سر تیتر خبرهامجلهنخستین خبرهایادداشت ها

امارتِ محمد یعقوب خان؛ عرصۀ تاخت و تازِ بریتانیا و انعقاد معاهده گندمگ (۱۴)

۲۰ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۱ – ۸/ ۵/ ۲۰۲۲

گرچه شیرعلی خان در سپتامبر سال ۱۸۶۸ با کمک پسر ارشدش سردار محمد یعقوب خان تاج و تخت خود را مجددا به دست آورد، لیکن با ارجحیتِ اعطایِ ولایتعهدی به فرزند دیگرش، آتشِ جرقه ای همیشگی از نزاع و رقابت بین وُراثِ خود را روشن ساخته و این چنین زمینه برای قرار گرفتن پسران در برابر پدرشان فراهم آمد. امیر شیرعلی خان علیرغم اصلاحات نسبتا موفقیت آمیزِ خود، با دو پسر بزرگش یعنی سردار محمد یعقوب خان (متولد ۱۸۴۹) و سردار محمد ایوب خان (متولد ۱۸۵۸) مشکلاتی جدی پیدا کرد. چراکه در سال ۱۸۷۳، امیر شیر علی در مراسمی پسر کوچکترِ خود، سردار «عبدالله جان» (متولد ۱۸۶۶) را به عنوان ولیعهد معرفی کرد.

امیر به مادر ولیعهدش لطف و مرحمت داشته و ماهانه پانصد روپیه کابلی به عنوان کمک هزینه به وی می بخشید، در حالی که به مادر سردار محمد یعقوب خان همین مبلغ را برای کل سال اعطا می کرد. شاید بتوان گفت امیر تحت تاثیر و نفوذ مادر ولیعدش بود؛ به هرروی این تنش ها زمانی بالا گرفت که سردار محمد یعقوب خان در رأس شش هزار سواره نظام نامنظم عازم شورشی شد و متعاقبا در حالی که عازم هرات بود، پس از چندی فراز و نشیب، کنترل آن ولایت را به دست گرفت. پس از آن محمد یعقوب خان در کابل ظاهر شده و تقاضای عفو کرد؛ که پدرش نیز او را بخشیده و به مقام و جایگاه خود (یعنی والی هرات در سال ۱۸۶۳) بازگرداند. بنابراین گرچه امیر او را عفو نمود اما یعقوب امیدش برای جانشینی را از دست داده بود.

ظاهرا محمد یعقوب خان بار دیگر در برابر پدرش درآمد، اما این بار (۱۸۷۴) او را «در سلول انفرادی در قصر سلطنتی» زندانی کردند. بدین ترتیب سردار محمد ایوب خان نیز به مشهد متواری و امیر نه تنها از شرِ پسران دردسرسازش خلاص شد، بلکه خود و کشور را از خدمات توانمندترین و پویاترین اعضای خانواده اش محروم کرد. (Kakar, 2006: 23-24) اما اتفاقِ مهم جنگ دوم انگلیس-افغانستان در سال ۱۸۷۸ بود که شیرعلی خان را به فرار از پایتخت وادار ساخت؛ وی نهایتا در فوریه ۱۸۷۹ جان باخت و یعقوب خان به عنوان جانشین وی به تخت نشست.

سیاست خارجیِ عقیمِ شیرعلی و جانشینش، بسترساز نفوذ فزاینده بریتانیا

 شاید بتوان گفت سیاست خارجیِ ناکارآمد شاهان و امیران افغانستان این کشور را به عرصه ای برای تاخت و تاز قدرت های خارجی تبدیل کرد. امیر شیرعلی خان، جانشین دوست محمد خان نیز روابط خود با روس ها را بهبود بخشید، که این امر از دیگر سو به تهاجم قدرت دیگر یعنی بریتانیا به افغانستان منجر گشته و راه را برای جنگ دوم انگلیس و افغانستان (۱۸۷۸-۱۸۷۹) هموار کرد. اما در پیِ آن، بریتانیایی ها یعقوب خان پسر شیرعلی را به سلطنت نشاندند (۱۸۷۹-۱۸۸۰)، کسی که در ماه مه ۱۸۷۹ «معاهدۀ گندمک» را با بریتانیا منعقد ساخت؛ قراردادی که افغانستان را عملا به تحت الحمایه بریتانیا تبدیل کرد.

 پس از اینکه لرد ادوارد رابرت ال بی لیتون قدرت را به عنوان والی و نایب السلطنه در هند به دست گرفت، در سال ۱۸۷۶ روابط هند و افغانستان رو به وخامت رفت. لرد لیتون با دستورات صریح برای مقابله با افغانستان در راستای اهداف «سیاست رو به جلو» به هند روی کار آمده بود. لیتون سیاست دیپلماتیکی را در قبال امیر شیرعلی به راه انداخت؛ سیاستی که می‌ دانست تنها با پیشروی ارتش هند به داخل خاک افغانستان به اوج خود می ‌رسد. لرد لیتون به منظور جلوگیری از پیشروی احتمالیِ روسیه به هند از طریق افغانستان، سیاستی را تدوین کرد که هدف آن برقراری کنترل عملی بر افغانستان بود. این امر مستلزم یک پیشروی نظامی در افغانستان و مشابه آنچیزی بود که سلف قدیمیِ او، لرد اوکلند، چندین سال پیش انجام داده بود. در نتیجۀ آن تهاجم، بریتانیا تقریبا یک ارتش کامل را از دست داد، اما لرد لیتون از این شکست درس نگرفته و منصرف نشد. در عوض، او تلاش های جدی تری برای اجرای سیاست پیشروی جدید انجام داد.

در واقع، القای مقولات و مفاهیمی چون “ارزش ها و تمدن اروپایی” پرده ای برای پنهان ساختن جریان پیشروی و تسلط بریتانیا بود. اگر دولت [بریتانیا] بر الحاق نیمه جنوبی افغانستان [قندهار و هرات] تصمیم می گرفت، این جریان به مرور زمان الحاق کل افغانستان را هموار می ساخت. بدین ترتیب لیتون برای رسیدن به این هدف، گام ‌هایی برداشت. نایب السلطنه مایل بود با امیر شیرعلی خان قراردادی تهاجمی-تدافعی منعقد کند، مشروط بر اینکه از سوی افغانستان، شیرعلی خان روابط خارجی خود را تحت اختیار او قرار داده و افسران انگلیسی مستقر در اطراف مرزهای کشورش را بپذیرد. در مقابل از سوی هند بریتانیا نیز، لیتون می پذیرفت که وارث جوان، عبدالله جان را رسما به رسمیت بشناسد و با این اقدام حکومت خاندان امیر را تضمین کند.

اما از آنجایی که پیشنهاد لیتون به منظور تبدیل کشور مستقل افغانستان به تحت الحمایه انگلیسی ها، یعنی قدرتی بود که افغان ها آنها را “کافر” می دانستند، امیر این پیشنهاد را نپذیرفت و بن بستی در روابط هند و افغانستان حاکم شد. در این مقطع، ژنرال روس، کنستانتین پتروویچ فون کاوفمان، هیاتی را به فرماندهی ژنرال استولیتوف به سوی امیر گسیل داشت. پس از ورود این هیات به کابل در تابستان ۱۸۷۸، گفته شد که هیئت مذکور با امیر قرارداد دفاعی و تهاجمی منعقد کردند. هدف واقعی هیات اعزامیِ مذکور این بود که روسیه انگلیسی ها را در افغانستان درگیر و گرفتار کند؛ به این امید که بریتانیا سربازان هندی را که برای حمایت از عثمانی ها به مالت فرستاده بودند، که روسیه در آن زمان با آنها درگیر جنگ بود، فراخواند. (Kakar, 2006: 25-26)

 جنگ دوم انگلیس-افغانستان (۱۸۷۸-۱۸۸۰)

 طرح کافمن موفق شد، و این جریان بهانه ای برای لرد لیتون فراهم کرد تا مأموریت خود را تحت رهبری نویل چمبرلین اعمال کند. با این حال، هنگامی که افغان ‌ها ورود این هیات را در گذرگاه خیبر مسدود و ممنوع کردند، او در ۲۱ نوامبر ۱۸۷۸ به افغانستان اعلام جنگ کرد. جنگ دوم انگلیس با افغانستان به همین سادگی شروع شد.

 در مرحله اول جنگ دوم انگلیس با افغانستان، سه ستون از ارتش بریتانیا در مسیر خود به کابل، قندهار و جلال آباد، بر برخی شهرها و ولسوالی های مرزی غلبه و آنها را تسخیر کردند. امیر به جای مباره با بریتانیا به واسطۀ تکیه بر ارتش خود، برای کمک گرفتن از روسیه عازم مزار در شمال کشور شد. در کمال تعجب، کافمن از تمدید کمک روسیه امتناع کرد، در عوض به امیر توصیه کرد که با انگلیسی ها کنار بیاید. روسیه امیر شیرعلی خان را فریب داده بود. او در مزار ماند و در آنجا «…بیماری مزمن نقرس و سل که سال ها او را درگیر کرده کرده بود، ناگهان با چنان شدتی عود کرد که» در ۲۱ فوریه ۱۸۷۹ درگذشت.

امیر شیرعلی خان پیش از عزیمت به مزار و بنا به درخواست درباریان، سردار محمد یعقوب خان را از زندان رها و او را « به عنوان نایب السلطنه» به دربار معرفی کرد. چراکه وارث جوان، عبدالله جان، پیشتر درگذشته بود. بدین ترتیب پس از مرگ امیر شیرعلی خان، محمد یعقوب خان در کابل امیر شد. با این حال، او دیگر آن مرد متفکر و مبدعی که پیشتر نشان داده میشد، نبود. محبوس شدن وی در زندان (۱۸۷۴-۱۸۷۸) تاثیراتش را گذاشته بود و یعقوب خان را متحملِ مشکلاتی چون “بی رمق شدن، بینایی ضعیف و ناتوانی در راه رفتن مستقیم” کرده بود. علاوه بر این، او رقبایی دودمانی/سلسله ای داشت که هر کدام برای خود جناحی داشتند. (Kakar, 2006: 27-30)

چنانکه در همین راستا غبار چنین بیان کرده است: «اکنون امیر محمد یعقوب خان دیگر آن محمد یعقوب خان گذشته نبود. او در جوانی در زندان بالاحصار افتاد و هفت سال در زیر سایه تنهایی نفس می کشید. او که عصبیت و لجاجت پدر را می دانست از زندگی ناامید بود و خود را محکوم ابدی در زندان می دید. در نتیجه این اندوه و زجر زندان در سال سوم زندانی او را در بستر بیماری انداخت. اما این تنها مسئله نبود. چنانکه او بتدریج اعصاب خودش را از دست داد و بیماری های عصبی و روحی مبتلا گردید.»

بدین ترتیب، محمد یعقوب خان به واسطۀ عواملی چون ضعیف شدن ناشی از زندان، و با نگرانی از احتمالِ این که رقبایش در برخورد با انگلیسی ها از او پیشی بگیرند، توصیه یارانِ “طرفدارِ انگلیسِ” خود که “به او می گفتند همه چیز تمام شده است را پذیرفت. سپس با انعقاد قراردادی با سر پیر لوئیس کاواگنری/کیوناری، نماینده ویژه دولت بریتانیا در هند، در ۲۶ مه ۱۸۷۹، مطالباتِ لرد لیتون را پذیرفت. این معاهده در یک اردوگاه نظامی بریتانیا در روستای سفید سنگ در گندمک، در شرق افغانستان، جایی که آخرین نیروهای ارتش بریتانیا در حال عقب نشینی از کابل در سال ۱۸۴۲ کشته شده بودند، منعقد شد.

معاهده گندمک؛ ابزاری در تسلیم افغانستان به بریتانیا

امیرمحمد یعقوب خان از روز اول جلوس خود، افغانستان و خویشتن را به ترحم دشمن سنگدل سپرد اما انگلیسی ها که زیر ضربات مردم افغانستان در جبهات ثلاثه قرار گرفته و آینده وخیمی را پیش بینی می کردند، مجبور بودند که با امیر محمد یعقوب خان راه مذاکره را باز کرده، مطلوب خود را از این راه به دست آورند و بدون جنگ به هندوستان بازگردند.

 در همین راستا، انگلیسی ها سردار یحیی خان پدر خانم امیر را که در وقت حبس امیر به هند فرار و در کشمیر مقیم شده بود، خواستند و در کابل فرستادند. علاوه بر او منشی بختیار هندی را هم به کابل فرستادند. زیرا انگلیسی ها اکنون به دو مطلب بیشتر تکیه می کردند: یکی، راه های ثلاثه، بولان، کرم و خیبر و دیگری، تحت نفوذ در آوردن سیاست خارجی افغانستان. پس برای به رسمیت دادن این دو مقصد عوامل انگلیسی به کار افتادند و منشی بختیار هندی نماینده انگلیس در کابل و بعضی سرداران نزدیک امیر موفق شدند که امیر محمد یعقوب خان را به سفر در گندمک و امضای قراردادی وادارند.

امیر محمد یعقوب خان سردار یحیی خان را برای آوردن عائله خود در شهر مزار فرستاد و خودش در ۲ می ۱۸۷۹ با منشی بختیار هندی و ۲۵ نفر سردار و چهارصد سوار به گندمک رفت و در ۸ می به آنجا رسید. طبق امر لرد لیتون، نماینده سیاسی انگلیس کیوناری مامور مذاکره در گندمک بود. او پیشنهاد نمود که: ۱-افغانستان اراضی خیبر و میچنی را به انگلیس گذاشته و یا قبایلی که در این دو منطقه زیست دارند، ارتباطی نداشته باشد. ۲-تمام علاقه های واقع بین «تل و شتر گردن» و «سیبی و پشین» به انگلیس تعلق داشته باشند. ۳-روابط خارجی افغانستان مربوط به مشورت انگلیس گردد. ۴-در آن بخش هایی که انگلیس در افغانستان تعیین کند، افسران بریتانیایی و عده ای از محافظین انگلیسی مقیم شوند.

امیر محمد یعقوب خان تمام این مطالب را قبول نمود ولی مستوفی حبیب الله خان و داوود شاه خان سپهسالار افغانی این پروژه را رد کردند و مذاکره تا ۱۷ می طول کشید. در این زمان سردار ولی محمد خان لاتی به کیوناری خصوصی پیشنهاد کرد که اگر پادشاهی کابل به او داده شود تمام خواسته های انگلیس را چشم بسته قبول و امضا می کنم اما انگلیسی ها می دانستند که شهرت انگلیس پرستی سردار ولی محمد خان در سرتاسر کشور پیچیده و مردم افغانستان با کینه و تنفر او را «لاتی» نام نهاده اند و او قادر به انجام مواد قرارداد نخواهد بود.

پس انگلیسی ها مصمم شدند که این قرار داد را توسط خود امیر محمد یعقوب خان امضا کنند و مجلس مذاکره گندمک را مخصوص به شخص امیر محمد یعقوب خان کردند تا از مقاومت صدراعظم و سپهسالار رهایی یابند. انگلیسی ها که در جریان مذاکره ضعف امیر محمد یعقوب خان را دیدند، شرایط قرار داد را سخت تر کردند و پیشنهاد سردار ولی محمد خان لاتی را جهت فشار آوردن بر امیر به میان کشیدند. اما در نهایت این قرارداد به امضای امیر محمد یعقوب خان منعقد شد که برای تاریخ سیاسی افغانستان ننگین بود. (غبار، ۱۳۶۷: ۱۱۵-۱۱۶)

نکات مهم و اصلی این اتفاق کنترل روابط خارجی افغانستان توسط انگلیسی ها و استقرار افسران انگلیسی در افغانستان بود. از آنجایی که این معاهده «کفار» را در افغانستان مسلط و حاکم این کشور را به دست نشانده خود تبدیل می کرد، راهی نمی ماند جز این که اکثر افغان‌ ها علیه آن شورش کنند. پس از اتفاقاتی امیر یعقوب خان از ترس تحقیر شدن در برابر رقبایش، کناره گیریِ خود را به ژنرال فردریک رابرتس، فرمانده عالی نیروهای اشغالگر در کابل، مطرح کرد. یعقوب خان مدعی شد که به ناحق مجبور به استعفا شده است و انگلیس حق نداشته او را مجبور به این کار کند. می توان گفت در حالی که انگلیسی ها حق این کار را نداشتند، اما قدرت این کار را داشتند. ابتدا امیر را در بازداشت نگه داشتند تا در مورد سرنوشت او تصمیم گیری شود، اما به زودی معلوم شد که او زندانی شده است. (Kakar, 2006: 27-30)

معاهده گندمک
معاهده گندمک (امیر محمد یعقوب خان در وسط)
قیام مرم کابل

سفیر انگلیس سر لوئی کیوناری که مردم کابل آن را «گمناری» نام نهادند، طبق حکم چهارم معاهده گندمک در ۲۴ جولای ۱۸۷۹ با منشی جنگز و طبیب مخصوص و گارد محافظ ۵۶۰ نفری به فرماندهی لفتنت هملتن وارد کابل و از طرف یک قشون امیر محمد یعقوب خان استقبال و در شهر بالاحصار در عمارت عالی امیر محمد اعظم خان جا داده شد. این سفیر مثل مکناتن شروع به مداخله در امور دولت و دخالت های علنی در تشکیلات دولت کرد. ولی بزودی احساس کرد که ملت افغانستان حاضر به قبول سلطه خارجی نیستند. در این میان در تاریخ ۳ سپتامبر ۳ جبهه در مدخل بالاحصار اجتماع نمودند و هزاران نفر از مردم کابل در اجتماع آنان اشتراک ورزیدند.

مردم در این اجتماع سخنان اشتعال انگیزی برضد سلطه خارجی و خارجی پرستی امیر محمد یعقوب خان بگفتند و تصمیم خود را برای امحای سفارت نظامی دشمن اظهار کردند. کیوناری ترسیده بود و توسط یک افسر هندی از امیر محمد یعقوب خان کمک خواست. امیر نیز سردار یحیی خان و ولیعهد خود محمد موسی خان را با یک عده اشراف درباری به محل قیام مردم فرستاد تا آنها را با سوگند قرآن و التماس پراکنده سازند اما قیام کنندگان نپذیرفتند و دستور حمله به سفارت انگلیس نمودند. (غبار، ۱۳۹۸: ۶۲۰)

وقتی که در ۳ و ۴ سپتامبر ۱۸۷۹ سفارت انگلیس در کابل که عامل تطبیق معاهده گندمک بود، تباه شد؛ امیر محمد یعقوب خان فورا این حادثه را در نامه ای به عنوان ژنرال فریدریک رابرتس اطلاع داد و گفت که انقلاب عمومی است، خود من در قصر شاهی محصورم و از حدوث چنین واقعه ای تاسف دارم. پخش این خبر مثل صاعقه ای در دوائر سیاسی و نظامی انگلیس در لندن و هند تاثیر گذاشت. به طوری وزیر هند از لندن دستور حمله را داد. به طوری که ژنرال استوارت با نیروهای خود به قندهار حمله کرد..

 در این میان سردار شیرعلی خان حاکم قندهار بدون دفاع  شهر را به دشمن سپرد و خود به خدمت انگلیس درآمد و قبول کرد که نیروهای انگلیسی وارد قندهار شوند و خودش به عنوان نواب هندی حاکم قندهار باقی بماند. پس حکومت قندهار به او داده شد تا به نام دولت بریتانیا اداره شود. لرد لیتون نیز به لندن پیشنهاد داد که قندهار به طور قطع به قلمرو بریتانیا ملحق شود. چراکه او تحقق معاهده گندمک را در تجزیه افغانستان و تحت نفوذ انگلیس می دانست. چراکه در این بین تمایل داشت هرات را به ایران واگذار کند اما ناصر الدین شاه نپذیرفت.

در این بین رابرتس نامه ای به امیر محمد یعقوب خان فرستاد و گفت که ولاحضرت شما را از تطبیق معاهده گندمک عاجز دیده و سفارت بریتانیا در کابل تخریب شده است، پس سپاه بریتانیا وارد کابل می شود تا سلطنت شما را حفظ و مجرمان حادثه سفارت را مجازات کنند. اما هنگام آمدن به سمت افغانستان دولت بریتانیا برای اغفال مردم در پکتیا و لوگر و غزنی و کابل در اعلامیه های مختلف این لشکرکشی را به درخواست امیر محمد یعقوب خان و برای حفظ سلطنت و مجازات مجرمان سفارت انگلیس عنوان کرد و گفتند کاری به مردم ندارند.

 در ۲۱ سپتامبر ۱۸۷۹ نمایندگان امیر محمد یعقوب خان در علی خیل نزد رابرتس رسیدند و مذاکره آغاز شد. در این بین نمایندگان افغانستان پیشنهاد دادند که انگلیسی ها سوقیات خود را به سمت کابل متوقف کنند تا امیر  محمد یعقوب خان قاتلان سفارت بریتانیا را مجازات کنند اما اگر قشون انگلیسی به جانب کابل پیش قدمی کند حملات مردم افغانستان برضد بریتانیا شروع خواهد شد و قیام هرات و بلخ هم بر ضد بریتانیا پیش بینی می شود.

اما رابرتس که موظف به اشغال دائمی کابل و امیر را به نوعی دخیل در قیام مردم می دانست، نظر هیئت افغانی را رد کرد و آنها را در ۲۵ سپتامبر رجعت داد تا این وقت سردار محمد ولی محمد خان لاتی که از طرف امیر محمد یعقوب خان به استقبال رابرتس در لوگر فرستاده شده بود، نزد رابرتس رسیده و خدمت خود را به دشمن تقدیم کرده و امیر محمد یعقوب خان را در قیام مردم و سپاه کابل برضد کیوناری دخیل وانمود کرد. امیر محمد یعقوب خان که حمله انگلیس به کابل را حتمی می دانست با هدف نجات خود در نامه ای به رابرتس نوشت که چون سوقیات دولت انگلیس با هدف حمایت سلطنت من است در نتیجه به حکام امر کرده ام که از حرکت سپاه انگلیس ممانعت نکند. (غبار، ۱۳۶۸: ۶۲۰-۶۲۳)

 در نهایت رابرتس که فرمانده عمومی قوای انگلیس در افغانستان بود تا پنج اکتبر ۱۸۷۹ به کابل رسید و جنگ شروع شد. به طوری که مردم در منطقه چهارآسیا با پرچم های رنگی خود جلو سپاه دشمن را گرفتند این در حالی بود که امیر محمد یعقوب خان از بلندی کمپ انگلیس نظاره گر این جنگ خونین بود. دسته جات مبارزین ملی در چهارآسیا و در سنگ نوشته از آتش توپخانه دشمن مثل برگ درخت ریختن به صورتی که دشمن با زور توپ در ۶ اکتبر ۱۸۷۹ وارد کابل شدند.

از اعلان جنگ انگلیس ده ماه گذشته بود که برای بار اول نیروهای آن به کابل رسید. پس رابرتس پس از پخش اعلامیه خود پرچم انگلیس را در سر دروازه بالاحصار کابل در عوض پرچمی که مردم آتش زده بودند، برافراشت. مردم کابل نیز با خونسردی اعلامیه رابرتس را بشنیدند و بدون آنکه یک کلمه سخن بگویند، برگشتند و در بیرون بالاحصار بین خود جمع شدند و در مورد مقابله با این اقدام صحبت کردند.

 در این بین، امیر محمد یعقوب خان که روش بریتانیا را دید از دعوت رابرتس در مورد حضور در اجتماع ۱۲ اکتبر بالاحصار سرباز زد و استعفای خود را نوشت و به رابرتس نوشت. اما در این زمان او در دست انگلیس اسیر بود. رابرتس در اواخر نوامبر امیرمحمد یعقوب خان اسیر را قطعات نظامی در هندوستان اعزام نمود و متعاقبا میرزا شاه محمد خان وزیر خارجه و سردار یحیی خان و سردار زکریا خان را هم در هند تبعید کرد. اما مستوفی حبیب الله خان صدراعظم و داوود شاه خان سپهسالار در زندان انگلیسی باقیماندند. در حالی که رابرتس در ۱۲ نوامبر عفو عمومی را به استثنای حمله آوران در سفارت اعلان کرده بود.

رابرتس که در طی یک و نیم ماه خودش را صاحب اختیار نصف افغانستان دید در پی حصول نصف دیگر افتاد و چنانکه قندهار را طبق قراردادی به سردار شیر علی خان داده و اقامت دائمی عسکر انگلیسی را در آنجا فیصله نموده بود، اینک سردار ولی محمدد خان لاتی را با قشون به نام والی مقرر نمود که در ولایات شمالی افغانستان رفته از بدخشان و قطغن تا بلخ و میمنه را تصرف کرده و از طرف انگلیس حکومت نماید. ولی فرصت اقدام به اینکار میسر نشد زیرا ماه دسامبر رسید.

در نتیجه قیام عمومی مردم در ماه دسامبر ۱۸۷۹ آغاز شد. در این زمان از آغاز داخل شدن قشون دشمن در کابل ۵۵ روز می گذشت. در طی این مدت مردم دور و نزدیک و دور کابل درصدد آمادگی برای دفع انگلیس برآمدند. به ویژه اینکه زمستان رسیده بود و دهقانان کشور از کشت فارغ شده بودند. پس همینکه تبعید امیر محمد یعقوب خان به هند عملی شد، آخرین پرده تظاهر و ریاکاری انگلیس از هم درید.(غبار، ۱۳۶۸: ۶۲۵-۶۲۳)

ایوب خان، سردار نامور در نبرد استقلال خواهیِ افغانستان؛ نبرد میوند

سردار محمد ایوب خان (متولد ۱۸۵۸) پس از گذراندن چهار سال و چهار ماه در مشهد، در ایران، به هرات بازگشت. ایوب خان پیشتر در هرات آموزش نظامی را نزد سرهنگ مهدی خان، روسی نوکیش (به اسلام گرویده) که در نهایت به خاطر جاسوسی تبعید شد، دیده بود. در اوایل سال ۱۸۷۹، ایوب خان پس از آنکه برادر تنی اش، محمد یعقوب خان، در کابل امیر شد، اداره هرات را به عهده گرفت.

 ایوب خان که از کودکی شخصیتی مستقل داشت، به قدری در مورد استقلال خود حساس بود که حتی فرمان برادرش، امیر، او را بسیار آزرده می کرد، علیرغم اینکه در تمام این مدت «برادر و سرسپردۀ واقعی او» بوده است. بدین ترتیب سردار ایوب خان در واکنش به «امیر ساختنِ» برادرش، تعمدا شورشی را در ارتش برانگیخت که در آن نبردهای هنگ های هراتی توسط ژنرال ها سازماندهی و توسط جنگجویان شکل گرفته شدند. وقتی در نبردها پیروز می شوند، ژنرال ها به عنوان قهرمان در نظر گرفته می شوند و جنگجویان فراموش می شوند؛ شاید به همین دلیل است که سردار محمد ایوب خان تا امروز به عنوان قهرمان یا پیروز میوند شناخته می شود.

پیروزی میوند با پیروزی بیش از چهل سال قبل در کابل در برابر ارتش قوی بریتانیا و نیروهای آنها که از میان آنها تنها سیصد نفر زنده مانده بودند، مقایسه می شود؛ چراکه هر دو به اعتبار بریتانیایی ها، ابرقدرت آن زمان، لطمه زدند. گرچه گفته می شد که سردار ایوب خان بسیار محافظه کار بود؛ اما وی با تحمیل یک شکست خیره کننده بر مهاجمان بریتانیایی، تصویر یک قهرمان واقعی را در ذهن افغان ها متجلی کرد. (Kakar, 2006: 48-53)

 گرچه وقوع رویدادهای ناخوشایندی چون انعقاد معاهده گندمک و جنگ دوم بریتانیا-افغانستان رخدادهایی در مسیرِ تحت الحمایگی و زیرسلطه کشاندن افغانستان بود، لیکن پیروزی افغان ها در نبرد میوند ضربۀ مهلکی به استقلال قندهار و «نظمِ جدیدِ» لرد لیتون، نایب السلطنه بریتانیا برای افغانستان بود.

 طول جنگ دوم انگلیس-افغانستان شورش های زیادی رخ داد که جنگ میوند آخرین و در نتیجه سرنوشت سازترین آن بود. هنگامی که محمدیعقوب خان در کابل از پادشاهی استعفا داد، برادرش سردار محمد ایوب خان در هرات بود و نیروی نظامی و خزانه آن ولایت را در اختیار داشت. دولت انگلیس ابتدا می خواست هرات به ایران واگذار شود به شرط اینکه دولت مذکور نظارت بریتانیا را بر آن ولایت قبول نماید. اما این نقشه از یک طرف به خاطر مخالفت روسیه و از طرف دیگر با عوض شدن کابینه در انگلستان عملی نشد.

در این زمان سرداران و روسای قومی در افغانستان به سه دسته تقسیم شده بودند: دسته اول مرکب از کسانی بودند که خود داوطلب ریاست بودند، معروف ترین این ها عبارتند از سردار محمد ولی خان و سردار محمد حسن خان (برادران امیر شیرعلی خان) و سردار شیرعلی خان قندهاری (پسر سردار مهردل خان) که انگلیسی ها حکومت کابل را به اولی و ولایت قندهار را به دومی وعده داده بودند. اما پس از عوض شدن کابینه در انگلستان شانس این دسته ضعیف شد. دو دسته دیگر عبارت بودند از طرفداران سردار عبدالرحمن خان و هواخواهان امیر محمد یعقوب خان و خانواده او.

 از انجا که عبدالرحمن خان سالیان جوانی اش را در ترکستان به سر برده و با بزرگان آن ولایت آشنایی داشته و بعدها سران کوهستان هم به او اضافه شد. هواخواهان خانواده امیر شیرعلی خان برعکس بیشتر از خوانین پشتون (درانی، غلجاییی و وردک) ساکن کابل، قندهار و هرات مرکب بودند که خانواده های شان در دوره پادشاهی امیر مذکور در دولت و دربار جاه و مقام داشتند. براساس این تقسیم بندی که ماهیت تخمینی داشت و نه قطعی، محمدایوب خان به همکاری و همدردی سران غلجایی امیدوار بود و اتفاقا دسته جات نظامی که در عصر امیر شیرعلی خان مجهز شده بود، دست نخورده باقی مانده بود.

 سردار در ماه ژوئیه ۱۸۸۰ با این قوا و یک دسته افراد داوطلب از هرات به قندهار حرکت کرد. در همین زمان یک قسمت از نیروی بریتانیا از قندهار به رهبری ژنرال دونالد استوارت به سوی کابل حرکت کرده و دسته کوچکتری تحت رهبری ژنرال پریمروز در آنجا باقی بود. در خود قندهار هم اوضاع مغشوش بود هرچند قیام دسته جمعی مثل کابل رخ نداد، اما عملیات تروریستی انفرادی ناشی از انگیزه احساسات مذهبی و نفرت اجنبی رو به افزایش می رفت.

 با نزدیک شدن قوای سردار ایوب خان به قندهار، اما دسته جات لشکری او به مصرف دولت بریتانیا مسلح ساخته بود، در اولین برخورد در کنار رود هلمند به نیروی محمدایوب خان پیوستند. قوای انگلیس مرکب از یک بریگید به رهبری ژنرال بورز به تعقیب نیروی والی به مجاهدین، به سوی هلمند حرکت کرد و در نزدیکی قریه میوند با سواره نظام قوای محمد ایوب خان که تحت فرمان شاه آقاسی خوش دل قرار داشت برخورد نمود.

جنگ میوند در ۲۷ جولای ۱۸۸۰ بین قوای اصلی ژنرال بورز و نیروی سردار محمدایوب خان اتفاق افتاد. قوای افغان که از برکت مساعی امیر شیرعلی خان به توپخانه مدرن مجهز بود، انگلیسی ها نتوانستند برحسب معمول در صفوف افغانی رخنه وارد کنند. وقتی قوای پیاده نظام افغانی به انگلیسی ها حمله بردند، بعد از یک بار دفع حمله، برای بار دوم سواران انگلیسی نتوانستند و سواره نظام افغانی قوای انگلیس را شکست داد. خبر شکست قوای انگلیس در میوند، انگلیسی ها را در لندن، کلکته و کابل گرفتار نگرانی و هراس ساخت. هرچند تلفات آنها در جنگ به اندازه ای نبود که موقعیت نظامی شان را در افغانستان به خطر بیندازد، اما پیشرفت سردار محمد ایوب خان و اقبال مردم به او می توانست نقشه ساسی آنها در مورد پادشاهی عبدالرحمن خان را با مشکل مواجه سازد.

اما محمدایوب خان که مانند اکثر رجال افغانی از اوضاع جهان (عوض شدن کابینه و سیاست در انگلستان) و حتی از اتفاقات داخلی بی خبر بود نتوانست از فرصت پیش آمده استفاده کند. وی به جای اینکه به حمله جدی به شهر قندهار بپردازد، یا شهر مذکور را در محاصره گذاشته و به سوی غزنی حرکت کند، به مکاتبه بی فایده با قوای انگلیسی در آنجا سرگرم شد. در چنین شرایطی، زنرال رابرتس مامور شد تا به سرعت خود را به قندهار برساند و با نیروی ده هزار نفری و کمک عبدالرحمن خان در ۲۳ روز به قندهار برسد و در اول سپتامبر به قوای سردار محمدایوب خان در کوتل بابا ولی حمله برد. با وجود مقاومت زیاد در نهایت اما قوای افغانی شکست خورده و سردار با خانواده اش به فراه و هرات متواری گشت. (فرهنگ، ۱۳۹۰:۴۱۸-۴۲۲)

منابع:

– غبار، میرغلام محمد، (۱۳۶۸) ، «افغانستان در مسیر تاریخ»، چاپ چهارم، بهار.

– فرهنگ، میر محمد صدیق، (۱۳۹۰)، افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران: عرفان.

– Kakar, M. Hassan, (2006), CHAPTER ONE, THE REIGN OF AMIR SHER ‘ALI KHAN”, In: A Political and Diplomatic History of Afghanistan, 1863-1901, Brill’s Inner Asian Library, Volume: 17

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا