سر تیتر خبرهاسیاستنخستین خبرهایادداشت ها

طالبان و قرار گرفتن در لبه تیغ تیز بحران تجزیه

۲۹ اردیبهشت(ثور)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۵/۱۹

 طالبان به عنوان یکی از منسجم ترین گروه های سیاسی در افغانستان شناخته می شد. اما این یکپارچگی با علنی شدن مرگ ملاعمر در سال ۲۰۱۵ و حتی شاید قبل تر از آن درهم فروریخت. رسانه ای شدن مرگ رهبر معنوی و بنیان گذار طالبان اختلافات بین افراد این گروه بر سر رهبری را آشکار و این نیروی سیاسی به ظاهر یکپارچه را پراکنده کرد. دو جناح اصلی طالبان یکی به رهبری ملارسول و دیگری به رهبری ملا منصور شاخه های بزرگتر پس از ملاعمر را تشکیل دادند(شاخه های کوچتری نیز از این حزب سربرآوردند مانند، شاخه  فدایی محاذ  و ولایت اسلامی ). امری که سرآغاز عمیق تر شدن اختلافات و انشعاب بیشتر در بین این گروه شد. از طرف دیگر، در مورد اختلافات داخلی بین فرماندهان به ویژه ملا رسول و ملا اختر منصور در این دوره اطلاعات کمی در دست است اما اعتقاد بر این است که منصور از قبل، قدرت قابل توجهی در گروه داشته، از این قدرت برای حذف شخصیت های اصلی که ممکن است با رهبری او مخالف باشند، استفاده کرده است. از طرف دیگر، ادعای او برای رهبری مناقشه برانگیز شد. چنانکه در بین بسیاری از افرادی که به عنوان جانشین ملاعمر می توانست انتخاب شود، او به عنوان شخصیتی تاثیرگذار و مهم نبود. اما در این میان، شخصیت های مختلفی از جمله پسر بزرگ عمر، ملایعقوب، در لیست افراد انتخابی دیده می شد.با این وجود، یکی از برجسته ترین کسانی که با منصور مخالفت کرد، ملارسول بود که که از طالبان تحت رهبری منصور جدا شد و گروه خود را بنا نهاد، چرا که بر این باور بود که این ادعای منصور غیرمشروع است. در مقابل، منصور معتقد بود که رسول توسط واشنگتن و کابل تامین می شود و طالبان نیست. در نتیجه، رسول روابط خود را با مافیای قدرت محلی و بازیگران منطقه ای تقویت کرد و تا به امروز جناح منشعب او همچنان به عنوان یک خار هرچند کوچک برای بدنه اصلی طالبان محسوب می شود(Taylor,2019).

مرگ ملاعمر و نقطه عطف پراکندگی طالبان

موارد اولیه از تکه تکه شدن و گسستگیِ طالبان، که احتمالا رادیکال تر بودند، محاذِ دادلله(یا همان جبهه دادالله[۱])، به رهبری منصور دادالله (برادر کوچک ملا دادالله آخوند)، یک کاکر پشتون که حتی از اوایل سال ۲۰۱۰ در جنوب افغانستان به عنوان جناحی از طالبان شروع به فعالیت و همچنین به طور افراطی شروع به هدف قرار دادن شخصیت های سیاسی دولت افغانستان (چون ارسلا رحمانی، عضو مجلس سنا و شورای عالی صلح افغانستان) کرد. مقامات نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده در یک مرحله ادعا کردند که جبهه دادالله توسط ملاعبدالقیوم ذاکر، بازداشت شده ی سابق زندان گوانتانامو که در سال ۲۰۰۷ آزاد شد، هدایت می شد. علاوه بر این، یک گروه منشعب دیگر، محاذ فدایی، در سال ۲۰۱۳، از اعضای ناراضیِ هر دوشاخه ی محاذِ دادالله و طالبان، که مخالف مذاکرات با ایالات متحده بودند، ظهور کرد. اما تأثیر مستقیم و اساسی تر بر اختلافات داخلی طالبان زمانی بود که در آوریل ۲۰۱۳، ملا عمر بنیانگذار طالبان درگذشت. تا دوسال این اتفاق به صورت راز مخفی نگه داشته شد. علاوه بر برخی از افراد ارشد طالبان، رهبران رقیبِ هر دو گروه نیز انتخاب ملا اختر منصور را قبول نداشتند. بعدها در ژوئیه ۲۰۱۵، وقتی دیگر نمی توانستند مرگ ملا عمر را مخفی نگه دارند، بزرگترین شکاف در طالبان رخ داد و در نتیجه به طور مستقیم، شکاف اصلی در طالبان پدیدار شد؛ شورای عالی امارت اسلامی افغانستان[۲]. البته این تغییر و تحولِ باعث ایجاد یک ادغام نیز شد، چراکه منصور دادالله، رهبر جناحِ محاذ دادالله، به عنوان معاون شورای عالی امارت اسلامی افغانستان شد. این روند یک جبهه جدید علیه طالبان و همچنین به طور یکباره افزایشی یابی از خشونت ها را گشود، روندی که طی آن منصور دادالله و چند فرمانده در نوامبر ۲۰۱۵ کشته شدند. (در آگوست ۲۰۱۶، جبهه دادالله اعلام کرد برادرزاده ی دادالله، یعنی ملا امدادالله منصور را به عنوان رهبر جدید خود معرفی می کند و همچنین  تهدید کرد که از طالبان انتقام خواهد گرفت.) به هرروی، کشته شدنِ منصور دادالله، عبیدالله هونار(Obaidullah Hunar)، کاکر پشتون دیگری، که در هسته اصلی طالبان باقی مانده بود را خشمگین ساخت. او در فوریه ۲۰۱۶ یک شاخه دیگر به نام جنبش اسلامی افغانستان[۳]ایجاد کرد. اگرچه او نیز اندکی پس از آن کشته شد، اما این جناح پس از آن برعلیه اعضای شبکه حقانی که از اختر منصور پشتیبانی می کردند، جنگید (Wielgos, 2019).

طالبان و سردرگمی در انسجام

به هر حال باید گفت از طالبانِ ملا عمر به عنوانِ “جریانِ اصلی طالبان” یاد می شود. گرچه این جریان نمایانگر اکثریت جنبش طالبان در طیف استراتژیک تاکتیکی و سیاسی است، اما نمایانگر کلیت جنبش طالبان نیست. آنچه روشن است، این است که طالبان یک جنبش واحد نیست. همچنین، همانطور که غالبا نیز توصیف شده است، جنبش همگن و یک دستِ پشتوها نیست. در عوض این چنین به نظر می رسید که، طالبان یک اصطلاح چتر مانندی است که برای توصیف مجموعه ای از بازیگرانِ مختلف، گروه های وابسته مختلف و حتی دستور کارهای مختلف استفاده می شود. به هرروی کسانی که صفت طالبان را به دنبال می کشند، یک سری عقاید و باورهای مشترک دارند. اولین مورد، نیاز به یک دولت اسلامی درحال گسترش و فراگیر است. دوم، طیف گسترده ای از تمایلات و گرایش های خاکستری؛ یعنی تمایلات تعریف نشده. این گرایش ها می تواند از بیگانه هراسی و بیگانه ستیزی گرفته تا میهن پرستیِ افراطیِ جاه طلبانه، و تا حدی متناقض ضدامپریالیستی باشد. اعتقاد کلیدی دیگر که همه جناح های طالبان مشترکا دارند ترس از ارزش های مترقی سکولار و دموکراسی های آن است. به هرحال، گرچه درست است که این جنبش عمدتا جنبشی است که از گروه قومی پشتون نشأت گرفته است، اما از زمان ایجاد آن به دلیل ضرورت شکل گرفته است و تدریجا دچار تحولاتی شد. جنبش طالبان، همانند القاعده به بلوغ رسید، و به طور فزاینده ای در منافع، اهداف و افرادی که تحت لوای آن فعالیت می کردند، متنوع گردید. به همین ترتیب، افزایش درگیری های داخلی منجر به افزایش جدائی جناح ها و شاخه هایی از این گروه شد که به طور مستقیم یا غیرمستقیم در رقابت با گروه پوشش دهنده و فراگیرِ طالبان بودند.

بحران رهبری در میان طالبان

همان طور که گفته شد در آپریل ۲۰۱۳، ملا عمر در شرایطی تا حدودی مشکوک درگذشت. طبق برخی گزارش ها، او توسط ملا اختر منصور که در سال ۲۰۱۵ جانشین وی گردید، کشته شد. از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ جریان اصلی طالبان بدون رهبر منتخب فعالیت می کرد. زیرا عمر از نام بردن از یک وارث و جانشین امتناع ورزیده بود. در طی این سال ها، ملا منصور مجبور شد به عنوانی از رئیس کمیته سیاسی جنبش طالبان بسنده کند. در نتیجه این امر، بسیاری از رهبران داخلی طالبان از جنبش اصلی طالبان جدا می شوند، بیشتر به خاطر آن که طالبان تحت رهبری ملا منصور قرار گرفت و بدین ترتیب رهبری منصور با تردید همراه شد. (Sjoholm, 2019: 11) نمونه ی دیگر از این گسستگی و عدم انسجام در گروه طالبان از جانب فردی به نام ملا محمد رسول بود که معتقد بود اختر منصور گوی جانشینی را ربوده و جایگاه رهبری را خراب کرده است.  به همین خاطر، ملا رسول ادامه داد تا گروه منشعب طالبان موسوم به “شورای عالی امارت اسلامی افغانستان” را ایجاد کند. این گروه به عنوان قالبی از یک گروه میانجی بین جناح های مختلف درگیر، از جمله گروه های خارجی مانند القاعده و دولت اسلامیِ ولایت خراسان، عمل کرده است. این گروه همچنین پشتیبانی ضمنی از دولت افغانستان را مطرح و آن را انتخاب بد از بدتر می دانست. از آنجا که نقش منصور به عنوان پیشرو و سردمدارِ طالبان به طور فزاینده ای با بحث و جدال رو به رو بود و قاطعانه از ایده مذاکره با کابل یا ایالات متحده امتناع ورزید، با مرگِ منصور ( در ماه می ۲۰۱۶ و با اصابت موشک هلفایرAGM-114  آمریکا به ماشینی که سوار آن بود)، رئیس جمهورآمریکا باراک اوباما اظهار داشت که امیدوار است مرگ منصور منجر به پیوستن طالبان به مذاکرات صلح شود. در تاریخ ۲۶ مه ۲۰۱۶ مولوی هبت الله آخوندزاده جانشین منصور لقب گرفت. او پیش از این به عنوان معاون فرماندهی منصور فعالیت می کرد. برخلاف جنجال های پیرامون جانشینیِ عمر، منصور ظاهرا تلاش کرده بود تا از خط مشیِ روشنی از جانشینی اطمینان یابد و از آخوندزاده به عنوان جانشین خود در وصیت نامه خود نام برد. آخوندزاده همچنین در ابتدا گفتگوهای صلح با غرب را رد کرد؛ اما به نظر می رسد این نگرش او در اکتبر ۲۰۱۸ تغییر کرد. (Sjoholm, 2019: 12)

شورای عالی امارت اسلامی به رهبری ملا رسول، شاخه جداافتاده از طالبان

ملا رسول یک پشتون از قبیله نورزی است که احتمال می رود از قریه لوی کاریز درمنطقه اسپین بولدک قندهار نزدیک مرز پاکستان باشد(گرچه برخی معتقدند که رسول اهل منطقه باجوا فراه است). او در سال های منتهی به حمله امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ نزدیکی زیادی با ملاعمر داشت و از افراد با نفوذ شورای ربانی بود. سپس رسول به عنوان والی ولایت نیمروز منصوب شد و از این موقعیت قدرت به همان روشی استفاده کرد که سایر فرماندهان در مناطق خود استفاده می کردند. همچنین، رسول از کالاهایی که از منطقه تحت فرمان او عبور می کرد از جمله مواد مخدر، مالیات می گرفت و یک شبکه پیچیده نظارت را ایجاد کرد تا قدرت خود را تامین کند.

جناح رسول که خود را «شورای عالی امارت اسلامی افغانستان» می نامند در سال ۲۰۱۵ تشکیل شد و از آن زمان تاکنون چندین بار با فرماندهان طالبان وفادار به منصور(و بعداً آخوندزاده) درگیر شد. او از جناح خود به عنوان یک شاخه منشعب نام نمی برد بلکه با استناد به رهبری خود معتقد است که جناح او «طیف واقعی» طالبان است. رسول در تشکیل فراکسیون خود تنها نبود و شخصیت های اصلی مانند ملا منصور دادالله به او ملحق شدند. دادالله برای طالبان رسول به خاطر سربازگیری و نفوذ بالا یک سرمایه مفید بود. دادالله یکی از اعضای قبیله کاکر پشتون و باشنده اصلی منطقه دهراود ارزگان بود که به گسترش نفوذ رسول در کشور کمک کرد. بنابراین، بلافاصله پس از تشکیل جناح انشعابی رسول، او در بسیاری از مناطق غرب افغانستان نفوذ کرد.  هرچند که به نظر می رسد او ساکن اصلی منطقه باجواه فراه است اما معاونان وی که به عضویت جناح وی درآمده اند، از مناطق دیگر، نیروهای نظامی جمع کرده اند و شرایط نفوذ او را فراهم کردند. به طور مثال دادالله اجازه فعالیت او را در منطقه دهرود ارزگان فراهم کرد. همچنین او قبل از مرگ در جنگ، نفوذ رسول در زابل گسترش داد. نفوذ رسول با ورود راس محمد(Ras Muhammad) در این جناح، که جنگجویان را در منطقه زیرکوه ولسوالی شیندند هرات کنترل می کرد، بیشتر گسترش یافت. همچنین، ملا عبدالمنان نیازی، پایگاه قبیله ای رسول را بیشتر گسترش داد، چرا که نیازی عضو قبیله اَچکزی بود(Taylor,2019).

ولایت اسلامی مدعی تازه نفس از گروه طالبان

 گزارش هایی از ایجاد یک شاخه تازه تاسیس از طالبان با عنوان « گروه ولایت اسلامی» در راستای مخالفت با تلاش های طرفین جنگ برای ختم خشونت طولانی کشور وجود دارد. همچنین شورای امنیت سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۰ گزارشی منتشر کرده است که از ایجاد یک شاخه انشعابی جدید از بدنه طالبان به نام «حزب ولایت اسلامی» خبر می‌داد. این شاخه انشعابی از طالبان مخالف گفت‌وگوهای صلح است. در کنار آن این شاخه هم‌چنان مخالف توافق صلح ‌طالبان با دولت امریکاست. براساس این گزارش، شاخه جداشده از طالبان در خارج از افغانستان برای خود تشکیلات تازه‌ای به وجود آورده است. البته این گزارش سازمان ملل متحد می‌گوید که آگاهی طالبان از زندگی راحت رهبران این گروه در کشورهای خارجی نیز نقش اساسی در جدا شدن این بخش از طالبان از بدنه اصلی این گروه داشته است.(آژند،۱۳۹۹).

شاخه فدایی محاذ: گروهی تندرو اما کوچک

 گروه منشعب محاذ فدایی توسط نجیب الله (فرمانده سابق) طالبان ایجاد شده است. نجیب الله متولد آپریل سال ۱۹۷۹، در ۱۵ سالگی در سال ۱۹۹۴، به کارزار طالبان پیوست. با ورود نیروهای غربی به افغانستان در سال ۲۰۰۱، نجیب الله به عنوان رئیس عملیاتی نیروهای شورشی در داخل کابل منصوب می شود. او در حالی که رئیس عملیاتی بود، به عنوان فرمانده مادون/تابع تحت امر ملا دادالله آخوند، چهره ای بدنام خدمت می کرد. ملا دادالله وابسته به ۵۰ طالب اصلی و از نزدیکان عمر بود. قبل از پیوستن به عمر، ملا دادالله در جنگ علیه شوروی شرکت کرده بود، که طبق گزارش ها طی آن که پای راست خود را از دست داده بود. او به دو دلیل بدنام بود: اولین مورد سرکوب خشونت آمیز قیام اقلیت ها در ولایت بامیان در سال ۲۰۰۰؛ دوم تخریب بوداهای بامیان در سال ۲۰۰۱ (Sjoholm, 2019: 9).

 هنگامی که ملادادالله در سال ۲۰۰۷ در یک حمله از عملیات ویژه انگلیس و آمریکایی در استان هلمند جان باخت، نجیب الله بلافاصله فرماندهی بیشتر نیروهای دادالله را بر عهده گرفت. با این وجود، نجیب الله جنبش اصلی طالبان را در اعتراض به آنچه او به عنوان میانه روی بیش از حد طالبان تصور می کرد، رها کرد. چراکه در اوایل سال ۲۰۱۲، طالبان برای مذاکره با دولت افغانستان یک دفتر دیپلماتیک در دوحه، پایتخت قطر ایجاد کرده بودند. اما نجیب الله حاضر به پذیرش آن نبود و معتقد بود طالبان با دشمن مذاکره نمی کند. به این ترتیب، او جبهه قربانی/ایثار از نهضت اسلامی افغانستان یا محاذ فدایی را تأسیس کرد. (Sjoholm, 2019: 10) وقتی مذاکرات سال ۲۰۱۳ طالبان و آمریکایی ‌ها در قطر علنی شد، محاذ فدایی اعلام موجودیت کرد. به این ترتیب راه این گروه از شورای کویته جدا شد؛ از بیانیه ‌های محاذ فدایی بر می‌آید که این دسته، بیشتر از شورای کویته به سازمان اطلاعات نظامی ‌پاکستان (آی اس آی) نزدیک بود.

این گروه همچنین، مسئولیت کشتن یک خبرنگار رادیویی سوئدی را در ۱۱ مارس ۲۰۱۴ در مرکز شهر کابل به عهده گرفت. این امر به ملا نجیب الله که پیشتر بیشتر به خاطر آدم ربایی خبرنگار نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۹ شهرت یافته بود، برجستگیِ بیشتری داد. یکی از عناصر اصلی تبلیغاتیِ محاذ فدایی رد همه مذاکرات از جمله محکومیت هیئت طالبان در دوحه بوده است. این گروه چنین می گفتند که “این ها نوکران آمریکا هستند”. “آنها می خواهند جهاد مقدس و شهدای مقدس ما را به قیمت چند دلار و برای یک کرسی در دولت بفروشند.” پیشتر با وجود شاخه ها و انشعابات در طالبان، چنین پنداشته می شدکه محاذ فدایی و سایر جناح های دیگر، عمدتا در شرق افغانستان، برای طالبان یک مشکل و معضل است زیرا انسجام شورشی را کمتر می کند ( Crisis Group, 2014: 6) .

تعدد نگاه طالبانی به روند صلح و آینده ثبات در کشور

بهر صورت، اکنون طالبانبیش از هر زمان دیگری دچار انشعاب شده است. اما انچه مهم است در رابطه با چنددستگی این گروه، آینده ثبات و امنیت کشور و گفت و گوهای صلح است. چنانکه، با آغاز مذاکرات صلح با گروه طالبان علی رغم تلاش های این گروه برای نشان دادن یکپارچگی گزارش هایی از چندصدایی در مورد روند مذاکرات وجود دارد. به طوری که، گروه های تندرو تر مانند محاذ فدائیان هیچ تمایلی به مذاکرات ندارند. گروه های دیگری چون جناح رسول دیدگاه متفاوتی دارند. چنانکه، جناح رسول به مانند همه طالبان با حضور نیروهای خارجی در افغانستان مخالف است. او در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۶ توضیح داد که او مخالف گفت و گوهای صلح نیست اما به حضور منصور به عنوان نماینده طالبان مخالف است. او همچنین توضیح داد که به دلیل نامشروع دانستن ملااختر منصور از حضور در گفت و گوهای صلح امتناع می ورزد. رفتاری که در برابر آخوندزاده نیز همچنان وجود دارد. همچنین رسول در سال ۲۰۱۶ اظهار کرد که اگر قوانین اسلامی در افغاسنتان اجرا شود، گفت و گو های صلح را می پذیرد چرا که خروج نیروهای خارجی بسیار مهم است.

اما طالبان اصلی که تحت رهبری ملا هبت الله هدایت می شود فرمان اصلی مذاکرات صلح را بر عهده گرفتند. این گروه در حال حاضر در پی یکه تازی برای به دست گرفتن قدرت در میدان جنگ و صلح افغانستان هستند. به طوری که با کشته شدن عبدالمنان نیازی گزارش ها و تحلیل های زیادی از دست داشتن این جناح در قتل او وجود دارد. چرا که با فعالیت گسترده نیازی به ویژه در منطقه غرب افغانستان کارشکنی های برای این گروه به وجود اورده است. بهر صورت، اکنون با پیجیده تر شدن جنگ افغانستان و نارضایتی های موجود در بین طالبان امکان تجزیه بیشتر این گروه وجود دارد مسئله ای آینده ثبات و امنیت را در افغانستان با ابهام رو به رو کرده است؟ اما پرسش بزرگتر آن است که با عمیق تر شدن شکاف بین گروه های طالبان و حمایت بازیگران خارجی از آنها احتمال فروپاشی این گروه تا چه اندازه بالا است؟ و اینکه در آینده آیا رهبری قادر به جمع کردن آنها زیر یک چتر خواهد بود؟

منابع

-آژند، فریدون (۱۳۹۹)، «اختلافات در میان طالبان بیشتر شده است»، ایندیپندنت فارسی: https://www.independentpersian.com/node/63451/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%81-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA.

– Crisis Group, (2014),”Afghanistan’s Insurgency after the Transition”,International Crisis Group, Asia Report N°۲۵۶ |.

-Taylor, Max,(2019), “Mullah Rasool and the Taliban Splinter Faction” , https://www.intelligencefusion.co.uk/insights/resources/intelligence-reports/mullah-rasool-and-the-taliban-splinter-faction/.

-Wielgos,Alexander,(2019), “Afghanistan’s Chance”, https://warsawinstitute.org/afghanistans-chance/.

[۱] The Dadullah Front

[۲] the Islamic Emirate High Council of Afghanistan (IEHCA)

[۳] the Islamic Movement of Afghanistan (IMA)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا