روابط خارجیسر تیتر خبرهاسیاستمصاحبهنخستین خبرها

آیا اروپا و آمریکا اهداف مشترکی را در افغانستان دنبال می کنند؟

۲۷ فروردین(حمل)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۴/۱۶

آیا اروپا و آمریکا اهداف مشترکی را در افغانستان دنبال می کنند؟

 

با حمله القاعده به آمریکا در سال ۲۰۰۱ و پناه بردن این گروه به دامن طالبان و خاک افغانستان، ایالات متحده با هدف مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کرد که در این مسیر بسیاری از کشورهای اروپایی را نیز با خود همراه کرد. با سقوط طالبان و تشکیل کنفرانس بن  کشورهای غربی با دو هدف  ساخت دولتی مبنی بر پایه های دموکراسی(کنفرانس بن) و بازسازی افغانستان(کنفرانس توکیو۲۰۰۲) و مبارزه با تروریسم به فعالیت در خاک افغانستان پرداختند که در این مسیر بیشتر متاثر از سیاست های ایالات متحده به ویژه در بخش ناتو بودند و طبق تقسیم بندی هریک از شهرهای افغانستان به دست یکی از کشورها افتاد. با این وجود در طی بیست سال گذشته، کشورهای اروپایی سیاست های مستقلانه تری را در پیش گرفتند. چنانکه رویکردهای متفاوت تری نسبت به مسایل از جمله صلح و طالبان در پیش گرفتند. چنانکه دکتر عبدالطیف نظری، معتقد است که مکانیزم های رسیدن به اهداف هر دو طرف در افغانستان متفاوت است. اروپایی ها از طریق ابزار های نرم به دنال تحقق منافع شان در افغانستان هستند. در حالی که آمریکایی ها با مکانیزم های سخت افزاری به دنبال تامین منافع شان در افغانستان هستند.  در همین رابطه،

مصاحبه زیر برای درک بهتر تفاوت دیدگاه اروپایی ها و امریکایی ها در افغانستان صورت گرفته است.

۱ .به عنوان نخستین پرسش و ورود به بحث آیا به طور کلی تفاوت دیدگاه جدی بین آمریکا و کشورهای اروپایی در برابر صلح و طالبان وجود دارد؟

تفاوت ساختاری در دیدگاه آمریکا و اروپا در ارتباط با تحولات سیاسی و روند افغانستان مشاهده نمی شود. هردو طرف خواستار این هستند که در افغانستان هم در وضعیت فعلی و هم در آینده تاثیرگذاری خود را حفظ کنند و افغانستان از کنترل غرب خارج نشود و همچنین کشورهای همسایه افغانستان نقش اصلی را در تحولات افغانستان ایفا نکنند. این مسایل، وجه مشترک هردو مجموعه است. اینکه دولت آینده افغانستان یعنی دولت پساصلح هم تاثیرپذیر باشد از سیاست های کلان اروپا و آمریکا این هم هدف مشترک هردو مجموعه یعنی امریکا و اروپا را شکل می دهد. اما در شیوه های دستیابی به این اهداف، تفاوت هایی وجود دارد. آمریکایی ها بیشتر سخت افزاری تلاش می کنند که به این اهداف دست پیدا کنند اما اروپایی ها با شیوه های نرم افزاری این اهداف را دنبال می کنند. بنابراین، در سازوکارها، مکانیزم و شیوه های دست یابی به اهداف مشترک، تفاوت هایی دیده می شود و این تفاوت ها گاهی مشکلاتی را هم در حوزه سیاست گذاری افغانستان ایجاد می کند. چون دولت افغانستان هم متأثر از کشورهایی اروپایی است و هم از سیاست های آمریکا. بنابراین، در کلیت ما می توانیم بگوییم تفاوت ساختاری در رویکرد آمریکا و اروپا نسبت به تحولات سیاسی افغانستان از جمله روند صلح مشاهده پذیر نیست اما در شیوه ها و راه های دست یابی به اهداف، تفاوت وجود دارد.

۲ .حضور کشورهای اروپایی در افغانستان در کنار آمریکا برای مقابله با تروریسم توجیه شد. این دو بازیگر از کلیدی ترین مهره های تاثیرگذاری بر افغانستان در طی بیست سال گذشته بوده اند و تا حد زیادی هردو اهداف مشابه ای را در این کشور دنبال می کنند. با این حال، آیا دیدگاه های اروپا و امریکا در یک خط مشی و سیاست قابل تعریف است؟ یا مسیرهای جداگانه ای را در افغانستان در پیش گرفته اند؟

هرچند اروپا و آمریکا اهداف مشترکی را در افغانستان دنبال می کنند و آمریکایی ها تلاش می کنند در حوزه افغانستان و از جمله روند صلح، تاثیرگذاری ویژه بر  اروپایی ها هم داشته باشند. اما سازوکارها و طُرق رسیدن به اهدافی که هردو طرف دنبال می کنند، در آن تفاوت هایی دیده می شود. از جمله اینکه اروپایی ها بیشتر بر اهداف نرم تاکید می کنند. از این رو، با جریان های حقوق بشری، جامعه مدنی و شخصیت های مستقل افغانستان هم ارتباط دارند و دیدگاه این ها را هم هرازگاهی مورد بحث و توجه و دقت نظر قرار می دهند. اما آمریکایی ها اینگونه نیستند. فقط با سیاستمداران درجه یک افغانستان و کسانی که در حکومت افغانستان نقش کلیدی دارند و همچنین با بخش های امنیتی و اطلاعاتی و استخباراتی افغانستان بیشتر ارتباط دارند و از این طریق اهداف خود را دنبال می کنند. بنابراین، در خط مشی و سیاست گذاری تفاوت هایی دیده می شود. با اینکه در اصل هدف تفاوتی وجود ندارد و اتحادیه اروپا هدفی را دنبال می کند در افغانستان که آمریکایی ها پیش کسوت و پیش قراول آن هدف محسوب می شوند. به همین دلیل بود که ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر بسیاری از کشورها از جمله اتحادیه اروپا را به دنبال خود در افغانستان کشاند. بنابراین، در تاثیرگذاری بر تحولات افغانستان و سیاست گذاری کلان همچنان آمریکایی ها هنوز حرف نخست را می زنند  و اروپا دنباله رو سیاست های کلان امریکا می باشد. لیکن در شیوه ها و جزئیات مساله همچنان ما شاهد تفاوت در دیدگاه دو طرف می باشیم.

۳ . با توجه به سوال بالا، آیا می توان گفت سیاست های کشورهای اروپایی در افغانستان دنباله رو آمریکا است یا خیر؟ حداقل در سالهای نخست حضور آمریکا؟

بله. در کلیت حضور در افغانستان اروپایی ها پیرو سیاست ایالات متحده آمریکاست و آمریکایی ها طی حضور بیست ساله در افغانستان به اروپایی ها هیچگاه این اجازه را نداده اند که مستقل از آمریکا در حوزه مسائل کلیدی افغانستان عمل کنند. ممکن است اتحادیه اروپا قلباً علاقه مند سیاست مستقلانه باشد ولی به دلیل تاثیرپذیری از سیاست های آمریکا در افغانستان تاکنون نشان نداده است که می تواند مستقل از سیاست های آمریکا عمل کند. بنابراین، آمریکایی ها اطاعت محض  و بی چون و چرا از اروپایی ها در حوزه مسایل افغانستان تقاضا دارند.  تاکنون آنچه را که مردم افغانستان و کشورهای منطقه شاهد بوده اند اروپایی ها هیچگاه نتوانسته اند سیاست های مستقل از آمریکا را در افغانستان از جمله روند صلح افغانستان دنبال کنند.

۴ .نقطه های اختلافی کشورهای اروپایی با آمریکا بر مسائل افغانستان به طور عام و طالبان به طور خاص چیست؟

نقطه های اختلاف اتحادیه اروپا و آمریکا در افغانستان برمی گردد به یک نکته مهم و کلیدی؛ و آن عبارت  از این است که آمریکایی ها تلاش می کنند سلطه بر افغانستان به عنوان یک بحث کلیدی همچنان باقی بماند حتی در فردای صلح افغانستان، دولت افغانستان وابسته به ایالات متحده آمریکا باشد. برایش مهم نیست که چه نوع حکومتی در افغانستان شکل بگیرد؛ جمهوریت باقی می ماند یا ساختار امارت بر افغانستان حاکم می شود، مهم این است که منافع ژئوپلتیک آمریکا در افغانستان و از طریق افغانستان در منطقه تامین شود و این یک اصل و قاعده کلیدی برای  آمریکایی ها می باشد. در حالی که برای اروپایی ها بحث های حقوق بشری، مردم سالاری و نظام دموکراتیک هم موضوعات مهم به شمار می روند. بنابراین، به نظر می رسد که در ارتباط با طالبان هم این تفاوت مشاهده پذیر است. آمریکایی ها می خواهند طالبان  در آینده افغانستان نقش کلیدی داشته باشند، منتهی منافع آمریکا را تامین کنند و به هیچ گروه مخالف منافع آمریکا اجازه ندهند در افغانستان فعالیت داشته باشند.  در این راستا برای آمریکا مهم نیست که طالبان چه نوع رویکرد را در ارتباط با مردم افغانستان، گروه های مختلف سیاسی و  قومی در پیش می گیرند اما برای اروپایی ها مهم است که تمامی اقوام افغانستان،گروه های سیاسی، فرهنگی، مدنی و اجتماعی در ساختار سیاسی و فرهنگی افغانستان حضور  و مشارکت داشته باشند تا بار دیگر بی ثباتی در افغانستان شکل نگیرد و یک نظام اقتدارگرا و تمامیت خواه در افغانستان بازتاسیس نشود که باز هم باعث ایجاد بحران و بی ثباتی شود. اما برای آمریکایی ها این مسائل مهم نیست. بلکه این مسئله اهمیت دارد که یک نظامی در کابل به وجود بیاید که منافع حداکثری آمریکا را تامین کند و در سیاست خارجی، پیرو سیاست خارجی آمریکا در مسایل افغانستان و موضوعات منطقه ای باشد.

۵ .رویکرد کشورهای اروپایی و آمریکا به طور جداگانه در برابر روند صلح،آتش بس، دستارودهای بیست ساله افغانستان، طالبان و امارت اسلامی چیست؟ آیا بین سیاست های اعلانی و اعلامی این دوبازیگر در برابر این عناصر تفاوت وجود دارد؟ این تفاوت ها چه چالش هایی را در روند صلح خلق خواهد کرد؟

همانگونه که اشاره کردم تفاوت هایی در سیاست های هردو طرف وجود دارد. هم در سیاست اعلامی و هم در سیاست اعمالی. معمولا بین سیاست های اعلانی و اعمالی آمریکا همیشه تفاوت وجود دارد.در سیاست اعلامی، آمریکایی ها همواره طرفدار حقوق بشر، جامعه مدنی، روند مردم سالاری، انتخابات شفاف، عادلانه و منصفانه و شمولیت تمامی گروه های سیاسی و اقوام افغانستان در ساختار قدرت بوده اند. اما در سیاست اعمالی چنین چیزی تاکنون مشاهده نشده است.  در سیاست اعمالی،آمریکایی ها همیشه دنبال این بودند که یک دولت دست نشانده و پیرو سیاست خارجی آمریکا در کابل وجود داشته باشد و این مسئله برای آنها مهم بوده است از این رو، صداهایی مانند نهادهای مدنی، حقوق بشر و کثرت گرایی در افغانستان در سیاست های عملی امریکا مورد توجه و دقت نظر قرار نگرفته است. اما اتحادیه اروپا تا حدودی به این صداها یا حداقل در شنیدن پژواک این صداها در سیاست اعلامی و اعمالی، توجه نشان داده و تا جایی تاثیرگذار هم بوده است. هرچند در سیاست های اعمالی خود، اروپایی ها هم انگونه که مردم افغانستان انتظار داشتند، نتوانستند به واقعیت های افغانستان توجه کنند و یا این واقعیت ها را با شفافیت، بازتاب دهند. بهرحال، تفاوت کلی در اموری چون : ارتباط با طالبان، آتش بس، دستاوردهای دو دهه گذشته به نظر می رسد بین دو طرف وجود دارد.مهم ترین تفاوت این است که اتحادیه اروپا دغدغه ی حفظ دستاوردها و ارزش های مدرن را دارد؛ ارزش هایی که طی بیست سال گذشته در افغانستان به وجود آمده است. همچنین، در بحث تداوم انتخابات و مردم سالاری برای اروپا این موضوعات هم تا حدودی موضوعیت دارد. در حالی که برای آمریکایی ها موضوعیت ندارد. به همین دلیل است که در توافقنامه بین آمریکا و طالبان بحث شورای فقهای اسلامی که مدنظر طالبان است به رسمیت شناخته شده است.  دولت آقای بایدن هم بر این مساله صحه گذاشته و تایید کرده است. بنابراین، برای آمریکایی ها بیشتر منافع سیاسی، استخباراتی و ژئوپلتیک مهم است تا دستاوردهای دموکراتیک. همانگونه که در کشورهای دیگر ما شاهد چنین وضعیت هستیم. امروزه نظام های اقتدارگرا ، تمامیت خواه، شاهی و سلطنت مطلقه وجود دارند اما چون  منافع آمریکایی ها را تامین می کنند، آمریکا هیچگاه آنها را متهم به نقض حقوق بشر نمی کند. بنابراین، در افغانستان هم آمریکایی ها با توجه به اینکه دیگر نمی توانند حضور گسترده نظامی داشته باشند به نظر می رسد که اولویت برای آنها این است که دولتی در کابل به وجود بیاید که حافظ منافع ایالات متحده در افغانستان و منطقه باشد و روابط راهبردی خود با واشنگتن را کماکان حفظ کند. به نظر می رسد اگر اتفاق خاصی رخ ندهد، افغانستان به آن سمت حرکت خواهد کرد و طالبان بخش عمده و اساسی قدرت در آینده افغانستان خواهد بود. البته  تغییراتی هم به نظر می رسد در دوره بایدن رخ دهد اما کلیت و روح توافق دوحه باقی می ماند.

۶ .آیا سیاست های کشورهای اروپایی در برابر روند صلح افغانستان از مسیر مستقل از ایالات متحده عبور می کند؟ آیا می توان گفت که کشورهای اروپایی بیشتر حامی طالبان و ایالات متحده در برابر طالبان منعطف تر است؟

قطعاً هم اروپا و هم آمریکا انعطاف بیشتری در برابر طالبان از خود نشان خواهند داد. چون هم اروپایی ها و هم آمریکا از جنگ افغانستان خسته شده اند و مردم این کشورها هم دیگر حاضر نیستند به افغانستان بیش از این هزینه پرداخت کنند. بنابراین، به نظر می رسد که ما شاهد انعطاف در برابر طالبان از  هردو طرف خواهیم بود. اروپایی ها تحت هیچ شرایطی نمی توانند مستقل از آمریکا در سیاست های خود عمل کنند و قطعا اراده آمریکا بر اروپا تحمیل خواهد شد. بنابراین، ما شاهد انعطاف بیشتری در روند صلح افغانستان خواهیم بود. به خصوص اینکه آقای بایدن اعلام کرده است که در ۱۱ سپتامبر نیروهای خود را کامل از افغانستان خارج خواهد کرد. بنابراین، این مساله، دست برتر را در تحولات افغانستان به طالبان می دهد و طالبان تلاش می کنند تا از این مسئله به عنوان اهرم فشار  و خلق انگیزه و اعتماد به نفس در نیروهای رزمی خود استفاده کنند تا هم دولت افغانستان و هم نیروهای خارجی را زیر فشار بیشتر قرار دهند. به نظر می رسد با توجه به چنین روندی، عملا انعطاف بیشتری از سوی آمریکا و اروپا طی هفته های اینده نسبت به طالبان اعمال خواهد شد. اروپا در واقع به سیاست آمریکا بیشتر می نگرد تا  آمریکا چه نوع سیاستی در روند صلح افغانستان دنبال می کند. در مقابل، آمریکاهم سیاست شان مشخص است تعامل و بده بستان با طالبان است و خواهان تامین منافع حد اکثری خود است.  به نظر می رسد این اتفاق در افغانستان در حال وقوع است.

۷ .با این وجود، چه عناصر و مولفه هایی سبب شده است تفاوت دیدگاه بین آمریکا و کشورهای اروپایی به وجود بیاید؟

مولفه ها و عناصری که باعث افتراق دیدگاه اروپا و آمریکا در مورد تحولات افغانستان ازجمله پروسه صلح شده است، برمیگردد به پیشینه روابط این دو با گروه های مختلف سیاسی و قومی در افغانستان. کشورهای اروپایی در دوره جهاد و مقاومت افغانستان با جبهه مقاومت و یا  اتحاد شمال افغانستان از جمله احمد شاه مسعود به عنوان کلیدی ترین رهبر محور مقاومت، ارتباط داشتند و این ارتباط هم مباحث سیاسی را شامل می شد و هم مباحث نظامی و فرهنگی را. بنابراین، این ارتباط همیشه وجود داشته است. در واقع اکثر کشورهای اروپایی از ائتلاف شمال  یا جبهه مقاومت در برابر طالبان بعداز سقوط دولت مجاهدین در کابل حمایت می کردند و این حمایت ها تا ۱۱ سپتامبر ادامه داشت. برعکس، آمریکا در آن زمان از طالبان حمایت می کرد و مخالف پیشرفت جبهه مقاومت شمال در برابر طالبان بود. بنابراین، رویکرد متفاوت امریکا و اروپا، یک پیشینه بلندی هم دارد که در آن تفاوت در نگرش نسبت به طالبان و مخالفان طالبان مشاهده می شود. دیگر اینکه، نقطه مرکزی سیاست اروپایی ها در تمرکز بر حقوق بشر و مباحث نهادهای مدنی و جامعه مدنی هست. آنها می خواهند که این نهاد ها در افغانستان به مرور زمان تقویت شود و تاثیرگذاری در تحولات افغانستان پس از صلح داشته باشند. در حالی که در خیلی  موارد تقویت این نهاد ها برخلاف منافع آمریکا است و برایشان موضوعیت ندارد که نهادهای حقوق بشری و دموکراتیک در جامعه افغانستان تقویت شوند و رشد کنند. چون ممکن است این مسئله به آگاهی عمومی منتج شود و خرد جمعی برخلاف منافع آمریکا تصمیم بگیرد. بنابراین، این تفاوت ها ناشی از دو رویکرد است. هم رویکرد حقوق بشری و نهادهای مدنی که در نقطه ثقل سیاست های اروپا وجود دارد و هم پیشینه روابطی که کشورهای اروپایی با جبهه مقاومت ضد طالبان داشته که یکی از  نمونه ها را ما می توانیم در نام گذاری یک جاده در فرانسه به نام احمد شاه مسعود مورد توجه و دقت نظر قرار دهیم. در حالی که آمریکایی ها پیشینه خصمانه با جبهه مقاومت ضد طالبان داشته  و حتی در گذشته حامی طالبان بوده است تا زمانی که حادثه ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد. در حال حاضر، که آمریکایی ها می خواهند نیروهای خود را از افغانستان خارج کنند به نظر می رسد که رویکرد امریکا متمایل به طالبان است. آنها، طالبان را بر جبهه مقاومت ضد طالبان ترجیح می دهند. زیرا نیروهای ضد طالبان، مشهور به جبهه مقاومت از نظر ارزشی و  فرهنگی نیز با آمریکا سنخیتی ندارند.

۸ .گرچه ایالات متحده خود را به عنوانِ میانجی و طلایه دارِ آغازِ روند مذاکرات بین الافغانی نشان داد، لیکن در زمانی نه چندان مناسب و به نظر بحرانی از نامشخص بودنِ مذاکرات صلح و اوج گیری خشونت ها در افغانستان، خواهان عقب کشاندنِ نیروهای خود از افغانستان است. این در حالی است که برخی کشورهای اروپایی  نیز ظاهرا با این تصمیم مخالف بوده و آن را موجب ناامنی و بی ثباتی بیشتر منطقه می دانند. اما آیا این خروج ایالات متحده نشان از شکست آن و پیروزی افراط گرایی در منطقه است؟ آیا همان طور که از گذشته مصطلح بوده است، افغانستان گورستان امپراتوری های بزرگ است و هیچ کشوری قادر به حذف و یا حداقل کنترل گروه های افراطی همچون طالبان نمی باشند؟ همچنین استدلال کشورهای اروپایی از عدم خروج زودهنگام چیست؟

بدون شک خروج نیروهای نظامی امریکا یک شکست نظامی در افغانستان است. هیچ تردیدی وجود ندارد که آمریکایی ها طی بیست سال گذشته تلاش کرد تا در برابر طالبان به پیروزی دست پیدا کنند ولی پایگاه اجتماعی طالبان و سیاست غلطی که آمریکا در افغانستان دنبال کرد، باعث این شد که طالبان در افغانستان از نظر نظامی نه تنها شکست نخورند بلکه روز به روز تقویت شوند و در حال حاضر، تقلای آمریکایی ها برای مذاکره با طالبان در روند صلح افغانستان و  دادن امتیازهای کلان به طالبان، نشانه شکست نظامی آمریکا است. منتهی آمریکایی ها تلاش می کنند در عرصه سیاسی شکست خود را جبران کنند و به یک توافق نسبتا جامع با طالبان دست پیدا کنند که منافع حداکثری آمریکا در آینده افغانستان تامین و تضمین شود. بنابراین، از این منظر به نظر می رسد که آمریکایی ها شکست سختی را در حوزه نظامی متحمل شدند و قطعا این شکست می تواند پیامدهای مهمی را به دنبال داشته باشد از جمله باعث رشد و تقویت گروه هایی که از نظر فکری با طالبان سنخیت بیشتری دارند، خواهد شد. هژمونی آمریکا را دیگر ، کسی جدی نخواهد گرفت. به همین دلیل است که طالبان احساس می کنند در جنگ افغانستان برنده شدند و آمریکایی ها را شکست دادند. به همین دلیل، طالبان  خواستار امتیازهای بیشتر در آینده افغانستان هستند.

در ادامه بحث باید بگویم که استدلال کشورهای اروپایی این است که اگر بدون دست یابی به یک توافق جامع و تمام شمول، نیروهای خارجی افغانستان را ترک بگویند، به مفهوم شکل گیری خلا امنیتی در افغانستان است که این مساله می تواند به هرج و مرج و آنارشیسم منتج شود که آغازی است برای جنگ های داخلی در افغانستان. به این دلیل است که تاکید اتحادیه اروپا بیشتر بر خروج مسئولانه نیروها می باشد. هرچند فراموش نکنیم که اگر آمریکایی ها تصمیم بگیرند نیروهای خود را از افغانستان خارج کنند، اروپایی ها هم در افغانستان باقی نخواهند ماند. اما در حال حاضر، اروپا تلاش می کند که خروج قبل از وقت و بی موقع نباشد که باعث منازعه جدید در افغانستان شود. بنابراین، این استدلال به نظر می رسد تا حدودی منطقی است که افغانستان در شرایطی است که اگر نیروهای خارجی قبل از یک توافق جامع و راهبردی، افغانستان را ترک کنند،احتمال خشونت و درگیری همچنان بالا است.

۹ .آیا با خروج نیروهای آمریکایی در افغانستان باید شاهد خروج نیروهای کشورهای اروپایی در ناتو که در افغانستان حضور دارند باشیم؟

بدون شک، با خروج نیروهای آمریکایی، نیروهای اروپایی که در ناتو فعالیت دارند، هم از افغانستان خارج خواهند شد و یک نوع هم صدایی بین ناتو و آمریکا بعداز به قدرت رسیدن آقای بایدن در قضیه افغانستان مشاهده می شود. به نظر می رسد در این ارتباط تفاهمی هم شکل گرفته است. بحث هایی هم صورت گرفته و با اعلام خروج نیروهای آمریکایی، ناتو هم به تدریج نیروهای خود را از افغانستان خارج خواهد کرد. اتحادیه اروپا هم که در ناتو سهیم و شریک هستند اینها هم به سهم خود نیروهایشان را از افغانستان خارج خواهند کرد.

۱۰ .تفاوت سیاست های اروپا و آمریکا در چه بخش هایی بسیار پررنگ تر است؟ آینده حضور این دو بازیگر در افغانستان را چگونه ارزیابی می کنید؟

عمده ترین تفاوت در سیاست های اروپا و آمریکا نحوه تعامل با طالبان است. آمریکایی ها برایشان مهم نیست که آینده افغانستان با چه سازوکار و مکانیزمی اداره می شود و چه نوع ساختار سیاسی در افغانستان شکل می گیرد. مهم تامین منافع آمریکاست. اما اتحادیه اروپا نگران این است که بحث هایی همچون آزادی بیان، مطبوعات، دستاوردهای دودهه افغانستان،حقوق بشر، حقوق زن و جایگاه جامعه مدنی چه می شود؟ از نظر اروپا این نهاد ها نباید کاملا نابود شوند. بنابراین، اروپا دغدغه حفظ وضعیت موجود و تداوم نهادهای فوق الذکر را دارند در حالی که آمریکایی ها چنین نگرانی ندارند. برای آمریکا مهم این است که جایگاه آمریکا در دولت آینده افغانستان کماکان تاثیرگذار باقی بماند. در حالی که اروپا در عین حال که میخواهد غرب در افغانستان نفوذ همه جانبه در حوزه فرهنگ، سیاست، اقتصاد و جامعه داشته باشد، در کنار آن باید دستاوردهای دو دهه گذشته نیز حفظ شود. یا حداقل به صورت کامل نابود نشود. بنابراین، این مسائل عمده ترین تفاوتی است که در سیاست آمریکا و اروپا در حوزه افغانستان مشاهده می شود.

 در ادامه باید گفت که، به نظر می رسد در آینده افغانستان  هم آمریکا و هم اتحادیه اروپا از جمله قدرت های موثر خواهند بود. البته این تاثیرگذاری مثل دو دهه گذشته نخواهد بود. علت این است که هردولتی در افغانستان شکل بگیرد برای بازسازی افغانستان و ترمیم زیرساخت های اقتصادی کشور به کمک جامعه جهانی و کشورهای مختلف نیاز دارد و قطعا امریکایی ها با توجه به این که بیشترین منابع مالی را در اختیار خود دارند، از این منظر تلاش خواهند کرد دولت اینده افغانستان را از لحاظ ساختاری کماکان وابسته به خود نگه دارد. همانگونه که در طرح مارشال شاهد آن بودیم اروپایی ها همچنان به آمریکا وابسته باقی ماند و این طرح هنوز هم تاثیرگذاری خود را دارد. در افغانستان هم آمریکایی ها تلاش می کنند که دولت آینده افغانستان و حکومت پساصلح هم وابسته به منابع مالی و حتی نظامی آمریکا باشد و تاثیرگذاری آمریکا و غرب همچنان در افغانستان تداوم یابد. اتحادیه اروپا هم در این راستا با آمریکا هم نظر است. منتهی تفاوت همچنان وجود دارد. آمریکایی ها بیشتر در حوزه استخباراتی، نظامی، امنیتی و سیاسی فعالیت خود را تداوم خواهند داد. اما اروپایی ها در کنار این ها مبحث نرم مثل مباحث فرهنگی و حقوق بشری و مدنی را هم در دستور کار خود دارند تا این ها هم در افغانستان تقویت شوند اما در اینکه غرب قدرت اول تاثیرگذاری را در افغانستان داشته باشد و افغانستان بار دیگر اشیانه گروه های ضد غربی نشود، دیدگاه یکسان دارند. بنابراین، در آینده نیز شاهد تاثیرگذاری آمریکا و اروپا در تحولات افغانستان خواهیم بود. اما این تاثیر گذاری مثل گذشته نیست و روند افولی را طی خواهد کرد.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا