اندیشکده کشورداری مسئولانه کوئینسی و بخش افغانستان آن(۴)
۱۷ مهر(میزان)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۹/۱۰
این اندیشکده در سال ۲۰۱۹ و در شهر واشنگتن دی سی ابالات متحده در واکنش به بی نتیجه بودن جنگ های نظامی ایالات متحده و استفاده از دیپلماسی قوی به عنوان راه بدیل، توسط اندرو باسویچ و با نگاهی واقع گرایانه ایجاد شد. به طوری که این اندیشکده معتقد است که شکست تلاش های عملی و اخلاقی ایالات متحده برای شکل دهی یک جانبه سرنوشت سایر کشورها با زور، مستلزم بازنگری اساسی در مفروضات سیاست خارجی ایالات متحده است. این در حالی است که ظهور یک جهان چندقطبی در قرن بیست و یکم که در آن قدرت اقتصادی در بین کشورها تقسیم شده، دلیلی قوی بر این بازنگری است. در همین رابطه، موسسه کوئینسی قصد دارد این مفهوم سازی را رهبری کند و این کار را به گونه ای انجام دهد که هم به منافع حیاتی آمریکا و هم منافع مشترک گسترده تر در ایجاد جهانی عادلانه تر و صلح آمیزتر خدمت کند.
درواقع، این اندیشکده بر این باور است که سیاست خارجی که بر خویشتنداری نظامی و تعامل دیپلماتیک و همکاری با سایر کشورها تاکید می کند، بهتر از سیاست هایی که حفظ سلطه جهانی ایالات متحده از طریق زور را در اولویت قرار می دهند، به منافع و ارزش های آمریکا خدمت می کند. درنتیجه این اندیشکده هدف خود را نشان دادن پیامدهای خطرناک یک سیاست خارجی غیرپاسخگو و بیش از حدنظامی شده آمریکا و ارائه راه حل های جایگزین می داند که برای رسیدن به این هدف به ایجاد و بسیج شبکه ای از کارشناسان و دانشگاهیان که برروی چشم اندازی از سیاست خارجی امریکا براساس محدودیت های نظامی و نه تسلط کار می کنند، پرداخته است. در نهایت، این اندیشکده ماموریت خود را در ترویج ایده هایی می داند که سیاست خارجی ایالات متحده را از جنگ بی پایان دور می کند و به سمت دیپلماسی قوی در راستای دستیابی به صلح بین المللی می برد. علاوه بر این، چشم انداز این اندیشکده ایجاد جهانی است که در آن صلح یک هنجار و جنگ یک استثنا باشد.
بنابراین، این اندیشکده باتوجه به ماموریت و اهداف خود، حوزه و موضوعات مطالعاتی خویش را به بخش های خاورمیانه، غرب آسیا، استراتژی های بزرگ، اوراسیا، شرکای جهانی و دموکراتیزه کردن سیاست خارجی تقسیم بندی کرده است که افغانستان و مسائل آن در ذیل حوزه جغرافیایی خاورمیانه این اندیشکده مورد مطالعه قرار می گیرد. دررابطه با هدف از مطالعه این منطقه این اندیشکده معتقد است که« از زمان پایان جنگ سرد، خاورمیانه مرکز تجاوز نظامی در سیاست خارجی ایالات متحده بوده است که با حمله فاجعه بار ۲۰۰۳ به عراق به اوج خود رسید. این در حالی بود که هیچ یک از منافع ملی اصلی آمریکا در خاورمیانه حضور نظامی گسترده ایالات متحده را توجیه نمی کرد، چه رسد به تسلط نظامی بر منطقه». در نتیجه، این اندیشکده با مطالعه این منطقه، برای پیشبرد بهتر منافع ایالات متحده، برای کاهش ردپای نظامی آمریکا، حمایت از روابط عادی دیپلماتیک با همه کشورها و استفاده از نفوذ ایالات متحده برای حمایت از معماری امنیتی تحت رهبری محلی که صلح و ثبات را ارتقا می دهد، کار می کند. بنابراین، این اندیشکده به لزوم دوری از گزینه نظامی امریکا و تاکید بر دیپلماسی قوی در مناطق مختلف ازجمله خاورمیانه می داند. در این راستا، این موسسه در یکی ازتحلیل های اخیر خود به قلم کلی بیکر ولاهوس و بن آرمبستور پیرامون افغانستان که از نظرات تحلیلگران افغانستان و کارشناسان بین المللی استفاده کرده است، باتوجه به همین رویکرد خود به این مسئله می پردازد که آیا خروج از افغانستان کار درستی بود؟ در نتیجه، در ادامه خلاصه ای از نظرات کارشناسان آمده است.
نشست: آیا خروج از افغانستان کار درستی بود؟
در ابتدای این نوشته آمده است که یک سال پیش جهان به طرز چشمگیری برای مردم افغانستان دچار تغییر شد. پس از آغاز عقب نشینی ارتش ایالات متحده در تابستان ۲۰۲۱، دولت مرکزی کابل در ماه اوت سقوط کرد و طالبان کنترل کامل کشور را به دست آوردند. درحالی که تخلیه در پایان ماه بی نظم و دردرناک بود، – به طوری که ۱۳ نظامی آمریکایی که اکثراً در دهه ۲۰ زندگی خود بودند در ۲۶ ماه آگوست در یک حمله تروریستی در -خارج از فرودگاه جان باختند-بحران های انسانی متشنج به جای مانده منبعی برای ناامیدی فزاینده در میان ناظران افغانستان و حتی بدتر برای کسانی که هنوز در آنجا زندگی می کنند، بوده است. در همین حال پرسش هایی در مورد نیت جنگ ۲۰ ساله و اشغال خارجی در میان آمریکایی ها به ویژه کهنه سربازانی که جان و دست و پای خود را برای چیزی که هیچ تاثیر درازمدتی بر افغانستان نداشت، همچنان ادامه دارد. بنابراین، ما از پیش از ۲۰ محقق، روزنامه نگار، کهنه کار و مدافع چه افغان و چه آمریکایی پرسیدیم که آیا آنها فکر می کنند خروج نظامی در سال ۲۰۲۱ کار درستی بوده است یا خیر؟
عبیدالله قاهر یکی از اشتراک کنندگان این تحقیق معقتد است که در هنگام پاسخ دادن به چنین سوالی باید ذینفعان متعددی را درنظر گرفت. اما این عقب نشینی کمک کرد که ایالات متحده از خونریزی منابع و از دست دادن سربازان خود در جنگی که هرگز نباید آغاز می شد، جلوگیری کرد و انگیزه اصلی شورش در افغانستان را از بین برد. ثبات در افغانستان همچنین به پیشرفت منطقه نیز کمک خواهد کرد. اما سوال این است که ایالات متحده آیا به شیوه درستی خارج شد؟ که پاسخ آن منفی است. چراکه ایالات متحده فرصت های زیادی را پس از آشتی با طالبان از دست داد، اما دو دهه طول کشید تا به این نتیجه رسید. فقدان هماهنگی با جمهوری افغانستان در قدرت باعث شد که آنها مشروعیت و فرصتی را برای تعیین هرگونه شرایطی با طالبان برای حل و فصل صلح احتمالی از دست بدهند. معامله دوحه بین ایالات متحده و طالبان بیشتر به تسلیم افغانستان به طالبان تبدیل شد.
همچنین طارق فرهادی که مشاور سابق صندوق بین المللی پول و در سازمان ملل متحد کار کرده در پاسخ به این سوال معتقد است که سازمان اطلاعاتی ایالات متحده در اوایل سال ۲۰۰۷ می دانست که دولت افغانستان فاسد است و بدون حمایت از هم فروخواهد پاشید. این در حالی است که این ارزیابی قطعا با افکار عمومی و رسانه های ایالات متحده و حتی با همه اعضای کنگره درمیان گذاشته نشده بود. پس از مرگ بن لادن، ایالات متحده دلیل زیادی برای ماندن در افغانستان و حمایت از یک دولت فاسد در آنجا نداشت. همچنین، هنگامی که دفتر طالبان در دوحه در سال ۲۰۱۳ در قطر منتشر شد، بر روی دیواری نوشته شده بود که ایالات متحده برای ترتیباتی که در آن طالبان بخشی از ساختار قدرت در افغانستان باشد، آماده است. اما این موضوع به طور آشکار به رهبران افغانستان ابلاغ نشد و پنتاگون به حمایت از ارتش ملی افغانستان ادامه داد. اما نتیجه این عملکرد این بود که رهبران افغانستان تمام این سیگنال های مختلط را به اشتباه تفسیر کردند. تداوم تامین اردوی ملی توسط ایالات متحده از سوی رهبران افغان به عنوان رای اعتماد و اثبات حمایت مستمر ایالات متحده در درازمدت تلقی شد. اما زنگ خطر توسط مایک پمپئو زمانی به صدا درآمد که یک میلیارد دلار از کمک نظامی ایالات متحده به کابل را کاهش داد اما دیگر دیر شده بود. این در حالی بود که رهبران افغان با حضور بایدن در کاخ سفید انتظار داشتند همه چیز به نفع کابل تغییر کند.
بنابراین، زمانی که دولت ترامپ تصمیم گرفت تلفات را کاهش دهد و از افغانستان خارج شود، دیگر دیر شده بود که اردوی ملی را به عنوان یک نهاد مستقل که قادر به دفاع از افغانستان است، معرفی کند. با این حال ایالات متحده حق داشت که افغانستان را ترک کند. چراکه افغانستان تبدیل به گودال پولی برای مالیات دهندگان ایالات متحده بدون منفعت ژئواستراتژیک شده بود.
ویل روگر، رئیس موسسه تحقیقات اقتصادی آمریکا نیز در رابطه با خروج ایالات متحده معتقد است که این خروج کاملا درست بود اما درست به چه معنا؟ درباره درستی یا نادرستی این تصمیم و سایر تصمیم های حوزه کشورداری، معیار باید منافع ملی باشد. درواقع به این معنا که رهبران ما باید محتاطانه عمل کند حتی اگر این امر به این معنا باشد که نتایجی کمتر مطلوب یا مضر را برای دیگران داشته باشند. بنابراین، در مورد افغانستان، کار درست این بود که به طور کامل از جنگی که دیگر در خدمت اهداف استراتژیک حیاتی ما نبود، عقب نشینی کنیم.
آنا جونز دیگر پژوهشگر در این تحقیق و نویسنده کتاب: «آنها سرباز بودند: چگونه زخمی ها از جنگ های آمریکا بازگشتند: داستان های ناگفته» در رابطه با این پرسش که آیا خروج ایالات متحده از افغانستان کار درستی بود یا خیر بر این باور است که خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان کار درستی بود که باید این تفکر خیلی زودتر مثلا در سال های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ اتفاق می افتاد. اما چرا این اتفاق نیافتاد؟ پاسخ آن را باید از پیمانکاران صنعت نظامی پرسید که ۲۰ سال افغانستان و مالیات دهندگان آمریکایی را فریب دادند. بنابراین، خروج پرهرج و مرج امریکا از کابل که برای بسیاری از افغان ها مرگبار بود، بی توجهی دولت ما را از جنگ فراموش شده نشان می دهد.
سحرخان، پژوهشگر مطالعات دفاعی و سیاست خارجی نهاد کاتو به سه دلیل خروج ایالات متحده از افغانستان را کار درستی می داند. نخست آنکه ایالات متحده به اهداف خود رسیده بود. مانند از بین بردن القاعده که هدف اصلی حضور دولت بوش در افغانستان بود.اگر دولت بوش به اهداف اولیه خود پایبند بود و عقب نشینی می کرد، این یک پیروزی بود. اما با تغییر هدف به ملت سازی، زمینه را برای یک جنگ بی پایان فراهم کرد. دوم، ایالات متحده در افغانستان حضور داشت تا اطمینان حاصل کند که این کشور پناهگاهی برای گروه های تروریستی که می خواهند از خاک این کشور علیه ایالات متحده حمله کنند، نخواهد بود. این هدف نیز پس از متفرق شدن القاعده محقق شد. این در حالی است که گروه های دیگری چون داعش شاخه خراسان و شبکه حقانی که در افغانستان فعالیت داشتند، هیچ یک آرزوی جهانی که در آن به ایالات متحده حمله شود را ندارند. همچنین، تمام ارزیابی های منابع باز اطلاعاتی تایید می کنند که القاعده توانایی کافی برای برنامه ریزی و حمله مانند ۱۱ سپتامبر را ندارد. در نهایت، این دو مورد به دلیل سوم مربوط می شود که ایالات متحده «ملت سازی» را نخواست یا نتوانست محقق کند، درنتیجه تنها راه هوشمندانه باقی مانده عقب نشینی بود.
آرون دیوید میلر، عضو ارشد بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی، می گوید، تصمیم برای خروج از افغانستان یک ضرورت بود که با سطح وحشتناکی از بی کفایتی، عدم آمادگی سردرگمی همراه شد که اعتبار آمریکا و رویای واشنگتن را در مورد چشم انداز یک کشور باثبات و مرفه که در آن حقوق زنان ها و اقلیت ها تضمین شود را به شدت تضعیف کرد. با این حال پس از یک سال اگر براساس مهم ترین منافع ایالات متحده -یعنی نبودن پناهگاه تروریست ها برای انجام حملات علیه ایالات متحده- یک ارزیابی موقت نشان می دهد که تصمیم برای عقب نشینی درست بوده است. شکی وجود ندارد که ظرفیت ایالات متحده برای مقابله با تروریسم علی رغم حمله به ایمن الظواهری تنزل یافته است. با این حال، تصمیم برای خروج از افغانستان نه تنها با هزینه های هنگفت حفظ حضور نظامی در زمین بلکه با ارزیابی خطراتی که متوجه ایالات متحده پس از دو دهه حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر باید سنجیده شود.تروریسم جهانی احتمالا یک تهدید باقی خواهد ماند و ما باید هوشیار باشیم.