سر تیتر خبرهامصاحبهنخستین خبرها

زنان؛ آماج تیرهایی از نفوذ و اعمال دیکتاتوری مذهبی طالبان

۱۴ اسد (مرداد) ۱۴۰۰ – ۵/ ۸/ ۲۰۲۱

«زنان؛ آماج تیرهایی از نفوذ و اعمال دیکتاتوری مذهبی طالبان»؛ مصاحبه با سمیع فرجاد، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل سیاسی و فرهنگی

این روزها افغانستان در حساس‌ترین و شکننده‌ترین زمان خود قرار دارد. از یک سو مذاکرات صلح با بن بست‌های متعدد به دست فراموشی سپرده شده است، از سوی دیگر با ناکارآمدی دولت و ضعف نیروهای امنیتی دفاعی و متعاقبا تشکیل بسیج ملی و خیزش‌های مردمی برای دفاع از کشور، شاهدِ از دست دادن جان غیرنظامیان بوده، و از سوی دیگر نیز روند خروج فوری و قاطعانه‌ی نیروهای خارجی را نظاره گریم. اما به نظر می‌رسد همه این مسائل دست به دست هم داده و افغانستان را به سمتِ نتیجه‌ی ناگزیر سوق می‌دهد که ذیلِ آن دستاوردهای بیست ساله‌ی زنان و دختران افغانستان و تلاش برای ارتقای موقعیت فردی و اجتماعی آنها در سایه قدرت یابیِ مجدد طالبان تهدید و تحدید می‌شود.

تحت حکومت طالبان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، زنان و دختران افغانستان با محدودیت‌های بسیاری از ممنوعیت خروج تنها از خانه و حضور در اجتماعات تا عدم دسترسی به آموزش، مراقبت‌های بهداشتی، و مواردی از این دست محصور گردیده بودند. گرچه پس از سرنگونی حکومت طالبان زنان قویا برای احیای مطالبات خود جنگیدند، با این حال، زنان افغان هنوز در تحقق کامل حقوق خود با موانع بزرگی روبه‌رو هستند. خشونت علیه زنان بسیار گسترده است، مشارکت زنان در تمام سطوح دولتی همچنان محدود بوده و طبق گفته یونیسف، ۲٫۲ میلیون دختر افغان هنوز به مدرسه نمی روند.

با این وجود به نظر می رسد با احتمالاتی از ورود طالبان به پیکره‌ی نظام سیاسی در آینده، این چالش‌ها برای زنان قوت و شدت بیشتری نیز گیرند. در ادامه برای روشن تر شدن بحث پیرامونِ خط مشی و سیاست طالبان نسبت به زنان، به گفتگو با سمیع فرجاد، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل سیاسی و فرهنگی پرداخته ایم:

۱- چندی پیش با پیشروی‌های طالبان برای تصرف برخی ولسوالی‌های ولایت تخار، برخی باشندگان تخار اذعان کردند که طالبان خواستارِ آن بوده اند که هر خانواده یک دختر را به نکاح افراد طالبان درآورد. اما از طرف دیگر طالبان ادعا می کند که دیدگاه‌های خود در مورد زنان و تحصیلات زنان را تغییر داده است. بدین ترتیب با سیاست‌هایی چون جهاد نکاح، آیا به واقع می‌توان گفت در خط فکری طالبان نسبت به زنان تغییری ایجاد شده است؟

طالبان یکی از گروه‌های تروریسی است که نسبت به حقوق و آزادی‌های سیاسی و مدنی زنان هیچ گونه انعطافی از زمان حاکمیت شان در دهۀ ۷۰ تا هنوز نشان نداده اند. اساساً هیچ یک از گروه‌های اسلام سیاسی به اندازۀ طالبان موضع سخت و سفت در رابطه به زنان ندارند. اکثر گروه‌های بنیادگرایی اسلامی نسبت به زنان نگاه تبعیض آمیز دارند؛ اما دشمنی و تبعیض طالبان نسبت به زنان هویدا و آشکارتر از هر گروه بنیادگرای اسلامی است. اندیشه و فکر طالبان نسبت به زنان دو آبشخور دارد:

الف) اسلام: تفسیر طالبان از دین، نص‌گرایانه است. بدین معنا که طالبان به معنای ظاهری الفاظ کتاب و سنت باور دارند. در این مطلب، طالب با القاعده و داعش شبیه هم اند. تفسیر طالبانی ظاهر را اساس می‌داند، نه معنا را و در این فهم معنا باید از لفظ ظاهری پیروی کند. در این تفسیر هرچه که ظاهر کتاب و سنت باشد، درست است و مشروعیت دارد و خارج از آن نه. بنابراین، حقوق زنان در این برداشت سلفی‌گرایانه از منظر طالبان تعریف می شود و برای شان قابل قبول و تأیید است. در این تفسیر زنان از جایگاه فروتر برخوردار اند و حقوق برابر با مردان ندارند. نقش زنان از منظر طالبان رفع نیازهای جنسی شوهر و زایدن بچه و پیشبرد امور خانه می باشد. در این برداشت زن ابزاری است در دست مرد؛ تفسیری که با عقل امروزی در تضاد و دشمنی آشکار با ارزش ‎های حقوق بشری دارد.

ب) فرهنگ قبیله‌ای: جامعۀ افغانستان یک جامعۀ سنتی و قبیله ‎ای است. در جامعۀ قبیله‎ ای، خشونت و استبداد، بی‌اعتمادی و بیگانه‌هراسی و ابزار پنداری زن و… جزو انگارها و ایستارهای افراد آن جامعه است و در سطوح مختلف، از کانون خانواده تا سطح جامعه در رفتار و گفتار خود نشان می‌دهند. گروه طالبان در همچون جامعۀ در جنوب افغانستان ایجاد شده است. در این جامعه افراد به خود و دیگری تقسیم می‌شوند. این فرهنگ غیریت ساز و دشمن تراش و زن‌ستیز است. از این‌جهت، نگاه تبعیض آمیز طالبان نسبت به زنان و حتی گروه‌های قومی و مذهبی دیگر ریشه در فرهنگ و باورهای قبیله‌ای دارد.

بنابراین، این دو آبشخور، منظومۀ فکری طالبان نسبت به جامعه و زنان را تشکیل می‌دهد. فرهنگ قبیله‌ای و آموزه‌های اسلامی دست به دست هم داده و طالبان را به گروه متحجر و زن ستیز در سطح منطقه و جهان تبدیل کرده است. عملاً در شمال افغانستان دیده می‌شود که در مواضع متصلب و متحجر این گروه نسبت به زنان هیچ گونه تغییری نیامده است و طالب همان طالبان دهۀ ۷۰ است.

۲- اگر در سیاست‌های طالبان نسبت به زنان در آینده تغییر و تحولاتی صورت گیرد، این نشان از تغییر در موازین و اصولِ نسلِ جدیدِ این گروه است و یا صرفا به واسطه‌ی شرایط و نشستن بر کرسی قدرت دست به تعدیل اصول اساسی خود خواهند زد؟

از زمان ایجاد طالبان تا به حال هیچ گاهی سیاست این گروه نسبت به زنان تغییر نکرده است. طالبان در دورۀ حاکمیت شان قوانین سختگیرانۀ را در قبال زنان وضع کردند و شدید‌ترین خشونت و تبعیض را بر زنان روا داشتند. قوانین سختگیرانۀ دینی -بر اساس تفسیری که داشتند- و همین‌طور مسائل قبیله‌ای را بر کلیه افراد جامعه تطبیق نمودند. حالا نیز شواهد نشان می‌دهد که اصول و موازین نسل جدید طالبان همان اصولی است که در دوران حاکمیت شان داشتند و تغییر نکرده است. این گروه هنوز هم همچون گذشته فکر می‌کنند و بر رعایت فرهنگ سنتی و قبیله‌ای تأکید دارند. بنابراین، با نشستن بر اریکۀ قدرت فکر و نگاه طالبان تغییر نخواهد کرد و رفتار این گروه قبیله‌ای و سنتی همچون گذشته خواهد بود. ازین‌رو، بعید به نظر می رسد که افکار طالبان نسبت به زنان منعطف شود.

۳- حال اگر به گفته‌ی خود طالبان، در دکترین و آموزه‌های اصلی آن‌ها پیرامون حقوق زنان تغییر و تحولی صورت گرفته، پس چرا با احساس خطرِ ناشی از روی کارآمدن طالبان تقلا برای نجات زنان و حقوق آن‌ها افزایش یافته و از سوی ایالات متحده نیز اعطای ویزا به زنان فعال در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی در حال بررسی‌ست؟

طالبان در دهۀ ۷۰ در افغانستان به قدرت سیاسی رسیدند و قوانین سختگیرانه بر زنان وضع کردند. خواست جهان و آمریکا در آن زمان این بود که طالبان حقوق و آزادی‌های سیاسی و مدنی زنان را به رسمیت بشناسند؛ اما طالبان به درخواست‌های آمریکا و متحدان آن توجه نکردند. اگر طالبان نسبت به حقوق زنان عقب نشینی می‌کردند، شاید حکومت آن‌ها از سوی جهان به رسمیت شناخته می‌شد. دیده شد که طالبان حتی به قیمت از دست دادن حاکمیت شان از مواضع متصلب خود عقب نشینی نکردند. بنابراین، من فکر نمی‌کنم که در دکترین و خط فکر طالبان نسبت به زنان تغییر وارد شده باشد. این گروه در اعلامیه‌ها و نشست‌هایی که برگزار کردند، سر سختانه و قاطعانه بر رعایت فرهنگ قیبله‌ای و سنتی که در آن زن ارزشی ندارد، تأکید کردند. اگر هم از تغییر فکر حرف می‌زنند، این یک تاکتیک است برای رسید به قدرت سیاسی. به نظر می‌رسد که جهان حالا نیز به این نکته به خوبی واقف است.

۴- در صورتِ روی کار آمدن طالبان و در نظر گرفتنِ احتمالِ ورود آن‌ها به ساختار سیاسی کشور، آیا در سیاست‌های آتی این گروه جزم اندیش دررابطه با زنان و حقوق آنها اصلاح و یا تعدیل صورت خواهد گرفت؟

نخیر. فکر نمی‌کنم که این گروه از خط فکری‌اش به آسانی عبور کند.

۵- در صورتِ به قدرت رسیدنِ طالبان، سناریویِ احتمالی از برخورد این گروه با زنان و حضور و فعالیت آن‌ها در جامعه چگونه خواهد بود؟ همچنین رویکرد آن‌ها نسبت به آموزش و ادامه‌ی تحصیل دختران و زنان چگونه پیش‌بینی می‌شود؟

هرگاه طالبان به قدرت سیاسی دست یابند – که به احتمال زیاد دست نمی‌یابند- این گروه یک دیکتاتوری مذهبی را در کشور برقرار خواهند ساخت. این دیکتاتوری مذهبی اجرا کنندۀ تبعیض قومی، تبعیض مذهبی، تبعیض زبانی و تبعیض جنسیتی خواهد بود. هرچند این انواع تبعیض در ساختار شبه دموکراتیک امروزی نیز وجود دارد اما طالبان با شدت بیشتر تبعیض و به ویژه تبعیض علیه زنان را اجرا خواهند کرد. طی دو دهۀ پسین زنان دستاوردهای داشته اند اما زیر چتر طالبان فعالیت‌های سیاسی و مدنی زنان به یک بارگی متوقف خواهد شد. زنان از صحنۀ سیاست و اجتماعی و فرهنگ کنار خواهند رفت. زنان دیگر در کافه و انجمن حضور نخواهند یافت و دانشگاه و مکتب به روی شان بسته خواهد بود. از نظر طالبان زنان نمی‌توانند دانش بیاموزند و نقش فعال مدنی و سیاسی داشته باشند. طالبان هنوز هم بر این مواضع شان تأکید دارند. از این‌رو، سناریویی برگشت طالبان، سناریوی وحشتناک، سیاه و تاریک است. به این اساس، فکر نمی‌کنم هیچ زن افغانستانی آمادۀ رفتن به این روزگار سیاه باشد. زنان و مردان متعهد افغانستان علیه این گروه جهل مقاوم اند.

۶- طبق گزارشِ ارزیابیِ شورای اطلاعات ملی ایالات متحده آمریکا، پیشرفت‌های افغانستان در رابطه با حقوق زنان طی ۲۰ سال گذشته مدیون فشار خارجی بوده و حتی اگر طالبان نیز روی کار نیایند، باز هم آینده‌ی زنان در کشور افغانستان مبهم و نه چندان خوشبینانه خواهد بود. اما چه مسائلی در این کشور باعث شده زنان همواره با چالش‌های بی‌شماری مواجه باشند؟ آیا عرف و عقایدِ سنتی و عامیانه سدی در برابر پیشرفت زنان هستند و یا دولت و ناکارآمدی آن در فراهم آوردن بستری مساعد برای ارتقای فردی و اجتماعی تاثیرگذار بوده است؟

همان‌طور که عرض شد جامعۀ افغانستان یک جامعۀ سنتی و قبیله‌ای است. جامعه سنتی، جامعه مردسالار است. در همچو جامعه‌ای مرد در مقام‌ برتر و زن در مقام فروتر قرارداد و ناقص العقل پنداشته می شود. زن نمی‌تواند هم ردیف و دوشا دوش مرد فعالیت اجتماعی و سیاسی انجام بدهد. وظیفۀ زن ماندن در خانه و رسیدگی به امور خانه است و وظیفۀ مرد سرپرستی از او. بنابراین، هرچند طی دو دهۀ پسین زنان یک سری دستاوردهای داشته اند اما رسم و سنت و فرهنگ دست و پاگیری در جامعۀ افغانستان وجود دارد که زنان را محدود کرده است و اجازه پیشرفت و زندگی با جهان مدرن را برای آنها نمی‌دهد. در دوره‌های مختلف سیاسی هر بار که از سوی حاکمان آزادی زنان به رسمیت شناخته شده است؛ نیروهای قبیله‌ای علیه حکومت قیام کرده اند. امان‌الله خان در سال‎های پایانی حاکمیتش به حجاب حمله کرد و گفت نصف ملت افغانستان پنهان است یعنی زنان زیر برقع پنهان استند و نباید این طور باشد اما این حرف‌ها با شورش نیروهای قبیله‌ای و سنتی جامعه مواجه شد. امان‌الله لویه جرگۀ قانون اساسی سال ۱۹۲۸م را برگزار کرد که در آن آزادی‌های فردی به رسمیت شناخته شد.

تمام تلاش شاه مدرن ‎گرایی کشور در جهت رهایی زنان و تحصیل آن‌ها به مشام نیروهای مذهبی خوش نخورد و بنگاه‎های مذهبی به بسیج نیروهای جامعۀ سنتی پرداختند و فرایند و جریان مدرن‎سازی را که می‌توانست فرهنگ‎سیاسی مشارکتی و مدرن را به وجود بیاورد و زنان را در موقعیت بهتر قراردهد، قطع نمودند و کشور را در مسیر دیگری سمت و سو دادند. هربار که حاکمیت در جهت رهایی زنان تلاش نموده است با واکنش جدی نیروهای قبیله‌ای مواجه شده است. از این جهت، عرف و سنت و فرهنگ قبیله‌ای در جامعه وجود دارد که مانع پیشرفت و فعالیت زنان شده است و می‌باید برای رسیدن زنان به آزادی با این فرهنگ زشت و قبیح مبارزه کرد و در جهت گذار از این فرهنگ به فرهنگ دموکراتیک و مدرن سعی و تلاش نمود.

۷- به طور کلی می‌توان گفت زنان بیشترین آسیب را از جنگ می بینند، اما چرا در نشست‌ها و گفت‌وگوهایی حیاتی چون مذاکرات صلح و یا مواردی از این دست کمتر مورد توجه قرار داشته اند؟

در یک جامعه مردسالار و سنتی که زن را ناقص‌العقل و ابزاری برای رفع غرایض جنسی مرد می‌پندارند، انتظار زیادی نداشته باشید که زنان به زودی و به آسانی به جایگاهی برسند که شایستۀ آن اند. جامعۀ افغانستان، زن ستیز و عقب گراست. اگر جامعۀ مدرن و خوب باشد که نباید طالبان و متحجر می‌داشت. یک فرهنگ سنتی به عنوان چتر کلان در جامعه ‌حاکم است که کلیه افراد جامعه در زیر این چتر فکر و رفتار می‌کنند اما شدت خشونت میان گروه‌ها و لایه‌های اجتماعی جامعه متفاوت است که در این میان گروه طالبان ممکن‌ترین نوع خشونت را در جامعه افغانستان روا داشته اند. زنان میان همچون مردمی زندگی می‌کنند، مردمی که بسیاری از آنها زن را برابر با مرد نمی‌دانند. اینکه زنان در گفت‎وگوهای صلح و موضوعات و مسایل سیاسی دیگر نقشی ندارند، به این فرهنگ و سنت فکری حاکم بر جامعه بر می گردد. به حضور کمرنگ زنان در اجتماعی و سیاست از این زاویه می‌بایست نگریست.

۸- به نظر می رسد باتصمیم قاطعانه و فوری غرب برای عقب نشینی، ورود طالبان به پیکره‌ی نظام سیاسی کشور اجتناب ناپذیر شده و به نوعی ایالت متحده و متحدانِ آن مسیر این ورود مشروع طالبان را مهیا ساخته اند. اما علی رغم پیشینه ی سیاه طالبان از رفتار با زنان و احترام به حقوق آنها، دولت های غربی و سازمان های حقوق بشری تدابیری برای حمایت از زنان افغانستان اندیشیده اند یا خیر؟

هرچند ایالات متحدۀ آمریکا و متحدان آن پس از حملات یازده سپتامبر با شعار برقراری دموکراسی و تأمین حقوق بشر و حقوق زنان وارد جامعۀ افغانستان شدند اما پس از این همه سال‌ها معلوم شد که آمریکایی‌ها در این زمینه‌ها دست آوردی نداشتند. در این مدت کاری که انجام شد تغییر نظام افغانستان از یک نظام دیکتاتوری مذهبی که توسط طالبان مدیریت می‌شد به یک نظام شبه دموکراتیک که ویژگی‌های از دیکتاتوری و دموکراسی را در خود دارد، تغییر یافت. در این مدت آمریکایی‌ها از یک حکومتی که تا گلو در فساد اداری و تبعیض فرو رفته بود، حمایت و پشتیبانی کردند و نتیجه این بی‌تدبیری و یا هم دروغ‌گویی آمریکایی‌ها وضعیت نامطلوب و بحرانی امروز است. اساساً آمریکایی‌ها در هیچ یکی از کشورهای که حضور گستردۀ نظامی و سیاسی داشته اند نتوانسته اند و یا به سخن دقیق‌تر نخواسته اند تا یک حکومت کارآمد و دموکراتیک با حضور زنان و جامعه مدنی فعال به وجود بیاید.

در هر کشوری که آمریکایی‌ها رفته اند به نفع شکل‌گیری دموکراسی سعی و تلاش نکرده اند. آمریکایی‌ها در جامعۀ افغانستان کارهای پروژه‌ای انجام داده اند که به نفع جامعه و مردم تمام نشده است. اگر نگران مردم و زنان افغانستان بودند که ما شاهد این وضعیت بد و بحرانی نبودیم. بیست سال پیش هم برای دموکراسی و تأمین حقوق بشر تلاش نکرده اند و امروز هم جز راه اندازی پروپاگندا، برای تأمین حقوق زنان فکر و تدبیری نمی‌کنند. بنابراین، وظیفه و رسالت زنان و مردان متعهد افغانستان است تا متکی به نیروهای بیرونی نباشند و برای توسعۀ کشور و برای به دست آوردن حقوق و آزادی‌های خود سعی و تلاش نمایند. درست است که کشورهای غربی باید مواضع روشن نسبت به ترویسم و بنیادگراها داشته باشند اما نجات افغانستان از بحران کنونی و رسیدن به آزادی‌های سیاسی مسئولیت و رسالت میهنی مردم است.

۹- از سوی دیگر به نظر می‌رسد طالبان همچنان مواضع سختی در برابر زنان دارند. با این حال چگونه می‌توان این گروه را متعهد به رعایت حقوق زنان کرد؟

همۀ کشورهای جهان، خود را متعهد به رعایت دموکراسی و آزادی زنان و حقوق بشر می‌دانند و اعلام کرده اند که از دموکراسی و حقوق زنان دفاع می‌کنند. بنابراین، این کشورها نباید از گروه متحجر و بنیادگرایی همچون طالبان قباحت زدایی کنند و به آن‌ها از طریق امضای توافق‌نامه‌ها و نشست‌های رسانه‌ای مشروعیت بدهند. درست است که طالبان در جامعۀ افغانستان بستر اجتماعی دارند اما عملا از سوی کشورهای منطقه و جهان حمایت و پشتیبانی می‌شوند. اگر حمایت نظامی و اقتصادی کشورها از طالبان قطع گردد، طالبان توان جنگ در برابر دولت افغانستان را نخواهند داشت و این گروه وارد جامعه و همین طور در بدنۀ قدرت قرار خواهد گرفت. وقتی که طالبان وارد فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی در شهر شوند، آهسته آهسته تغییر ماهیت خواهند داد و از مواضع سخت و سفت شان در قبال زنان مجبور خواهند شد تا عقب نشینی کنند.

۱۰- به طور کلی با پیشروی‌های سریع طالبان در روزهای اخیر نگرانی‌های زنان نیز از بازگشت طالبان شدت یافته است. اما در نهایت آیا احتمالاتی از بازگشت به دورانِ سیاهِ حکومت طالبان در دهه‌ی ۹۰ همچنان قابل تکرار و عملی است؟

ایالات متحدۀ آمریکا و متحدان آن و همین‌طور مسئولان حکومتی افغانستان طی مدت دو دهه مبارزه با تروریسم، به گونه ای با طالبان رفتار کردند که این گروه روز به روز قدرت بیشتر یافته و امروز مدعی تسلط بر بیش‌تر از نیمی خاک افغانستان است. اگر جهان بازی دوگانه با مردم افغانستان نمی‌کرد و مسؤولان قبیله‌گرای افغانستان طالبان را برادر و مخالف سیاسی خود نمی‌خواندند، حالا مسئلۀ طالبان تا اندازه ای حل شده بود. طالبان را همین قبیله‌گرایان ارگ نشین اجازۀ قدرت نمایی دادند که اینک افغانستان به لبۀ پرتگاه رسیده است و تاریخ دوباره دارد تکرار می‌شود. اما یک مساله روشن است که حاکمیت طالبان بر کل مملکت بعید است. اگر بر فرض حکومت اشرف غنی هم فرو بپاشد، طالبان پیروز نخواهند بود. مردم هیچ گاهی حاکمیت تبعیض آمیز و قومی طالبان را نخواهند پذیرفت. مردم از مناطق و سرزمین‌های خود در برابر طالبان دفاع خواهند کرد. همانطور که اکنون شاهد استیم؛ مردم عملاً در مناطق خود با طالبان می‌جنگند. مردم هیچ گاه تسلیم طالبان نخواهند شد و برگشت به دهۀ هفتاد و روزگار سیاه طالبانی برای مردم افغانستان قابل پذیرش و قبول نیست. مردم در برابر جهل و تاریکی عملاً ایستاده اند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا