سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماعنخستین خبرهایادداشت ها

عملکرد نهادهای فرهنگی: به مثابه رنسانسی آرام اما شکننده در افغانستان

۲۳ فروردین(حمل)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۴/۱۲

عملکرد نهادهای فرهنگی: به مثابه رنسانسی آرام اما شکننده در افغانستان

فرهنگی افغانستان

افغانستان در جهان همواره با داستان هایی تکان دهنده از جنگ و ناامنی و مواد مخدر شناخته شده است. سایه سال ها خشونت و منازعه در کشور از این جغرافیا تصویری خشن ارائه کرده است.  اما با این وجود در دو دهه اخیر زیر سایه جنگ و ناامنی شاهد جوانه زدن فعالیت های فرهنگی و تولد نهادهای فرهنگی داخلی و بین المللی و رشد چشمگیر بخش خصوصی در کشور بوده ایم. پس از سال ۲۰۰۱ و سقوط رژیم بنیادگرای طالبانی، حضور گسترده جامعه جهانی در افغانستان به منظور بهبود و بازسازی وضعیت کشور گسترش یافت. نهادهای مختلفی با هدف فرهنگی شروع به کار کردند. این سازمان ها با هدف ترویج فعالیت های فرهنگی، آموزش و شناخت بیشتر افغانستان با رشدی چشمگیر در زیر سایه توپ و باروت فعالیت خود را آغاز کردند. از مطالعه برروی اثار باستانی و فرهنگ و اداب و رسوم گذشته افغانستان گرفته تا آموزش ، ایجاد مدارس، مراکز کتابخوانی و ایجاد رسانه های خصوصی در کشور. امری که می توان از آن با عنوان «رنسانس فرهنگی هرچند آرام و شکننده» یاد کرد. چرا که علی رغم اینکه در دراز مدت توانست کمک بزرگی به افغانستان کند، به طوری که شاهد تحولات بزرگی در بخشهای مختلف جامعه بوده ایم اما این نهادها نیز از گزند جنگ و حملات انتحاری مصون نماندند. همچنین، در بسیاری از موارد موانع موجود در جامعه و بستر ها و زیرساخت های سنتی کشور در روند تکامل فعالیت های فرهنگی خلل ایجاد می کنند.

نهادهای فرهنگی: منجی های نامرئی توسعه در کشور          

به عبارت دیگر، در دوهه اخیر نهادهای فرهنگی در نقش «منجی های نامرئی» کمک بزرگی در پایداری افغانستان داشته اند. افغانستان به علت سال ها جنگ و خشونت، صلح را کمتر به خود دیده است. در نتیجه، تمام ابعاد این کشور با خشونت درهم آمیخته شده  و همه چیز رنگ و بوی امنیتی به خود گرفته است. مسئله ای که منجر به غافل ماندن از فعالیت های فرهنگی در سیاست های مدیریتی دولت شده است. در نتیجه این نهادهای فرهنگی هستند که در چنین شرایطی ادغام به فعالیت های فرهنگی در جهت حفظ و گسترش فرهنگ افغانستان را انجام میدهند. این نهادها که تعداد بسیار زیادی از آنها خصوصی هم هستند نقش پررنگی در حفظ وضعیت فرهنگی کشور داشته اند.

سال ۲۰۰۱ بستر حضور بازیگران داخلی و خارجی اعم از افراد، سازمان ها و کشورهای مختلفی را در افغانستان فراهم کرد. در این میان سازمان های مختلفی اعم داخلی و خارجی با رویکرد فعالیت های فرهنگی اغاز به کار کردند. به عبارت دیگر، v و امید های فراوان به ختم جنگ در کشور منجر به حضور این نهادها در کشور شد. اکثر این نهادها با هدف بازسازی کشور و ترویج فعالیت های فرهنگی نقش مهم و تاثیرگذاری را بر عهده گرفتند. این در حالی است که تداوم جنگ و ناامنی در کشور و قوت گرفتن گروه های شورشی و افراطی منجر به بازماندن دولت از توجه بیشتر به نهادهای فرهنگی شد. در نتیحه، بسیاری از سازمان های غیردولتی و خصوصی امر بازسازی و تقویت امور مربوط به فرهنگ را برعهده گرفتند. اقداماتی که علی رغم تهدیدهای امنیتی و مورد هدف قرار گرفتن این سازمان ها طی روندی ارام اما شکننده به مسیر خود ادامه دادند.

از طرف دیگر، نهادهای فرهنگی متفاوتی در طی این سال ها توسط مردم با هدف ترویج آموزش و تبادلات فرهنگی ایجاد شده اند. به طور مثال غرب کابل، از مناطقی است که نهادهای فرهنگی متفاوتی ایجاد شده اند که هرچند به مرکز توجه حملات انتحاری گروه های شورشی قرار گرفته اند، اما همچنان به فعالیت های خود ادامه می دهند. تاجایی که توانسته اند اثری مثبت و عمیق بر جامعه داشته باشند. بنابراین، این نهادها علی رغم کمتر دیده شدن در جامعه امنیتی شده افغانستان در روند بازسازی و بهبود وضعیت جامعه و توقیت فعالیت های فرهنگی نقشی پررنگ داشته اند.

چالش های نهادهای فرهنگی در افغانستان

تداوم فعالیت نهادهای فرهنگی در کشور مسیر همواری را طی نکرده است. وجود بسترهای سنتی جامعه و مقاومت در برابر بسیاری از اقدامات این نهادها، مشکلات امنیتی، بودجه و عدم دسترسی به تمام مناطق کشور  و به حاشیه رانده شدن انها در سیاست های کلان حکومتی از جمله چالش هایی است که این نهادها در مسیر خود داشته اند.

به عبارت دیگر، آشکار است که عامل اصلی تأثیرگذار بر هرگونه تلاش برای انجام فعالیت های توسعه پایدار در افغانستان جنگ است. با این حال، به نظر بسیاری از متخصصان توسعه، عوامل فرهنگی نیز تاحدودی در ایجاد موانع توسعه دخیل هستند. این عوامل آمیزه ای از ارزش ها است که از فرهنگ، قومیت و مذهب نشأت گرفته و در نهایت به عنوان “ارزش های فرهنگی” مطرح می شوند. در حالی که سازمان های خارجی به لحاظ نظری توافق دارند که “اصلی ترین نگرانی در مقوله توسعه پایدار این است که ابتکار عمل های اجرایی کاملا در بستر و آگاهی از محیطی که در آن فعالیت می شود ریشه داشته باشد”، و بنابراین “فرهنگ محلی” باید مورد احترام باشد، اما در عمل آنها غالبا در می یابند که ارزش های فرهنگی محلی در افغانستان با ارزش های توسعه در تعارض است. غالبا، بحث در مورد ارزش های فرهنگی در افغانستان بیش از حد حساس تلقی می شود و حتی نمی تواند در درون خود کشور برای مرتفع ساختن آن آغاز به کار کرد. نتیجه این است که “توسعه” عمدتا فعالیتی است که توسط بیگانگان آغاز و کنترل می شود. متعاقبا شاید چنین توسعه ای هم مورد پذیرش مردم محلی نباشد.

با این حال، قدرت تاثیرگذاری و نفوذ این نهادها در مسیر بلوغ جامعه را نمی توان نادیده گرفت. نقش پررنگ این مراکز در پرورش افراد، آگاهی رسانی و سیر تکامل جامعه نشان از عملکرد موفقیت امیز هرچند نه به طور کاملِ انها داشته است. این نهادها به سهم خود توانسته اند نقشی پررنگ در بهبود وضعیت جامعه افغانستان و ارتباط گیری با کشورهای مختلف منطقه و جهان داشته باشند و راه های گسترش تعامل و تبادل فرهنگی با سایر کشورها را فراهم سازند. در واقع، عملکرد نهادهای فرهنگی در کشور هرچند در طی دو دهه گذشته خالی از اشکال نبوده اما توانسته تا حدی جای خالی سیاست های فرهنگی حکومت را پر کند و نقش به سزایی در زنده نگه داشتن امور فرهنگی ایفا کند.

صلح سازی و آینده فعالیت نهادهای فرهنگی

در این میان، مسئله ای که اکنون شاید برای این نهادها بحران زا باشد. عدم توجه جدی حکومت و سازمان های بین المللی در مورد نحوه عملکرد و فعالیت آنها در زیر سایه نظامی است که قرار است طالبان بخشی از آن باشد. مذاکرات صلح بین دولت افغانستان و گروه طالبان از ماه سپتامبر سال گذشته به طور رسمی در دوحه قطر آغاز به کار کرد. مذاکراتی که با چالش های فراوان و به بن بست کشیده شدن های بسیار مواجه شد. هر دو طرف بر رعایت خطوط قرمز خود پافشاری دارند. از طرف دیگرف ابهامات موجود در روند مذاکرات صلح و جای خالی مسائلی بسیاری امید آمدن صلحی همه شمول را با ابهام مواجه کرده است. در نتیجه، نگرانی های بسیاری از آمدن مجدد طالبان در عرصه سیاست کشور و سرنوشت نامعلوم دستاوردهای چند دهه اخیر وجود دارد. در این میان نیز چگونگی تداوم عملکرد نهادهای فرهنگی موجود در کشور پس از آمدن گروهی با قرائت افراطی از دین نیز بسیار پرسش برانگیز است. این نگرانی و ابهام در حالی است که در تیم مذاکره کننده نیز نماینده ای نهادهای فرهنگی وجود ندارد. مسئله ای که به حاشیه رانده شدن و یا هم نادیده گرفتن سرنوشت نهادهای فرهنگی کشور، خطر بسیاری برای موجودیت آنها و عملکردشان تلقی می شود. در واقع، شناخت از گفتمان خشن طالبانی و مطرح نشدن بحث های فرهنگی در پروسه صلح می تواند تهدیدی بزرگ در پیش رو نهادهای فرهنگی باشد که در دو دهه گذشته علی رغم چالش های فراوان کمک بزرگی در مسیر پیشرفت کشور داشته اند.

به عبارت دیگر، نهادهای فرهنگی علی رغم نقشی بی بدیل هرچند آرام و شکننده در تحولات و تغییرات جامعه در طی بیست سال اخیر چندان مورد توجه حکومت به دلیل غلبه مسائل امنیتی قرار نگرفته بودند. اکنون نیز با نادیده گرفته شدن آنها در روند صلح جاری در کشور و بحث در مورد خطوط قرمز و آینده آنها، ممکن است جایگاه آنها را در کشور متزلزل و لرزان کند. بنابراین، برای برون رفت از این بحران و پیشگیری از پیامدهای منفی از بی توجه به این نهادها این ضرورت احساس می شود که نهادهای فرهنگی داخلی و بین المللی به طور جدی خواسته های خود را به گوش مذاکره کنندگان در دو طرف میز برسانند و از جامعه جهانی برای این مطالبه کمک بگیرند.در غیر اینصورت  تمام دستاور دهای دو دهه اخیر آنها با خطر جدی مواجه خواهد بود و شاهد افول عملکرد آنها در سال های اتی خواهیم بود.

بنابراین، افغانستان که از دوران باستان در چهارراهی از تلاقیِ فرهنگ ها قرار داشته، با کوله باری از فرهنگ ها و هنرهای سنتی مختلفی شناخته شده است. بیست سال جنگ و درگیری های مسلحانه طولانی مدت فرهنگ افغانستان و مسائل مرتبط با آن را به چالش کشیده و آسیبی جدی بر پیکره ی فرهنگ و میراث فرهنگی افغانستان وارد آورده است. برای بسیاری از افغان هایی که شاهد بوده اند سنت های غنیِ فرهنگی آنها به عنوان منبعی از تفرقه و نفاک افکنی ها مورد استفاده ی منفی قرار گرفته، بازیابی و بهبود فرهنگ این کشور با هدف احیا، ترمیم، بازسازی پس از جنگ و در نهایت با هدفِ بهره مندی از آن در جهتِ وحدت ملی اهمیت دوچندانی یافته است. درنتیجه لازم است بازیابی فرهنگی در روندی گسترده و فراگیر از سازش و بازسازی ادغام شود و به عنوان بستری برای ارتقای کثرت گرایی و درک متقابل مورد استفاده قرار گیرد، و نه در مسیری از نفاق، تجزیه و از هم گسستگی. رسیدن به این امر قطعا با کمک نهادهای فرهنگی امکان پذیر خواهد بود. به عبارت دیگرف نهادهای فرهنگی تسهیل کننده توسعه فرهنگی در کشور هستند اما مسیر پرچالش را در پیش رو دارند.

به طور مثال، چالش های اساسی توسعه فرهنگی در افغانستان نه تنها شاملِ فقدانِ یک استراتژی فرهنگی گسترده در خدمت اولویت های اصلاحی است بلکه همچنین شاملِ ظرفیت های محدود مدیریت فرهنگی، عدم هماهنگی و تبادل بین نهادهای دولتی و سازمان های فرهنگی مردم نهاد و مشارکت های محدود برای برنامه های فرهنگی خارج از مراکز شهری می باشد. این چالش ها هنرمندان، هنرهای سنتی -فرهنگی و همچنین آثار فرهنگی افغانستان را در شرایط بسیار آسیب پذیر قرار می دهد. در نتیجه، انتظار می رود با توجه به نقش فرهنگ و نهادهای فرهنگی و میزان اثرگذاری انها از روشی آسانتر، به انها توجه بیشتری شود تا در آینده در زیر سایه حکومتی  ادغام شده از نیروهای طالبان به حاشیه رانده نشوند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا