پایان خشونت ورزی های طالبان؛ امیدی واهی یا چشم اندازی قابل تحقق؟
۱۷ شهریور (سنبله) ۱۳۹۹ – ۷/ ۹/ ۲۰۲۰
پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و به دنبالِ آن حضور ایالات متحده در افغانستان و همچنین اتخاذ راهبردِ ضدتروریسمِ آمریکا، شاهدِ شکست نظامی طالبان و از دست دادنِ نیروها و تصرفاتِ این گروه در افغانستان بودیم. لیکن با گذشت نزدیک به بیست سال عواملی موجبِ احیایِ مجددِ طالبان و قدرت گرفتنِ دوبارۀ روندِ خشونت ها و حملاتِ گسترده این گروه تندور در افغانستان گردیده است که در اینجا به اختصار آنها را بیان خواهیم کرد:
۱) هیچ گاه نه در دولتِ کرزی و نه در دولتِ اشرف غنی رویکردی تهاجمی و سیاستی متکی بر مبارزۀ نظامی قدرتمند با طالبان، و سرکوب جدیِ آنها اتخاذ نشده است. مماشات و عدم موضع گیری های صریح دولت در برابر طالبان و تداوم این روند تاکنون از یک سو، و سکوت و انفعالِ ایالات متحده و عقب نشینی نیروهایش در حال حاضر از دیگر سو، باعث تداوم حملات گشته است. چراکه واشنگتن با عدم واکنش به حملات طالبان، در پی حفظ توافق لرزان و سستِ خود با این گروه است. آنچه در حال حاضر برای آمریکا مهم است خروج نیروهای خود است به همین جهت آنها با ترسی ناشی از به خطر افتادن توافق صلح، از مسائل بسیاری چون حملاتِ اخیر چشم پوشی کرده اند.
۲) عملکرد ضعیف دولت های منتخب مردم در فراهم آوردنِ شکوفایی اقتصادی و کارآفرینی، استیصال دولت در ارائۀ امنیتی همه جانبه، و در نهایت رقابت و اختلافات فراوان مابین گروه های سیاسی در درون خود دولت، موجبِ دلسردی مردم برای دستیابیِ اصولی به امنیت، عدالت و دموکراسی گردیده است. بدین ترتیب شکلگیری یک دولت ورشکسته و دموکراسی ناموفق پس از توافقنامه بن منجر به فقر، بیکاری، نارضایتی عمومی از دولت شده است که همین امر منجر تدریجا به یاس و ناامیدی در بین شهروندان افغان از توانایی حکومت در برآورده ساختن مطالبات و تامین نیازهایشان گردیده است. نتیجتا تداوم این روند در برابر وعده های مالی طالبان منجر به جذبِ مردم افغانستان و خصوصا نیروهای جوان به سمت طالبان شده است که ماحصل این فرآیند استخدامِ نیروهای جدید و تازه نفس و تداوم حملات بوده است.
۳) در نهایت شاید بتوان گفت نقش و نفوذِ دیگر گروه های افراط گرای تروریستی در کشورهای همسایه (چون القاعده- داعش)، و ارتباطِ آنها با طالبان نه تنها آتشِ زیر خاکسترِ این گروه را خاموش نکرده، بلکه قویا آن را شعله ور ساخته است. از اینرو در ادامه می توان گفت موضوع دیگری که در روند خشونت های یک سال اخیر قابل اغماض نیست، برعهده نگرفتنِ مسئولیتِ اکثر حملات انتحاری از سوی طالبان با وجود متهم دانستن این گروه از جانب دولت و شورای امنیت ملی افغانستان است. با تبیین این واقعیت می توان گفت که سناریو های پیچیده ای از خشونت ورزی روی میز استراتیژیست های مخالف دولت افغانستان همچون شاخه ولایت خراسان داعش، گروه حقانی، شاخه های فعال گروه های تروریستی ترکستان شرقی، چچنی، القاعده و غیره در جنوب و سرحدات شمال شرقی افغانستان وجود داشته، و مشخصاً بخش هایی از استان بدخشان افغانستان در تبانی و همکاری با طالبان است.
به هر روی، پس از امضای توافقنامه صلح در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ ضمنِ اعلام وعده هایی برای کاهش خشونت، امیدها برای پایان جنگ طالبان جوانه زد. اما پس از گذشت هفت ماه از این توافقات، و حتی با وجودِ رهایی پنج هزار زندانی این گروه از سوی دولت افغانستان، دیدِ مردم افغانستان به پروسه “صلح آمریکایی” منفی است. از سوی دیگر به باور برخی تحلیلگران سیاسی، افزایش خشونت های سال جاری از جانب طالبان پس از امضای توافقنامه صلح این گروه با آمریکا، حاکی از نگاهِ امتیاز خواهانۀ طالبان در فرآیند مذاکرات بین الافغانی است. به همین دلیل سال ۲۰۲۰ را سال «توافق صلح آمریکا با طالبان» پس از نوزده سال درگیریِ خونباری نام نهاده اند که قربانی اصلی آن مردم افغانستان هستند. توافقی مابینِ دو جبهۀ در حال نبرد با یکدیگر که هر یک برای از میان برداشتن دیگری و متعاقبا دستیابی به اهداف خود، از مردم این کشور (سوء) استفاده کرده اند.
بدین ترتیب طالبان و ایالات متحده برای پیشبردِ سیاست های آتیِ خود این بار به گونه ای دیگر بازی کرده و ورق جور دیگری برگشت: مسالحۀ طرفین بر اساس مصلحت سیاسی خود. بنابراین گرچه در جریانِ این روند چهار بازیگرِ کلیدی، یعنی ایالات متحد، طالبان، دولت افغانستان و مردم افغانستان وجود دارند لیکن بازیگر نقش اول این صحنه طالبان است. به عبارت دیگر براساسِ توافق دوجانبه مذکور که تاکنون سرنوشتی نامشخص داشته، کشتنِ نیروهای آمریکایی از سوی طالبان ممنوع و موضوعی حل شده، و کشتن سربازان و غیرنظامیان افغانستانی همچنان مسئله ای لاینحل باقی مانده است.
به هر حال امضای توافق نامه بین طالبان و آمریکا به نوعی نویدبخشِ امید و انتظارات زیادی برای کاهش خشونت ورزی ها در آینده افغانستان است. لیکن علی رغمِ امضای توافق نامه صلح مابین طالبان و ایالات متحده و آغاز توافقاتی برای پروسه صلح و آمادگی برای مذاکرات، طالبان دست از خشونت های خود برنداشته و خشونت ها روندی صعودی داشته است. چنانچه افغانستان در ماه مارس با افزایش خشونت هایی مواجه گردیده که عامل اصلیِ بخش عمده ای از این خشونت ها، طالبان بوده است.
از این رو می توان گفت توافق نامه فوریه میان ایالات متحده و طالبان مانع از حملات این گروه به نیروهای دولتی نشده و شاهد حمله طالبان در روزهای اخیر به پایگاه نظامی در بخش شرقی استان پکتیا در حوالی گردیز بودیم. بدین ترتیب افزایش حملات اخیر طالبان حاکی از تداوم قوانینِ منطبق بر تشکیلات سازمانی و ساختارِ این گروه افراطیست که حقایقی را مشخص می سازد:
۱- خشونت تنها اهرم طالبان برای فشار است. با افزایش حملات توسط طالبان آنها در پی دستیابی به منافع بیشتر و امتیازگیری از دولت هستند. ۲- طالبان معتقدند حملاتشان علیه آمریکا را متوقف کرده، اما نبردشان با دولت همچنان ادامه دارد. بنابراین، آنها همچنان خشونت را بهترین ابزار برای اهداف خود میدانند. ۳-عاملِ دیگری که به نظر علی رغم وعده های توافق صلح، دلیلی برای پایان نیافتنِ خشونت های طالبان می باشد، عدم مطابقتِ احکام شریعتمدارانه ی افراطی طالبان با مسائلی چون حقوق زنان و اقلیت ها، احزاب سیاسی، دموکراسی، آزادی های قانونی، مدنی و آزادی مطبوعات و رسانه ها، و تمایل برای شکل دهی “امارت اسلامی طالبان” است.