سر تیتر خبرهامجلهنخستین خبرهایادداشت ها

خفقان سیاسی-اجتماعی تحت صدارت محمد هاشم خان با سکوت مطبوعات و سرکوب مخالفان (۲۰)

۱۴ تیر (سرطان) ۱۴۰۱ – ۵/ ۷/ ۲۰۲۲

پس از مرگ نادرشاه، سه برادر باقی مانده قدرت را بین یکدیگر تقسیم کردند؛ اما از بین آنها نخست محمد هاشم خان در فضایی از اجماع و همسویی، بدونِ تکرار تجربیاتی از تنش هایِ رقابت آمیز میان برادران و یا برادرکشی ها در تاریخ، از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۶ به مقام صدرات رسید. بدن ترتیب، پیروان امان ‌الله که پس از اعدام عبدالخالق و هفده تن دیگر و دستگیری صدها تن آشفته و دلسرد شده بودند، نتوانستند برای استفاده از فرصتی که برایشان پیش آمده بود با یکدیگر متحد شوند.

در زمان کشته شدن نادر شاه، محمدهاشم خان که مشغول سفر و بازرسی امور ولایات شمالی افغانستان بود با شنیدن این خبر وارد کابل شده و زمام امور را از شاه محمود خان وزیر حرب به دست گرفت. در ۲۷ عقرب توسط یک فرمان، شاه جدید هاشم خان مجددا به تشکیل کابینه مامور شد. برخلاف تغییرات رژیم سلسله ایِ پیشین و رقابت شدید بین برادران، در این خاندان هیچ یک از سه برادر نادر برای تاج و تخت «پیشنهادی شخصی» ارائه نکرده و در عوض فورا وارث تعیین شده، یعنی ظاهر، پسر ۱۹ ساله نادرشاه را به عنوان حاکم جدید معرفی کردند.

 به باور برخی ناظران، این اتحاد درونی در میان خاندان پشتون نادری گامی مهم و اساسی در کمک به حفظ تاج و تخت سلطنتی در خانواده و همچنین تضمین انتقال مسالمت آمیز قدرت در کشور بود. گرچه ظاهرشاه از همان دوران کودکی برای سلطنت آماده شده بود؛ با این حال، به دلیل بی‌ تجربگی در سیاست و کم سن و سال بودن، بیست و دو سال در پشت صحنه تحولات سیاسی باقی ماند؛ این در حالی بود که عمویش هاشم خان تا سال ۱۹۴۶ عملا کشور را اداره می ‌کرد.

به گفتۀ برخی محققان، هاشم خان طی دوران تصدی خود تا حد زیادی توانست ثبات داخلی که نادرشاه برای افغانستان به ارمغان آورده بود را حفظ کند، اما صدارت او با چند شورش بزرگ مورد محک و آزمایش قرار گرفت. به هرروی، غالبِ چالش های سیاسی در این دوران به سیاست خارجی مرتبط می شد. به لحاظ داخلی نیز، پایدارترین مشکل دولت افغانستان در دوران حکومت هاشم خان، درهم کوبیدن و فرونشاندنِ شورش قبیله پشتون مرزی آفریدی در برابر بریتانیا بود.

 دولت افغانستان در میانۀ نبرد مرگبار قبایل مرزی پشتون علیه انگلیسی ها گرفتار شده بود، اما در نهایت به آتش بس ختم شد. سرانجام هاشم خان که برای ۱۳ سال افغانستان را به سمت ثبات هدایت کرده بود، در سال ۱۹۴۶ به دلیل وضعیت بدسلامتی از سمت صدارت کناره گرفت و جوانترین برادر یعنی، شاه محمود، جایگزین او شد. در نهایت محمد هاشم خان در ۲۶ اکتبر ۱۹۵۳ در کابل درگذشت. (AKRAMI, 2014: 74)

کشتار دسته جمعی؛ آغازگر دورانی از خفقان و استبداد تحت حکمفرماییِ هاشم خان

آنگونه که میرغلام محمد غبار وخامت اختناق و سرکوب را در دوران صدارت محمد هاشم خان توصیف می کند، بعد از کشته شدن نادر شاه و حبس عبدالخالق (هزارۀ کشندۀ نادرشاه)، همین که اردوی کابل به طرفداریِ خانوادۀ حکمران بایستاد، سلطنت ظاهر شاه اعلام شد و شاه محمود (وزیر حرب، تا رسیدن محمد هاشم خان به کابل) زمام امور را به دست گرفت. حکومت نظامی سابق اینک به حکومتی جنگی و جلاد مبدل شد و تمام شهر کابل در تاریکی تهدید و ترعیب حکومت فرو برده شد.

 وقتی که محمد هاشم خان وارد کابل شد، شاه محمود از سایر امور اداری فارغ و بیشتر مصروف امور حکومت نظامی گردید. تا این وقت، او دهه ها نفر روشنفکر را در زندان های متنوع انداخت و در امارت فوقانی دروازه شرقی ارگ سلطنتی، شکنجه خانۀ هولناک و فجیعی تشکیل داده بود. هر شبی در این اتاق، جوانان افغانی در زیر ولچک و زنجیر احضار و به مثابه مرتدین اسپانیای قدیم زیر شکنجه های گوناگون قرار می گرفتند.

 آلات شکنجه در اتاق اولین قرار داشت که متم باید در بدو ورود خود آنها را دیده و وارد اتاق دومین گردد. در اتاق شکنجه، چوب بیت، میخ، ریسما و چکش، قین و فانه، آلات تیلداغ، گلوله های آهنین با دسته چوبی، منقل آتش و امثال آن قرار داشت. جلادهای شکنجه گر با عبدالغنی خان قلعه بیگی و طره بازخان کوتوال و سپاهیان مسلح در اتاق ایستاده بودند.

در اتاق دوم که با دروازۀ گشاده ای با اتاق اولین مربوط بود، میز بزرگ و مستطیلی در وسط خانه گذاشته شده بود و روی آن اقسام میوه و خوراکی چیده شده بود، در صدر شاه محمود خا با لباس نظامی سپه سالاری و در دو جناح او، الله نواز خان هندوستانی (وزیر فواید)، فیض محمد خان زکریا (وزیر خارجه)، و میرزا محمد شاه خان رئیس ضبط احوالات قرار داشت. هنگام لزوم، قاضی و شهودی نیز حضور بهم می رساندند تا اعترافات اجباری متهمین را بشنوند با بخوانند و یا شهادت شهود ساختگی را استماع نمایند. زیرا حکومت این بار مجبور شده بود که در سلاخی خود زیر چادر شریعت و فتوای قاضی قرار گیرد و محاکم و مجالس جعلی را در مسئولیت این کشتار شریک خود سازد، چراکه از انتقام روشنفکران به تنهایی سخت ترسیده بود.

در این جریان عبدالخالق را نیز آنقدر شکنجه کردند که رانهایش شارید و خودش از حرکت بازماند، اما تا اخر زندگی هیچ فردی از رفقای خود را افشا نکرد و گفت من به تنهایی عزم کشت نادر شاه را نمودم و کشتم. (غبار، ۱۳۹۴: ۱۷۲-۱۷۳)

روز ۲۶ قوس ۱۳۱۲ برابر ۱۸ دسامبر ۱۹۳۳ به وقت عصر، کشتار دشته جمعی به شکل فجیعی در میدان ده مزنگ به عمل آمد و فصلی در تاریخ معاصر افغانستان به نام سلطنت خانوادۀ نادر باز نمود. نخست سردار احمدشاه، وزیر و معین دربار و سید شریف خان یاور حربی، عبدالخالقِ نیمه جان را پیش کشیدند و از او پرسیدند:  «با کدام چشم سینه شاه را نشانه گرفتی؟» آنگاه با تیغ برهنه چشمش را از کاسه سر بدر آوردند. سپس پرسیدند: «با کدام انگشت ماشه تفنگ را کشیدی؟» و آنگاه انگشتش را با لبۀ تیغ بریدند. بدین صورت، این متظاهرین شریعت اسلامی، کشتن به طرز «مثله» را ترویج کردند. سه روز بعد از این فاجعه، در شماره ۱۱۶ مورخه ۲۹ قوس ۱۳۱۲، جریدۀ دولتیِ اصلاح، یک سند جعلی به نام اقرار نامه عبدالخالق نشر گردید که مملو از اتهامات دروغ خلاف اخلاق بود. (غبار، ۱۳۹۴: ۱۸۲)

محمد هاشم خان؛ صدراعظمی توانمند با خصیصۀ تمامیت خواهی

محمد هاشم خان که از نظر سن سومین پسر سردار محمد یوسف خان بود، در سال ۱۸۸۶ در دیره دون واقع در هند که خانواده اش در انجا در تبعید به سر می برد، تولد یافت. وی مانند سایر برادرانش ایام کودکی را در هند به سر برده تعلیمات ابتدایی را در مکاتب آنجا فراگرفته بود. در بازگشت به افغانستان، محمدهاشم خان چون برادرش محمدنادرخان در دربار امیر حبیب الله خان و دستگاه دولتی امان الله شاه به سرعت پیشرفت نموده در سال ۱۹۲۲ به عنوان معاون و وکیل وزارت حربیه مقرر شد‌. چندی بعد وی به عنوان سفیر به موسکو رفت و احساسات ضد امانی اش را با سفیر انگلیس در میان گذاشت.

چون محمد نادرخان به پادشاهی رسید، با اینکه محمد هاشم خان به اندازه دو برادر عینی اش شاه ولی خان و شاه محمود خان در حصول تاج و تخت نقش فعالی نداشت، و با اینکه از نظر سن هم ارشدِ برادرانش نبود، شاه جدید او را به عنوان صدراعظم انتخاب کرد و این انتخاب می رساند که در شخص او خصلت های به خصوصی سراغ داشت که جهت تطبیق نقشه های آتی اش لازم بود. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۷۰۸-۷۰۹)

در سال های پس از کشته شدن محمد نادرشاه، محمدهاشم خان صدراعظم که مردی سخت گیر اما پرکار بود، به تدریج قدرت سیاسی را در شخص خود انحصار کرد. زیرا یک برادرش، شاه محمود خان به همان وزارت حربیه اکتفا نمود و از مداخله در سایر کارهای دولت خودداری می کرد و برادر دیگرش، شاه ولی خان، از وزارت مختاری لندن به وزارت مختاری پاریس تبدیل وظیفه کرده به زندگانی در خارج راضی بود و تنها گاه گاه که صدراعظم به خارج مسافرت می کرد، به کابل آمده وظیفه او را وکالتا بر عهده می گرفت.

 اما علیرغم سخت گیری صدراعظم، در این سال ها اوضاع کشور به طور کلی آرام نبود. البته مشروطه خواهان و طرفداران امان الله شاه به کلی قلع و قمع گردیده و یا مجبور به سکوت شده بودند؛ اما در قبایل و اطراف کشور گه گاه شورش هایی رخ می داد که انگیزه آن قسما برخورد دولت با منافع روسای محلی و قبایلی و قسما ستمگری کارمندان و روش تبعیضی دولت بود که مردم را به قیام وادار می ساخت.

در این ضمن شورشی در زمین داور قندهار رخ داد که انگیزه ان تحریک مردم از جانب صاحبان رسوخ علیه معارف بود و با بمباران فضایی در هم کوبیده شد. از آنجا که محمد هاشم خان در مملکت داری به تقویت و استحکام دولت مرکزی در برابر ارباب رسوخ متمایل بود، یک تعداد از روئسای سرکش قبایل را از جمله ملک قیس خوگیانی زندانی ساخته و برخی را چون محمد حسن خان مومند در کابل زیر مراقبت گرفت. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۶۸۸-۶۸۹)

سیاست نو در مسئله زبان

در دوره پادشاهی محمد نادرشاه، محمد گل خان مومند وزیر داخله، تحریکاتی را در جهت تعمیم زبان پشتو و طرد زبان دری نه تنها از دوایر دولت، بلکه از موسسات تعلیمی و حتی خانه و بازار آغاز کرد. شاه نخست او را به عنوان رئیس تنظیمیه به قندهار فرستاد تا اقداماتش در منطقه پشتو زبان محدود مانده موجب بروز رد عمل در سایر مناطق کشور نشود؛ اما در سال۱۹۳۲، تغییر فکر داده، او را به همان عنوان به ولایات شمالی فرستاد و در آنجا، محمد گل خان، نظریه برتری خواهی قومی و لسانی اش را در محل اجرا گذاشت.

وی مردمان دری زبان و ترکی زبان را وادار میساخت تا عرایضشان را به زبان پشتو بنویسند و به عرایضی که به زبان دری به او می رسید ترتیب اثر نمی داد. خانواده های پشتون را حتی از خارج سرحدات افغانستان به تعداد زیاد به شمال هندوکش کوچ داده، با دادن زمین و دیگر امتیازات اسکان می کرد و در ماموریت هم به پشتو زبانان ترجیح می داد.

 محمدهاشم خان در مرحله اول با این اقدامات نظر مساعد نداشت، اما پس از آنکه در سال ۱۹۳۲ هیتلر رهبر حزب ناسیونالیست آلمان زمام قدرت را در دست گرفته و تبلیغ نظریه برتری نژادی پرداخت، یک عده از شخصیت های دولتی افغانستان هم از جمله محمد داوود خان محمد نعیم خان برادرزادگان محمدهاشم خان، و عبدالمجید خان، رئیس بانک ملی به نظر مذکور گرویده، تبلیغات همانندی را در افغانستان روی دست گرفتند.

آنها نظر محمدگل را درباره تعمیم زبان پشتو و طرد سایر زبان ها از خود نموده و پس از آنکه آن را با آب و تاب هیتلری جلا و صیقل دادند، به عنوان سیاست جدید فرهنگی در محل تطبیق گذاشتند. اما زیان بزرگ تطبیق این برنامه، در ساحه معارف نمایان شد. ناگهان دستور داده شد که تدریس در سراسر کشور از فارسی به پشتو تحویل داده شود و برای معلمان هم کورس پشتو دایر شد.

هرچند هیچ وسیله ای برای تخمین اندازه زیانی که از این بابت به گسترش علم و دانش در کسور وارد شد، در دست نیست، اما بدون مبالغه می توان گفت که در اثر آن، معارف افغانستان برای ده ها سال عقب افتاد و جوانان غیرپشتو زبان از دست یابی به گنجینه ادب دری و فارسی که رکن فرهنگشان بود، به طور قهری محروم شدند. اما زیان بزرگتر که از تطبیق این برنامه عاید کشور شد، پیدایش بدبینی و بی اعتمادی در بین اقوام مختلف بود که نتیجه حتمی تبعیض و تفریق است. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۶۹۰-۶۹۳)

اقدامات هاشم خان در عرصه های اقتصاد، معارف و مطبوعات

آنگونه که میرمحمد صدیق فرهنگ اشاره کرده است، با تاسیس بانک ملی و شرکت های وابسته به آن، قشر سرمایه داری عصری که در اصطلاح غرب بورژوازی نامیده می شود، در جامعه افغانستان ظهور نمود. بانک ملی در سال ۱۹۳۴ با سرمایه ۳۵ میلیون افغانی معادل ۳/۵میلیون دلار آن زمان بنیان گذاری شد. تا سال ۱۹۴۸ سرمایه آن به ۴۵۴ میلیون افغانی معادل ۴۰ میلیون دلار افزایش یافت، بدون اینکه در تعداد سهامداران آن تغییر قابل ملاحظه ای رخ داده باشد.

دولت تا سال ۱۹۳۹ در بانک ملی سهم داشت و در مفاد آن شریک بود، اما در این سال به پیشنهاد عبدالمجید خان، بانک دیگری با عنوان “د افغانستان بانک” با سرمایه ۲۰۰ میلیون افغانبه صفت بانک مرکزی تاسیس شد و سرمایه دولت از بانک ملی به آن انتقال یافت. در طرح های اقتصادی که به همکاری و حمایت دولت توسط بانک ملی در محل تطبیق گذاشته شد، تولید پنبه و صنایع نساجی مقام برجسته ای داشت.

در زمینه معارف نیز باید به روش محمد نادرشاه اشاره کرد. نقشه او بر این اصل بود در حالی که معارف جدید را به پیمانه محدودتر از عصر امان الله شاه در کشور احیا می کند، از نفوذ افکار جدید خصوصا آزادی خواهی توسط آن جلوگیری نماید. بر این اساس، در برنامه درسی تغییراتی وارد شد؛ به این معنی که نام شاه امان الله در کتب درسی از قلم افتاد و مضامین تشویق کننده آزادی خواهی و دموکراسی حذف گردید.

در دوران تسلط محمد هاشم خان، هرچند این برنامه با شدت بیشتری در معارف تطبیق گردید و برای این منظور شبکه های جاسوسی در داحل مکاتب تاسیس شد، اما توام با آن، از نظر کمی تغییر دبگری هم در معارف کشور رخ داد. چنانچه با بسط نفوذ دولت در اطراف و اکناف کشور، مکاتب جدید ابتدائیه و متوسطه در ولایات و مکاتب دهاتی در قراء و قصبات تاسیس گردید و در پایتخت یک تعداد مکاتب مسلکی و حرفتی پی ریزی شد. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۷۰۴-۷۰۷)

در بخش مطبوعات نیز اوضاع بر همین منوال دوام داشت. جراید آزاد و آزادی مطبوعات یک قلم ممنوع، اما حجم و مقدار مطبوعات متعلق به دولت، رو به افزایش بود‌. بدین ترتیب به نظر می رسد تحت اقدامات توتالیتر هاشم خان، روندی از توسعه مطبوعات اما با نظارت و کنترل شدید دولتی پیش گرفته شد. در سال ۱۹۳۹، “ریاست مستقل مطبوعات” (مطبوعات و روزنامه نگاری) تأسیس شد. صلاح الدین سلجوقی، متفکر و نویسنده محبوب افغانستان، ریاست آن را بر عهده داشت.

 در این سازمان، امور مطبوعاتی و فرهنگی انجام گرفته و ساختار تشکیلاتی آن گسترش یافت. که شامل بیست و شش بخش مانند رادیو افغانستان، اداره عمومی نشر، دفتر خبر، ادبیات انجمن آکادمی تاریخ پشتو، اداره نشر اخبار دولتی، چاپخانه دولتی و موزه می باشد. در چنین شرایطی مطبوعات تحت سانسور و نظارت دولت بودند و هیچکس نمی توانست در مطبوعات ابتکار به عمل آورد.

محمد هاشم خان که در بین مردم به استبداد و ظلم معروف بود از این فضای خفقان در حفظ امنیت در سراسر کشور و تقویت وحدت ملی در افغانستان استفاده کرد. اما مردم و اعضای خاندان سلطنتی که از این رکود و انجماد تفکر به تنگ آمده بودند خواهان اصلاحات و تغییر سیاسی و اجتماعی در امور کشور بودند. در نهایت در ۹ می ۱۹۴۶ خبر استعفای محمد هاشم خان از رادیو پخش شد. (Tanwir, 2013: 168)

محمد هاشم خان و تلاش برای بسط مناسبات خارجی

آنگونه که غبار روایت کرده است، محمد هاشم خان در سیاست خارجی متوسل به سیاست یک جانبۀ دوستی و اتکا با دولت انگلیس بوده و تحت دیکته و مشوره های آن دولت قرار داشت. به همین علت، اجانب از تحکیم روابط با اتحاد شوروی به عمل آمد و هم به همین علت در قرارداد آب هیرمند (۱۹۳۸) حق ایران به افغانستان گذاشته شد تا حکومت محمد هاشم خان از کشمکش های خارجی فارغ البال بوده، به خاطر جمعی به استثمار داخلی بپردازد.

در سیاست بین المللی حکومت در سال ۱۹۳۴ عضویت جامعه ملل را پذیرفت. در سال ۱۹۳۵ یک صدو پنجاه نفر متخصصینِ آلمانی در صنایع نساجی و برق و غیره استخدام شدند.در سال ۱۹۳۶ معاهده بی طرفی با اتحاد شوروی تمدید شد. در همین سال معاهده مودت افغانستان و آمریکا با شارژدافیر آمریکا متعین ایران در کابل امضا گردید و امتیاز استخراج نفت افغانستان برای ۷۵ سال به کمپنی تفحصاتی آمریکایی داده شد.

درسال ۱۹۳۷، حکومت محمد هاشم خان پیمان عدم تعرض سعد آباد را با جمهوریت ترکیه و حکومت ایران در ایران امضا کرد که هدف آن استحکام حلقه دول اسلامی در طول سرحدات جنوبی اتحاد شوروی بود. معاهدات شناسایی متقابل و یا مودت در سال ۱۹۳۳ با دولت برزیل، در ۱۹۳۴ با دولت مجارستان، در ۱۹۳۷با چکوسلواکیا  و در سال ۱۹۳۹با دولت هلند منعقد شد.

 به این صورت، سیمای روبنای سیاست خارجی افغانستان، ظاهرا مزین گردید، و محمد هاشم خان در داخل کشور با منتهای آزادی مشغول مختنق ساختن جامعه افغان گردید، در حالی که متکی به دولت انگلیس بوده و انزوای سیاسی افغانستان و سیاست درهای بسته کماکان به شدت ادامه می یافت.

 اما در سیاست داخلی، محمداشم خان سیاست اختناق عمومی را پیشه کرد و خواست افغانستان را به دورۀ امیرعبدالرحمن قرن ۱۹ رجعت داد، بنابراین زندان ها را وسعت بخشید حتی نقشه اعمار یک محبس بزرگ و عمومی را در جوار موضع پلچرخی شرق کابل در وسعت ده ها جریب زمی به شکل یک استحکام جنگی طرح کرد تا بتواند هزاران نفر افغان را در آن بگنجاند، اما فرصت تکمیل این نقشه را نیافت زیرا جنگ جهانی دوم نزدیک شد. (غبار، ۱۳۹۴: ۱۸۹-۱۹۰)

تمایل هاشم خان در پیوند پیشرفت داخلی به ​​مدرنیزاسیون

به نظر برخی از محققان، ظهور نسبتا مسالمت آمیز هاشم خان به عنوان صدراعظم منجر به موج جدیدی از علاقه به ناسیونالیسم و ​​مدرنیزاسیون افغانستان شد. برای بسیاری از افغان‌ها مدرنیسم و ​​اسلام با هم سازگار بودند. علی رغم استبداد در زیر پوست کشور، توسعه رسانه و صنعت به عنوان نیروهای مهمی در این سال ها ظاهر شدند. بانک ملی که تحت نظارت نادیر سازماندهی و نام تجاری جدید خود را تغییر داد، به تأمین مالی پروژه های انکشافی/توسعه مهم در سراسر کشور، به ویژه جاده ها کمک کرد.

علاوه بر این، هاشم خان خواستار نوسازی بخش های صنعتی و کشاورزی از اقتصاد برای کاهش وابستگی به کمک های خارجی بود. بانک ملی از منابع مالی دولتی و خصوصی برای سرمایه گذاری در ۵۰ شرکت هلدینگ تجاری و صنعتی برای گسترش تجارت واردات و صادرات استفاده کرد. با این حال، علیرغم تاکید بر واردات و صادرات، بخش عمده ای از اقتصاد کوچک باقی ماند.

بدین ترتیب، هاشم خان در مخمصه خطرناکی قرار داشت. او می خواست با توسعه اقتصاد رو به زوال و مرگ، دولت را رشد و توسعه بخشد، اما تمایلی به گسترش دولت از طریق مالیات نداشت. هاشم خان تصمیم گرفت که وابستگی به مالیات را به عنوان ابزاری برای محدود کردن مخالفت با پیشروی های دولت کاهش دهد. در نتیجه، کمک های خارجی به یک جزء اساسی برای توسعه دولت تبدیل شد.

 اما برای دستیابی به کمک ها و سرمایه گذاری های خارجی، هاشم خان باید موانع انزوایی را که مدت ها مشخصه نقش افغانستان در جامعه بین المللی بود را از بین می برد. در سال ۱۹۳۴ افغانستان به جامعه ملل پیوست. پیوستن به جامعه ملل برای دولت حاضر به تجارت بیشتر با شوروی، و رسمیت بخشیده شدن به روابط با کشورهای همسایه مواردی از این دست گردید. (Tharin Bradford, 2013: 47)

جمع بندی

به هر حال نهایتا باید گفت در تمام دوران سلطنت ظاهرشاه، به ویژه در دوره صدرات محمد هاشم خان هیچ تغییر سیاسی یا بهبود اجتماعی صورت نگرفت. در دوره صدارت هاشم خان تنها ۱۰ درصد از ۱۰۰۰۰۰ کودک واجد شرایط در مکاتب ثبت نام شده بودند؛ و ۸۰ درصد مکاتب دولتی در کابل مستقر بودند، ثبت نام در دانشگاه نیز ناچیز و کم بود. وی حکومت خود را بر اساس ترس و ارعاب بنا کرده و در دوران حکومت او، مردم از هیچ آزادی سیاسی و مشارکتی برخوردار نبودند. در کل همان طور که ناقدان براین باودند، شاید بتوان گفت، محمد هاشم خان که فردی مستبد بود؛ به روابط بین الملل، امنیتی جامع و کنترل اداری اجرایی مطلق در کشور بیش از مقولاتی چون آموزش و پرورش و آزادی های سیاسی اجتماعی توجه داشت.

او از نقش روشنفکران و اشاعه فضایی متاثر و ملتهب از آزادی عقیده و بیان بیم داشت و در دورۀ صدارت خود هرگز تمایل نداشت مطبوعات قدرت عملی آزادانه داشته بشند. بدین ترتیب در این دوران جراید و روزنامه هایی دولتی چون اصلاح و انیس در کابل،  و نشریاتی رسمی که صرفا در مورد اهداف و برنامه های دولت قلم زده و از نشری دستوری و منشوری تبعیت می کردند، در ولایتی دیگر مشغول به فعالیت بودند. در نهایت به باور بسیری منتقدان هاشم خان مدیری توانا اما مستبد بود که نظم را در سراسر کشور از طریق یک دولت مرکزی قوی و یک پلیس مخفی بی رحم با اقدامات خشونت آمیز وحشتناک، حفظ کرد؛ چنانکه اقدامات تمامیت خواهانه او با هدف برقراری نظم و قانون و همچنین سرکوب هر نیروی اپوزیسیون و مخالف بود.

منابع

– غبار، میر غلام محمد، (۱۳۹۴)، “افغانستان در مسیر تاریخ”، انتشارات بین المللی سرو سعادت، جلد دوم

– فرهنگ، میر محمد صدیق، (۱۳۹۰)، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، نشر تهران، محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی (عرفان)

– AKRAMI, RAHIMULLAH, (2014), “REVISITING AFGHANISTAN’S MODERN POLITICAL HISTORY: THE ROLE OF ETHNIC INCLUSION ON REGIME STABILITY”, A thesis submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Arts

– Tanwir, M. Halim, (2013), “Afghanistan: History, Diplomacy and Journalism “, Xlibris Corporation,Volume 1, 475 pages

– Tharin Bradford, James, (2013), “OPIUM IN A TIME OF UNCERTAINTY: STATE FORMATION, DIPLOMACY, AND DRUG CONTROL IN AFGHANISTAN DURING THE MUSAHIBAN DYNASTY, 1929-1978”, Northeastern University, Boston, Massachusetts

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا