سر تیتر خبرهاسینمافرهنگ و اجتماعمصاحبهنخستین خبرها

محمد خادم حیدری- سلسله مصاحبه با اصحاب سینمای افغانستان (۵)

۲۳ خرداد (جوزا) ۱۴۰۱- ۱۳/ ۶/ ۲۰۲۲

سارا ناجی

مصاحبه حاضر با آقای محمد خادم حیدری فیلم ساز و تصویر بردار افغانستانی در ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ با ایشان گرفته شده است. محمد خادم حیدری متولد ولایت دایکندی افغانستان و دانش آموخته سینما در تهران و اکنون ساکن پاریس است. در این مصاحبه محمد خادم حیدری از زندگی پرفراز و نشیب و بسیار پرکارش طی سالهای گذشته می گوید. از تهران تا کابل، از بامیان تا پاریس. در تمام این سالها او با اصول و قواعد خودش زیسته و دنیا را از زاویه و لنز خودش دیده است، چنانچه در فیلم هایش همین گونه مشاهده می شود.

یک بیوگرافی کوتاه از خودتان بدهید و آثارتان را (به همراه سال ساخت) نام ببرید؟

محمد حیدری هستم. اما بیشتر به نام محمد خادم حیدری مرا می شناسند. خادم نام پدرم بود و من آن را به نام خودم اضافه کردم. متولد ولایت دایکندی هستم و در سن یک سالگی یا کمتر بودم که به دلیل جنگ های داخلی به ایران مهاجرت کردیم. من رشته سینما را در ایران، در مرکز اسلامی باغ فردوس خواندم که اکنون  به موزه ی خانه ی سینمای ایران تبدیل شده است. در سال ۱۹۹۹-۲۰۰۰ میلادی رشته سینما را با جمعی از دوستان افغانستانی در این دانشکده خواندیم که تاثیر بسیار زیادی روی من گذاشت. قبل از آن هم من مطالعه زیاد داشتم. در مورد نمایشنامه، فیلمنامه و … کتاب های زیادی را از ۱۴ سالگی شروع به خواندن کردم و علاقمندی ام از آنجا شروع شد که من در مکتب، رساییم (نقاشی) را خیلی خوب انجام می دادم. به همین علت در خیلی از صنف ها به وقت رسامی شان من را صدا می کردند. این علاقه از یک استادی که من پیشش رسامی کار می کردم در تهران شروع شد. بعد به بازیگری رسید، بعد سینما و فیلم سازی که من خیلی جدی سینما را در این دانشکده خواندم. در سال ۱۳۸۱ من برای اولین بار به کابل رفتم. بعد از اینکه دوره اول حکومت طالبان به اتمام رسید، یک فضای باز ایجاد شد برای فعالیت ها. با جمعی از دوستان یک مجمع راه انداختیم به نام «کابل فیلم». مستند سازی می کردیم، تصاویر و وضعیت آن زمان کابل را را ثبت می کردیم. علاقمندی ام بیشتر از کار تصویربرداری شروع شد. تصویربرداری را دوست داشتم و به صورت تجربی کار کردم. تصویربرداری؛ به خاطر این که عقیده ی عجیبی دارم که سینما همه چیزش در قاب تصویر تعریف شده و تاثیر بسیار زیادی دارد. تصویربرداری را من به صورت آماتور ادامه دادم. در سال ۱۳۸۲ خانواده «مخملباف» آمدند به کابل و اولین تجربه جدی من، حضور در فیلم «ساعت پنج عصر» بود به عنوان طراح صحنه و دکور. علاقمندی تبدیل به یک شغل شد. در فیلم اسامه ساخته «صدیق برمک» در سال ۲۰۰۳ هم من طراح صحنه و دکور بودم و تجربیات خیلی خوبی کسب کردم. آن یکی از فیلم های بسیار خوبی است که تا به حال ساخته شده است. بعد از آن من یک تیم کوچکی را جمع کردم که رفتیم طرف منطقه ی واخان در پامیر در سال ۱۳۸۳ با دوستم آقای «عبدالملک شفیعی». من تصویر بردارش بودم . آنجا یک مستند نیمه بلند ساختیم. در آن سال باز هم با آقای «محمد حسین جعفریان» برای ساخت یک مستند چند قسمتی رفتیم به مناطق درواز بدخشان. بعد از آن در سال ۱۳۸۵ من کارمند تلویزیون ملی شدم. به بامیان روان شدم. برای اینکه اولین نمایندگی تلویزیون ملی را من در بامیان می خواستم افتتاح کنم. با دوستم آقای «نقی احسانی» رفتیم. با وجود آن مشکلات و مسائلی که بود ما ۶ ماهی آنجا بودیم و فعالیت کردیم. در آن اثنا آقای مخملباف آمده بود کابل و دنبال من می گشت. برای اولین بار دعوتش کردم بیاید به بامیان. آن مدتی که در بامیان بود ایده و فکرساخت فیلم «بودا از شرم فرو ریخت» زده شد. مدتی که در بامیان بودم با او همکاری کردم و تا حدودی مقدمات ساخت فیلم را فراهم کردم.

در سال ۲۰۰۶ من در تلوزیون ملی در بامیان مصروف بودم چند تا کار آنجا ساخته شد. از جمله یک فیلم کوتاه ساختم به نام «مامه» که درباره یک دختر کوچک است که بین دو آیین بودا و مسیحیت همواره دچار تردید است. فیلم برای جشنواره ونیز پذیرفته شد و ما را دعوت کردند که به ایتالیا برویم بعد من به کابل رفتم چرا که برنامه های زیادی در حال تولید بود و از طرف دیگر فیلم در فستیوال ونیز پذیرفته شده بود و موقعیت و شرایط رفتنم به ایتالیا فراهم شده بود. ما تصمیم گرفتیم به ایتالیا برویم به مدت یک هفته. در آنجا فیلم نمایش داده شد. استقبال خیلی خوبی شد. یک فیلم کوتاه دیگر را من با بودجه شاروال (شهردار) ونیز ساختم که آن هم قصه ی مهاجرت بود. ما تصمیم به ماندن گرفتیم و ۴ سال من در ایتالیا ماندم. آن سالها بسیار مفید بود برای من و تجربیات خیلی خوبی را در آنجا کسب کردم. در آنجا فعالیت هایی داشتم با دوستم «راضی محبی» و تصویر بردار فیلمش بودم و فیلمی در تورنتو ایتالیا ساختیم. مدتی سفر کردم به کشورهایی مثل؛ هلند، بلژیک، فرانسه، اسپانیا، پرتغال، لهستان، چک و …به خاطر علاقمندی ام و اینکه آشنا شوم با فرهنگ های جدید. در سال ۲۰۱۱ به خاطر مسائل و مشکلاتی که برای برادرم پیش آمد و برادرم فوت کرد به ایران آمدم. در سال ۲۰۱۱  دوباره به کابل بازگشتم. در مستندها و فیلم های زیادی تصویربرداری کردم. در تلویزیون طلوع کار کردم به عنوان کارگردان و تصویربردار آزاد. فصل و زمان بسیار پرکاری بود آن زمان. از۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ من در دانشگاه کابل به عنوان استاد بخش تکنیک، کار کردم. به جرات می توانم بگویم بسیار از اشخاصی که در رسانه ها، اخبار و … چهره های شناخته شده ای هستند از شاگردان من بودند و از این نظر بسیار خوشحال هستم. در سال ۲۰۱۸ با «رحمان عالمی» به بامیان رفتیم و به مدت سه ماه در زمینه تصویر و فیلم سازی  به شاگردان زیادی آموزش داده و بامیان فیلم را راه اندازی کردیم و در شبکه یوتوب صفحه ای ایجاد کردیم به نام بامیان فیلم. در زیرمجموعه بامیان فیلم، بچه ها فعالیت کرده و رشد کردند و تعدادی فیلم های داستانی یا مستند. در ۲۰۱۹ دو بار جزو هیئت داوری بودم در فستیوال فیلم زنان هرات. من تشکر می کنم از رویا سادات که در این زمینه همکاری هایی داشتیم با هم و این جشنواره فضای خیلی خوبی برای همه ایجاد کرد. بعد از آن من در تعدادی فیلم های مستند تصویربرداری کردم در سال ۲۰۲۰ یک فیلم مستند نیمه بلند ساختم به نام «چنگیز». درباره  آقای علیرضا یسا. علیرضا یسا معروف به چنگیز بنیان گذار و موسس کورس زبان انگلیسی ستاره با ۲۲ سال سابقه فعالیت که در افغانستان چهره مطرح و اثرگذاری هست. تجربه ی بسیار خوبی بود برای من و آخرین فیلم من در افغانستان. در آن سال خبرگزاری مجلس را راه انداختیم بیشتر فعالیت هایش کلیپ سازی و تصویرسازی عای او مجموعه مستندهایی درباره اشخاص هنری و فرهنگی بود. در ۲۰۲۱ بیشتربا شبکه تلوزیون الجزیره فعالیت و مجموعه تصاویر و موادی با موضوع جنگ آماده می کردیم. در سال ۲۰۲۱ بعد از یک هفته تصرف افغانستان توسط طالبان من برای همیشه کابل را ترک کردم. به همراه تعداد زیادی ازژورنالیست ها و هنرمندان از طریق سفارت فرانسه از کابل خارج شدیم. فعلا فرانسه هستم و کوشش می کنم با شرایطی که در اینجا هست فعالیت خودم را ادامه دهم.

دغدغه شما در فیلم هایتان بیشتر چه مسائلی است؟

من فیلم را از بخش تکنیک و مستند سازی و تصویربرداری شروع کردم و تصویر برایم در خیلی از جاها حرف اول و آخر را می زند حتی بیشتر از شخصیت پردازی و فیلمنامه. عقیده ی زیادی دارم به فرمها و قواعدی که از نظر ساختار، تصویر، قصه گویی تصویر یا رساندن محتوای تصویر به مخاطب به کار گرفته می شود به نظرم باید اینها را بیشتردر نظر داشته باشیم. این به دلیل پرکاربرد بودن هنر تصویر هست. بیشتر کوشش می کنم از فیلمهای پرهزینه که شرایطش هم برای من نیست اجتناب کنم و بتوانم با آن فضای رئالی که وجود دارد را شکار کنم و از دل آن فضا و واقعیت، واقعیتی را خلق کنم که مال خودم است یعنی مربوط به نگاه و حس من است.به همین دلیل حضورم در بخش تصویر پررنگتر است و کارهایی که خودم ساختم، تصویربرداری اش را هم خودم کردم. یک رابطه ی عجیبی بین پرداخت یا قصه یا کارگردانی و تصویربرداری هست و کسی که میخواهد کارگردانی کند یا تصویربرداری، باید روی اینها کاملا مسلط باشد. بیشتر دغدغه ها و نگاهم به این قسم بوده. خیلی وقتها من با یک یا دو نفر عامل، خیلی کارها را جمع کردم و هیچ نیازی به عوامل بیشتر نبوده چرا که معمولا همانها دست و پای آدم را بند می کند.

حال و روز سینمای افغانستان از نظر شما چگونه است؟

در خوشبینانه ترین حالت می توانم بگویم چیزی به نام سینمای افغانستان وجود ندارد. چرا که بسیار جسته و گریخته است چرا که نظم نیست، مدیریت نیست، انسجام نیست؛ حتی تعریف یک کشور، فرهنگ و قوانین یک کشور. کسانی هستند که در کشورهای دیگر با امکانات و عوامل آن کشور فیلم هایی می سازند. حتی لوکیشنی به نام افغانستان در آن کشورهادبازسازی می کنند. من همه ی آنها را رد می کنم اینها هیچکدام نمی توانند تعریف مشخص و قدرتمندی از جغرافیایی به نام افغانستان باشند. ما وقتی در مورد سینمای یک کشور حرف می زنیم درباره جغرافیای آن، عوامل تولید آن، توانمندی های آن در خط تولید حرف می زنیم. اگر یک سری فعالیت هایی  در زمان ریاست جمهوری آقای کرزی انجام شد که بد نبود. فرصت هایی پیش آمد. می توانست خیلی بهتر شود. بسیاری از مسائل فرهنگی متاثر از جو سیاست زده افغانستان شد. حزب و حزب بازی، چپاولها و … که در زمان ریاست جمهوری آقای اشرف غنی به اوج خود رسید. چنان تاثیر مخرب و ویرانگری گذاشت که آن چیزی که باید اتفاق می افتاد، نیفتاد. به این دلیل که مدیریت نبود برنامه ریزی نبود. یک بخشی که بسیار لطمه به سینمای افغانستان زد، وجود رسانه هایی بود که  یک تاجر، یک قومندان (فرمانده جنگی)، یک فرد با نفوذ یا کسانی که پروژه می گرفتند برای موقعیت و پول از آنها حمایت می کردند.از زد و بندها اینها پروژه می گرفتند و شبکه می زدند و می گفتند بیشترین آمار شبکه از آن افغانستان بود. به دلیل پول ها و موقعیت هایی بود که می آمد. مدیریتی نبود که افراد کارآمد را روی کار بیاورند و ازاین موقعیت ها استفاده کنند. بنا به ارتباطاتی که داشتند و زد و بندهایی که وجود داشت. وزارت خانه هادر آن زمان آمدند یک بخش برای خودشان راه اندازی کردند و بودجه های کلانی را که از طریق ارتباطات بین المللی یا ان جی او ها داشتند چپاول می کردند. کسی در عمل کاری نکرد هر چه بود فقط شعارهایی روی کاغذ بود.

حادثه یا خاطره ای از کودکی دارید که تاثیر به سزایی در شخصی که اکنون هستید داشته باشد و یا روی فیلمساز شدن شما تاثیر داشته باشد؟

 عوامل تاثیر گذار روی من نقاشی کشیدن بود و علاقمندی به رسامی. بعد از آن مطالعه ام بود که از ۱۴ تا ۱۸ سالگی مطالعه زیادی داشتم در زمینه نمایشنامه و سینما، فیلم؛ چرا که من همیشه حالت یک روایتگر را داشتم می خواستم با یک چیزی پیامم و دغدغه هایم را برسانم، این فضا جایی بوده که من در آن احساس راحتی کردم. موضوع دیگر موضوع فقر بود و من از نوجوانی مستقل بودم؛ چون پدرم را خیلی زود از دست دادم و دست به انجام هر کاری زدم تا لقمه نانی دربیاورم و به نوعی افتادم یا پرت شدم به جایی که هیچ وقت آمادگی اش را نداشتم و این خود به خود کمک کرد تا آماده تر و کامل تر بشوم و بهتر خود را تعریف کنم . بعد از آن کار در این زمینه بخشی از وجود من بوده و هست، حس وابستگی در من ایجاد کرده و من می توانم با آن زندگی کنم و به وسیله آن می توانم حرف بزنم و بسیاری از مشکلات را تحمل کنم. اینها عواملی بود که تاثیر گذار بودند روی من.

1

فکر می کنید امید به آینده و زندگی بهتر در آثارتان برای مخاطبان افغانستانی وجود دارد؟

در کل انسان با امید زنده است و این یک واقعیت است. هر چند که من خودم فرزند مهاجرت هستم، همیشه در حال مهاجرت و سفر بودم. این وضعیت باعث شد که من بارها از صفر شروع کنم. تغییر کشور بدهم، تغییر زبان بدهم، تغییر فرهنگ؛ و این طریقه و بخشی از زندگی ام شد و عادت کردم هرچند که ضربات زیادی خوردیم. اما با تمام این مسائل و مشکلات انسان باید ادامه بدهد. درست است این سرزمین جدید جای خوبی است شرایط خیلی خوبی دارد اما باز هم مسائل خودش را دارد. به هر حال با تمام این مسائل زندگی و سینما و قصه ای که تو خلق می کنی همه برگرفته از این نگاه و توانمندی هایت است. باید به مخاطبان فراتر از مرزهای سرزمین فکر کرد، به مخاطبان جهان شمول فکر کرد و اینکه بتوانی با آنان ارتباط برقرار کنی. من هیچ وقت مخاطب خاصی را مدنظر نداشتم. اگر تصویری گرفتم، اگر فضای تصویرگرایانه من؛ چون تصویر در فیلم هایم خیلی برجسته است، من با زاویه گپ زدم، با کادر گپ زدم، با میزانسن و چیدمانم گپ زدم؛ چیزی بوده که همه با آن ارتباط برقرار کردند و نه یک مخاطب خاص. مخاطب می تواند از طبقه متوسط باشد از طبقه روشنفکر باشد، می تواند از طبقه ثروتمند یا فقیر باشد. این همیشه برای من مهم بوده اینکه بتوانم به آنها انرژی بدهم. مثلا در فیلم چنگیز من تمام تلاشم این بوده که انرژی مثبت بدهم. به نسلی که می آید و به دنبال علم و دانش و یادگیری است. خیلی ها می آیند برای خودشان فیلم می سازند. مخاطب برایش مهم نیست، گیشه برایش مهم نیست. بعضی ها برای یک عده ی خاص می سازند. من در کل فیلم را برای مخاطب می سازم نه برای خودم. اگر فیلم نتواند ارتباط برقرار کند با مخاطب، موفق نمی شود.

فیلم های زیادی در دنیا با موضوع افغانستان ساخته می شود؛ چه داستانی و چه مستند و  غیره. آنها را چطور ارزیابی می کنید؟

فیلم هایی که در کشورهای مختلف با موضوع افغانستان ساخته می شود چند بخش را شامل می شوند. بخشی از این فیلم ها مربوط به مخاطبان افغانستان نیست برای اینکه آنها بعضا پروژه هایی هستند که با سیاست های خاصی تولید می شوند و نگاه تهیه کنندگان آنها ارجحیت داشته است. فیلم های انگشت شماری که با موضوع افغانستان ساخته شد در قالب سینمایی بلند و با ساختار قدرتمندتری ساخته شده باز هم دچار این مسئله بوده که مخاطب و فرهنگ افغانستان را در نظر نگرفته. به این دلیل که این فیلم ها مال مردم افغانستان نبوده است. یک بخشی از فیلم هایی که ساخته شد در قالب مستند، من فکر می کنم تاثیرگذارتر بوده اند به این دلیل که خیلی مستقیم با موضوع افغانستان و کوچه پس کوچه های آن سر و کار داشته است. مردم ما بیشتر با این فیلم ها ارتباط برقرار کرده اند. چون قابل پذیرش تر بوده اند و این فیلم ها توانسته اند یک نوع جریان سازی بکنند در افغانستان. در بخش فیلم های مستند، آموزشی، کوتاه و … اینها انگیزه ای شد برای فیلمسازان افغانستانی. این نوع جریان سازی بیشتر تاثیر گذار بودند. یک بخش از این فیلم های ساخته شده مربوط به دونرها بود. یعنی پروژه ای بودند. صرفا رفته اند به آن جاها و کارها و فعالیت هایی را مورد بازتاب قرار داده اند که مربوط به فضای کلی افغانستان نبوده . مثلا وابسته به یک ان جی او بوده، وابسته به یک اسپانسر بوده که در افغانستان فعالیت کرده و آمدند و فیلم هایی را ساختند که نه در قالب داستانی هستند، نه سینمایی و نه مستند. از این دست فیلم ها تعداد زیادی وجود دارد، نمایش هم خیلی برای آنها مهم نبوده است. آنها را آرشیو کرده اند و به نوعی از کارها و فعالیت های خودشان است.

به نظر شما فیلمسازان افغانستانی بیشتر باید به چه موضوعات و داستانها و برنامه هایی بپردازند؟ (در واقع با توجه به وضعیت کنونی کشور آیا فکر می کنید سینما به عنوان یک کارخانه رویاسازی به عنوان یک ابزار که روی افکار جوامع تاثیرگذار است میتواند راهگشا باشد؟)

فیلمسازان افغانستان یک مسئله را باید در نظر بگیرند: کوشش کنند یکدیگر را بپذیرند، کوشش کنند انتقاد پذیر باشند، به مسائل حاشیه ای نپردازند، فیلمسازان افغانستان باید وقت وانرژی شان را در این راه صرف کنند، برای فیلم ساختن و چطور ساختن و در چه فضایی فیلم ساختن؛ نه برای توهین کردن به یکدیگر، نه برای خراب کردن موقعیت و شخصیت هم، از هر نوع حساسیت و بی ظرفیت بودن باید دوری کنند. بزرگ ترین ضربه ای که فیلمسازان افغانستانی می خورند به این دلیل است که توانایی کار گروهی را ندارند و کار تولید فیلم را از مسائل دیگر جدا نمی کنند. همیشه درگیر موضوعات قومی و سیاسی هستند. اگر نتوانند این مسائل را حل کنند همیشه ضربه می خورند. کوشش کنند درک خود را بالا ببرند و بسیار مطالعه کنند. بتوانند با این تکنیک سینما با این موقعیت هایی که هست خود را جا بیندازند. فکر می کنم این ها نکات خیلی مهمی باشند. این کار، کار بسیار سخت، مشکل و زمانبر است اما ناامید نباید شد.

سینمای ایران را چطور ارزیابی می کنید؟

سینمای ایران در کل سینمای قدرتمندی است در سطح جهان گپ برای گفتن دارد. برای خودش چارچوبها، قواعد و استانداردهایی دارد. پشتوانه خوبی دارد سینماگران خوبی  داشته است. ادبیات خوبی داشته. سینمایی هست که با تمام محدودیت های فراوانی که داشته، بعضی سینماگرانش توانسته اند از این موانع و مواضع عبور کنند و به جایگاه و موقعیت خوبی در سطح جهانی برسند. سینمای ایران با توجه به امکانات، توانایی ها و استعدادهایی که دارد من به شخصه خیلی دوست داشتم که بیشتر به جامعه واقعی مردم ایران نزدیک می بود. ای کاش می توانستند با امکانات بهتر و دست بازتر به خیلی از واقعیت های جامعه ایران بپردازند. طبیعتا با وجود این محدودیت ها، نیروها و استعدادهایی که در سینمای ایران هست نمی تواند به چیزی که در حد و شأنش هست برسد. این به نظرم مشکلی هست که فاصله انداخته است بین زندگی واقعی مردم و نوع روایت فیلمها. حیف سینمای ایران، حیف استعدادها، توانایی ها و موقعیتی که دارد. خیلی می تواند بهتر از این شود. طبیعتا بخشی از تاثیر زندگی من، زیست در ایران بوده است. بخشی از نگاه و درک و شناخت خود را مدیون فضای ایران می دانم. مدیون موقعیتی هستم که خیلی چیزها به من بخشید. این را نمی توانم فراموش کنم. همیشه تاثیر گذار بوده برای من و نسل من. این ها آمدند به افغانستان و تا جایی این ها توانستند جریان ساز شوند و به یک سطح هایی در تولید بپردازند که به هر حال تاثیر بگذارند در فضای افغانستان.

به عنوان یک کارگردان در زمان فعالیت در افغانستان با چه موانع و محدودیت هایی مواجه بودید؟

در افغانستان برای فیلمسازان و سینماگران متاسفانه مشکلات زیادی بود و از مهم ترین این مشکلات، مسئله ی امنیت بود و به همین دلیل خیلی از موقعیت ها و فرصت ها چه در کابل و چه در اطراف آن مهیا نمی شد. نبود مدیریت، عدم وجود توجه و نداشتن پلان مشخص از جمله مواردی است که خیلی مشکل ایجاد می کرد. نبود اتحادیه هایی که فیلمسازان را جمع کنند و به نوعی کنترل کنند و چتری باشند که حمایت کنند فیلمسازان را. افغان فیلم یک نهادی بود که خودش به اندازه کافی دچار موانع زیادی بود و مافیا و فسادی که در دولت بود طبیعتا تاثیر خود را در افغان فیلم هم می گذاشت. هر چند در مدت ۲ سالی که صحرا کریمی ریاست افغان فیلم را به عهده داشت اتفاقات بسیار خوب و مثبتی افتاد. من خودم به شخصه نگاه مثبتی به آن زمان و آن شرایط و موقعیت ها داشتم و دارم. ما نمی توانیم آنها را ندید بگیریم. مسئله ی دیگر هماهنگ نبودن فیلمسازان وهنرمندان بود. یک فضای خوب برای فعالان وجود نداشت تا بتوانند با هم رفت و آمد کنند و احساس تعلق بکنند به چنین جایی. در کل این موضوعات و مسائلی بود که برای همه وجود داشت و نمی شد که خیلی خوب فعالیت کرد و اتفاقات خیلی خوب بیفتد.

اوضاع فیلمسازان افغانستانی مهاجر در غرب مانند شما چگونه است؟ در واقع فیلمسازان مهاجر آیا مورد حمایت نهادها قرار می گیرند یا با مشکلات و محدودیتهایی برای فیلم ساختن مواجه هستند؟

قضیه اروپا کمی فرق می کند با جاهای دیگر مانند استرالیا، آمریکا و … .یک نفر هر چقدر که در کشور خودش تولید داشته، نام و نشانی داشته چه بخواهد چه نخواهد در اینجا یک سری قواعد و قوانینی وجود دارد وضعیت ها و شرایطی را باید از نو شروع کند. باید تلاش کند یک سری از مسائل را بپذیرد. مثلا بحث زبان بسیار مهم است چون من سالها پیش این را تجربه کردم و می دانم چقدر تاثیر گذار است برای ارتباط با فرهنگ و فضای جدید. بحث اقامت که به صورت قانونی دسترسی داشته باشد به امکانات آن کشور. بحث دیگر ادغام شدن با جامعه جدید است. باید روحیه و زمینه اش را در خود ایجاد کند تا بهتر ارتباط  و تعامل برقرار کند تا بهتر بتواند ادغام شود و بخشی از فعالیت هایش را بتواند شروع کند. یک بحث بسیار مهم این است که این مسائل به خود شخص خیلی بستگی دارد. اگر علاقمند باشد، انرژی و حوصله داشته باشد و بخواهد تلاش کند طبیعتا می تواند در آن فضایی که می خواهد کار بکند. آثار و کارهای خوبی را تولید کند. هر چند که مشکلات خودش را دارد منتها این موقعیت ها را کسی از او نگرفته است. زمینه برای کار زیاد هست، فرصت ها هم زیاد هستند، بستگی به خود شخص دارد که خودش را درگیر زرق و برق ها و چیزهایی که برای همه جذابیت دارد نکند. کوشش کند برای خودش پلان و برنامه داشته باشد. کسانی که می خواهند فیلم بسازند کوشش کنند کار اول و آخرشان نباشد و فکر نکنند که این کار بهترین کار است و به آن قناعت نکند. این ها تجربه هایی هستند برای بیشتر یادگرفتن. ما هنوز در حدی نیستیم که دچار غرور کاذب شویم، خودمان را گم کنیم و فاصله پیدا کنیم با فضای واقعی خودمان و با آدمهای اطرافمان. متاسفانه بسیاری از هنرمندان و فیلمسازان افغانستان دچار این غرور کاذب شدند و همین غرور کاذب چنان ضربه ای به همه زده است که نتوانسته اند تا مدتها سر پا بایستند. این موضوعات نباید برای هنرمند پیش بیایند و فکر کنند من حقم و لیاقتم هست که خیلی بهتر از این ها با من رفتار شود. با خروجی کار است که مردم می سنجند. متاسفانه خروجی ها خیلی ضعیف است، حرف برای گفتن ندارند. به جز معدودی فیلمسازان که سالها در اروپا کار کردند، عرق ریختند و تلاش کردند که موفق شوند و تعداد انگشت شماری وجود دارند که در این زمینه و در این کشورها موفق شده اند. منتها جای امیدواری همیشه هست و ما  خیلی منسجم تر می توانیم کار کنیم و موقعیت های خوب برای همه خواهد بود.

آثار کدام فیلمساز خارجی را بیشتر دوست دارید؟ چرا؟

معمولا علاقمندی شخص در دوره های مختلف فرق می کند. برای من مثل خیلی های دیگر فکر می کنم تاریخ سینما برایم جذابیت خیلی خاصی دارد به خصوص سینمای آمریکا در دهه های ۵۰-۶۰ و۷۰٫ فیلمسازان مطرحی که در آن زمان کارهای خیلی خوبی ساختند. از هیچکاک بگیریم تا دیوید لین یا فرانسیس فورد کاپولا. کسانی که توانستند به مقوله های جدید و بهتری از سینما دست پیدا کنند و کم کم به نوعی زبان سینما را کامل بکنند و فرهنگ و روایت خود را جهانی کنند. ساختارها، المان ها، جذابیت های تصویری را ما بهتر بتوانیم کسب کنیم. آن دوره من بنا به جو و فضایی که بود بیشتر جذب سینماگران شرق شدم. خیلی های شان توانستند فیلم های خیلی خوبی بسازند و به نوعی سینمای ژاپن را توانستند به لولی برسانند که همیشه حتی الان هم گپ برای گفتن دارد. به خصوص «کروساوا» با هفت سامورایی، راشومون. «ساجیرو اوزو» را من خیلی دوست دارم هنوز هم که هنوز است «میزو گوشی» را هم خیلی دوست دارم فیلم هایی که ساخته با آن نگاه ادبیاتی، نگاه روایت گونه وافسانه گونه که از دل قصه ها و افسانه های کهن ژاپن می گوید. برای من همیشه جذابیت داشته است. گاهی اوقات فرصت باشد کوشش می کنم دوباره فیلم هایش را ببینم. این ها فیلمسازانی بودند که تاثیر زیادی روی من گذاشتند. بعد از آن در دهه ۷۰ و ۸۰ آمریکا یک روایت جدیدتر و مدرن تری را ارائه می کند. «استیون اسپیلبرگ» را من خیلی دوست داشتم. فرانسیس فورد کاپولا، جرج لوکاس. در کنار این موارد، یک علاقمندی خاصی هم ۲۰ سال پیش پیدا کردم به «سرجیو لئونه». فیلمسازی که توانست سینما را در قالب ژانر خیلی خوب و تاثیرگذارتر تعریف کند. هنوز که هنوز است یکی از فیلمسازان مورد علاقه ام سرجیو لئونه است و از دیدن فیلم هایش خسته نمی شوم، هنوز گپ برای گفتن دارد. سینمای قدرتمند دارد، تصاویر محکم دارد، کادربندی قوی دارد. میزانسن و چیدمانش. هنوز هم که هنوز است خیلی چیزها می توانیم از سینمای لئونه یاد بگیریم. بعد سینمای نئورئالیزم ایتالیا من یک دوره ای خیلی علاقه داشتم و دوست داشتم. «ویتوریا دسیکا». کسی مثل «پازولینی». سینمای نئورئالیزم ایتالیا خیلی در ذهنم مانده و اثرگذار بوده است. بعضی وقت ها واقعا آدم می ماند در این دنیای مدرن و صنعتی چطور توانسته با یک فیلمساز خود را انقدر راحت احساس بکند و سینما برایش جذابیت های خاصی داشته باشد. معدودی از فیلمسازان جریان ساز بوده اند. هر وقت که فیلمی ساخته اند توانسته اند تعریف جدیدتر و روایت جدیدتری را برای مخاطبین سینما ارائه بدهند. مثلا «کریستوفر نولان»، «کوئنتین تارانتینو» را هم خیلی دوست دارم از این نظر. روایتی از سینمای شخصی و نگاه مستقل خود را توانستند قدرتمندتر ارائه بدهند. به نوعی هم در بازار و گیشه و هم در انتقال سینمای مستقل خود توانستند موفق باشند.

آیا فیلمی بوده که آرزو دارید بسازید ولی به هر دلیلی شرایطش را ندارید؟

بله. دو تا کاری که هم فیلمنامه شان را خودم نوشته ام و کارگردانی و تصویربرداری اش را هم خودم می خواستم انجام دهم و هر دو طرح مربوط به بامیان بود. فیلمنامه شان را تمام کرده بودم و لوکیشن ها را نیز آماده کرده بودم اما با مسائلی که پیش امد، نشد. این کارها از جمله کارهای سنگینم بودند. فیلم بلند سینمایی می شود گفت. کارهایی بود که به نوعی محک زدن خودم بود تجربه ای جدیدتر و جدی تر در زمینه داستانی اما با رنگ و بوی مستند که همیشه تصویر و قاب و زاویه حرف اول و اخر را در آن می زند. به هر حال. متاسفانه این فرصت پیش نیامد به دلیل اتفاقاتی که در افغانستان افتاد. کوشش می کنم که در یک فرصت بهترو مناسب تر، یک کار جدی تر را در اروپا شروع کنم.

از آرزوها و رویاهای تان بگویید؟

 آرزو و رویای خاصی به ذهنم نمی رسد، خیلی پیچیده و شعاری فکر نمی کنم. دوست دارم زندگی کنم، دوست دارم خودم باشم و رویاهایم باشد و فضایی که دوست دارم در آن کار کنم. خیلی از موضوعات برایم حل شده و پذیرفته ام. به خصوص مسئله ی مهاجرت که من باز هم درگیر مهاجرت شدم فکر می کنم برای سالهای سال باید یک کشور جدید و فرهنگ جدید را برای خودم بسازم. ادامه کار بدهم، ادامه مسیر بدهم، هر چند می دانم مشکلات و موانع خود را دارد. آن طور که خودم می خواهم و آن طور که راحتم، آن طور که دوست دارم و آن گونه که می خواهم دوست داشته شوم. خیلی دنبال حوادث و مسائل و کارهای دیگران نیستم. دیگران باید بسازند و تولید کنند. هر کس بر اساس توانمندی خودش باید بتواند یک تعریف از خودش ارائه بدهد. خودم را درگیر مسائل حاشیه ای نکردم و همیشه نگاه مثبت داشتم. دوست دارم در این رشته ای که هستم و در این سرزمین جدید، بهتر و بیشتر تجربه کسب کنم. به نوعی به یک موقعیتی برسم که بتوانم با همان سبک و نگاه خودم روایتگر قصه ها و روایت های جدید از زندگی انسان های امروز باشم و بتوانم تولید کنم. طبیعتا چیزی که در آخر از من می ماند همین کارهایم است. چیز دیگر از من نمی ماند. من هم مثل انسان های دیگر باید مسئولیتی که به گردنم هست را انجام بدهم به این دلیل که قرار نیست من شخص دیگری باشم.

 در سال ۲۰۲۰ یک فیلم مستند نیمه بلند به نام “چنگیز” توسط آقای حیدری ساخته شد و این آخرین اثر وی در افغانستان بود. علیرضا یسا معروف به چنگیز بنیان گذار و موسس کورس (کلاس) زبان انگلیسی ستاره با ۲۲ سال سابقه فعالیت که در افغانستان چهره مطرح و اثرگذاری هست، شخصیت اصلی این مستند است. برای آشنایی بیشتر با این مستند و دیدن شخصیت “چنگیز” از دوربین اهالی افغانستان به لینک زیر مراجعه کنید:

https://youtu.be/QkqMZMaMQ

2

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا