سر تیتر خبرهاسیاستمصاحبهنخستین خبرها

از رابطه پدر و پسری تا فرزند ناخلف شدن: نگاهی به مناسبات بین طالبان و اسلام آباد از گذشته تاکنون

۸ اسد(مرداد)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۷/۳۰

رابطه دیرینه بین طالبان و پاکستان بر کسی پوشیده نیست. اتحادی که در طی بیست سال گذشته منجر به شعله ور بودن آتش جنگ در افغانستان شده است. چنانکه پاکستان خود را بازیگر کلیدی آمدن صلح در افغانستان می داند. پاکستان، طالبان را تنها و مهم ترین اهرم فشار و نفوذ خود در افغانستان می داند. به همین جهت حاضر نیست که این مهره کلیدی را از دست بدهد. چراکه، تیرگی رابطه با طالبان به معنای حضور کمرنگ و حاشیه ای اسلام آباد در کابل خواهد بود. از طرف دیگر، طالبان نیز در طی این سال ها با تکیه بر حمایت های پاکستان توانستند معادلات جنگی را تغییر دهند. این در حالی است که در طی چند سال این گروه در تلاش است تا با تغییر در سطح رهبری و ایجاد دفاتر در کشورهای دیگر خود را از پاکستان مستقل تر نشان دهد. امری که موجب نگرانی اسلام آباد شده است و در تلاش است تا این این شکاف را کمتر کند. از طرف دیگر، با خروج نیروهای خارجی از افغانستان و پیشروی طالبان، اسلام اباد در تقلا است تا نفوذ خود را بیشتر از قبل نشان دهد و با حمایت بیشتر از این گروه، مانع فعالیت گروه های افراطی پاکستانی چون تحریک طالبان پاکستان در خاک این کشور شود. مسئله ای که در گفتگوهای اخیر مقامات پاکستانی در رسانه های مختلف مشهود است. در نتیجه اکنون با توجه به شرایط جدید نیاز است تا باری دیگر معادلات بین دو بازیگر را مورد بررسی قرار بدهیم. این جا پیرامون همین مسئله مصاحبه ای با آقای محمد علی جعفری، دانشجوی دکترای جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک داشته ایم.

۱ .به عنوان نخستین پرسش رابطه اسلام آباد و طالبان از آغاز تاکنون چگونه بوده است؟ و مهم ترین مولفه های تشکیل دهنده این ارتباط چیست؟

رابطه اسلام آباد و طالبان را می توان در سه دوره تشریح کرد. در دوره نخست، این رابطه را می توان رابطه پدر و پسری یا استاد و شاگردی دانست که پاکستان حکم تکیه گاه برای طالبان داشته که از سرچشمه و منبع اصلی تغذیه می شوند. طالبان مهد ظهور، پرورش و رشد خود را مدیون پاکستان در سال ۱۹۹۰میلادی می داند. هر پدیده ای برای ظهور و رشد خود به مکان و فضای مناسب نیازمند است که این مسئله در گستره خاک پاکستان امکان پذیر بوده است. زیرا پاکستان در زمان جدایی و استقلال خود از هند در سال ۱۹۴۷ علت وجودی اش را تشکیل سرزمینی با گرایش و هویت اسلامی در تقابل با هویت هندو تعریف کرده بود که برای خروجی چنین تفکری در عرصه داخلی و خارجی بایستی وجهه اسلامیت آن تبلور داشته باشد. اسلام آباد به دنبال رابطه نزدیک با ریاض در عربستان از نگاه دینی و مذهبی پیرو اندیشه های وهابی بوده و رشد مدارس دینی در داخل پاکستان و تلاش در این عرصه منجر به ظهور و دستاوردی به نام طالبان شده است. بنابراین، شکل گیری طالبان ریشه، عقبه و تعلق به مکان و فضای جغرافیایی پاکستان دارد.

دوره دوم ارتباط اسلام آباد و طالبان را می توان ارتباط یک سویه و القای سیاست های تجویزی از جانب اسلام آباد به طالبان دانست. اسلام آباد همواره مکان و فضای اجرای سیاست های خود را در افغانستان جستجو کرده است. اسلام آباد به دنبال دستیابی به اهداف ملی و ژئوپلیتیکی خود در تقابل با رقیب دیرینه خود یعنی روسیه و هند از گروه های جهادی و طالبان بهره برده است. دستیابی به این سیاست ها نیازمند عمق استراتژیکی در کابل برای رو کار آمدن دولت موافق با سیاست های پاکستان است. این سیاست دو مرتبه تجربه شده و موفقیت آمیز نیز بوده است. موفقیت اول حمایت تسلیحاتی و مالی از مبارزه مجاهدین در برابر شوروی بود که منجر به پیروزی شد و شکست شوروی سابق را به همراه داشت ولی در عرصه استقرار دولت تا حدی ناکام بود. علت ناکامی هم قدرت طلبی و زیاده خواهی گروه های مجاهدین که منجر به شکل گیری جنگ های داخلی شد. موفقیت دوم هم ظهور دستاوردی به نام طالبان و حمایت همه جانبه از این گروه در برابر دولت شکننده وقت افغانستان و استقرار حکومت طالبان در کابل بوده است. بنابراین نسخه تجویز شده اسلام آباد در قالب گروه طالبان در افغانستان مثمر ثمر بوده است. لذا هر چند حکومت طالبان با ورود آمریکا و نیروهای خارجی منجر به شکست شد. ولی یک الگوی موفقیت آمیز برای پاکستان بوده است. این دوره به دلیل ارتباط نزدیک، تنگاتنگ و دیکته شده سیاست ها توانسته است یک دوره طولانی ۲۵ ساله به استحکام و پیوند دو دیدگاه، دو ایدئولوژی منجر گردد.

دوره سوم ارتباطات اسلام آباد و طالبان را می توان دوره اقتدار سیاسی و نقش اعلامی طالبان دانست. بدین معنا که طالبان با توجه به پختگی در عرصه جنگ و تجربه در سیاست های بین الملل، مسیر خود را از مرحله قبلی جدا کرده و به دنبال استقلال سیاسی و ایدئولوژی است. به عبارتی به دنبال سیاست های اسلام آباد نیست. نشانه هایی مانند استقرار دفتر سیاسی در قطر، حضور دائمی رهبران طالبان در قطر، مذاکره مستقیم با آمریکا و شکل گیری توافقنامه، اعلامیه ها و بیانیه های سیاسی در عرصه بین الملل در رابطه با حمایت از فلسطین و قدس، حمایت جنگی و نظامی از آذربایجان، دیپلماسی فعال با قدرت ها و کشورهای همسایه افغانستان به ویژه با ایران، روسیه و چین، تعیین خط و مشی دیدگاه طالبانی در نشست قطر، پیشروی نظامی در جغرافیای افغانستان، گسترش نفوذ خود و تعامل کردن کشورها با این گروه و در اخیر می توان اعلام رهبران پاکستانی بر عدم تسلط و نفوذ بر گروه طالبان را نوع سوم این ارتباط را بیان می کند. به طور خلاصه می توان گفت که ارتباط از حالت وابستگی به عدم وابستگی منجر شده است که مقیاس ارتباطات طالبان از حالت محلی و ملی به سطح منطقه ای و جهانی تبدیل شده است.

در بخش دوم سوال شما مهمترین مولفه های ارتباط را می توان در چند مورد بیان کرد: اول از همه مدارس دینی و تاثیر علمای تندروی وهابی بر جامعه مهاجر پشتون های سنی مذهب است. در ثانی، نقش ارتش پاکستان و هم تباری فرماندهان و مقامات ارتش با طالبان که پشتون تبار هستند در ایجاد و هدایت طالبان موثر بوده است. به دیگر سخن می توان به این نحو بیان کرد که نفوذ علمای دینی بر ارتش در جهت حمایت از طالبان و مقدس جلوه دادن فعالیت های این گروه در گستره افغانستان است. یکی دیگر از مولفه های ارتباط بین آنها را می توان حمایت های مالی، تسلیحاتی و فراهم نمودن مکان ها و لانه های امن برای این گروه از جانب پاکستان دانست.

۲ .باتوجه به نگاهی به روابط بین اسلام آباد و طالبان چه دلایلی باعث ایجاد تداوم روابط بین این دو بازیگر در افغانستان می شود؟ از طرف دیگر، نقاط اختلاف بین این دو طرف چیست؟ در این میان نقش ایدئولوژی را در تداوم روابط تا چه اندازه می توان مهم دانست؟

همانطور که می دانید حرکت و ورود طالبان به خاک افغانستان از سمت جنوب افغانستان، همسایه مرزی با پاکستان شروع و گسترش پیدا کرد. این اعلام حضور و ورود نمی توانست از نقاط دیگر مرزی با دیگر همسایگان افغانستان مانند چین، ایران، حوزه آسیای مرکزی شکل بگیرد. آن هم دلایلی جغرافیایی و سیاسی خودش را دارد. آنچه که طالبان روابط خود را با پاکستان حفظ کرده و تداوم بخشیده مساله اقتصادی و نیاز به بازار فروش منابع معدنی، مواد مخدر، نیاز درمانی و پناهگاه امن برای نیروهای جنگی خود، و نیاز به پشتیبانی نیروی انسانی از جانب پاکستان و تامین نیازهای لوجستیکی و نظامی خود از سوی پاکستان و همچنین مهمتر از همه نیازهای فکری و مشورتی در فضای افغانستان را می توانند دلایل ارتباط بین این دو بازیگر دانست که هر کدام از طرفین در صدد دستیابی به اهداف تعریف شده برای خود می باشند.

از موارد اختلاف بین این دو بازیگر، می توان مساله خط دیورند در پیوند با احزاب پشتون ها در پاکستان دانست و همچنین پاکستانی ها، مهمترین ابزار کنترل احزاب پشتون به خصوص جنبش تحفظ پشتونها در حفظ امنیت ملی در داخل پاکستان را حفظ گروه طالبان و ادامه نبرد در فضای افغانستان برای به رسمیت شمردن خط دیورند می دانند. این مساله یکی از مسایل کلان و منافع ملی پاکستان به شمار می رود، اما در مقابل نه تنها نظام های گذشته بلکه حتی طالبان در زمان حکومت خود در کابل و نیز در نشست های بین المللی حاضر به پذیرش خط دیورند نیستند و به جدایی پشتون ها از خاک افغانستان قائل نیستند. یکی دیگر از اختلافات بین این دو بازیگر، حفظ وابستگی و فرمانبرداری طالبان مانند گذشته نسبت به پاکستان است که امروزه این گروه در مرحله اقتدار سیاسی و عدم وابستگی سیاسی به پاکستان را سپری می کند. طوری که مقامات پاکستانی بر عدم نفوذ بر طالبان سخن گفته اند و پاسخ طالبان نیز به دلایلی اجباری حضور در پاکستان را نیز بیان کرده اند. یکی از اهداف طالبان نیز جدایی و عدم وابستگی مکانی و سیاسی به پاکستان می باشد که پاکستانی ها از این مساله ناخرسند هستند. طالبان مبارزه خود را با ایدئولوژی جهاد در برابر اینکه کشور مورد اشغال واقع شده است آغاز کرده است و همیشه در بیانیه های رهبران طالبان سخن از خروج نیروهای خارجی از کشور سخن به میان آمده است. بنابراین برای طالبان نیز بعد از به قدرت رسیدن، همین اصل را رعایت خواهند کرد و برایش فرقی ندارد آمریکا یا پاکستان یا کشور مسلمان دیگری مانند ترکیه باشد. آنها به دنبال استقلال حتی استقلال افکار و اندیشه دینی مذهبی هستند. به عنوان نمونه تغییر مکان دفتر سیاسی و تمرکز سران طالبان از پاکستان به قطر را می توان همان تغییر نگاه ایدئولوژی طالبان دانست که اختلاف ایدئولوژی منجر به جابجایی مکانی دفتر سیاسی طالبان گردیده است. زیرا پاکستان از طالبان به عنوان یک ابزار و اهرم فشار برای پیشبرد سیاستهای خود در فضای افغانستان و همچنین کنترل پشتونها و گروه های طالبانی مانند “تحریک طالبان” در وزیرستان نیازمند است. اگر طالبان نتوانند رضایت منطقه ای و بین المللی را در مذاکرات صلح پیش رو جلب نماید در آینده این طور به نظر می رسد که سرکشی طالبان و اختلاف دیدگاه با پاکستان در نهایت منجر به بازگشت طالبان به همان خانه امن و اولیه خود یعنی پاکستان و مدارس مذهبی در داخل خاک این کشور با همان ایدئولوژی اولیه شکل گرفته با ابتکار پاکستان می باشند. زیرا وجود مکان، قرابت ایدئولوژی و دسترسی سریع برای جابجایی نیروها و تامین نیازهای لوجستیکی از نیازهای اصلی طالبان است.

۳ .پیروزی طالبان در افغانستان منجر به ایجاد یک روایت پیروزمندانه جهادی در بین سایر گروه های تروریستی از جمله در پاکستان است. امری که یکی از نگرانی های جدی دولت پاکستان است. چنانکه شیخ رشید در اظهارات اخیر خود از طالبان افغان خواست مانع فعالیت گروه های تروریستی همچون تحریک طالبان در خاک پاکستان باشد. از طرف دیگر، طالبان رابطه و همکاری با این گروه ها دارد. در چنین شرایطی دولت اسلام آباد چگونه می تواند طالبان را به توجه به همکاری که بین این دو طرف وجود دارد، متقاعد سازد که مانع انجام فعالیت های تروریستی در خاک این کشور شود؟

اختطاف، مبارزه با کارمندان دولتی، اخاذی و تخریب پروژه های عام المنفعه وجه مشترک فعالیت های طالبان در افغانستان و تحریک طالبان در پاکستان می باشند. همچنین این دو گروه پیمان های جهادی و همکاری با یکدیگر دارند. چنانچه گروه طالبان در افغانستان با فشارها و خواسته های گروه تحریک طالبان در جنگ افغانستان بر علیه دولت مستقر در کابل پیروز گردد، در انجام دولت داری دست باز و مانور بیشتری را در اختیار خواهد داشت. این عمل منجر به انگیزه بیشتر برای گروه تحریک طالبانی می شوند تا بتوانند با حمایت ها و پشتیبانی طالبان افغانستان باعث جنگ و درگیری داخلی در پاکستان برای ایجاد محیط و ساختار اسلامی و به ویژه توجه به پیوند سرزمینی پشتون های ساکن در دو سوی مرز گردد. وقتی طالبان در کابل حکومت داری کنند طبیعتا” گروه های تندروی مذهبی از جمله تحریک طالبان که در مناطق پشتونخواه سکونت دارند گرایش مکانی و اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به سمت کابل پیدا می کنند و این مساله ممکن است که معادله تمامیت ارضی و مساله دیورند در پاکستان بهم بخورد. ساختار جغرافیایی و اجتماعی طالبان پاکستان یا همان تحریک طالبان، مناطق قبایلی پشتونها را تشکیل می دهند. دولت و ارتش پاکستان با تحریک طالبان برای از بین بردن مفکوره اتحاد سرزمینی در بخش های مرزی بین افغانستان و پاکستان در جنگ و ستیز است که حتی منجر به پاکسازی مناطق قبایلی و مهاجرت ساکنان این مناطق و تخریب این ساحه توسط ارتش پاکستان شده است. ارتباط پاکستان با طالبان در افغانستان بر کسی پوشیده نیست و این ارتباط می تواند کلید کنترل تحریک طالبان در پاکستان باشد. در گذشته طالبان بعد داخلی افغانستان را برای کنترل جامعه و اشاعه احکام اسلامی منطبق با مفکوره طالبانی مد نظر داشت ولی چنانچه طالبان قدرت را به دست گیرند، دولت پاکستان نفوذ و نظارت خود را بر طالبان تا حدی زیادی از دست خواهد داد و طالبان حامی گروه های مذهبی همچون تحریک طالبان خواهد بود و تلاش می کند که گروه های اسلام گرا را در زیر پرچم، تحت نفوذ و همکاری خود درآورد. این نکته همان سابقه طالبان است که اکنون با گروه های القاعده، شبکه حقانی، جیش محمد، لشکر طیبه و . . . همکاری و تحت لوای خود دارد. از سوی دیگر طالبان اولویت حمایتی خود را از گروه های اسلامگرا قرار خواهد داد و لذا به دلیل سابقه حمایتی پاکستان در دوران مبارزاتی طالبان، روابط مسالمت آمیز را در پیش خواهد گرفت.

۴ .در طی چند سال اخیر به نظر می رسد که طالبان درصدد آن است تا خود را مستقل تر نشان دهد و سایه حمایت پاکستان بر سر خود را کم کند. در همین رابطه مهم ترین دلایل و عوامل استقلال طالبان از پاکستان در طی سال های اخیر چیست؟

همانطور که قبلا ذکر شد طالبان به دنبال استقلال در چارچوب مفکوره نظام طالبانی است. طالبان نمی توانند تا ابد زیر سلطه پاکستانی ها و حتی مفتی ها و مولوی های پاکستانی قرار بگیرند. آنها حتی به دنبال استقلال حاکمیت اسلام سیاسی خود هستند و در برابر بیانیه ها و فتواهای روحانیون در خصوص ابطال جنگ و ناجایز شمردن جهاد کشورهای مسلمان همچون اندونزی، مصر سکوت و بی توجهی می کنند. زیرا در هر بیانیه یا کنش و واکنش های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و رسانه ای از آدرس یک نهاد رهبری به نام ملا هبت الله آخند زاده ملاک قرار می دهند. مساله دیگر اینکه طالبان برای تداوم و حضور نیاز به مکان و فضایی مستقل دارد. بنابراین بعد از حدود ۳ دهه جنگ خسته کننده و به بن بست رسیدن برنامه های صلح، نیازدارند تا در فضای افغانستان با جنگ های سنگین و پیاپی، سقوط شهرها و گسترش جنگ به دنبال سقوط حکومت فعلی بتوانند این فضا را در  اختیار خود بگیرند.

مساله دیگری که طالبان به دنبال استقلال از پاکستان هستند، مساله رشد فکری و سیاسی خود در پرتو دیپلماسی با ابرقدرتها، کشورهای منطقه و همسایگان افغانستان است. این باور در آنها به وجود آمده است که قدرت چانه زنی و رایزنی با آمریکا در توافقنامه برای خروج از افغانستان و آزادی زندانیان طالب از زندان های افغانستان و همچنین از همه مهمتر اینکه اکثر کشورها به پذیرش طالبان به عنوان یک قدرت در ساختار حکومت افغانستان باورمند شده اند.

دلیل آخر و مهم دیگر استقلال طالبان، استقلال اقتصادی و مالی از درآمدها و عایداتی که از طریق مواد مخدر، معادن، غنایم جنگی، عایدات گمرگی و هر عملی که بشود از طریق آن به منابع مالی دست پیدا کنند را شامل می شود.

۵ .مقامات پاکستانی در طی روزهای اخیر به شیوه های مختلف برای باری دیگر حمایت خود را از طالبان نشان داده اند. مانند گفتگوی عمران خان با شبکه «عرب نیوز» و یا هم صحبت های شاه محمود قریشی در مصاحبه با شبکه «طلوع نیوز». باتوجه به پیشروی های اخیر طالبان، ایا اظهارنظرها نشان دهنده شتابزدگی اسلام اباد و ترس آنها در پس زدن از افغانستان توسط طالبان در صورت پیروزی است؟

قطعا همین طور است که طالبان هم گزینه ای خنثی برای کنترل گروه های تندروی مذهبی در داخل پاکستان بود و هم گزینه فعالی در عرصه پیشبرد سیاستهایش در افغانستان است. پاکستان نیاز به طالبان دارند و این گروه علاوه بر حضور جنگی در افغانستان و پاکستان در کشمیر هم نیز فعال است. در صورت شامل شدن طالبان در بدنه حکومت افغانستان و تعیین خط مشی سیاست خارجی و پایداری بر اصول استقلال، پاکستان با مشکلاتی چون عدم حضور کمرنگ در جغرافیای سیاسی افغانستان روبرو خواهد شد. پاکستانی ها به تداوم جنگ و عدم شکل گیری صلح مایل هستند. به عبارتی آب گل آلود برای صیاد بهتر است. تا به حال دولت پاکستان هیچ وقت عمل طالبان را نادرست جلوه نداده است و محکومیتی را برای آن متصور نبوده است. پاکستان چنانچه مهره ای به نام طالبان را از دست بدهند گزینه ای جایگزین با چنین تشکیلات و ساختاری را ندارند و این باعث می شود تا پاکستان به حمایت خود ادامه دهد. البته ناگفته نماند که در تاریخ حاکمان و زمامداران افغانستان همیشه حکومت و دولت مستقر در کابل از حمایت یک قدرت بیرونی برخوردار بوده است. مثلا” در استقرار دولت جمهوری اسلامی، از حمایت جامعه جهانی به خصوص آمریکا و ناتو یا در زمان کمونیست ها حمایت شوروی، همچنین در استقرار حکومت طالبان نیز پاکستان و عربستان بیشترین نقش و حامی را بازی می کردند. بنابراین پاکستان نیاز دارد تا حمایت خود را تداوم دهد تا هم گوی و هم میدان را در اختیار بگیرد.

۶ .پاکستان به عنوان یکی از همسایه های افغانستان و علی رغم داشتن مشترکاتی اما در بین افکار عمومی و مقامات افغانستان از مقبولیت زیادی برخوردار نیست. به عبارت دیگر، طالبان بهترین ابزار نفوذ و دخالت اسلام آباد در افغانستان است. با این حال، با فرض کمرنگ شدن روابط طالبان و اسلام اباد و مستقل شدن طالبان چشم انداز حضور پاکستان در افغانستان چگونه خواهد بود؟

درست است که پاکستان همسایه افغانستان است ولی هرگز نتوانسته همسایه خوبی برای افغانستان باشد. پاکستانی ها از اینکه با دولت یا کشور افغانستان روابط برقرار کنند و در عرصه های بین المللی همکار و پشتیبان یکدیگر باشد بیشتر در جهت ناامن سازی فضای افغانستان از طریق گروه های نیابتی و اقلیت جنگجویان مذهبی بوده است. پاکستان با فرض اینکه گروه طالبان همیشه در مشت آنها خواهد بود اشتباه بزرگی را مرتکب شده است. زیرا طالبان به بلوغ سیاسی و رشد خود رسیده است و در برابر هر نوع اشغال افغانستان حتی با هویت اسلامی مقابله می کند. زیرا این یک اصل برای نشست قطر و آرمان سیاسی برای طالبان مطرح شده است. بنابراین اگر گروه طالبان بر این اصل استوار بمانند، قطعا پاکستان از مانور کمتری برخوردار خواهد بود. در غیر اینصورت آرمان استقلال سیاسی طالبان زیر سوال می رود. ناگفته نماند که افغانستان از نظر ژئوپلیتیکی و دسترسی به دریا و صادرات و واردات نیازمند کشور ساحلی پاکستان یا ایران است. بنابراین نیاز به ارتباط مطرح است و ممکن است که کم رنگ شود ولی هیچ وقت قطع نخواهد شد. زیرا قطع ارتباط بیشتر به خود پاکستان صدمه وارد می کند و پاکستانی ها به این درک رسیده اند که از قطع ارتباط متضرر خواهند شد. از طرفی هم اگر نگاه جامع و منطقه ای در حوزه افغانستان بیاندازیم ارتباط و حضور پاکستان بستگی به واکنش ها و سیاست کشورهای منطقه دارد.

۷ .از سوی دیگر با تنگ شدن حلقه ی حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان و تلاش برای ایجاد پایگاه های نظامی در کشور های همسایه، آیا پاکستان برای پیشبردِ منافع ملی خود به طرف ایالات متحده سُر می خورد و یا اینکه رویکردی از توازن سازی بین طالبان و ایالات متحده را پیش می برد؟

رویکرد تعاملی و همکاری با سیستم های جهانی به سود منافع کشورهاست. چیزی که امروزه در عرصه جهان سیاست اثبات شده است. شما ببینید یک کشوری که تحریم سیاسی، اقتصادی، غذایی یا هر چیز دیگری می شود چه پیامدهایی به دنبال دارد. همه کشورها را نمی توان از نظر زیرساختی، جمعیتی، اقتصادی، وسعت سرزمینی، منابع، انرژی و امکانات یکسان دانست. شاید کشوری از نظر تسلیحات نظامی قوی باشد ولی در یک حمله خارجی ممکن است در عرض یک ساعت نابود شود. شاید در گذشته کشوری توانسته بیشترین سرزمین ها را فتح و نابود کرده باشند ولی اکنون به زباله دان تاریخ پیوسته و در انزوا به سر می برد.

حضور آمریکا در افغانستان نقش ژئواستراتژی داشت و اینکه درست است در یک توافقنامه با طالبان، حضور خود در افغانستان را کمرنگ کرده است ولی من آن را یک حرکت تاکتیکی از نگاه ژئو استراتژی می دانم. همچنین یک معامله بزرگ منطقه ای و شاید هم دامی سیاسی یا نظامی برای این حوزه در نقطه حساسی که افغانستان به عنوان نقطه وصل سیستم های منطقه ای است تدارک دیده باشد. یکی از نشانه های آن این است که همه کشورهای منطقه و همسایه افغانستان را درگیر در مساله جنگ و صلح کرده است. ایران حالت خنثی و تعاملی، کشورهای آسیای مرکزی حالت دفاعی، پاکستان حالت تهاجمی و چین نیز حالت خنثی و احتیاط را در پیش گرفته اند. این درحالی است که وسعت و آتش جنگ به یکباره شعله ور شده است و مرزها و پایانه های گمرگی را به تصرف در آورده اند. پاکستان در گذشته نیازمند کمک های مالی آمریکایی ها بوده و در این راستا همکاری های منطقه ای و جهانی خود را هماهنگ با آنها پیش می برده است. بعد از آن نیز وام هایی از عربستان سعودی دریافت کرد و پس از بازپرداخت و بدهی خود، تاکید بر رویکرد همکاری استراتژی و سیاسی با چین را در پیش گرفته است. پاکستان چشم به کمک ها و سرازیر شدن سرمایه گذاری های چینی در بخشهای زیرساختی خود مانند بندر گوادر دارد. پاکستان با توجه به پشتیبانی و همکاری اقتصادی از طرف چین، توافقات خود را با این کشور مستحکم و استوار نموده است، ولی در مقابل، روابط سیاسی آنان با ایالات متحده آمریکا در سطح مقامات، دچار بی اعتمادی شده و واگرایی را نشان می دهد. همکاری پاکستان با چین به عنوان قدرت اقتصادی در سطح جهان و منطقه در برابر موضع هند و آمریکا است. پاکستانی ها هم نشان داده اند مانند گذشته تا به امروز سیاست حمایت از طالبان را از نظر پشتیبانی مادی، لجستیکی و نظامی را در دستور سیاست خود در راستای منافع ملی دارند. زیرا انتظارات و منافع مورد نظر پاکستانی ها از طریق حضور آمریکا در منطقه در قبال هند و افغانستان تامین نشده و از طرفی آمریکایی ها کمک های مالی خود به پاکستان را نیز کاهش داده و همچنین حضور آمریکایی ها برای کشتن اسامه بن لادن در خاک پاکستان بدون هماهنگی باعث شده تا امنیت و حاکمیت پاکستان نیز دچار محک شود. از طرف دیگر چین نیاز به پاکستان دارد تا با نفوذ و ارتباطی که با گروه طالبان دارند بتوانند با جلوگیری از نفوذ طالبان به منطقه مسلمان نشین اویغورها در سین کیانگ بهره ببرد. به طوری که نخست وزیر پاکستان به حمایت از چین در برابر سیاست های اعمال شده در قبال اویغورها جانب داری کرده است. بنابراین نتیجه می گیریم که پاکستان با کمک چین و وجود طالبان حلقه منافع ملی خود را تعریف می کند و در دولت عمران خان سیاست پاکستان، آمریکا محور نخواهد بود.

۸ .در نهایت، در صورت حضور طالبان در بدنه قدرت افغانستان با توجه به تغییراتی که در این گروه به وجود آمده است. چالش ها و فرصت های اسلام اباد چه خواهد بود؟

ساعتهای طلایی به نفع طالبان در حال سپری شدن هستند و با فتح کابل، این روند ۱۸۰ درجه می چرخد و حکومت فعلی که در حال حاضر به صلح پیشکش به طالبان روی آورده است باید به دنبال صلح اجباری با طالبان باشند. جنگ فعلی در قالب جمهوریت و امارت طالبانی است که آینده افغانستان به این جنگ بستگی دارد و نقطه پایانی بر جنگ داخلی به شمار می رود. با روندی که در حال حاضر طالبان در پیش گرفته است به قدرت مطلقه حاکمیت بر افغانستان نخواهند رسید ولی می تواند با مذاکراتی که در نهایت شکل خواهد گرفت در بدنه قدرت و حاکمیت با نظام جمهوریت شریک گردد. گروه طالبان نسبت به گذشته دچار شکاف و انشعابات درون گروهی از نظر رویکردی و ذهنی در ارتباط با فضای افغانستان و کشورهای همسایه شده است. این همان سیاستی بود که آمریکایی ها به دنبال ایجاد شکاف در بین سطوح رهبران طالبان بوده است. بنابراین همین گسست و شکاف بزرگترین چالش برای اسلام آباد بوده است. زیرا اسلام آباد در مقابل گروه یکدست و متحدی روبرو نیست و حتی از جانب برخی از این گروه های انشعابی نیز تهدید می شود. از سوی دیگر ادامه روند حمایتی اسلام آباد از طالبان و فشارهای سیاسی کشورهای جهان بر پاکستان چالش دیگری است که ممکن است جامعه جهانی در روابط خود با این کشور بازنگری کند. این مساله فعلا در حد توصیه و گفتگو پیشکش می شود ولی چنانچه کشتار غیر نظامیان و اسناد دست داشتن اسلام آباد در توسعه جنگ و حمایت از طالبان و بدتر شدن وضعیت مردم افغانستان در اثر جنگ آشکار شود می تواند پیامدهای جدی برای این کشور به دنبال داشته باشد. بر فرض اینکه طالبان در بدنه قدرت قرار گیرند و پذیرش جامعه جهانی نیز همسو با طالبان باشد، به خاطر توانمندی های این گروه در دیپلماسی و چانه زنی با قدرتهای بزرگ و موفقیت در خروج نیروهای خارجی و آمریکایی ها و غرور سیاسی شکل گرفته باعث می شود که با پاکستان روابط شان بر پایه منافع ملی افغانستان تنظیم گردد و با توجه به تجربه سیاسی و دیپلماسی در عرصه روابط بین الملل، نوع خواسته های آنان متفاوت خواهد بود که ممکن است برای اسلام آباد چالش آفرین باشد. به عنوان مثال خط دیورند برای پاکستان در برابر طالبان هم چالش برانگیز و هم فرصت تلقی می شود. چالش از این بابت است که چنانچه طالبان خط دیورند را در دوره فعلی مانند گذشته نپذیرند برای اسلام آباد چالش برانگیز خواهد بود و از دریچه دیگر چنانچه این خط که بعید می دانم مورد پذیرش قرار گیرد فرصت ثبات سیاسی و مرزی برای اسلام آباد خواهد بود.

همچنین کنترل پشتون های پاکستان یا حمایت از آنها توسط طالبان نیز باز دچار چالش و فرصت برای اسلام آباد است. یعنی گرایش مکانی و قومی پشتونها برای الحاق به افغانستان یا ایجاد سرزمینی جدید باعث بی ثباتی در پاکستان خواهد شد. همچنین حضور طالبان در قدرت موجب می شود فشار ژئوپلیتیکی از جانب هند کاسته شود. زیرا ارتباط و حمایت اسلام آباد از طالبان و استمرار آن می تواند تاثیر مثبت برای پاکستان و هم تاثیر در سیستم جنوب آسیا بین دو رقیب هند و پاکستان داشته باشد. از طرفی دسترسی پاکستان به آسیای مرکزی از طریق افغانستان می تواند ترانزیت کالا، سوخت و انرژی را تسهیل کند این ها فرصت هایی هستند که پیش روی اسلام آباد قرار دارد.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا