چین یا آمریکا: تعیین کننده نظم منطقه ای زیر سایه حکومت طالبانی در افغانستان کدام بازیگر خواهد بود؟
۲۷ شهریور(سنبله)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۹/۱۸
حکومت ظاهرشاه
گزارش چهارمین نشست سایت تحلیلی کلکین در کلاب هاوس تحت عنوان« آینده معادلات و قطب بندی منطقه ای با تاکید بر حضور مجدد طالبان در قدرت»
سایت تحلیلی کلکین در ادامه برنامه های تحلیل خود در کلاب این سایت، چهارمین نشست خود را باتوجه به تحولات اخیر افغانستان و حضور مجدد طالبان در قدرت به تاثیرگذاری آن بر معادلات و قطب بندی جدید منطقه پرداخت. ابتدای نشست با مقدمه کوتاه از سمت دکتر مجتبی نوروزی، مدیر نشست شروع شد. به گفته دکتر نوروزی ما در شرایطی قرار داریم که باید روند تحولات را پیش بینی کنیم. در حالی که کار پیش بینی و تحلیل در چنین شرایطی بسیار با مشکل مواجه شده است. در این میان یکی از مباحث مهم، معادلات و قطب بندی های منطقه ای بوده است. از طرف دیگر، وقتی صحبت از منطقه می کنیم منظورمان مجموعه آسیای جنوبی، آسیای مرکزی و حتی زیرمجموعه خلیج فارس است. این سه منطقه با محوریت و مرکزیت کشور افغانستان همواره مسائل شان به یکدیگر گره خورده است. در سطح فرامنطقه ای هم ما بازیگران دور و نزدیک مهمی را داریم. بازیگران نزدیکی مانند چین، روسیه، ترکیه و دورتر قدرت های جهانی و در راس ایالات متحده را داریم که متاثر از مسائل اخیر افغانستان قطب بندی های منطقه ای و دسته بندی های سیاسی بازیگران نیز دست خوش تغییر شده اند. با این موضوع ما این نشست را برگزار کردیم.
پروژه های اقتصادی چین و اتحاد امنیتی پاکستان-ترکیه: عامل اثرگذار در نظم منطقه ای جدید
نخستین سخنرانی را سرکار خانم دکتر مروتی، مدیر مطالعات آسیای جنوبی موسسه ابرار معاصر تهران داشتند. دکتر مروتی سخنان خود را اینگونه آغاز کردند که: تحولات در افغانستان همچنان در حال انجام است هنوز هیچ قطعیتی وجود ندارد و عدم قطعیت حکم فرماست. تحولات به کدام سو می روند؟ بازیگر دست اول و دشست دوم کدام ها خواهند بود؟ جایگاه بازیگران به چه سمتی خواهد رفت سوال هایی است که این روزها مدام تکرار می شود و ذهن بسیاری را بازیگران دولتی و غیردولتی و تحلیلگران را به خودش مشغول کرده است.
افغانستان ذیل هیچ کدام یک از این خرده های نظامی های بین المللی نیست اما در عین حال متاثر و تاثیرگذار برتمامی این سامان های بین المللی است. تاکید اصلی را در بخش اول صحبت خود بر روی چند موضوع می گذاریم و آن هم پروژه هایی است که در منطقه در جریان است و اینکه بی ثباتی و نبود امنیت در افغانستان چه تاثیری رو این پروژه ها دارد؟
در همین رابطه، گزاره اول در مورد افغانستان این است که در حال حاضر این چیزی که روی کاغذ می بینم که بازیگری به نام چین و پاکستان همراه و هم رای هستند و خودشان را با آن چیزی که در کابل دارد اتفاق می افتاد، در حال تطبیق دادن هستند.(جدا از اینکه در این تحولات نقش داشتند یا خیر). این دو بازیگر هرکدوم به نوعی محل توجه هستند.
در این میان بازیگر اصلی چین به واسطه ابرپروژه اقتصادی که در منطقه دارد و ذیل شاخه های مختلف وزیرشاخه های این پروژ که چند شعبه اصلی را در آسیای مرکزی دنبال می کند. به تحولات افغانستان نگاه می کنند. قبل از این گزاره ای که در مورد افغانستان همواره در دستگاه اندیشه ای استراتژیست های چینی وجود داشته این بود که تحولات در افغانستان و نبود یک امنیت ساز و نظم آفرین جدای اینکه چه بازیگری است به چین این اجازه را نمی داد بخواهد پروژه های خود را در افغانستان و از مسیر افغانستان دنبال کند که مهم ترین عامل امریکا بود. بنابراین، هرتحرکی که در افغانستان موجب تسری ناامنی به منطقه اسیای مرکزی و سایر مناطق که پروژه های چین مانند راه لاجورد، سیپک و ابرپروژه اقتصادی چین را تحت تاثیر قرار دهد ، صاحبین (که چینی ها هستند)این پروژه ها را متضرر خواهد کرد. که از دید چین مهم و خط قرمز است. اما چیزی چین که با دولت فعلی افغانستان را مرتبط می کند علی رغم اینکه بخشی از تحللیگران معتقدند چین در حال امنیت خریدن است از به اصطلاح دولت جدید افغانستان اما به نظر من واقعیت که تصویری کلان تر را نشان می دهد و آین است که اگر پروژه سیپک بتواند به ابر پروژه چین در اسیای مرکزی پیوند بخود و ارتباط کشورهای اسیای مرکزی با دریا را از طریق پاکستان مرتبط کندف منجر به نظم منطقه ای و تقسیم بندی جدیدی خواهد شد، که ایران، هند و پروژه اقتصادی چابهار یکی از متضررین این نظم خواهد بود. که موجب تسری قدرت، ثبیت قدرت و ایجاد یک نظم و سامان جدید در منطقه با همراهی چین و پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی خواهد شد.
از سوی دیگر، ما چند پروژه های بین المللی داریم که بودجه های ان را کشورهای آسیای مرکزی تاحدودی دریافت کرده اند و تا حدودی هم انجام داده اند. اما به دلیل شرایط خاصی که در دوران حکومت اقای کرزی و غنی وجود داشت؛ اماکن ادامه دادن آن میسر نشد. مانند پروژه تاپی و کاسا هزار بود که انرژی، برق ترانزیت از از آسیای مرکزی از مسیر افغانستان به پاکستان برساند که اگر بپذیریم طالبان همراهی اکثری با سیاست ها پاکستان و چین دارد، می توان پیش بینی کرد که در میان مدت و بلندمدت این پروژه ها محقق شود.
سناریو بعدی، برای نظم منطقه ای آینده روسیه، ترکیه و ایران است و کمی آنطرف تر عربستان سعودی، کشورهای عربی و ایالات متحده است. این ها هرکدام از زوایای مختلف می توانند محل بحث قرار بگیرند. به طور مقال در مورد تریکه می توان گفت آن چیزی که بسیار مورد توجه قرار میگرد و اهمیت دارد، اعلام تمایل برای حراست ایجاد امنیت از فرودگاه کابل قبل از اینکه این بحران ها به مرحله نهایی برسد، هست. که این مسئله چند پرسش را ایجاد می کند در مورد سیاست ترکیه در افغانستان. نخست آنکه چرا فرودگاه؟ چرا افغانستان؟ ترکیه چرا بیاد به عنوان بازیگری که همسایه غربی ایران است، تمایل به نقش آفرینی در افغانستان پرآشوب داشته باشد؟و حاضر است با طالبان کار کند و برخی از هزینه های امنیتی را در کابل برعهده بگیرد؟ در پاسخ باید گفت که در بحران قره باغ زمانی که الهام علی اف یک جشن پیروزی را گرفت ما پرچم چهار کشور را در این مراسم دیدیم.آذربایجان، تریکه، پاکستان و اسرائیل. این مسئله این نکته را برجسته کرد که در طی سال های اخیر پاکستان به صورت تدریجی از عربستان سعودی دور و به ترکیه اخوانی نزدیک شده است. که می توان وجهه دیگر این همکاری بین دو کشور را در اتحاد امینتی بین ترکیه و پاکستان در افغانستان درنظر بگیریم. بهرصورت، تحولات افغانستان جدا از دردناک بودن آن برای شهروندان این کشور، نمودی است از یک بازی منطقه ای و یک جنگ قدرت در منطقه ای است. که خود تحولات افغانستان بر چینش یک نظم منطقه ای جدید تاثیرگذار خواهد بود. در نتیجه بازیگران در تلاش هستند تا از همین ابتدا نقش خود را در افغانستان به تثبیت برسانند و خود را به عنوان بازیگری اثرگذار معرفی کنند.
مخالفت با ملت سازی، یکجانبه گرایی آمریکا و منافع اقتصادی آینده را متعلق به چین خواهد کرد
سخنران دوم آقای دکتر نظری استاد دانشگاه در افغانستان بودند. به زعم دکتر نظری اینکه روند دولت داری جدید طالبان چه تأثیری بر قطب بندی های منطقه ای خواهد گذاشت. گزینه های مختلفی وجود دارد. به نظر می رسد شماری از کشورهای منطقه در آینده معادلات افغانستان تاثیرگذار خواهد بود که از همین لحظه محسوس است که می توانیم به نقش کلیدی پاکستان اشاره بکنیم و همچنین چین، به عنوان یک کشور هم مرز با افغانستان که روابط راهبردی با پاکستان دارد و هم رزم آقای پوتین محسوب می شود و هم رقیب ایالات متحده است، اشاره کنیم. بنابراین، به نظر می رسد که دو کشور جایگاه کلیدی را در آینده نزدیک خواهد داشت. یکی چین و دیگری پاکستان. محور قطر و ترکیه هم با توجه به اینکه با پاکستان روابط نزدیکی دارد، نیز قابل تأمل می باشد.
به طوری که در روزهای اخیر چینی ها مبلغ قابل توجه ای را برای کمک های بشردوستانه در نظر گرفتند و پاکستان هم کمک هایی را ارسال کرد. مجموعه این ها نشان می دهد که این بازیگران احساس قدرت می کنند. با توجه به اینکه قبلاً با طالبان رابطه عمیق و راهبردی داشتند حال که طالبان به قدرت رسیدند این کشورها این فرصت را برای خود مغتنم شمرده اند. البته در رابطه با چین دو موضوع مهم است. یکی نقش چین در زمان حضور آمریکایی ها در افغانستان و دیگری نقش این کشور پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان. در زمانی که امریکایی ها در افغانستان حضور داشتند و نقش کلیدی در تحولات افغانستان داشتند چین در آن زمان ، همکار ایالات متحده بود در مسائلی مانند مبارزه با مواد مخدر و تروریسم و افراط گرایی چراکه چینی ها نگران اویغورها و گروه های افراطی در آسیای مرکزی بودند. اما این همکاری تا سال ۲۰۱۴ دوام داشت. به طوری که پس از ۲۰۱۴، آمریکایی ها اعلام کردند که قصد دارند نیروهای خود را از افغانستان کاهش دهند و به تدریج زمینه خروج خود را فراهم کنند، چینی ها یک تغییری در استراتژی خود به وجود آورد. لذا چین از ۲۰۱۴ به این طرف تلاش کرد در کنار همکاری مخالفت های خود را در صحنه تحولات افغانستان نشان دهد که اولین آن مخالفت با دولت سازی به سبک غربی بود. چون افغانستان باتوجه به اینکه در هماسیگی چین بود ممکن بود حلقه ای شود برای صدور لیبرال دموکراسی در منطقه(با توجه به طرح ملت سازی آمریکا) که برای چینی ها خوشایند نبود. دومین اختلاف، بحث ژئوپلتیک است. چراکه چینی ها تلاش می کردند به عنوان یک قدرت بزرگ مشق هژمون گرایی بکنند و قطعا مخالفت با سیاست های یکجانبه گرایی ایالات متحده برای چین یک بحث کلیدی و محوری بود. بنابراین، چین از آنجایی که میخواهد در کنار توسعه اقتصادی و نظامی مشق هژمون گرایی جهانی کند با سیاست های یکجانبه گرایی امریکا در افغاسنتان مخالف کرد. در همین رابطه یکی از سپرهای محافظتی چین در این خصوص تقویت همکاری های سازمان شانگهای بود که از ورود افغانستان به این سازمان استقبال می کرد.
سومین بحث در مورد حضور چین در افغانستان در کنار مخالفت با ملت سازی و یکجانبه گرایی و بحث ژئوپلتیک، منافع اقتصادی چین است. به طور مثال اجاره مس عینک لوگر همیشه برای چینی ها مهم بوده است. چون هم میتوانست از طریق توسعه اقتصادی افغانستان بر ناامنی نقطه پایان بگذارد و هم می توانست ایالات متحده را به حاشیه تحولات افغانستان سوق دهد که یک رقابت ایجاد کرد.
بحث چهارم، بحث یک جاده-یک کمربند است که برای چینی ها بسیار مهم است. چینی ها میخواستند تا از این طریق هم به روند نقل و انتقال چینی ها کمک شود تا در حافظه تاریخی این ملت بماند و هم افغانستان در واقع به بنادر آبی که نظر چین بیشتر بندر کراچی است وصل شود تا این ابرپروژه اقتصادی چین تحقق پیدا کند.(باتوجه به سرمایه گذاری کلانی که چین در این منطقه داشته است). این چهار محور به نظر می رسد که نقش چین را در تحولات آینده افغانستان ارتقا خواهد بخشید که موجب نگرانی کشورهایی دیگر به ویژه ایالات متحده خواهد شد. این در حالی است که چینی ها از ۲۰۱۴ به بعد نظاره گر صرف نبودند بلکه تبدیل به یک کنشگر قوی شدند. که این امر بر نوع ارتباطات این کشور با پاکستان، هند و روسیه تاثیر خواهد گذاشت.
ایالات متحده همچنان حرف اول را در افغانستان خواهد زد
پس از توجه به نقش چین در آینده افغاسنتان و منطقه، سومین سخنران، آقای محسنی، دکترایBI و فعال سیاسی، در نگاهی متفاوت، معتقد بودند که ایالات متحده همچنان نقش اصلی را در منطقه ایفا خواهد کرد.
به زعم آقای محسنی با شروع هزاره سوم یعنی از سال ۲۰۰ به این طرف در واقع به نحوی قطب بندی از طرف جانب مقابل روس ها سردمدارش بودند، شکل گرفت. که به واسطه تحولات مختلف این قطب بندی تقویت شد. با این حال، وضعیت کنونی ادامه پروژه ترامپ بود که به دست دموکرات ها تکمیل شد.به خاطر اینکه آنها بهتر بتوانند خروج را فراهم کنند. از طرف دیگر، براساس واقعیت که وجود دارد و بر اساس چشم اندازی که امریکا برای خود ترسیم کرد، نشان می دهد ایالات متحده هنوز در افغانستان دست بالا را دارد. چراکه خروجی بدون جنگ و خونریزی و چینش اطراف اشرف غنی خود و حتی فرار و واگذاری قدرت توسط غنی نشان دهنده این است که آنچه در افغانستان رخ داد یک پروژه آمریکایی است. یعنی اینکه ابتکار اصلی به دست خود امریکایی ها و بریتانیایی هاست.
از طرف دیگر، اگر استراتژی جنوب آسیا ترامپ را ببینیم که هنگام مطرح کردن این سند خیلی رسانه ها به ان پرداختند و منجر به حضور دوروزه ترامپ در هند شد. طبق این سند نشان می دهد که چطور آمریکا تصمیم میگرد که منطقه افغانستان را تبدیل به جغرافیای جنگ و ناامنی کند و بستری را برای « هرج و مرج خلاق» کند. برای مقابله به چین هند را تبدیل به یک دولت منطقه ای با در اختیار قرار دادن تکنولوژی، فناوری، وام ها و وارد کردن به بازارهای جهانی کند که طبق این طرح کشورهای همسایه و نزدیک هند و چین مانند سریلانکا و مالدیو و. را نیز شامل می شود. که از این طریق دو هدف دنبال می کنند. یک ساختاری در جنوب شرق آسیا ایجاد کند که امریکا بر آن ها تسلط داشته باشد و دوم اینکه این کشورهای که اطراف هند و چین هستند را متقاعد می کنند که به سمت چین نروند. در این میان افغانستان را به عنوان کشوری را که قرار است طالب با تمام شور ایدئولوژیکی، بی تجربگی و چنددستگی که دارند در افغانستان حاکم کنند، مشروعیت بدهند به القاعده(به طوری که ادعا کردند در حمله طالبان به پنجشیر القاعده نیز دخالت دارد) و داعش(مانند حمله به فردوگاه کابل) بدهند تا از این طریق حضور خود را توجیح کنند.
در نتیجه، در آینده قطب ناتو و در مقابلش شانگهای قرار دارد بر اساس اینکه از قبل همه چیز را می دانستند و برنامه ریزی کردند، دست برتر دارند. چراکه امکان ندارد ناتو بیست سال در افغانستان باشد و در بیست روز برای همیشه از افغانستان برود و واگذاری کند. چراکه آقای بایدن در صحبتی در کنفرانس که در شبکه CNN چخش شد گفت ما می رویم از سطح به عمق و این خود گویای همه چیز است.در نهایت، پس از نظریات هریک از طرفین و نقدو انتقاداتی که به یکدیگر داشتند در قسمت پایانی برنامه هریک از سخنرانان به جمع بندی صحبت های خود که باتوجه به آنچه گفته شد، پرداختند.