سیاست

نگاه طالبان به دموکراسی چیست؟

۳۱ فروردین(حمل)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۴/۲۰

نگاه طالبان به دموکراسی چیست؟

طالبان با دولت

طالبان همیشه به قوم گرایی و در اولویت قرار دادن منافع قوم پشتون در رفتارهای کلان خود متهم بوده است.

پرسشی که این نوشتار می‌خواهد به‌صورت مختصر به آن پاسخ دهد آن است که نگاه طالبان به دموکراسی چیست؟ آیا جهان‌بینی اسلامگرایانه و جهادی طالبان با پسااسلامگرایی سازگار است؟ آیا این نگاه پس از سرنگونی حاکمیت طالبان بر افغانستان با حمله آمریکا و ناتو دچار تغییر شده است؟

 پاسخ ما به پرسش آخر یک بلی بسیار محتاطانه است. چنانکه توضیح خواهیم داد به نظر می‌رسد پس از تجربه حمله نظامی آمریکا به «امارت اسلامی» افغانستان در سال ۲۰۰۱ و ایجاد وضعیت سیاسی-جغرافیایی کاملا جدید در این کشور، طالبان متوجه شده است که باید برای حفظ قدرت خود در افغانستان جدید، میان نظامی‌گری و دیپلماسی سیاسی، نوعی موازنه‌‌ برقرار کند.

گفتگوی سیاسی این گروه با آمریکا و دولت افغانستان در سال‌های اخیر، که البته با ادامه حملات انتحاری و کشتار گروه‌های نظامی و غیرنظامی افغان از سوی این گروه همراه بوده است، را باید در این راستا ارزیابی کرد. به بیان دیگر طالبان پس از ضربات نظامی سختی که در طول این سال‌ها از جنگ با آمریکا، نیروهای ائتلاف غربی و البته ارتش افغانستان خورده است متوجه شده است که بازگشت به قدرت سیاسی تنها با مدد نیروی نظامی و جهاد و بدون دیپلماسی فعال و داشتن نوعی سیاست خارجی پراگماتیستی، ممکن نیست. منتهی این بدان معنا نیست که در این فرآیند چندساله، طالبان به ارزش‌های دموکراتیک نزدیک شده باشد.

به بیان دیگر، به نظر می‌رسد تا درونی کردن ارزش‌های دموکراتیک از سوی طالبان راه درازی در پیش باشد، اگر بدبینانه نگوییم که چنان امری به سبب گفتمان جهادی این گروه اصولا ناممکن است.

طالبان و جهادیسم ملی‌گرایانه؛ تحلیل «بخاری» و «سنزای»

کامران بخاری و فرید سنزای در فصل «اسلامگرایان انکارگر: طالبان و جهادیسم ملی‌گرایانه» در کتاب «اسلام سیاسی در عصر گذار به دموکراسی» (انتشارات پالگریو، ۲۰۱۳) از طالبان به‌عنوان اسلامگرایی جهادی ناسیونالیستی یاد می‌کنند، با اسلامگرایی جهادی شبکه‌های جهان‌گستری چون القاعده که بین‌المللی و فرامرزی هستند در تمایز است. در این نگاه، تفاوت طالبان با القاعده در آن است که تمرکز اصلی خود را بر یک کشور، یعنی افغانستان متمرکز کرده است. (بخاری و سنزای، ص ۱۲۰-۱۱۹)

کسانی که با ادبیات سیاسی افغانستان آشنایی دارند می‌دانند طالبان هنوز از خود با عنوان «امارات اسلامی افغانستان» یاد می‌کند و دولت مشروع کنونی افغانستان را رقیب خود می‌داند و حتی از آن با عنوان «مافیای ارگ» یاد می‌کند! این گروه آیه قرآنی «و قاتلوهم حتی لا یکون فتنه و یکون الدین کله لله» (و آن‌ها را بکشید تا دیگر فتنه‌ای [در زمین] باقی نماند و دین یکسره برای خدا باشد؛ سوره انفال، ۳۹) را به‌عنوان شعار حرکت خود اعلام کرده‌اند و جهادگرایی و توسل به خونریزی و حتی کشتن غیرنظامیان را با توسل به اسلام و دین توجیه می‌کنند.

طالبان البته در تبلیغات (یا شاید بهتر است بگوییم پروپاگاندای) خود دولت مشروع افغانستان را به نقض مقررات جنگی علیه نیروهای خود متهم می‌کند. در حالی که معلوم نیست که اگر حضور نیروهای نظامی غربی و ناتو در افغانستان نبود، طالبان با مخالفان افغان خود از قومیت‌های مختلف چطور برخورد می‌کرد.

ملاعمر، رهبر فوت شده طالبان، در پیامی که به مناسبت عید فطر ۲۰۱۵  به پنج زبان فارسی، پشتو، عربی، انگلیسی و اردو منتشر کرد، از گفتگوهای صلح رودررو با دولت افغانستان و طرف‌های غربی حمایت کرد و نوشت که در اسلام «گفت‌وگو با دشمن منع» نشده است و این که «در کنار جهاد مسلحانه»، کوشش برای رسیدن به «هدف مقدس خویش» از راه‌های صلح‌آمیز و فعالیت سیاسی «یک امر مشروع و بخش اهم سیاست نبوی» و سنت پیامبر اسلام در سیاست‌ورزی است.

طالبان همیشه به قومگرایی و در اولویت قراردادن منافع قوم پشتون در رفتارهای کلان خود متهم بوده است (در کشوری که تاجیک‌ها، پشتون‌ها، هزاره‌ها و ازبک‌ها مهم‌ترین گروه‌های قومی آن هستند)؛ با این حال ملاعمر در آن پیام تا حدودی متفاوت، گفته بود که «حقوق اقلیت‌ها و همه افغان‌ها» را به رسمیت می‌شناسد و در صورت به قدرت رسیدن این گروه، «در هر کنج و کنار کشور پیشرفت‌های انجام شده مشروع حفظ خواهد شد، دارایی‌های ملی و دستاوردها و پیشرفت‌های بخش خصوصی محفوظ خواهد بود، به حیثیت اقوام و شخصیت‌های کشور احترام گذاشته خواهد شد.» (به نقل از گزارش بی‌بی‌سی در ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۵) ادعاهایی که اکثر منتقدان طالبان در افغانستان، خصوصا اقوام غیرپشتون، در آن‌ها به دیده تردید می‌نگرند.

این قبیل اشارات سبب شد تا تحلیگران بگویند طالبان در صحنه سیاسی افغانستان امروز، به سبب شرایط بسیار متفاوت ژئوپولیتیک افغانستان پس از حضور ناتو و آمریکا، متفاوت از طالبان رادیکال‌تر دهه ۱۹۹۰ میلادی است. کامران بخاری و فرید سنزای در کتاب پیش‌تر مورد اشاره، می‌گویند که از دست دادن کنترل حکومت پس از حملات ۱۱ سپتامبر از سوی القاعده و واکنش متقابل آمریکا، به «تغییرات قابل‌ملاحظه‌ای» در اندیشه سیاسی طالبان منجر شد، به طوری که طالبان حاضر شدند به نوعی انتخابات و قانون اساسی ولی آمیخته به «خوانش تنگ‌نظرانه‌ای از شریعت» تن دهند. (ص ۱۲۰)

مطابق این نگاه در بهترین حالت حکومت آرمانی موردنظر طالبان نوعی مدل تئوکراسی شبیه جمهوری اسلامی ایران خواهد بود با این تفاوت که در آن فقه سنی حنفی جای فقه شیعه را خواهد گرفت و شیعیان (که اقلیت مذهبی قابل‌توجهی در افغانستان هستند) جایگاهی در اداره کشور نخواهند داشت. طالبان خواستار نظامی حکومتی هستند که در آن طلاب و روحانیون مدارس علوم دینی حنفی دیوبندی، یعنی رهبران این گروه اسلامگرا، دست بالا را در حکمرانی سیاسی داشته باشند.

بخاری و سنزای توضیح داده‌اند که طالبان می‌دانند محبوبیتی در افکار عمومی افغانستان ندارند و در یک رای‌گیری عادلانه تنها سهم قلیلی از مجلس و دولت منتخب نصیب آنان خواهد شد و از این رو هدف نهایی‌ آن‌ها تغییر قانون‌اساسی افغانستان به گونه‌ای است که فارغ از میزان محبوبیت بر اساس رای، سهم ویژه‌ای به این گروه شبه‌نظامی در قوای سه‌گانه حکومت و نیروهای امنیتی و مسلح داده شود.

طبیعی است که دولت افغانستان و هر دموکراسی‌خواهی در این کشور با این خواسته همدلی نخواهد داشت. خواست طالبان وضعیتی شبیه سهم سنگینی است که ولی‌فقیه و فقهای منصوب او در نظام سیاسی ایران، فارغ از محبوبیت پایین و اندک انتخاباتی، خود دارند. بسیاری تحلیلگران و بخش مهمی از افکار عمومی در ایران معتقدند (از جمله به شهادت نتایج انتخابات‌های مجلس و ریاست‌جمهوری در همین جمهوری اسلامی) که در یک انتخابات عادلانه، کاندیداهایی که بیشتر به ولایت فقیه نزدیک هستند، حداکثر ۳۰ درصد آرا را از آن خود می‌کنند.

امتناع پسااسلامگرایی در افغانستان به سبب وجود طالبان

صاحب این قلم در فصل اول پژوهش خود با عنوان فلسفه سیاسی پسااسلامگرا؛ گفتگوی روشنفکران ایرانی و لیبرالیسم سیاسی* در بحثی با عنوان «در باب چیستی فلسفه‌ سیاسی پسااسلامگرا»، پسااسلامگرایی را پروژه‌ای ناظر به شرایط اجتماعی ویژه‌ای تعریف کرده است که در آن فرد/سوژه از اسلام سیاسی هنجاری فاصله‌ می‌گیرد. (نسخه فارسی این کتاب که با همت دوتن از دانشوران و با ویرایش خود نویسنده تهیه شده است، برای سال آینده شمسی در ایران در دست انتشار است.)

در آنجا نویسنده توضیح داده است که «شرایط اجتماعی‌ای که پسااسلامگرایی به ترسیم آن دست می‌یازد شرایط ویژه‌‌ای است در برخی جوامع مسلمان و به‌طور مشخص ایران پساانقلاب، متعاقب تجربه عملی اجتماعی، جذابیت، سرزندگی و منابع مشروعیت اسلام‌گرایی حتی در میان کسانی که زمانی در زمره حامیان سرسخت و مشتاق آن بودند نیز از میان رفته است.

در وضعیت موردبحث، بسیاری از اسلامگرایان، پس از عبور از وضعیت انقلابی و در نتیجه تلاش برای عادی‌سازی و نهادینه کردن حکومت خود در درون جامعه، بر نابسندگی‌های گفتمان اسلام سیاسی وقوف می‌یابند و می‌کوشند بر آن غلبه کنند. به دیگر سخن، مبانی اجتماعی پسااسلامگرایی اشاره به وضعیتی دارد که در آن [به تعبیر آصف بیات در آثار خود در ارتباط با پسااسلامگرایی] «اسلامگرایی به وسیله‌ تناقضات داخلی خود از یک طرف و فشار اجتماعی از طرف دیگر مجبور به بازآفرینی خود می‌شود»، اگرچه نه به قیمت به کناری نهادن اسلام به تمامی» (ص.۲)

در تعریفی که آنجا ارائه داده‌ایم، در روند پسااسلامگرایی در یک کشور، طرفداران پیشین اسلام سیاسی برای حفظ سیستم هم که شده، مستعد پرسشگری، تجدیدنظر، نقد و حتی رها کردن برخی اصول هنجارین اسلام‌گرایی می‌شوند. اگر این تعریف را اساس قرار دهیم، گروه طالبان، به‌رغم تغییرات پراگماتیستی و محدودش در مقایسه با دوران «امارت اسلامی»، هنوز راهی بسیار طولانی و دشوار برای قبول گفتمان دموکراتیک پسااسلامگرایانه پیش رو دارد. البته در ایران هم گروه موسوم به اصولگرایان و نفوذ شدید آن‌ها در هسته مرکزی قدرت، مانعی جدی بر سر چرخش پسااسلامگرایانه‌ای است که اکثریت جامعه با آن همدلی دارند.

نویسنده:

منبع: ایندیپندنت فارسی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا