متمایز توسط توده نفی شود هرگز او را سرخورده و عصبانی نخواهد کرد، اما نفی‌شدن توسط استعمارگر به خشم و نفرت استعمارزده می‌افزاید. این موضوع باعث شده تا استعمارزده نهایت تلاش خود را به منظور جلب توجه استعمارگر به کار اندازد و توجه او را به دانش، رفتار و اندیشه خود معطوف سازد، زیرا تنها راهی که متضمن حفظ هویت ساختگی جدید برای گروه متمایز است همین تقلید و نزدیکی با استعمارگر است. ادعای این امر نیز کتابت و نگارش به زبان انگلیسی در داخل افغانستان برای مردم افغانستان، تنظیم تاریخ کاری بر اساس تقویم میلادی یا تجلیل از جشن‌های ملی و سنتی غربی است.

چنانچه از منظر گذراندیم، سلطه و قدرت حاکم غربی در دو دهه گذشته در افغانستان توانسته دست به انقیاد فرهنگی بزند؛ بدین منظور، نه تنها دولت که نیاز شدیدی به نزدیکی و تقلید از غرب دارد، بلکه طبقه الیت و روشنفکران افغانستان نیز چون عواملی وابسته به فرهنگ غربی، بستر تدوام سلطه فرهنگی غرب را ایجاد کردند و نتیجه چنین رفتاری نسخ فرهنگ حاکم، دامن‌زدن به پدیده تقابل دوگانه خود-دیگری و ایجاد هویت‌های ساختگی و وابسته شد که در این مطلب برای نمونه، بازتاب تأثیرپذیری از زبان‌های بیگانه در برابر زبان‌های رسمی داخلی به نقد و بررسی گرفته شد. دیاسپورای فرهنگی که عامل شکل گیری آن تبعیت و تقلید از فرهنگ استعمارگر است، توسط قشر روشنفکر (نه همه روشنفکران) و طبقه الیت با توجه به ابزارهایی که در اختیار دارد (دانش، سفر به خارج از کشور، تابعیت‌های دوگانه، مشاغل تضمین شده و …) به شکاف طبقاتی و البته اقتصادی میان اقشار اجتماعی دامن می‌زند که توزیع ناعادلانه آگاهی یکی از مصداق‌های آن است.

نویسنده: تهمینه تومیریس

منبع: اطلاعات روز

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا