فیلم «بادبادک باز»؛ به کارگردانیِ مارك فورستر
۲۴ تیر (سرطان) ۱۴۰۰ – ۱۵/ ۷/ ۲۰۲۱
بادبادک باز فیلم
سارا محمدی
– نام فیلم: بادبادک باز
– كارگردان: مارك فورستر
– تهیه کننده: سم مندز، ویلیام هوربرگ، والتر پارکس، ربکا یلدام، بنت والش، لوری مک دونالد
– فیلمنامه: دیوید بنیوف (بر اساس رمانی با همین نام از خالد حسینی)
– مدیر فیلمبرداری: روبرتو شافیر
– تدوین: متچیس
– موسیقی متن: آلبرتو ایگلسیاس
– بازیگران: خالدعبدالله، زكریا ابراهیم، همایون ارشادی، احمدخان محمودزاده، علیدانش بختیاری، آتوسا لئونی، شاون توب
– مدت زمان: ۱۲۸ دقیقه
مارک فورستر کارگردان و فیلمنامهنویس سوئیسی-آلمانی است. از فیلمهای مهم او میتوان از مهمانی هیولا، در جستجوی ناکجاآباد، بادبادک باز، ذرهای آرامش و جنگ جهانی زد نام برد. این فیلم یكی از ده فیلم برتر سال ۲۰۰۷ است كه در فهرست سالانهی برگزیدههای منتقد مشهور سینمای امریكا، راجر ایبرت، جای گرفته است.
خلاصه فیلم:
فیلم مذكور كه نام انگلیسی آن The Kite Runner است و به بادبادكباز و گودیپرانباز ترجمه شده است، داستان جوانی است افغان به نام امیر كه در سانفرانسیسكوی سال ۲۰۰۰میلادی زندگی میكند و پس از دریافت تماس تلفنی از یكی از آشنایان و هموطنان قدیم خود به نام رحیمخان، گذشته خویش را به یاد میآورد. به خاطر میآورد كه چگونه با پدر در كابل زندگی میكردند.
او كه از نژاد پشتون است از همان كودكی به خاطر دوستی با حسن كه كودكی هزاره است مورد توهین و تحقیر همسالان همنژاد خود از جمله آصف(ضد قهرمان فیلم) قرار گرفته است و به چشم خود دیده است كه دوستش حسن به سبب وفاداری در دوستی او مورد تجاوز و تعدی آصف و دوستانش قرار گرفته است. امیر و پدرش كه انسانهای متمولی بودند با حملهی نظامی روسها به افغانستان، كابل را ترك نموده، به سانفرانسیسكو مهاجرت میكنند.
امیر در آنجا ازدواج میكند، پدرش از دنیا میرود و پس از سالها، دوستی به نام رحیمخان به او تلفن میزند و از او دعوت میكند كه به خانه برگردد. امیر پس از این گفتوگو و به یاد آوردن خاطرات گذشته برای دیدار رحیمخان به پاكستان میرود. در پاكستان میفهمد كه همبازی و دوست وفادار كودكیاش یعنی حسن، برادر نامشروع او بوده، اكنون به دست طالبان كشته شده است و از او فرزندی به نام سهراب باقی مانده است.
بنابراین، برای یافتن برادرزادهی نوجوان خود به كابل میرود و پس از جستوجوی بسیار او را اسیر طالبان مییابد. سهراب را از چنگال طالبان میرهاند و با خود به پاكستان و از آنجا به امریكا میبرد و به عنوان عضوی از خانوادهی خویش میپذیرد.
این فیلم نقدی است هنری بر قوم گرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان، به خصوص تفكر پان پشتونیزم! از این رو، آنچه آن را درخور توجه كرده است تقابل دو فكر منسوب به جامعهی پشتانهی افغانستان است. فكر نخست، تفكری است سنتی و متعصبانه برخاسته از رقابتهای سیاسی ریشه دار در تاریخ افغانستان كه برای مشروعیت سلطهی خویش و مطاع نمودن دیگران خود را ساكن اصلی و بومی این كشور قلمداد میكند و دیگران را غیربومی و زیردست خویش میشمارد؛ و فكر دوم، تفكری است نو و معتدلانه برخاسته از آشنایی او با فرهنگ جهانی برای ملتسازی كه همهی ساكنان یك كشور را صرف نظر از قومیت و نژاد آنان، تابع و شهروند آن جامعه و دارای حق و حقوق یكسان میداند.
پیام اصلی فیلم نفی و تقبیح قومگرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان است؛ میخواهد بگوید: نابهسامانیهای سیاسی و اجتماعی افغانستان ریشه در همین قومگرایی دارد و انسان متمدن، آن انسانی است كه تعصبورزیهای جاهلانه را كنار بگذارد و به هموطن خویش به دید یك انسان صاحب احترام و سهیم در سرنوشت مملكت بنگرد به دور از وابستگیهای قومی و نژادی!
این فیلم كه در ژانر تاریخی- اجتماعی است در سانفرانسیسكوی سال ۲۰۰۰ آغاز میشود و با فلاشبكی به كابل ۱۹۷۸ منتقل میشود. از این طریق است كه توالی زمان در روایت داستان به هم میریزد تا گذشتهی تاسفبار امیر به تصویر درآید. آغاز فلاشبك(كابل ۱۹۷۸) با صحنهی بادبادكبازی و رقابت كودكان بر سر تصاحب بادبادك مغلوب نیز یكی از قسمتهای جذاب فیلم است كه خوب پرداخته شده است.
در این سكانس، دویدن حسن برخلاف مسیر جمعیت كودكان بیانگر این نكته است كه او اقلیتی است كه بهتر از اكثریت میتواند تشخیص دهد صلاح و مصلحت و منفعت اربابش در كجاست و اربابش برای رسیدن به آنچه میخواهد باید به او اعتماد كند در همین ابتدای داستان، صداقت و وفاداری بیمانند حسن نسبت به دوستش امیر را میبینیم كه در پاسخ پرسش او كه میگوید اگر به تو بگویم خاك را میخوری میگوید:«اگر تو بخوای مه میخوروم!».
حسن در داستان فیلم شخصیتی است كه به سبب انتساب به قومیت هزاره و وفاداری در دوستی با امیر(منتسب به قوم پشتون) منفور آصف(ضد قهرمان فیلم) و دوستانش(كه منسوب به قومیت پشتوناند) قرار گرفته، بدین جرم مورد تجاوز جنسی آنان واقع میشود. آصف در توجیه نفرت خویش از حسن به امیر اینگونه میگوید: «اینا وطن ما ره مردار میسازه، خون ماره مردار میسازه، و اگه احمقایی مثل تو و پدرت ایناره همراه خود نگاه نمیكردین ما از شرشان بی غم میبودیم.»!
بادبادكباز گرچه بر پایهی رمانی پرفروش استوار شدهاست و فیلمنامهای اقتباسی دارد اما آنچنانی كه از كارگردان و سناریست آن انتظار میرفت موفق نبوده است! این فیلم در مقایسه با دیگر فیلمهای هالیوودی در جایگاه متوسط قرار میگیرد و اگر منتقدانی چون راجر ایبرت از آن استقبال میكنند به خاطر ساختار فرمیك آن است. دلیل سرمایه گذاری هالیوود برای این فیلم نیز اگرچه امید تهیهكنندگان آن به فروش و موفیقت تجاری است ولی انگیزه سیاسی آن زمینه سازی برای حضور امریكا در افغانستان است كه تا حدودی در ایفای این رسالت خود موفق بوده است.
خالد حسینی نویسنده کتاب، از پدری تاجیک و مادری پشتون در ۱۹۶۵کابل متولد شد. پدرش از کارمندان وزارت امورخارجه افغانستان و مادرش معلم ادبیات فارسی در دبیرستان بود. کودکی او در محلۀ وزیراکبرخان کابل گذشتهاست؛ همان مکانی که محل زندگی شخصیت اصلی داستان «بادبادکباز» بودهاست.
خالد حسینی بهخاطر شغل پدرش، زندگی در فرانسه، ایران و ایالات متحده آمریکا را تجربه کردهاست. زندگی خالد بهواسطۀ شغل پدر، تحتتأثیر مستقیم تحولات سیاسی افغانستان بود. خانوادۀ او بعد از کودتای حزب کمونیست و اشغال این کشور توسط شوروی، از ایالات متحده درخواست پناهندگی کردند.
کتاب«بادبادکباز» نخستین کتاب او پس از انتشار به ۴۸ زبان زندۀ دنیا ترجمه شده و تا هفتهها در صدر لیست پرفروشترین کتابهای «نیویورک تایمز» قرار داشت.
منبع:
http://www.siemorgh.nl
بادبادک باز فیلم |بادبادک باز فیلم |بادبادک باز فیلم |بادبادک باز فیلم |بادبادک باز فیلم