سر تیتر خبرهانخستین خبرهایادداشت ها

اتحاد نامقدس: مولوی مهدی از فرمانده محلی جنبش طالبان تا بغاوت گری در اداره امارت اسلامی

۳۰ مرداد(اسد)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۸/۲۰

مولوی مهدی مجاهد و تداوم سیاست قوم زدگی در طالبان: طالبان در روز چهارشنبه ۲۶ مرداد/اسد ۱۴۰۱ اعلام کرد که نیروهای مرزی امارت اسلامی فرمانده مهدی مجاهد را در حالی که به سمت ایران در حال فرار بوده است را کشتند. در همین رابطه سخنگوی طالبان، مولوی مهدی را «سرکرده بغاوتگران» در بلخاب نامید و مطرح کرد که او در نقاط مرزی ولایت هرات و ایران شناسایی و کشته شده است. این در حالی است که مولوی مهدی از سال ۲۰۱۴ باوجود هزاره و شیعه بودن به این گروه پیوسته بود.بعداز سقوط افغانستان در ماه آگوست سال گذشته و تصزف مجدد طالبان بر کابل به اداره استخبارات طالبان در بامیان منصوب شد اما پس از مدتی و پس از تنش طالبان با مخدوم عالم فرمانده ازبک تبار طالبان، اختلافات او با گروه طالبان یکی از چالش های جدی امارت اسلامی را با فرماندهان غیرپشتون خود رقم زد. به طوری که باری دیگر، ماهیت قوم گرای امارت اسلامی را برجسته کرد. درواقع، پس از به قدرت رسیدن طالبان چندین مورد اختلافات میان رهبری و مسئولان قومی این گروه خبرساز شده بود. در این میان اختلافات این گروه با مولوی مهدی مجاهد فرمانده هزاره تبار طالبان بسیار خبرساز شد. به اعتقاد برخی، این تنش ها ناشی از اختلاف بر سر عواید معادن زغال سنگ بلخاب دانسته اما به گفته مهدی اختلاف او با امارت اسلامی بر سر حقوق هزاره هاست و نارضایتی او از کنار گذاشتن هزاره ها از اداره طالبان است. به طوری که در نواری صوتی منسوب به او آمده بود«ما مردم هزاره یک ملت هستیم. یک واقعیت انکار ناپذیر این سرزمین هستیم. چرا اینقدر کم مهری، چرا اینقدر کم توجهی، چرا اینقدر کم لطفی، چرا اینقدر حقارت. او در ادامه گفته بود ای افغان ها. اگر پشتون هستید، اگر ازبیک هستید، تاجیک هستید، هزاره هستید، همه برای برون رفت از مشکلات راه دیگری نداریم جز راه برادری، برابری، عدالت اجتماعی و همدیگرپذیری». مسئله ای که منجر به آن شد بسیاری از هزاره ها از او حمایت و تا آنجا که تفکرات او را با عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت افغانستان و از چهره های برجسته و قابل احترام در میان اکثریت هزاره ها یکسان دانسته و جایگاهی مشابه او برای او قائل شدند.  درواقع، به اعتقاد حامیان او، او در تلاش برای احیای جایگاه هزاره ها بود.  اما اکنون پرسشی که خلق می شود چرایی گسست رابطه طالبان و مولوی مهدی هزاره علی رغم وجود سال ها همکاری است؟

تبعیض سیستماتیک و هژمونی قومی دو مانع همگرایی طالبان و جامعه هزاره

در پاسخ به سوال بالا باید گفت، تاریخ افغانستان با تبعیض قومی عجین شده است. در این میان هزاره های افغانستان گروهی قومی هستند که سرنوشت آنها با تبعیض در جغرافیای این کشور گره خورده است. چنانکه آنها از ساختار اجتماعی و سیاسی پس زده شدند و آنچنان که باید در افغانستان به جایگاه اجتماعی مناسب نایل نشدند. هزاره ها یکی از گروه های اصلی اقلیت های قومی و مذهبی در افغانستان هستند که حدود ۲۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. هزاره ها به دلیل هویت قومی و مذهبی خود از دیرباز تحت انقیاد و تبعیض و آزار و اذیت بوده اند.  از طرف دیگر، در جریان تاریخ جنگ در افغانستان، هزاره ها یکی از آسیب پذیرترین گروه ها بوده اند و همیشه در تیررس حملات انتحاری و جریان های افراطی اسلامی قرار گرفته اند. به طوری که رابطه هزاره ها با طالبان تاریخی از کشتار، قتل و نسل کشی را نشان می دهد. در دور اول به قدرت رسیدن طالبان در دهه نود میلادی، هزاره ها مورد قتل عام گسترده قرار گرفته بودند. به طوری که با تصرف مزار شریف توسط طالبان این گروه در پیامی معروف هزاره ها را تهدید و مورد هدف قرار دادند. اولین دور حکومت طالبان در دهه ۱۹۹۰ برای هزاره ها ویرانگر بود. به طوری که هزاران نفر تحت آزار و اذیت و قتل عام قرار گرفتند. تنها در طی چند روز در ماه اوت ۱۹۹۸ طالبان بیش از ۲۰۰۰ هزاره را در رویدادی کشتند که احمد رشید روزنامه نگار آن را « نسل کشی وحشیانه» توصیف کرد. علاوه بر این سازمان ملل تنها یک ماه قبل از سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱، گورهای دسته جمعی هزاره ها در بامیان کشف کرد. در نتیجه این تجربیات تاثیرات آسیب زا و طولانی مدتی بر حافظه و آگاهی جمعی جامعه هزاره داشت. پس از سقوط طالبان نیز در جریان بیست سال گذشته این گروه بیشترین آسیب را از ناحیه حملات انتحاری دیدند. مناطق هزاره نشین یکی از مناطق هدف گروه های تروریستی به ویژه طالبان بود. به طوری که سازمان ها و نهادهای مختلف داخلی و خارجی از نسل کشی علیه هزاره ها در افغانستان خبر دادند.

درواقع، در دو دهه اخیر مداخلات خارجی و ایجاد حکومتی نوین با مولفه های دموکراسی که زاییده کنفرانس بن بود، عصر فرصت برای جامعه هزاره تلقی می شد. دوره ای که در آن هزاره ها حداقل به طور رسمی طبق قانون اساسی ۲۰۰۴ به عنوان شهروند شناخته شدند. درواقع، پس از تاریخ طولانی آزار و شکنجه و تبعیض، حضور جامعه جهانی در افغانستان و وعده آنها برای حمایت از لیبرال دموکراسی ، هزاره ها را بر آن واداشت که این یک فرصت برای داشتن آینده ای بهتر است. با این وجود، هرچند وضعیت جامعه هزاره نسبت به گذشته بهتر اما همچنان مشکلات بسیاری همچون تهدیدات شدید امنیتی و تبعیض متوجه این گروه بود. به طوری که این گروه تداوم تبعیض سیستماتیک و عدم مشارکت سیاسی معنادار را احساس می کردند. این در حالی است که این گروه در این دو دهه نقش معناداری را در فرآیندهای دموکراسی سازی و نهادسازی ایفا کردند. به طوری که مشارکت هزاره ها در استان های هزاره بالاتر از سایر مناطق بود. اما این امر دامنه تهدیدات امنیتی را علیه این گروه افزایش قرار داد و مرتباً مورد هدف گروهی همچون طالبان قرار می گرفتند. تصور طالبان مبنی بر اینکه هزاره ها  از نقش فرودست در حال تغییر به سمت یک جایگاه فرادستی هستند منجر به آن شد که دامنه حملات علیه این گروه شدت یابد. اکنون نیز بازگشت طالبان به قدرت هزاره ها را با تهدید مستقیم و تبعیض سیستماتیک روبه رو کرده است. به طوری که با فروپاشی تقریباً کامل رسانه ها و جامعه مدنی انتقال و نشان دادن رنج جامعه هزاره با مشکل رو به رو شده است. در همین راستا در امارت توتالیتر اسلامی طالبان هیچ شمولیت سیاسی و نمایندگی معناداری برای هزاره ها وجود ندارد. به طوری که طالبان از زمانی که از سال گذشته کنترل افغانستان را دوباره به دست گرفتند، سیاست های تبعیض آمیز آشکاری را اجرا کردند. چرا که درک طالبان از مشارکت یعنی حضور گروه های مذهبی سنی و نیز جناح ها و جبهه هایی است که زیر پرچم طالبان می جنگیدند و در مدارس دینی در پاکستان و بخش های خاصی از افغانستان تحصیل می کردند، است. به طوری که با اعلام کابینه موقت دولت طالبان تقریباً تمامی کابینه از گروه قومی پشتون و سنی مذهب بودند. هزاره ها نه در کابینه موقت طالبان و نه به عنوان والی یا ولسوالی، شهردار و حتی فرمانده پلیس نماینده نداشتند. همچنین در سه ولایت بامیان، دایکندی و غزنی که عمدتاً هزاره نشین هستند، هزاره ها هیچ پست ارشد دولتی را تصاحب نکردند. برای مثال، والی بامیان ملا عبدالله سرحدی است که یک تندرو از ولایت زابل است که با شورای کویته طالبان ارتباط دارد که در کشتار هزاره ها در بامیان و در تخریب بودهای بامیان دست داشت. به طور کلی ساختار و سیاست های امارت اسلامی نشان می دهد که کابینه دولت افغانستان و در کل اداره کل جامعه در خدمت جنبش طالبان قرار دارد نه به جمعیت ۳۸ میلیون نفری افغانستان با تنوع قومی.

در این میان رژیم طالبان که با فشارهای بین المللی برای شمولیت سیاسی به عنوان شرط به رسمیت شناخته شدن مواجه بود دو مرد هزاره را در سمت های عمدتاً نمادین منصوب کرد. یکی از این افراد مولوی مهدی مجاهد ،جوان ۳۳ ساله بود که در سال های اخیر به عنوان یک فرمانده سطح پایین طالبان در ولایت سرپل به طالبان پیوست و بعداز تسلط طالبان به عنوان ریاست استخبارات ولایت بامیان انتخاب شد تااینکه از این مقام برکنار و برای اعطای سمت دیگری به کابل منتقل داده شد. اما این برکناری برای او که گفته می شود از چهره های نزدیک به ملاعبدالغنی برادر بود،سرآغاز اختلاف او را با طالبان رقم زد. چنانچه که او در واکنش به عدم رعایت حقوق هزاره ها در اداره امارت اسلامی از کابل به بلخاب رفت و به جبهه مخالف طالبان بدل شد. چراکه به گفته  مهدی مجاهد خواسته او رعایت حقوق هزاره ها در اداره طالبان و ساختار حکومت بود اما نرسیدن به این خواسته به زعم بسیاری از ناظران ناشی از اختلافات درون گروهی طالبان بود. از طرف دیگر، اخراج مولوی مهدی از بامیان نیز ناشی از این تصور در میان طالبان بود که مهدی به دلیل جهت گیری قومی اطلاعات لازم و مهم در مورد جامعه هزاره را در اختیار طالبان قرار نمی دهد. علاوه بر مهدی عبدالطیف نظری نیز از جامعه هزاره بود که به عنوان معین وزارت اقتصاد تعیین شد. اما این انتصاب های نمادین و در پی آن بروز اختلافات مولوی مهدی مجاهد با طالبان نشان دهنده آن است که برای ایجاد امنیت یا حفاظت واقعی جامعه هزاره در افغانستان تحت سلطه طالبان هیچ گونه ضمانتی وجود ندارد. به طوری که طالبان به بهانه اصلاحات در حال پاکسازی هزاره ها از مناصب دولتی هستند. در همین راستا، در اقدامی طالبان هزاره ها از تمام لایه های نهادهای قضایی افغانستان پاکسازی کردند.ازجمله برکناری ۱۰۰ قاضی با بیان اینکه هزاره ها نمی توانند قاضی باشند(Akbari,2022). بنابراین، یکی از دلایل اختلافات مولوی مجاهد و طالبان را می توان همین ریشه تاریخی و سیستماتیک تبعیض علیه جامعه هزاره دانست. از طرف دیگر، ماهیت و خصلت قوم محور طالبان نیز این اجازه را به رهبران ارشد جنبش نمی دهد که حالا که این گروه توانسته اند، پس از بیست سال و بدون حضور هیچ گروه مخالف جدی در قدرت باشند، برای هژمونی خود رقیب و یا هم حداقل سهام دار قدرت ایجاد کنند. درواقع، حضور سایر گروه های قومی در بدنه طالبان تا قبل از پیروزی ابزاری برای قدرتمندتر شدن و نفوذ بیشتر در مناطقی بود که ظرفیت پیوستن به طالبان در آنها کم بود اما حالا که طالبان که همواره بر هژمونی قومی خود تاکید داشته اند، حضور هیچ سهام دار قدرت غیراز پشتون ها را بر نمی تابد. بنابراین، چنانکه دیدیم این سیاست ها در کنار چالش های درونی طالبان پشتون منجر به جدا شدن رهبران سایر گروه های قومی از بدنه طالبان شد. در نتیجه اقدامات مولوی مهدی به عنوان تنها فرمانده هزاره شیعه در بدنه طالبان که انتظار داشت به سهمی قابل توجه به قدرت برسد و مقابله طالبان با آن از همین موارد ناشی می شود.

مولوی مهدی مجاهد و طالبان: از اتحاد تا دشمنی

در ۲۲ آپریل ۲۰۱۴ طالبان یک ویدئوی ۲۵ دقیقه ای در وب سایت العماره منتشر کرد که در آن مولوی مهدی مجاهد به عنوان ولسوال/فرماندار بلخاب در استان سرپل معرفی کرد. چیزی که او را از بسیاری دیگر از فرماندهان و مقامات طالبان در سطح ولایتی یا ولسوالی متمایز می کرد پیشینه قومی و مذهبی او بود. او یک هزاره شیعه بود که در اتفاقی نادر در صفوف جنبشی که تحت سلطه پشتون های سنی حنفی که در برخی مواقع مواضع ضد هزاره/ضد شیعه از خود نشان می دهند، وارد شده بود.در این ویدئو مهدی از همتایان هزاره و شیعه خود خواست تا به نبرد طالبان علیه مهاجمین یهودی و مسیحی به رهبری ایالات متحده بپیوندند. او در این ویدئو همچنین یادآوری کرده بود که آنها(شیعیان هزاره) قبلا در طول دوره اشغال کشور توسط شوروی در کنار برادران سنی خود جنگیده بودند. همچنین او طالبان را عاری از هرگونه نژادپرستی خواند. اما در این ویدئو به جز نام پدر او هیچ جزئیاتی در مورد سوابق وی ارائه نشد و زمان دقیق انتصاب او توسط طالبان نیز نامشخص بود.

معرفی عمومی مهدی توسط طالبان به سرعت توسط رسانه های افغانستان و بین المللی مورد توجه قرار گرفت. به طور مثال یکی از روزنامه های خارجی او را به عنوان اولین رهبر محلی طالبان از جامعه به حاشیه رانده شده هزاره خواند. به گفته این روزنامه در آن زمان، طالبان در تلاش بودند تا پیش از گفت و گوهای صلح بین الافغانی جامعه هزاره شیعه را جذب کنند و از آنها عضوگیری نمایند. سیاستی که در ادامه جذب موفقیت آمیز طالبان از سایر گروه های قومی مانند: ازبک ها، تاجیک ها و ایماق ها در شمال افغانستان تلقی می شد. جوامعی که در طول دوره نخست حکومتداری طالبان در برابر این گروه مقاومت کرده بودند. اما به گفته علی یاور عادلی تحلیلگر شبکه تحلیلگران افغانستان در آن زمان، این اقدام طالبان ناشی از احساس این گروه مبنی بر فقدان نفوذ در میان هزاره ها در راستای تلاش برای نشان دادن طالبان به عنوان یک جنبش سراسری بود.

اما انتخاب مهدی به طالبان برای پیشروی در مناطقی که تحت تسلط این گروه نبود چه کمکی کرد؟  در پاسخ باید گفت که ولسوالی/شهرستان بلخاب جایی که مولوی مهدی به عنوان یک مقام طالبانی انتخاب شده بود، تحت کنترل یا تسلط طالبان نبود. این ولسوالی از زمان سرنگونی رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ تحت کنترل جناح محمد محقق از حزب وحدت اسلامی افغانستان بود. یکی از اعضای شورای ولایتی سرپل در سال ۲۰۲۰ به شبکه تحلیلگران افغانستان گفته بود که طالبان در بلخاب که در جنوب شرقی ترین استان سرپل است و جمعیت اکثریت هزاره در آن قرار داردف حضور نداشتند. با این حال طالبان به دلیل وجود ذخایر مس در تلاش برای حضور در این ولسوالی بودند. به طوری که طالبان پست های بازرسی در مسیرهای منتهی به بلخاب ایجاد کرده بودند. در همین رابطه منابع محلی به شبکه تحلیلگران افغانستان گفته بود که مولوی مهدی به جامعه محلی هزاره اطمینان داده بود که طالبان به غیرنظامیان آسیب نخواهد رساند. در این میان ولسوالی کوهستانات در غرب بلخاب از اواخر ماه آگوست تا اوایل اکتبر ۲۰۱۵ تحت کنترل طالبان قرار گرفت. این ولسوالی دارای اکثریت جمیعت ایماق است و یکی از اولین دو فرمانده برجسته طالبان در این ولایت پس از سال ۲۰۰۱ از این منطقه بود. علاوه بر این در سال ۲۰۱۲ شبکه تحلیلگران افغانستان گزارش داده بود که درگیری های جناحی بین جنبش، جمعیت و دو جناح اصلی حزب وحدت اسلامی به طالبان این اجازه را داد تا پایگاه هایی را در اوایل سال ۲۰۰۶ در سرپل ایجاد کنند.

 اما مولوی مهدی کیست و چرا به طالبان پیوست. اصالت خانواده مهدی به روستای هوش/حوش در بلخاب برمی گردد. او تا کلاس هشتم در مدرسه ای دولتی درس خواند. مراد پدر او تخلص مجاهد داشت که نشان دهنده نقش او در جنگ ضدشوروی است. که به گفته منابع او یک فرمانده محلی سطح پایین برای جناح حزب وحدت اسلامی به رهبری محمد اکبری در اواسط دهه ۱۹۹۰ بود. خانواده مهدی به دلیل اختلافات بر سر زمین در منطقه کیل کاوه از توابع روستای حوش با یکی از فرماندهان محلی به نام علی جمعه اکبری از محل زندگی خود فرار کرده بودند. اکبری نماینده محلی جناح محقق حزب وحدت بود. اما این اختلافات منجر به مهاجرت خانواده مهدی به ایران شد که او در سال ۲۰۱۰ به افغانستان بازگشت. اما این بازگشت دامنه اختلافات را کم نکرد. چراکه مهدی همراه با دوستانش پسر اکبری را ربودند. بزرگان محلی میان آنها میانجیگری کردند و دو طرف توافق کردند که مهدی پسر اکبری را آزاد کند و طرف مقابل زمین و ۴ قبضه کلاشینکف را که به زور از خانواده مهدی گرفته بودند، پس بدهد. در این میان دوطرف قرار بود که برای آشتی با یکدیگر ملاقات کنند که در آن روز خانه مهدی توسط پلیس محاصره و پس از درگیری به اتهام آدم ربایی دستگر شد. که در نتیجه آن مهدی به ۱۴ سال حبس محکوم و به زندان ولایت جوزجان در شبرغان منتقل شد. که در آنجا در کنار اعضای طالبان ازجمله مولوی عبدالحق منصور را گذراند و متون دینی را مطالعه کرد. این امر منجر به اعطای لقب مولوی برای او شد. در نتیجه این مراوده نظر و ایدئولوژی او را تغییر داد. اما این بدان معنا نبود که او به اسلام سنی پیوسته باشد. اما تمام دوران محکومیت خود را سپری نکرد و بقیه مدت زمان او طبق قوانین عمومی لغو شد. براساس گزارش منابع محلی به شکبه تحلیلگران افغانستان، مهدی در سال ۲۰۱۷ آزاد شده بود از طرف احزاب مختلف هزاره که می خواستند او را به صفوف خود بکشانند با استقبال گرم رو به رو شد. در این بین افرادی از حزب محمد محقق و محمد اکبری نیز بودند. چراکه آنها از وجود رابطه او با طالبان در دوران زندان نگران بودند. به گفته محقق، مهدی با طالبان ارتباط برقرار کرده بود و از آنها سلاح و منابع دیگر دریافت کرده بود. در همین رابطه یک نماینده سرپل در آن زمان گفت که محقق و اکبری با مهدی تماس گرفته بودند و به او گفته بودند که او هزاره است و شایسته نیست که با طالبان کار کند. اما به نظر می رسید که مهدی، محقق را انتخاب کرده بود که در بلخاب نفوذ بیشتری داشت. در همین رابطه گزارش شده بود که محقق برای او وسایل حمل و نقل و اسکورت از زندان به بلخاب فراهم کرد و حتی شخصاً در کابل از او میزبانی کرده و حمایت های اجتماعی و سیاسی و ماشین برای او فراهم کرد. سایر رسانه ها نیز ارتباط محقق و مولوی مهدی را تایید کرده بودند.

اما به نظر می رسید که مهدی همانطور که بسیاری از فرماندهان محلی انجام می دهند، از همه منابع برای تثبیت خود در بلخاب استفاده و از شکاف های بین جناح های مختلف بهره می برد.. او در واقع، شروع به اخاذی و گاهی درگیری با دولت محلی کرد. با این حال رسانه های افغانستان از او به عنوان یک فرمانده غیرمسئول یا یک گروه مسلح غیرقانونی بدون تعهد به جناحی مشخص توصیف می کردند. اما فعالیت او ادامه پیدا کرد. به طوری که در آستانه انتخابات پارلمانی ۲۰۱۸ زمانی که مهدی از برخی از نامزدها اخاذی می کرد، ادامه داشت. به طوری که او به هیچ یک از کاندیداها اجازه نداد مبارزات انتخاباتی خود را در بلخاب کنترل کنند. در همین رابطه، او شش روز قبل از انتخابات به مرکز ولسوالی بلخاب حمله کرد تا از برگزاری رای گیری جلوگیری کند. در اکتبر ۲۰۱۸ رسانه آواپرس به نقل از یکی از بزرگان محلی گزارش داد که مهدی تا آن زمان از نفوذ محقق خارج شده بود. اما پیش از انتخابات او فعالیت های مخرب خود را از سوی طالبان انجام داد که منجر به فرار او از بلخاب شد. درواقع، روایت های مختلفی از نحوه بیرون راندن مهدی از بلخاب و پیوستن به طالبان وحود دارد. به گونه ای که در اکتبر ۲۰۱۸ قیام مردم بلخاب علیه وی صورت گرفت. براساس گزارش رسانه های مختلف، در این درگیری که چندروز به طول انجامید بین ۱۵ تا ۳۴ نفر تلفات ازجمله نیروهای طرفدار دولت، غیرنظامیان و جنگجویان در کنار مهدی وجود داشت. در این زمان لقب «مولوی» را مهدی مجاهد نیز داشت اما هنوز در سمت ولسوال سایه قرار نگرفته بود.

در این میان مهدی به روستای کته قلعه در ولسوالی سوزمه قلعه در شمال شرق این ولایت پناه برد که ازبک نشین بود و چند سالی تحت کنترل طالبان قرار داشت. این روستا از اهمیت استراتژیک در منطقه برخوردار ااست. اما بعد در اوایل سال ۲۰۱۹ پس از درگیری مسلحانه بین او و عبدالله انصاری، ولسوال بلخاب وابسته به محقق از آنجا بیرون رانده شد. مهدی سپس به مناطق تحت کنترل طالبان در ولسوالی سانچارک فرار کرد و رسماً به آنها پیوست. در آن سال بزرگان محلی هزاره تلاش های متعددی برای میانجی گری میان مهدی و ولسوال انجام دادند اما تلاش های آنان بی نتیجه ماند. دلیل امتناع مهدی از ملاقات با بزرگان به دلیل بی اعتمادی او به آنها پس از تجربه سال ۲۰۱۰ بود که به زندان افتاده بود. در نتیجه او ابتدا به منطقه ده مراد سانچارک رفت که طالبان قبلاً در آنجا حضور داشتند که پس از آن به عنوان ولسوال بلخاب تعیین شد. به گفته روزنامه اطلاعات روز در تاریخ ۲۱ نوامبر ۲۰۱۸ به مناطقی از ولسوالی سانچارک حمله کردند که مولوی مهدی در آن نقش داشت. براساس منابع تاریخ دقیق پیوستن مولوی مهدی به طالبان یک ماه قبل از این حمله بوده است. در همین رابطه محمد حسن شریفی بلخابی، نماینده سرپل به روزنامه اطلاعات روز گفته بود که مهدی به عنوان معاون استخبارات طالبان است اما مشخص نبود که این پست در سطح ولایت است یا ولسوالی و یا اینکه اصلا درست است یا نه. همچنین در سال ۲۰۱۹ هواداران محقق چندین گروه برای قیام عمومی علیه او که در آن زمان یک فرمانده محلی طالبان بود، سازماندهی کردند. علاوه بر این، امنیت ملی نیز عملیات هایی را علیه او انجام داده بودند.

در دسامبر ۲۰۱۹ ،آواپرس گزارش داد که یک گروه ۹ نفری از جنگجویان به رهبری محمد صداقت، یکی از فرماندهان مهدی، تسلیم دولت در بلخاب شدند و تنها اعضای خانواده مهدی در کنار او حضور داشتند که این امر منجر به کوچک تر شدن و ضعف نظامی او شده بود که بعداز آن مهدی به منطقه کوهستانات تحت کنترل طالبان نقل مکان کرد. اما او بعدتر در پاکستان رفت و بعداز بازگشت از آنجا ویدیوی خود در کنار طالبان را منتشر کرد. بعداز ان او تا سال ۲۰۲۱ و سقوط نظام جمهوریت در کنار طالبان حضور داشت اما پس از تسلط کامل طالبان و  توزیع قدرت و  آغاز سیاست های به حاشیه راندن رهبران غیرپشتون طالبان او مسیر خلاف طالبان را پیش گرفت و اتحادی که به نظر می رسید در ظاهر وجود دارد به سمت دشمنی پیش رفت تا جایی که طالبان در اعلام خبر مرگ او، مهدی را «بغاوت گر» عنوان کرد.

اما در نهایت باید گفت که همسویی مهدی با طالبان هرچند اولین مورد نیست اما یک مورد استثنایی بود. چرا که به نظر می رسید که این نخستین بار بود که هزاره ها قبل از سال ۲۰۰۱ و بعداز آن  یک مقام را در دولت طالبان پذیرفته بودند. هرچند قبل و بعداز این سال مواردی از همکاری موقت وجود داشت. اما حضور مهدی در نیروی طالبان هرچند خالی از لطف نبوده اما او هیچ گاه منطقه ای را برای طالبان تصرف نکرده بود اما حضور او در گروه طالبان وزنه ای هرچند سبک در راستای تلاش طالبان برای نشان دادن چهره همه شمول این جنبش به جهان بود. اما به طور کلی تا قبل از تسلط طالبان در ۱۵ اوت، این واقعیت در مورد مهدی وجود داشت که او حدود ۲۰ جنگجو را رهبری می کرد و حتی در ولسوالی محل سکونت خود حضور نداشت و یا مجبور به فرار از آنجا شد پس از انکه حمایت یک جناح از هزاره را از دست داد، نشان می داد که او نتوانسته بود حمایت محلی زیادی را داشته باشد. و حتی به دلیل حمایت از طالبان، پشتیبانی یک جریان اصلی از هزاره را از دست داد. اما آنچه مهم به نظر می رسید این مسئله بود که تغییر در توازن قدرت محلی می تواند منجر به تغییر طرف بازیگران در درگیری های مسلحانه شود که اتحادهای غیرمنتظره ای را ایجاد خواهد کرد(Rutting,2020) و از همه مهم تر نشان داد که طالبان توانایی بالایی استفاده از شکاف های ایجاد شده ناشی از درگیری های محلی و جناحی دارند. درواقع، استفاده ابزاری از درگیری های محلی یا جناحی برای استخدام جنگجویان در جوامعی که به طور معمول مستعد پیوستن به طالبان نبوند، به امری رایج در این گروه تبدیل شده بود تا به وسیله آن به هدف خود یعنی تصرف تمام افغانستان برسند که موفقیت آمیز هم بود. اما اکنون طالبان برای حفظ این موفقیت در تلاش برای پس زدن این چهره های از مناصب کلیدی و مهم هستند.

منابع

Akbari,Farkhondeh(2022), “The Risks Facing Hazaras in Taliban-ruled Afghanistan”, https://extremism.gwu.edu/risks-facing-hazaras-taliban-ruled-afghanistan

Rtting,Thomas(2020), “The case of Mawlawi Mehdi and Balkhab District: Are the Taleban attracting Hazaras?”, https://www.afghanistan-analysts.org/en/reports/war-and-peace/the-case-of-mawlawi-mehdi-and-balkhab-district-are-the-taleban-attracting-hazaras/

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا